eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
552 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.ir/rooberaah «ارج» http://eitaa.ir/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿🌿 دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است/ میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست/ هزار عرصه برای پریدنم تنگ است اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود/ فروپریدن و در خاک بودنم ننگ است چه گونه سر کند این جا ترانه ی خود را/ دلی که با تپش عشق او هماهنگ است هزار چشمه‌ی فریاد در دلم جوشید/ چه گونه راه بجوید که رو به رو سنگ است مرا به زاویه ی باغ عشق مهمان کن/ در این هزاره فقط عشق، پاک و بی رنگ است «سلمان هراتی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
🍃🌸🍃____🍃🌸🍃 هرگز تسلیم نشو! همیشه عاشق آغاز کردن ها باش! مهم نیست که کی می‌رسیم و چه قدر از آرزوهایمان محقق می‌شوند مهم حس های خوبی است که در این میان تجربه می کنیم. ☕ ☁️🌨☁️ 🌨💚🌨 ☁️🌨☁️ ༻‌☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اگر تصور می کنی از انجام کارهای بزرگ ناتوانی، از انجام کارهای کوچک دریغ نورز! 🎤 «علی رضا پناهیان» /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
32.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀🌸🍀 ، چیدن آگاهانه ی صحنه ای است برای تربیت فرزندان، مانند . ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ /خانوادگی ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─ ↙ دوستان خود را دعوت کنید! 💐[همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۲۵: «خاطره ی سگی» اون روز برای شرکت در یک کنفرانس باید می رفتم پاریس. بلیط «تِ ژِو»ِ به دست، توی ایستگاه بودم و منتظر رسیدن قطار. قطار، طبق معمول سر ساعت رسید. وارد قطار شدم. چشم راستم شماره ی واگن و صندلی روی بلیت‌ رو چک می‌کرد و چشم چپم شماره ی نوشته شده بالای صندلیا رو. از دور یه شال پر از مو، آویزون به یکی از صندلیا، توجهم رو جلب کرد! یه کم که جلوتر رفتم دستگیرم شد که شال مودار همانا دُم یه سگ از خود راضیه که کنار صاحبش جا خشک کرده. از اون جا که سگ برای فرانسوی‌ها جایگاه «فرزند» و بلکه جایگاهی عزیزتر از فرزند رو داره، بعضی ها سگشون رو بدون هیچ ملاحظه ای همه جا با خودشون می برن. با خودم گفتم: «بدبخت اونی که قراره کنار این سگ بشینه.» خیلی زود فهمیدم اون «بدبخت» خودم هستم! یک بار از اول تا آخر سالُنا رو گشتم. همه صندلیا پر بود. دنبال یه نفر گشتم که حاضر بشه جاشو با من بدبخت عوض کنه؛ اما فایده نداشت. به صندلیم نزدیک شدم با نگرانی و ناراحتی به سگ و صندلی نگاه می‌کردم. صاحب سگ یه خانم پنجاه و پنج، شصت ساله، ازم پرسید: «این جا جای شماست؟» - بله اما ظاهراً سگ شما خیلی به این صندلی علاقه‌منده، اینه که من می رم یه جای دیگه برای خودم پیدا می کنم. - اوه... اوه... اوه... نه... نه... بفرمایید همین الآن از جاش بلند می شه. بعد همون طور لبخند به لب، بدون این که هیچ تلاش خاصی بکنه، عاشقانه به سگش نگاه کرد. تصور کنید من سرپا وایساده بودم وسط راهروی قطار و یه خانم هم دست به سینه با لبخند به سگش نگاه می‌کرد تا از روی صندلی بلند بشه. صاحب سگ چه قدر باید بی فکر و از خود راضی باشه و سگ چه قدر باید تنبل باشه و من چه قدر باید بیچاره باشم که از بین این همه صندلی جام همون جا باشه! سگ بعد از کلی سیر و سیاحت و نگاه کردن به من و صاحبش پا شد. دلم تاپ تاپ می‌‌کرد. هر چی خاطره ی بد از سگ ها داشتم یادم اومده بود. حتما در جریان قرار گرفته اید که دو سه سال قبل، یه سگ صورت یه زن رو کند و اولین عمل پیوند صورت روی این زن فرانسوی انجام شد. خودم رو تصور می‌کردم و عمل های پیوند جورواجور رو که می تونست در اثر یه گاز این سگ به وجود بیاد. جوری روی صندلی نشسته بودم که هر لحظه ممکن بود از اون طرف بیفتم. دو تا پام رو جفت کرده بودم و چسبونده بودم به هم و درست نصف تنم وسط راهروی میانی واگن به حول و قوه ی الهی روی هوا مونده بود. چشمم به قیافه ی نکبت سگ اون خانم بود که روی زمین بین پای اون زن و صندلی جلو نشسته بود و با هر حرکتی که می کرد قلب من دوتا می شد! - از سگ من خوشتون می آد؟ - ببخشید؟! - از سگ ها بدتون که نمی آد؟ اسم سگ من فیلوئه. خیلی مهربونه. نازه، نه؟ - بله لابد نازه!... البته، من کلا از حیوون ها خوشم می آد. اما یه مقداری از سگ ها خوشم نمی آد، یعنی اصلا خوشم نمی آد بیان جلو و خودشون رو بمالن به من. فکر کنم رنگ به صورتم نمانده بود. صاحب سگ که به طرزی مسخره و واضح به سمت سگش عشق روونه می کرد، خیلی خوشش نیومد. فرانسوی ها خیلی جدی به سگاشون حس پدرانه و مادرانه دارن و انتظار دارن همه به به و چه چه کنن و لابد لُپ سگشون رو بکشن و بگن که تا حالا توی عمرشون همچین سگ مامانی و قشنگی ندیده ن؛ حالا اون سگ هر چی می خواد باشه. خانمه گفت: «اما فیلوی من خیلی متفاوته، خیلی مؤدبه... می دونید؟ رفتارای خیلی عاقلانه ای داره (!) راستی فیلو می تونه برقصه!» یا خدا! اگه از سگش بخواد که بلند شه برقصه، چه کار کنم؟ گفتم: «حتما! خب، البته این جا جای مناسبی برای رقصیدن نیست.» همه ی حواسم به حرکات سگه بود. از ترس این که بیاد سمت من پلک هم نمی‌زدم نفسم بند می‌اومد! اما مجبور بودم خودم را آرام و خونسرد نشون بدم. یاد حرفای پاسکال یکی از استادها افتادم که می گفت: «سگ ترس رو بو می کشه نباید ترسید اگه بفهمه ترسیدی حمله می کنه. سعی می کردم به سگ لبخند بزنم بلکه نفهمه ترسیده م! سگه دماغش رو، که کاملاً هم خیس بود، آورد جلو که خیر سرش بو بکشه. وای... دیگه داشت گریه م می گرفت. سگ که سگه؛ اما چه قدر شعور برای صاحب یه سگ لازمه! آدم بهره ی هوشیش در حدّ گل کلم هم که باشه می فهمه که شاید همه خوششون نیاد یه سگی که سر و کله ش رو به هر جا مالیده با لباس اون ها صورتش رو خشک کنه! خدا چرا صاحب این سگ نمی فهمه؟ توی اون حال و اوضاع از کنار دهن سگه صدای قد قد اومد! توی دلم گفتم: «خرس گنده تو سگی چرا صدای مرغ می دی؟» صاحب سگ اخماش رو کرد توی هم و بلند داد زد: - بس کن این جا نه! - ببخشید چیزی شده؟ - می خواد دستشویی کنه (!) ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
پیچیده شمیم ندبه و عهد و سمات طوفان‌زدگان! کجاست کشتی نجات؟ می‌آید و هر جای جهان خواهد شد یک صبح پر از عطر سلام و صلوات ✋🏼 /ولایت و انتظار 🌸 @sad_dar_sad_ziba 🕌 ۩๑▬▬▬✨✨▬▬●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 ༻‌🦋༺‌ 🖌 خاطـره انگیــز 🌙 «ماه رمضان» 💠 هـنرڪده 💠⇨https://splus.ir/roo_be_raah 💠⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
🌿🌿🌿 دانش آموزی ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺭﻳﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. 🔔 وقتی ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ، ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ و ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ مسئله ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭی ﺗﺨﺘﻪ‌ﺳﻴﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ شده ﺑﻮﺩ، ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻳن که ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁن‌ها ﺭﺍ به‌عنوان ﺗﮑﻠﻴﻒ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺍﺩﻩ، ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﺮﺍی ﺣﻞ ﺁن‌ها ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ. هیچ‌یک ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻳﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ. ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ‌ ﮐﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁن‌ها ﺭﺍ به‌عنوان ﺩﻭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ ‌ﺣﻞ ﺭﻳﺎضی نوشته ﺑﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ می‌دانست، ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁن را ﺣﻞ نمی‌کرد، ﻭلی ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺍﺳﺖ و ﻓﮑﺮ می‌کرد ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁن ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ، ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍی ﺣﻞ مسئله ﻳﺎﻓﺖ. 📎 ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩماﻥ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭد. 🌱 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺‌‌‌ ༺‌‌‌🌱‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻
➰ گره گشا باش! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۲۶: ...خدایا! این کارو با من نکن! دیگه جدّی جدّی داره خاک بر سرم می شه. من که این قدر خنگ نبودم که فکر کنم صاحب سگ سگش رو می بره دستشویی سر پا می گیره؛ اما، از شدت وحشت و برای این که به بهانه ای از سگ و صاحب سگ دور شده باشم، از روی صندلی بلند شدم و گفتم: «اگر فکر می کنید بهتره ببریدش جایی... بفرمایید!» - نه... نه... اصلا نیازی نیست! فیلو می دونه این جا جاش نیست (!) بشینید! چشمم افتاد به ساک ها و چمدون های بالای سرم؛ همه در کنار هم، بدون سگ! اولین بار بود که دلم می خواست چمدون باشم. وقتی تموم شد باید می نشستم! به خودم جرئت و دلداری می دادم که بشین. تو می تونی. سگه باهات فاصله داره. بشین. نترس. شجاع باش. صاحب سگ خم شده بود و کمر سگ رو برایش می‌خاروند! سرش اون قدر به سر سگش چسبیده بود که نفهمیدم صدا از دهن کدومشون خارج شد(!): «من خاطرات زیادی از فیلو دارم. یه بار دوستم اومده بود خونمون. هر کاری می‌کرد، فیلو باهاش رابطه ی دوستی برقرار نمی کرد. فکر کنم بهش حسودی می کرد(!)... اما معمولاً با همه زود دوست می شه؛ توی همه کارها هم کمک می کنه. حتماً می دونید که سگ ها خیلی به آدم ها کمک می کنن.» - بله، اتفاقاً یه سگی رو یادمه که کامل در جریان زندگی خودش و صاحبش بودم. واقعاً همه تلاشش رو می‌کرد که صاحبش دچار هیچ مشکلی نشه... درست مثل یه همکار بود... یادمه یه بار هم توی سرما از مرگ حتمی نجاتش داده بود... اصلاً فکر نمی‌کردم کارتون «بل و سباستین» یه روز این قدر به دردم بخوره! - بله، همین طوره! سرعت قطار کم شد و صدایی از بلندگوها به گوش رسید: «تا چند دقیقه ی دیگه ایستگاه لوما خواهیم رسید.» صاحب سگ شروع کرد به جمع کردن وسایلش. مثل این که همه دنیا رو به من داده ن. حس کردم فشار خونم داره می آد سر جاش. ظاهراً اون ایستگاه پیاده می شد؛ خدا رو شکر! دم رفتن گفت: «باید یه چیزی رو اعتراف کنم.» واویلا خدا رحم کنه! پرسیدم: «چی؟» - احساس می کنم فیلو به شما علاقه مند شده. (همون هیچی نگم بهتره!) - چه جالب! خودش به شما گفت؟! - نه، از نگاهش می فهمم. (پناه بر خدا... چه قدر خارجی ها می فهمن!) - عجب! - متشکرم. سفر خوبی داشته باشید. - شما هم همین طور. وقتی سگ و صاحب سگ داشتن می رفتن، با نهایت اعتماد به نفس و اطمینان با سگش خداحافظی کردم که صاحبش کلی از این کار کیف کرد. تازه، بعد از پیاده شدنشون هم براش دست تکون دادم تا خوب به یادش بمونه که نه سگ ترس داره نه من از سگ می ترسم! همیشه سگ ها رو از پشت شیشه دوست داشته م! ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
💢 نمایی زیبا و دیدنی از مضیف یا مهمانخانه ی مردمان عرب / خوزستان /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
وقتی می خواهند ادای دفاع از حقوق بشر و دفاع از سیاه پوستان را دربیاورند ولی آبرویشان می رود. «مارین لوپن» نامزد انتخابات ریاست جمهوری فرانسه ……………………………………… /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
🔺 چرا ظالم ها سالم ترند؟! چرا بعضی آدم ها با کوچکترین گناهی در همین دنیا مجازات می شوند، اما برخی هر گناهی دلشان بخواهد انجام می دهند و روز به روز هم پیشرفت می کنند؟ پس عدالت خدا کجاست؟! ❇️ آدمها سه دسته اند: ⬅️ عینک ⬅️ ملحفه ⬅️ فرش وقتی یک لکه ی چای روی عینک بنشیند بی درنگ آن را با دستمال پاک می کنیم! وقتی همان لکه روی ملحفه بنشیند، می گذاریم سر ماه که با لباسها و ملحفه ها جمع شود و همه را با هم با چنگ می شوییم! اما وقتی همان لکه روی فرش بنشیند، می گذاریم سر سال با دسته بیل به جانش می افتیم! خدا هم با بنده های مؤمنش مثل عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلال که جایشان روی چشم است تا خطا کردند بی درنگ حالشان را می گیرد (البته در دنیا و خفیف). دیگران را به موقعش تنبیه می کند آن هم با چنگ و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هاشان جمع شود. «حجت الاسلام قرائتی» /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
بی چاره کبریت کوچک، آتش از سرش شروع شد ولی برجانش افتاد! 🤔 مراقب خود باش! ⏰ 💠|↬@sad_dar_sad_ziba ⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
بگو به خواب که امشب مَیا به دیده‌ی من/ جزیره‌ای که مکان تو بود، آب گرفت 🌳 @sad_dar_sad_ziba 🍃
حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای گفت: يا آب است، يا خاک است يا پروانه ای! گفتمش: احوال عمرم را بگو، اين عمر چيست؟ گفت يا برق است، يا باد است، يا افسانه ای! گفتمش: اين ها که می بينی، چرا دل بسته اند؟ گفت: يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای! گفتمش: احوال جانم را پس از مردن بگو؟ گفت: يا باغ است، يا نار است، يا ويرانه ای 👌🏼 💢 @sad_dar_sad_ziba ❗️
سوادکوه مازندران /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۲۷ «بحـــــــران هـویت» من و امبروژا طی یه اقدام پرسابقه رفتیم مرکز شهر برا قدم زنی و کجا بهتر از فروشگاهی که می شه ساعت ها توش موسیقی گوش کرد و کارتون و فیلم دید و کتاب خوند و یه سانتیم هم نپرداخت! «فُنَک» یه فروشگاهه که غیر از لوازم صوتی_تصویری و تجهیزات جانبی، کتابفروشی و سی دی فروشی هم هست و همه ی این محصولات رو هم غالباً به قیمت خون بابای هیئت مؤسس می فروشه. تنها ویژگی فُونک که باعث می شه برای من دوست داشتنی باشه، اینه که می تونی هر سی دی رو که انتخاب می کنی با وارد کردن بار کُدش گوش بدی، البته چند ثانیه از اول هر قطعه رو و کتابا رو هم برداری و هر قدر می خوای بخونی و شماره ی صفحه ش رو یادداشت کنی و فردا بری از ادامه ش رو بخونی و تازه برای نشون دادن کیفیت ال سی دی های فروشی فیلم و کارتون هم پخش می کنه که می شه دید. با هم رفتیم توی فروشگاه. قصد داشتیم چند تا سی دی خوب گوش بدیم وسط سی دی ها قدم می زدیم و به هم نشونشون می دادیم. کنار ما دو تا پسر هدفون به گوش داشتن یه سی دی انگلیسی گوش می کردن. صدا رو تا حدّ غیر طبیعی بالا برده بودن و با آهنگ حرکات خارق العاده ای (!) انجام می‌دادن. داشتم فکر می‌کردم که اینا چی از این شعر می فهمن و اصلاً چه قدر به آهنگ گوش می دن که امبروژا گفت: «به نظر تو اینا چی از این شعر می فهمن؟» - دِهِه... من همین الآن داشتم به این موضوع فکر می کردم! - به نظر من هیچی... فقط بر حسب تجربه می گم. اغلب افرادی که این شکلی به یه موسیقی خارجی گوش می دن چیزی از آن موسیقی نمی فهمن که هیچ تسلطی هم به اون زبان ندارن. - دقیقاً! از نظر من خیلی مسخره است مثلاً این پسره داره فحش گوش می ده؛ اما ببین پسره با چه ذوقی داره سرش رو تکون می ده... حالا اگه یکی از همین کلمات رو یه نفر به فرانسه بهش بگه، حتم دارم دعوا می شه... خیلی مسخره است! یه خُرده حرف زدیم و از خاطراتمون توی این زمینه واسه همدیگه تعریف کردیم و دور قفسه‌ها چرخیدیم تا رسیدیم به بخش موسیقی بین الملل. چشمم دنبال اسم کشورهای آشنا از این طبقه به اون طبقه می رفت. امبروژا سرش توی یک قفسه ی دیگه بود و بلند بلند حرف می زد: «الان یک موسیقی قشنگ برات می ذارم دوست داری چه جوری باشه؟» اسم خیلی از کشورا بود. من دنبال اسم ایران می گشتم. آثار جور واجور ملل مختلف در کنار هم چیده شده بود. به سرم زد جهت آشنایی، یه موسیقی سنتی قشنگ برای امبروژا بذارم که گوش بده یا حداقل یکی از پیانو های «جواد معروفی» رو. اما هنوز نمی دونستم توی بخش مربوط به ایران چه سی دی هایی وجود داره. امبروژا بارکد یه سی دی رو برد زیر دستگاه و هدفون رو داد دستم. - از این خوشت می آد؟ یه موسیقی بدون کلام بود. بد نبود. گفتم: «بد نیست.» و دوباره حواسم رفت دنبال پیدا کردن یه سی دی از ایران. امبروژا گفت: «الان یکی دیگه پیدا می کنم.» بالاخره اسم ایران را پیدا کردم. اصلاً قفسه نداشت! واسه همین پیدا کردنش سخت بود. آخه یه دونه سی دی که دیگه قفسه نمی‌خواست! حالا اون یه دونه چی بود؟ از این کارای بند تنبونی! از اونا که یا باید لات باشی تا گوش بدی و اذیت نشی یا ناشنوا. چه قدر ناراحت شدم. دلم می‌خواست اون قدر امکانات داشتم که یه سری آثار حسابی رو وارد فرانسه کنم. اگه از بخش دستگاهای آوازی نباشه، مطمئنم خیلیا بهش علاقه مند می شن. اجتماع فعلی موسیقی، اجتماع سر و صدا و بی نظمی و صداهای بعضاً اذیت کن و آزاردهنده و به شدت تکراریه و همه همچنان، وسط این موسیقی ها، دنبال یه آهنگ جذاب و زیبا می گردن؛ در حالی که تشنگی با غذا رفع نمی شه، هر چه قدر هم تنوع غذا بالا باشه. یه روز، که از بچه‌های الجزایر ازم خواست یه آهنگ ایرانی بهش معرفی کنم. کار «آفتاب مهربانی» محمد اصفهانی رو روی اینترنت براش گذاشتم. با این که بهترین کار ایرانی هم نیست، همه اون قدر بهش توجه کردن که دست کم ده بار پشت سر هم تکرارش کردن و هر بار بَه بَه چَه چَه می کردن! امبروژا اومد جلو. - تو چی پیدا کردی؟ -هنوز هیچی. تو چی؟ چیزی هست که بخوای بخری؟ -بخرم؟ نه. اما یکی هست که می خوام یه کمیش رو بشنوم؛ منتها نمی دونم کجاست. می آی بریم از متصدیش بپرسیم؟ - آره، بریم. ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
202030_1419500051.mp3
18.22M
🎶 🎙 «محمد اصفهانی» /موسیقی 🎼🌹 🎵 _________ 🗞 «صد در صد» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌳 از صالحان باش! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
ناصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان «مرحوم میرزای شیرازی» به اين مضمون نوشت: «من وقتی روزه می‌گیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی می‌شوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بی گناه می‌دهم بنابراین جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرماييد!» مرحوم میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت: «باسمه تعالی حکم خدا قابل تغییر نیست اما حاکم قابل تغییر است. اگر نمی توانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص باایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مؤمنین بیهوده ریخته نشود!» تاریخ، بدون دستکاری 🎥 ……………………………………… 🗞 «صد در صد» 🌱 @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🔴 به جای تکذیب برخورد کنید! این که نظام پزشکی اصلا حق افزایش تعرفه پزشکی را ندارد و این وظیفه دولت است، درست. اما بالاخره سازمان نظام پزشکی نامه ی تعرفه های پیشنهادی اش برای امسال را قبل از تصویب دولت، علنی کرده و این کار مصداق بارز تشویش اذهان عمومی است. آقایان مسئول بایستی به جای تکذیب، با گردن کلفت های سفیدپوشی که با بدنام کردن قشر زحمتکش بهداشت و درمان، به راحتی هرچه تمام تر در جامعه را ملتهب می کنند تا شاید بتوانند با ایجاد فشار روانی بر دولت به خواسته های خود برسند برخورد کنند. ♦️ 🧮 /آگاهی های اقتصادی 📉📊📈 ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ ‌ ‌ 🗞 صد در صد 🌱 @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🔰 چه با خودت آورده ای؟ خداوند در می‌فرماید: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» نفرمود: کسی که در دنیا کار خوب بکند یا کسی که در دنیا ایمان بیاورد، اهل نجات است، در هیچ جای قرآن نداریم که فرموده باشد: «من فعل الحسنه» بلکه فرمود: «من جاء بالحسنه» این یعنی انسان باید یک قدرتی داشته باشد که بتواند این اعمال حسنه را با خود ببرد. یعنی اعمالش در دستش نقد باشد. این‌طور نباشد که در دستش کار خیر بگذارد بعد کند، کند و... که با این کارها افعال خیرش بریزد. این مصداق همان «من فعل الحسنه» است که مورد نظر قرآن نیست بلکه انسان باید آن‌طور باشد که بتواند همه‌ی افعال نیک و خوب خودش را به همراه خود ببرد. بنابراین در صحنه‌ی نمی‌گویند: تو در دنیا چه کردی؟ بلکه می‌گویند: چه با خودت آوردی؟ 💠 آیت الله جوادی آملی [درس تفسیر ۱۳۹۳/۰۹/۰۳] /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
یک داستان آشنا، یک نقشه ی تکراری: 🌃 /اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─