「🥰」
لبخند بزن
به دیروزی که گذشت
و به امروزی که زیباست
و به فردایی که زیباتر خواهد بود.
🍀 «زندگی زیباست»
🍀 @sad_dar_sad_ziba
「🍃「🌹」🍃」
پیش از آن كه روی ديگران سرمايه گذارى كنى، روى خودت سرمايه گذارى كن.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
انتقام ها در پیش است...
و کاپشن صورتی، خوش حال...
#کاپشن_صورتی
#سردار_دلها
🍃 «زندگی زیباست»
🍀 @sad_dar_sad_ziba
📖
مولا امیر المؤمنین علی (درود خدا بر او):
«در دوستی با دوست مدارا كن، زيرا شايد روزی دشمن تو گردد و در دشمنی با دشمن نيز مدارا كن، زيرا شايد روزی دوست تو گردد.»
[حکمت ۲۶۸]
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
🌙
معیار دوستان دَغَل، روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
«صائب تبریزی»
🍃 «زندگی زیباست»
🪴 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یهویی با یک خانواده ی خیلی عادی 😉
#نیشخند 🤭
ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
▒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱
چرا معنای این پویانمایی رو نفهمیدیم؟!
#پینوکیو
🔹 #سواد_رسانه_ای
#جهان_جادو
/جهان رسانه 📡 💻 📱
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
「🍃「🌹」🍃」
فقط با خودتان رقابت کنید!
هر زمان متوجه شدید که خودتان را با یکی از همکاران، همسایگان، دوستان یا حتی یک فرد مشهور مقایسه میکنید، دست نگه دارید! 🤚🏽
باید درک کنید که شما متفاوت هستید
و توانایی هایی متفاوت دارید،
تواناییهایی که آن افراد ندارند.
وقت بگذارید و لحظه ای به همه توانایی هایی که دارید فکر کنید و برای آنها شکرگزار باشید و از آن ها بهره بگیرید.
این یک اصل زندگی است.
تنها بعد از پی بردن به توانایی های نهفته ی خودتان، میتوانید از تجربه ی دیگران بهره ببرید.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر»
⏪ بخش ۷۵:
ابن خالد که ابتدا کنجکاو بود به سخنان مردم گوش کند، حالا آرزو میکرد کاش میتوانست صدایی نشنود! ناگهان دری باز شد و چند نگهبان بیرون دویدند و جمعیت را کنار زدند. قاضی القضات و دیگری که همراهش بود، وارد سرسرا شدند. همه ناچار سر فرود آوردند و احترام کردند. هر کس میخواست حرفی بزند، نگهبانان با چشم غرهای ساکتش میکردند. قاضی القضات لاغر و کوتاه بود و صورت تکیدهای داشت. عمامه ی بزرگ و لباسهایش از گرانبهاترین پارچهها بودند. عصایی مرصع به دست راستش بود. چنان اخم کرده بود که کسی جرأت نکرد به او نزدیک شود. به کسی نگاه نمیکرد و چشمش به رو به رو دوخته بود. تسبیحی با دانههای فیروزهای در دست دیگرش بود و ذکر میگفت.
ابن مشحون از همان اتاق بیرون آمد. متواضعانه بیخ گوش مرد چاق و کوسهای که همراه قاضی القضات بود، چیزی گفت و ابن خالد را نشان داد.
مرد به ابن خالد اشاره کرد که همراهش شود. ابن خالد فهمید او زرقان است. به او نزدیک شد و سلام کرد.
زرقان که به مژههایش سرمه کشیده بود، مچ دستش را گرفت و با صدای نازکی که به جثهاش نمیآمد گفت:
«با من بیا! کنار نگهبان میایستی تا خبرت کنم! داخل که آمدی، پرحرفی نمیکنی! اگر عالی جناب سؤالی کردند، کوتاه پاسخ میدهی! وقتی علامت دادم، بیمعطلی میروی!»
به همان اتاق اولی رسیدند. نگهبان تعظیم کنان در را باز کرد. قاضی القضات جای اخم را در لحظهای به لبخند داد.
عبا از دوش برداشت و وارد اتاق شد.
زرقان میان در ایستاد و آهسته به ابن خالد گفت:
«همین جا بایست تا خبرت کنم!»
به نگهبانان اشاره کرد که بگذارند ابن خالد کنار در بماند. شیشه ی غالیه را گرفت، پا در اتاق گذاشت و در را بست.
ابن مشحون دوباره پیدایش شد و بیخ گوشش گفت:
«حواست را خوب جمع کن! خونسرد باش! فکر کن و بعد حرف بزن! مبادا نام من و استاد را به زبان آوری! به حوض و بچهها نگاه نکن! توکلت به خدا باشد! کارها دست اوست!»
رفت و میان جمعیت ناپدید شد. باز ساعتی گذشت تا زرقان در را باز کرد و اشاره کرد ابن خالد داخل شود. ابن ابی داوود با زیرپوشی بلند روی تخت دراز کشیده بود و بچهها که هر کدام نامه ای در دست داشتند، دورش را گرفته بودند. عبا و قبا و عمامهاش به رخت آویزی آویزان بود. ریز میخندید و از خوشه ی انگور خود میخورد و دانههایش را یکی یکی به دهان بچهها میگذاشت. توجهی به ابن خالد نکرد. زرقان زیر نامهای چیزی نوشت و به یکی از بچهها داد تا برای مهر کردن به ابن ابی داوود بدهد.
در همان حال گفت:
«شیشه ی غالیه را این بنده درگاه، آورده است؛ تصدیق فرمودید که خیلی عالی است!»
ابن ابی داوود نگین درشت انگشترش را در ماده ی قرمز رنگ زد و پای نامهای کوبید. نیم نگاهی به ابن خالد انداخت.
ــ عطاری؟
ــ ادویه فروشم قربان، اما با بهترین عطارهای بغداد دوستی دارم!
غالیهای که آوردهای برای هنگام قضاوت خوب است. این بار برایم عطری لطیف و شادی آور بیاور که کودکان میپسندند!
ــ فقط کافی است امر بفرمایید! از چین و ما چین هم که شده است برایتان مهیا میکنم!
ــ من دستی در عطریات ندارم! یک بار یکی از ری برایم عطر گل سرخ آورده بود که بوی دل انگیزی داشت! آن را به مأمون الرشید علیه الرحمه هدیه کردم.
گفت:
«پس خودت چی؟»
گفتم:
«شما استفاده کنید، من شما را میبویم!»
خلیفه ی مرحوم بلند خندید و گفت:
«تو شهرت خوبی نداری! به من نزدیک نشو!»
تا مدتی آن را به محاسنش میزد.
ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
⚠️ به جهنم نروید!
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/ یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
ೋღ 💖 ღೋ
🕊 ڪوچه باغ #شعر
من زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمی خواهم
آشفته ام زیبایی ات باشد برای بعد
من درد دارم شانه ای مردانه می خواهم
از گوشه ی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه می خواهم
می خندم و آیینه می گرید به حال من
دیوانه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم
در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه می خواهم
«علیرضا بدیع»
🏡 خانه ی هنر
⇨ https://eitaa.com/rooberaah
--------------🌹--------------
2_144200951386277651.mp3
5M
🌿
🎶 «بلال بلال» / ترانه ی بختیاری
🎙 مسعود بختیاری
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
ادب کردن
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃 🌴 🍃🌲
نمای آفرینش
آوای آفرینش
آرامش
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
🌱 نماز جماعت عاشقانه
💚 امشب شب آرزوهاست.
🤲🏽 دعامون کنید
☘ «زندگی زیباست»
🪴 @sad_dar_sad_ziba
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر»
⏪ بخش ۷۶:
زرقان گفت:
«خوب یادم است، قربان! بوی دل انگیزی داشت!»
ابن ابی داوود دستهایش را دراز کرد. دو تا از بچهها که درشتتر بودند، دستهایش را گرفتند و کشیدند. راست نشست و سیبی برای ابن خالد انداخت.
ــ راست بگو چه مذهبی داری؟
ــ خودم را نمیدانم، اما پدر خدابیامرزم یک بار پیش از مرگ گفت که چه مذهبی دارد، افسوس که از یاد بردهام! مهم نیست، هرچه شما بفرمایید، همان را انتخاب میکنم!
ابن ابی داوود سرش را عقب انداخت و خندید.
ــ به مذهب تو غبطه میخورم! بگو بدانم قرآن حادث است یا قدیم؟
ــ من به خدا و پیامبر و رستاخیز ایمان دارم. قرآن کلام خداست. سعی میکنم هر روز چند آیهای بخوانم و به آن عمل کنم. نمیدانم به اینها حادث میگویند یا قدیم. هرچه شما بفرمایید!
ابن ابی داوود باز خندید.
ــ مرد بانمکی هستی! از تو خوشم آمد! سالهاست سر دانشمندان به این حدوث و قدم گرم است. چه خونها که ریخته شد و چه تسویه حسابها که به این بهانه انجام گرفت!
حق با توست! عمل به قرآن مهم است! حالا بگو چه میخواهی؟
ابن خالد مانده بود با سیبی که در دست داشت، چه کند.
ــ دکان من در میدان بازار کهنه است. مدتی پیش دیدم جوانی را که داخل قفسی بود سوار بر گاری آوردند و گفتند ادعای پیامبری کرده است. من دستی در طب دارم. برخی بیماریها را میشناسم. فهمیدم که بیچاره مشاعرش را از دست داده است. او را به سیاهچال عسکریه برده اند. آمده ام تقاضا کنم بگذارید به دیدنش بروم و معالجهاش کنم! تمیمی که داروغه ی زندان است، ممانعت میکند.
ابن ابی داوود به نوجوانانی که پشتش را میمالیدند تکیه داد و اخم کرد.
ــ این فضولیها به تو نیامده است، مردک! مگر تو پزشکی یا داروغه به تو گفته است که مداوایش کنی؟
زرقان پیش آمده و به ابن خالد پس گردنی زد.
ــ گمشو بیرون مردک فضول!
او را رو به در هل داد.
ابن خالد گفت:
«میخواستم کمکی کرده باشم! فقط همین! نمیدانستم شما را ناراحت میکند!»
ابن ابی داوود به زرقان اشاره کرد که رهایش کند. با پشت انگشت اشاره، گونه ی نوجوانی را که ترسیده بود، نوازش کرد.
ــ همان جوانکی را که از دمشق آوردهاند؟
ــ بله، نامش ابراهیم است.
ــ او دیوانه نیست. ادعای پیامبری هم نکرده است. ادعا کرده است که ابن الرضا داماد خلیفه ی مرحوم، او را در ساعتی از دمشق به عراق و از آن جا به مکه و مدینه برده و بازگردانده است. جز پیامبر که در شبی از مسجدالحرام به مسجد الاقصی رفت، دیگری نمیتواند در ساعتی از شام به عراق بیاید و به حجاز برود و بازگردد. پذیرش ادعای او یعنی بطلان حکومت بنی عباس! یعنی حقانیت آل علی! خطر این ادعا از سهم مهلک بیشتر است! این ابراهیم که میگویی با چنین دروغی میخواسته است از پیشوایش تبلیغ کند و مردم را دور او گرد آورد! میدانستی؟
ــ منِ گردن شکسته از کجا باید بدانم قربان!
ــ حتی اگر زیباترین پسر عراق را به من هدیه میدادی، نمیتوانستم کاری برایت انجام دهم. او دشمن خلیفه و دودمان اوست. بنی عباس بر نیمی از دنیا حکومت میکند. هر لحظه در هر نقطهای از این امپراتوری بزرگ، فتنهای برپا میشود. ثروت فراوانی را برای سرکوب شورشها هزینه میکنیم. محافظت از این سرزمین بی کران کار دشواری است. هرچه مرزها وسعت بیشتری داشته باشند، دشمنانی که پشت این مرزها کمین کردهاند، بیشتر خواهند بود.
در این جنگ و جدال و کشمکشِ بیوقفه برای بقا، دیگر جایی برای مسامحه و مهربانی نیست.
هر کس برای حکومت تهدیدی به حساب آید، بیدرنگ و بدون بخشایش نابود خواهد شد.
ابن خالد سر پیش انداخت و تعظیم کرد.
ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
همّت، بلند دار که مردان روزگار
از همّت بلند به جایی رسیده اند
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
عیب کسان منگر و احسان خویش/
دیده فروبر به گریبان خویش
♦️ بینای نابینا!
#تلنگر 👌🏼
💢 @sad_dar_sad_ziba
「🍃「🌹」🍃」
دل به دریا بزن؛
به دلِ خیابان بزن؛
با بی خیالیِ جاده همراه شو!
فراموش کن روزهایت چه گونه گذشت؛ تجربه بیاموز و حرکت کن!
مهم نیست چه اندازه مشغله، رویِ هم تلنبار شده است.
چای ات را کمی آرام تر و سرخوش تر از همیشه بنوش؛
جوری که سقفِ دنیا هم اگر ریخت، آب در دلِ لحظه هایت تکان نخورَد.
آدم نیاز دارد گاهی عینِ خیالش نباشد.
آدم نیاز دارد برای آرامشش نفس بکشد.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹
جمعکردن زبالهها توسط ایرانیها پس از بازی، در ورزشگاه قطر در جام ملت های آسیا
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🔺 «بهروز وثوقی» هم افشاگری کرد.
#آینه_ی_عبرت
تاریخ، بدون دستکاری 🎥
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
عجول نباش که بی صبری، آرامش درونت را به یغما خواهد برد.
همه ی کارهایت را آرام انجام بده و آرام باش حتی اگر همه ی دنیا غمگین باشند و نا آرام.
هرگز آرامشت را نفروش چراکه هیچ چیز ارزشش را ندارد!
🍃 «زندگی زیباست»
🪴 @sad_dar_sad_ziba
🍀🍁🍀
آیینه شو، وصال پری طلعتان طلب
اول بروب خانه، دگر میهمان طلب
«صائب تبریزی»
#شور_شیرین_شعر فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋
┗━━━━•••━━🦋━┛