eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
552 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.ir/rooberaah «ارج» http://eitaa.ir/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳 به سان باش که در تهاجمِ پاییز و زمستان هر اندازه هم که برگ‌هایش را از دست بدهد 🍂 باز هم، روحِ زندگی را برای بهار نگه می‌ دارد. 🌳 @sad_dar_sad_ziba
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت» ⏪ بخش ۲۰: /ادامه ی فصل ۶: «دانش دگرگونی فردی » می دانستم شروطی وجود دارد. مادر دوست داشتنی‌ام همیشه می‌گفت: «هیچ چیز مجانی نیست.» _ «به محض این‌ که قدرت راهبردها و مهارت‌هایی را که خردمندان به من نشان داده‌اند، دیدی و نتایج چشمگیر آن‌ها را در زندگی‌ات مشاهده کردی، مأموریتت، انتقال این دانش به کسانی است که از آن بهره مند خواهند شد. همه ی آنچه از تو می‌خواهم همین است. با انجام چنین کاری، در انجام عهدی که بستم، مرا یاری خواهی داد.» بی هیچ تردیدی پذیرفتم. جولیان شروع کرد به تعلیم. تکنیک‌هایی که جولیان یاد گرفته بود و بر آن‌ها تسلط داشت، متفاوت بودند، اما در دل آن ها هفت فضیلت اساسی وجود داشت، هفت اصل پایه که شامل کلید هدایت فردی، مسئولیت پذیری و آگاهی معنوی بودند. جولیان گفت که بعد از گذشت چند ماه، یوگی رامان اولین کسی بود که این هفت فضیلت را در اختیارش گذاشت. در شبی صاف، درحالی که بقیه به خواب عمیقی فرو رفته بودند، یوگی رامان به آرامی، درِ کلبه جولیان را می زند و با لحن آرام و مهربان و هدایتگرش می‌گوید: «جولیان، روزهای زیادی است که از نزدیک تو را نگاه می‌کنم. اعتقاد دارم مرد محترمی هستی که عمیقاً می‌خواهی زندگی‌ات را سرشار از خوبی کنی. از زمانی که آمدی، قلبت را بر روی سنت‌های ما گشودی و آن‌ها را به گونه‌ای پذیرفتی که انگار متعلق به خودت هستند. چند عادت روزانه ی ما را فراگرفتی و اثرات سودمند زیادی از آن‌ها دیدی. به روش‌های ما احترام گذاشته‌ای. مردم ما زندگی ساده و آرامی دارند و سن آن‌ها بسیار زیاد است ، اما روش‌های ما فقط برای عده ی بسیار کمی شناخته شده‌اند. دنیا باید فلسفه و روش زندگی آگاهانه ی ما را بشناسد. امشب، سه ماه از اقامت تو در سیوانا می‌گذرد. کارهایی را که باید از درون، روی خود انجام دهی، در اختیارت قرار می‌دهم. نه تنها برای این‌که از آن‌ها استفاده کنی، بلکه برای استفاده ی همه ی کسانی که آن سوی دنیا زندگی می‌کنند. مانند آن روزهایی که با پسرم، وقتی که کوچک بود می‌نشستم، در کنارت می‌نشینم. متأسفانه او چند سال پیش از دنیا رفت. وقتش رسیده بود و من هرگز شکایتی نکردم. از بودن در کنار او لذت بردم و خاطراتم را با او گرامی می‌دارم. اکنون تو را مانند پسر خود می‌بینم و شکرگزارم که تمام چیزهایی که طی همه ی این سال ها، در سکوت و تعمق آموخته‌ام، در تو زنده خواهد ماند.» به جولیان نگاه کردم. متوجه شدم چشمانش بسته است، انگار که به سرزمین جادویی‌اش برگشته و برکت دانش بر او باریدن گرفته است. یوگی رامان گفت هفت فضیلت برای زندگی لبریز از آرامش درونی، شادی و سرمایه ی موهبت معنوی، در داستانی مرموز نهفته است. این داستان عصاره ی همه ی آن فضیلت‌ هاست. از من خواست که چشمانم را مانند الان که روی زمین اتاق نشیمن تو هستم، ببندم. سپس از من خواست تا تصویر صحنه‌ای را که برایت می گویم، با چشم ذهنم مجسم کنم: «وسط باغی باشکوه، دلپذیر و سرسبز نشسته‌ای. این باغ پر از دیدنی‌ترین گل‌هایی است که تا کنون دیده‌ای. محیط فوق العاده آرام و ساکت است. از لذت‌های نفسانی این باغ لذت ببر و احساس کن که برای لذت بردن از این بهشت طبیعی تا آخر دنیا زمان داری. همین طور که اطراف خود را نگاه می‌کنی، در وسط این باغ جادویی، یک فانوس دریایی قرمز خیلی بلند با ارتفاع شش طبقه می‌بینی. ناگهان سکوت باغ با صدای جیرجیر باز شدن در پایین فانوس دریایی مختل می‌شود. یک کشتی گیر سوموی ژاپنی با حدود دو متر قد و دویست کیلوگرم وزن، تلوتلو خوران از آن خارج می‌شود و در وسط باغ پرسه می زند.» جولیان خندید: «داستان هیجان انگیزتر می‌شود. کشتی گیر سوموی ژاپنی تقریباً برهنه است. یک کابل سیمی صورتی دارد که با آن عورت خود را پوشانده است.» ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍🏼 «خانم ثریا مطهرنیا» 🏡 روستایی به بزرگی جهان دلی به وسعت دریا 🌊 🌃 /اجتماعی ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
خویش باش! در چهار فصل زندگی انسان، پاییز کمین کرده است! 🌸🍀🍁❄️🌸🍀🍁❄️ 💐 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 همه‌ی ما حسودیم! چه کنیم؟ 💧 🎤 «حجت الاسلام پناهیان» /دینی، اخلاقی ……………………………………… «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 💐
نباش، می شی! 💎 ……………………………………… «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba💐
🌾🌾🌾🌾🌾 ما نمی‌توانیم غم های جهان را درمان کنیم، اما می‌ توانیم شاد زیستن را انتخاب کنیم. 🌸 @sad_dar_sad_ziba🌸
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت» ⏪ بخش ۲۱: /ادامه ی فصل ۶: «دانش دگرگونی معنوی » به محض این‌که این کشتی گیر سومو شروع به گشتن در باغ می‌کند، زمان سنج طلایی براقی را پیدا می‌کند که کسی خیلی سال پیش، آن را جا گذاشته است. زمان سنج را بر می‌دارد و ناگهان بر زمین می افتد و صدای گرومپ بلندی می‌دهد. کشتی گیر سومو بیهوش می‌شود و همان جا ساکت و بی حرکت می افتد. اما درست موقعی که فکر می‌کنی نفس آخر را می‌کشد، بیدار می‌شود؛ شاید با رایحه ی بعضی از رزهای زرد که نزدیک آن جا روییده بودند، به هیجان آمده است. انرژی می‌گیرد و سریع می‌جهد و روی پاهایش می‌ایستد و از روی حس ششم، به سمت چپش نگاه می‌کند و از آنچه می‌بیند مبهوت می‌شود. از لابه لای بوته‌ها در حاشیه ی باغ، جاده‌ای نفس گیر و طولانی پوشیده از میلیون‌ها الماس درخشنده را می بیند. از جایی صدایی به کشتی گیر می‌گوید باید جاده را بگیری و بروی. از شانس خوبش، این کار را می‌کند و این جاده او را به سمت شادی ابدی و سعادتی جاودان هدایت می‌کند. جولیان پس از شنیدن داستان عجیب او، در حالی که در قله‌های هیمالیا در کنار راهبی نشسته بود که به نور آگاهی ناب دست یافته بود، مأیوس می‌شود. داستان او خیلی ساده بود. جولیان فکر می‌کرد قرار است داستانی تکان دهنده بشنود، دانشی که او را به هیجان آورد تا دست به کار شود یا شاید حتی چیزی که اشک او را درآورد. در عوض، همه ی آن چیزی که شنید، داستان احمقانه ی یک کشتی گیر سومو بود و یک فانوس دریایی. یوگی رامان متوجه نگرانی او می‌شود و می‌گوید: «هرگز قدرت سادگی را نادیده نگیر. این داستان ممکن است آن کلام پیچیده که انتظارش را داشتی، نباشد، اما دنیایی از احساسات در پیامش و خلوص نابی در مقصودش نهفته است. از روزی که به این جا آمدی، مدتی طولانی و دشوار به این موضوع فکر کردم که چه گونه دانشمان را در اختیارت قرار دهم. ابتدا در نظر داشتم طی چند ماه، برایت چند سخنرانی بکنم، ولی متوجه شدم که این نگرش سنتی با طبیعت جادویی دانشی که در حال دریافت آن هستی، جور درنمی آید. سپس فکر کردم از چند تا از خواهران و برادرانمان بخواهم روزانه، ساعات اندکی را به تعلیم فلسفه‌مان به تو بگذرانند. در هر حال، برای آنچه می‌خواهیم به تو بگوییم، این هم روش مؤثری نبود. بعد از تأمل فراوان، بالاخره به چیزی رسیدم که به نظرم بسیار خلاقانه و در عین حال مؤثر است و آیین کامل سیوانا به همراه هفت فضیلتش را توضیح می‌دهد و این همین حکایت مرموزی بود که برایت گفتم.» خردمند اضافه می‌کند: «در ابتدا ممکن است به نظرت سطحی و شاید حتی بچگانه بیاید، ولی به تو اطمینان می‌دهم که هر عنصر این داستان در برگیرنده ی اصلی جاودان برای زندگی شاد و معنایی عمیق است. باغ، فانوس دریایی، کشتی گیر سومو، کابل سیمی صورتی، زمان سنج، گل‌های رز و جاده ی نفس گیر و طولانی الماس‌ها، سمبل‌های هفت فضیلت جاودان برای زندگی آگاهانه هستند. همچنین به تو اطمینان می‌دهم اگر این داستان کوتاه و حقایق پایه‌ای آن را به خاطر داشته باشی، همه ی آنچه را نیاز داری بدانی تا زندگی‌ات را به بالاترین سطح ممکن برسانی، همیشه به همراه خواهی داشت. بدین طریق همه ی اطلاعات و راهبردهای مورد نیاز برای تأثیرگذاری عمیق بر کیفیت زندگی خود و همه ی کسانی که با تو در ارتباط‌اند، در اختیارت خواهند بود. وقتی این دانش را هر روز به کار گیری، از نظر روانی، احساسی، جسمی و معنوی تغییر خواهی کرد. لطفاً این داستان را در اعماق ذهنت بنویس و آن را در قلبت نگه دار. اگر آن را بدون تردید بپذیری، تغییری چشمگیر در تو به وجود خواهد آمد.» جولیان گفت: «جان، خوشبختانه واقعاً آن را پذیرفتم. کارل یونگ می‌گوید فقط وقتی به قلبت نگاه می‌کنی، دیدت واضح می‌شود. کسی که به بیرون از قلبش می‌نگرد، در خواب است کسی که به درون قلبش می‌نگرد، بیدار می‌شود.در آن شب به خصوص، به اعماق قلبم نگریستم و رازهای کهن گسترش ذهن، توجه به بدن، و پرورش روح در من بیدار شدند. الان نوبت من است که آن‌ها را در اختیارت قرار دهم.» پایان فصل ششم ⏺ ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 @sad_dar_sad_ziba
🌿 مهربانم! …………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba
تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند. 🌹 همه چیز برای زندگی زیبا 🌹 @sad_dar_sad_ziba
عامل کودکان، تنها وابسته به وضعیت اجتماعی و اقتصادی خوب و یا شهرت مدرسه نیست. یکی از عوامل مهم در پیشرفت تحصیلی، میزان تشویق کودک به آموختن از سوی والدین و آنها در فرایند تحصیل است. ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ /خانوادگی ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─ ↙ دوستان خود را دعوت کنید! 💐[همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌨نخستین برف پاییزی بارش رحمت خدا /استان مرکزی 📸 عکاس: بهنام یوسفی /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🍁 ، محروم شد از لطف رب! 💎 ……………………………………… «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba💐
🌿🌿🌿 این گفته ی مردم از قدیم است پایان دو دست و پا وخیم است دستی که دراز، سوی دشمن پایی که دراز از گلیم است 🌿🌿🌿 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
صبح، تنها بهانه ی نمناک باغچه است برای عطر پاشیدن و نازیدن... ...و تو تنها بهانه ی زیبای منی برای خندیدن! 🌹 💐 همه چیز برای زندگی زیبا 🍃 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت» ⏪ بخش ۲۲: آغاز فصل ۷: «باغ خارق العاده » [اکثر آدم‌ها از نظر جسمی، عقلی یا اخلاقی در دایره‌ای محدودتر و کوچک‌تر از آنچه می‌توانند باشند، زندگی می‌کنند. همه ی ما گنجینه‌ای از زندگی در دست داریم که می‌توانیم از آن برای چیزهایی استفاده کنیم که حتی خوابشان را هم نمی بینیم.] جولیان گفت: «در داستان، باغ سمبل ذهن است. اگر مراقب ذهنت باشی، اگر آن را پرورش دهی و درست مثل یک باغ پربار و غنی به آن توجه کنی، بیش از انتظارت شکوفا خواهد شد. اما اگر آن را به حال خود رها کنی تا علف‌های هرز در آن ریشه کنند، آرامش ابدی ذهن و هماهنگی عمیق درونی، همیشه از تو گریزان خواهد بود.» «جان! از تو سؤال آسانی می‌کنم. اگر به حیاط پشتی خانه‌ات بروم، به همان باغی که همیشه برایم تعریفش را می‌کردی و مقداری ضایعات سمی روی اطلسی‌های زیبایت بریزم، وحشت زده نمی‌شوی؟» _ «البته که می‌شوم.» _ «در واقع، بهترین باغبانان مانند سربازان سربلند از باغشان محافظت می‌کنند تا مطمئن شوند هیچ آلودگی‌ای به باغشان راه پیدا نخواهد کرد. حال، نگاه کن به ضایعات سمی‌ای که مردم عادت کرده‌اند، هر روز، وارد باغ پربار ذهنشان کنند: نگرانی‌ها و اضطراب‌ها، ناراحت شدن به خاطر گذشته، غم آینده را خوردن و همه ی آن ترس‌های خودساخته‌ای که در دنیای درونی‌تان، ویرانه‌ای ایجاد می‌کند. نگرانی ذهن را خالی از قدرت می‌کند و دیر یا زود، به روح آسیب می‌رساند. برای این که از زندگی‌ات بهره ی تمام ببری، باید جلوی دروازه ی باغت، مانند نگهبان بایستی و فقط به اطلاعات خوب اجازه ی ورود بدهی. مطمئناً از عهده ی افکار منفی برنمی آیی، حتی یک فکر. شادترین، پویاترین و راضی‌ترین انسان‌های دنیا از لحاظ ظاهری، هیچ فرقی با من و تو ندارند. همه ی ما از گوشت و استخوان هستیم. همه از مبداء کائنات آمده‌ایم. کسانی که بیش از صِرفِ وجود داشتن، کاری انجام می‌دهند، کسانی که دنباله روی شعله‌های قدرت نهانی انسانیت هستند و حقیقتاً از رقص جادویی زندگی لذت می‌برند، کارهایی می‌کنند که با مردم عادی تفاوت دارد. در بین همه ی کارهایی که انجام می‌دهند، از همه مهمتر این است که الگوی مثبتی را از جهان و هرچه در او هست، می‌پذیرند.» جولیان اضافه کرد: «خردمندان به من یاد دادند که در یک روز معمولی، یک شخص معمولی حدود شصت هزار فکر در ذهن خود دارد و از همه جالب‌تر این که ۹۵ درصد آن افکار، مشابه افکار روز قبل هستند!» پرسیدم: «جدی می گویی؟» _ «بله، کاملاً. این ظلمی است که از افکار تحلیل رفته به خود می‌کنیم. کسانی که هر روز فکرهای مشابه در سر دارند و اکثر آن افکار هم منفی است، عادت بدِ ذهنی پیدا کرده‌اند. به جای تمرکز بر چیزهای خوبی که در زندگیشان وجود دارد و فکر کردن به راه‌هایی که همه چیز را بهتر کند، اسیر گذشته‌شان شده‌اند. بعضی از آن‌ها نگران روابط شکست خورده یا مشکلات مالیشان هستند؛ بعضی دیگر از عالی نبودن دوران کودکی خود برآشفته می‌شوند؛ هنوز بعضی‌ها برای موضوع‌های بی اهمیت، ماتم می‌گیرند: رفتاری که فروشنده ی مغازه با آن‌ها داشته؛ نظر یا بدگویی فلان همکار که از سر خصومت بوده است. کسانی که ذهنشان را این گونه اداره می‌کنند، در واقع، به نگرانی مجوز می‌دهند تا آن‌ها را از نیروی زندگی جدا کند. آن‌ها قدرت عظیم پنهانی ذهنشان را مسدود می‌کنند، قدرتی که برایشان جادو می‌کند و هر آنچه را از زندگی لازم دارند، از نظر احساسی، فیزیکی و حتی معنوی، برایشان به ارمغان می‌آورد. این آدم‌ها هرگز نمی‌فهمند که مدیریت ذهن، جوهر مدیریت زندگی است.» جولیان با یقین ادامه داد: «شیوه ی فکر کردن ما از عادت‌هایمان ناشی می‌شود، به همین سادگی و سرراستی. اکثر آدم‌ها صرفاً متوجه نیروی عظیم ذهنشان نیستند. آموخته‌ام، حتی کسانی که در بهترین شرایط فکر می‌کنند، فقط از یک صدم درصد ذخیره ی ذهنی‌شان استفاده می‌کنند. در سیوانا، خردمندان با برنامه ی منظم هر روزه، جسارت این را داشتند که قسمت‌های دست نخورده قدرت نهانی ذهنشان را کشف کنند. نتایج آن حیرت انگیز بود. یوگی رامان از طریق تمریناتی باقاعده و منظم، ذهنش را شرطی کرده بود و می‌توانست به خواست خودش، ضربان قلبش را آهسته کند. ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 @sad_dar_sad_ziba
💎 غنی باش و بی نیاز! 💎 ……………………………………… «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 💐
🌿🌿🌿 از خانه بیرون می‌زنم، اما کجا امشب؟ شاید تو می‌خواهی مرا در کوچه‌ها امشب پشت ستون سایه‌ها روی درخت شب‌ می‌جویم، اما نیستی در هیچ جا امشب‌ می‌دانم آری نیستی، اما نمی‌دانم بیهوده می‌گردم به دنبالت چرا امشب؟ هر شب تو را بی جستجو می‌یافتم، اما نگذاشت بی خوابی به دست آرم تو را امشب ها… سایه‌ای دیدم شبیهت نیست، اما حیف‌! ای کاش می‌دیدم به چشمانم خطا امشب هر شب صدای پای تو می‌آمد از هر چیز حتی ز برگی هم نمی‌آید صدا امشب امشب ز پشت ابر‌ها بیرون نیامد ماه بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب گشتم تمام کوچه‌ها را یک نفس هم نیست شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب طاقت نمی‌آرم تو که می‌دانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب ای ماجرای شعر و شب‌های جنون من آخر چه گونه سرکنم بی ماجرا امشب؟ «محمدعلی بهمنی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┗━━━━•••━━🦋━┛ 
ماه من.ناصر عبداللهی.mp3
14.42M
🎶 🎙 «زنده یاد ناصر عبداللهی» /موسیقی 🎼🌹 🎵 _____________ 🗞 «صد در صد» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ذکرِ تو از زبانِ من، فکرِ تو از خیالِ من/ چون بِرود؟ که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم ‌ 💫 @sad_dar_sad_ziba💫
🌷 ۲۴ آبان؛ سالروز شهادت کسی که امام خمینی (ره) پيشانيش را بوسید. 🍀 «شهید ادواردو (مهدی) آنیلی» فرزند «جيانی آنيلی» ، سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانک‌های خصوصی، شرکت‌های طراحی مد و لباس، روزنامه‌های لاستامپا، کوریره دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس، در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ در نیویورک به دنیا آمد.  🔹 او تحصیلات مقدماتی را در ایتالیا و سپس در کالج آتلانتیک انگلستان گذراند. پس از آن در رشته ی ادیان و فلسفه ی شرق از دانشگاه پرینستون آمریکا با درجه ی دکترا فارغ التحصیل شد.  🔹 اجداد ادواردو با راه‎اندازی کارخانه ی فیات در ایتالیا این صنعت عظیم را در آن‎جا بنا گذاشتند که امروزه بستگانش سهامدار عمده ی شرکت فیات، صاحب بانک‌‎ها و بیمه‎ها، باشگاه یوونتوس و... هستند. پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یک پرنسس یهودی است.  🔹 گفته می‌شود هدف اصلی يهوديان در وصلت با خانواده ی آنيلی تلاش برای تصاحب اموال میلیاردی اين خانواده بود به همين دليل بعدها خواهر ادواردو نيز به عقد يک خبرنگار یهودی به نام «الکان» در می‌آید، که اين ازدواج با وجود چهار فرزند به طلاق می‌انجامد و ازدواج مجدد خواهر ادواردو با يک مسیحی صورت می‌گیرد و از این‎جا به بعد، یک نوع رقابت بین یهودیت و مسیحیت در مورد فرزندان خواهر ادواردو به‎وجود می‎آید.  🔹 بی اهمیتی ثروت آنيلی برای ادواردو و تمايلش به اسلام، موجب می‌شود که پدرش حاضر نشود میراث خانواده را به او بسپارد؛ لذا جيانی ‌آنيلی پسر برادرش که يک مسیحی بود را به‎عنوان جانشین ادواردو تعيين می‌کند. اما چیزی نمی‌گذرد که خبر مرگ پسرعموی ادواردو بر اثر سرطان ناشناخته‎ای می‌پیچد. اين مرگ نيز از مرگ‌های مشکوک خانواده آنيلی بود؛ چرا که اگر وی به عنوان وارث اموال آنيلی زنده می‌ماند، مدیریت اين ثروت عظيم به یک مسیحی تعلق می‌گرفت و این خلاف خواسته‌ ی يهوديان بود. 🍀 ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین می‌گوید: «زماني که در دانشگاه نيويورک درس مي‌خواندم، یک روز در کتابخانه قدم می‌زدم و کتاب‌ها را نگاه می‌کردم چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آن‌را برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش را به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، کلمات نورانی است و نمی‌تواند گفته ی بشر باشد، اين بود که بسيار تحت تاثیر قرار گرفتم و اين شد که آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می‌فهمم و قبول دارم.»  🌱 اولین آشنایی ادواردو آنيلی با تشیّع و انقلاب اسلامی ایران از طریق یکی از مصاحبه‌های ؛دکتر محمدحسن قدیری ابیانه»، رایزن مطبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا (در سال‌های ۵۸ تا۶۱) بوده که از طريق تلويزيون ايتاليا پخش شده که ادواردو پس از شنيدن اين مصاحبه برای دیدار با وی به سفارت ايران در ايتاليا مراجعه کرده و همين ارتباط ها نهایتا باعث گرویدن آنيلی به تشیّع شد. ادوادو چند بار به ایران سفر کرده و زیارت حرم امام رضا(ع) مشرف شده بود. در یکی از این سفرها در هفتم فروردین ۱۳۶۰ در نماز جمعه به امامت آیت‌الله خامنه‌ای شرکت می‌کند. 🔹 در همین سفر ادواردو با بنيان‌گذار جمهوری اسلامي ايران دیدار کرده و حضرت امام پیشانی ادواردو را می‌بوسد. 🔹 ادواردو نگران سوء‌قصد از سوی صهیونیست‌ها بود و به آقای قدیری گفته بود كه آن‌ها او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند كشت و قتل او را به خودكشی، حادثه ی غیرمترقبه یا بیماری نسبت خواهند داد و حتی او را به زور در یک درمانگاه روانی خصوصی ویژه ی میلیاردرها در نزدیكی مرز سوئیس به طور كاملاً مخفی بستری كرده بودند و بالاخره همان‌طور كه خود ادواردو حدس می‌زد، در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ (۲۴ آبان ۱۳۷۹) در یک واقعه ی مرموزانه در سن ۴۶ سالگی توسط ایادی صهیونیست جهانی، غریبانه به شهادت رسید. 📽 مستندی در این باره تهیه شده است که دیدن آن تا حدودی پرده از نقشه ی خبیثانه ی صهیونیسم جهانی بر می دارد! روحش شاد و راهش پررهرو 🌹 صلوات ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✈️ سفری به ایتالیا یک جوان خوش پوش و پولدار ایتالیایی «ادواردو آنیِلّی» 🌿 @sad_dar_sad_ziba
💠 او مرا کافی است! ‌ 💫 @sad_dar_sad_ziba 💫
🌿🌿🌿 📒 «راهبی که فِراری اش را فروخت» ⏪ بخش ۲۳: فصل ۷: «باغ خارق العاده» حتی خود را تعلیم داده بود تا بتواند هفته‌ها نخوابد. البته هرگز به تو پیشنهاد نمی‌کنم که این چیزها هدف و الهام بخش کارهایت باشند، بلکه قویاً پیشنهاد می‌کنم شروع کنی به دیدن ذهنت، برای آن کاری که ساخته شده است، والاترین هدیه ی طبیعت.» با پررویی پرسیدم: «آیا تمریناتی وجود دارد تا بتوانم نیروی ذهنم را آزاد کنم؟ اگر بتوانم ضربان قلبم را کند کنم، مطمئناً در مهمانی‌های نیمه رسمی، به فردی محبوب تبدیل می‌شوم.» «جان، نگران آن نباش. به تو تکنیک‌هایی عملی خواهم داد که می‌توانی بعداً آن‌ها را امتحان کنی و قدرت این تکنولوژی قدیمی را خواهی دید. الان، از همه مهمتر این است که بفهمی تسلط بر ذهن فقط و فقط از طریق شرطی کردن امکان پذیر است. اکثر ما از لحظه‌ای که اولین نفس را می‌کشیم، مواد اولیه ی مشابهی در اختیار داریم. وجه تمایز افرادی که به چیزهای بیشتری دست پیدا می‌کنند یا از دیگران خوشحال‌ترند، در روش استفاده و پالایش این مواد اولیه است. وقتی خودت را وقف تغییر دنیای درونی‌ات کردی، زندگی‌ات سریعاً از حالت عادی به قلمروی فوق عادی تغییر می‌کند.» هیجان آموزگارم هر لحظه بیشتر می‌شد. وقتی از جادوی ذهن و گنجینه‌ای از خوبی که مطمئناً این جادو به همراه داشت، صحبت می‌کرد، چشمانش برق می‌زد. «می دانی جان، بعد از همه ی این حرف‌ها، مهم‌ترین نکته این است که به طور قطعی فقط روی یک چیز تسلط داریم» خنده‌ای کردم و گفتم: «روی بچه‌هایمان؟» _ «نه دوست من، ذهنمان. ممکن است نتوانیم وضعیت آب وهوا یا ترافیک یا رفتار اطرافیانمان را کنترل کنیم، ولی مطمئناً می‌توانیم نگرشمان را در برابر رویدادهای ذهنی کنترل کنیم. این قدرت را داریم تا در هر لحظه تصمیم بگیریم که به چه چیزی فکر کنیم. این توانایی بخشی از انسان بودنمان است. می دانی، یکی از شاهکارهای جهانی دانشی که در سفرهایم به شرق آموخته‌ام، شاهکاری بسیار ساده است.» جولیان مکث کرد، گویی هدیه‌ای ارزشمند را در ذهن خود زنده کرده باشد. _ «و این شاهکار چیست؟» _ «واقعیت بیرونی یا دنیای واقعی وجود ندارد. هیچ قطعیتی وجود ندارد. بزرگ‌ترین دشمن تو ممکن است بهترین دوست من باشد. اتفاقی که ممکن است برای یکی فاجعه به نظر برسد، برای دیگری می‌تواند بذر فرصتی نامحدود باشد. وجه تمایز حقیقی افرادی که معمولاً امیدوار و خوش بین هستند با کسانی که پیوسته درمانده‌اند، در چگونگی تفسیر و پردازش شرایط زندگیشان است.» _ «جولیان! چه طور یک فاجعه می‌تواند چیزی غیر از فاجعه باشد؟» _ «خب، مثالی برایت می‌زنم. در سفرم به سوی کلکته، با معلم مدرسه‌ای بنام ملیکا چاند آشنا شدم. عاشق درس دادن بود و با شاگردانش به گونه‌ای رفتار می‌کرد که انگار بچه های خودش هستند. توانایی‌های بالقوه ی آن‌ها را با مهربانی فراوان پرورش می‌داد. شعار همیشگی‌اش این بود: «این که بگویی: من می‌توانم، مهم‌تر است از بهره ی هوشی تو.» در میان اهالی شهرش شناخته شده بود به این که زندگی می‌کند تا به دیگران کمک کند. از روی نوع دوستی به همه ی نیازمندان خدمت می‌کرد. متأسفانه، مدرسه‌ای را که عاشقش بود، یک شب، شخصی از روی عمد، طعمه ی شعله‌های حریق کرد. آن مدرسه شاهدی بود بر پیشرفت خوب چندین نسل از کودکان. تمام اهالی آن شهر این فقدان بزرگ را احساس کردند، اما با گذشت زمان، عصبانیت آن‌ها جای خود را به بی تفاوتی داد و آنها خود را تسلیم این واقعیت کردند که کودکانشان دیگر مدرسه‌ای نخواهند داشت.» _ «ملیکا چه کار کرد؟» _ «واکنش او متفاوت بود. از میان همه ی کسانی که تا کنون دیده‌ام، تنها کسی است که همیشه خوش بین است. برخلاف اطرافیانش، در اتفاقی که افتاد، متوجه یک فرصت شد. به همه ی والدین گفت هر مانعی، در حد خودش، فوایدی هم دارد، البته اگر زمان کافی برای پیدا کردن آن اختصاص دهند. این اتفاق در واقع، نعمتی بود در لباس مبدل. مدرسه‌ای که سوخت و با خاک یکسان شد، قدیمی و فرسوده بود. سقف چکه می‌کرد، سطح زمین آن هم از ضربه ی جست و خیز هزاران پای کوچک کج شده بود. ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 @sad_dar_sad_ziba
خودت باش اما خودت! 💠 @sad_dar_sad_ziba