🔷 عبدالکریم سروش و تابآوری روشنفکری دینی.
✅ سخنرانی اخیر دکتر عبدالکریم سروش در بارهی دین و قدرت برای بسیاری از علاقهمندان ایشان تعجبآور بود. او در این سخنرانی به بازنمایی نقش قدرت در گفتمان دین و نیز سیرهی پیامبر پرداخته است. تعابیر گزندهای که او در این سخنرانی از آنها استفاده کرده است، انتقاداتی را برانگیخته و گروهی از ارادتمندان و شاگردانشان را به زحمت توجیه و تأویل انداخته است تا جایی که برخی چون فاضل میبدی با یادآوری این نکته که "دوستانی دارید که نمیخواهیم از شما فاصله بگیرند" خواسته است که در سخنرانیهای بعدی، کلمات دلنشینتری جایگزین این تعابیر خشن شود.
✅ سخنان سروش من را به یاد یک گفتگو با جناب استاد ملکیان انداخت. سالها پیش، ایشان در توصیف روشِ عبدالکریم سروش میگفت که (نقل به محتوا) او صورتی تاریخی از دین را به مثابه دین فرض کرده و برای حفظ آن تلاش میکند و دارد آن را برای نسلهای جدید بَزَک میکند. در حقیقت او تلاش دارد تا آن صورت تاریخی همچنان برای نسلهای جدید پرکِشش باقی بماند. بعدها وقتی که ماهیّت دینشناسی سروش را با دیگران و از جمله، خودِ جناب استاد ملکیان مقایسه میکردم، تا اندازهای با توصیف استاد ملکیان از آنچه سروش دنبال میکند، همدل شدم.
✅ در مقابلِ سروش دو جریان عمده قرار دارند. جریانِ نخست، پرسشهای عصر جدید در بارهی دین را نمیشنود و یا نمیخواهد بشنود، و یا میشنود و آنها را شُبهه توصیف میکند و معتقد است همان صورت تاریخی از دین با همان تفاسیر سنتی برای روزگار جدید، کارکرد دارد و این ما هستیم که باید سبک زندگیِ خود را با آن صورت تطبیق دهیم. (ماجرای طب اسلامی و واکسنِ امام کاظم و نمونههایی از این دست). و جریان دوم،گروه دیگری هستند که معتقدند اساساَ دین امری فرهنگی است و اصرار به نگهداشتنِ صورت تاریخی از آن، حتّی اگر مدینةالنبي باشد، امری ناشدنی و نادرست است. سروش جایی میانهی این دو ایستاده است. گروه نخست او را به شُبههپراکنی و شُل کردن ایمان دینداران توصیف میکنند و گروه دوّم به سنتگرایی و مفهوم "ناساز" روشنفکر دینی. طبیعی است موّجّهسازی ایمان برای برای نسلهای جدید کارِ دشواری است.
✅ من از سخنان سروش در باب دین و قدرت شگفتزده نشدم؛ همانگونه که از سخنان او در باب رؤیاهای رسولانه؛ سروش را باید آنگونه فهمید که استاد ملکیان میگفت. با این حال، باید پذیرفت که تابآوری آن صورت تاریخی از دین اندازهای دارد. آن طلا تا اندازهای چکشخور است. گاه اینگونه پاره میشود و بیتاب. همهی کسانی که برای دفاع از آن صورت تاریخی به روش دکتر سروش دل بسته بودند باید منتظر این روزها میبودند. روزهایی که توجیه جواب نمیدهد. روزهایی که "روشنفکری دینی" تاب از کف میدهد، روزهایی که بَزکها به دل نمینشیند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۰/۱۵
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 مدارا کردن با مخالفان آنگونه که آکوئیناس میگوید.
✅ آزادی مذهبی، اگر چه اساسیترین دغدغهی انسان روزگار مدرن است، ولی از دیرباز این پرسش که "آیا شعائر و مناسک مذهبی کافران (مخالفان دینی و ناباورمندان) باید تحمّل شود؟" یک پرسشِ جدّی بوده است. جوابِ مسلّط اندیشمندانی که در روزگار مدرن زندگی میکنند، به این سؤال تا اندازهای روشن است؛ ولی گذشتهی حکومتهای مذهبی و غیر مذهبی چیز دیگری را نشان میدهد. واقعیّت آن است که کمتر اتّهامی در تاریخ بشر به اندازهی اتّهامِ ارتداد، حوادثی چون جنگ، ستیزه، قتل، مجازات، اعدام، و آشوب به همراه داشته است.
✅ با این که، کلیسا در تاریخ شکلگیری خود، خشونتهای زیادی را بر علیه مخالفان و متهمان به ارتداد اعمال کرده است؛ توماس آکوئیناس، نامدارترین الاهیدان مسیحی در قرون وسطی، در کتاب جامع الاهیات مینویسد که حکومت باید با کافران و دیگریدینان با مدارا رفتار کند و مخالفان خود را تحمل کند.
✅ استدلال آکوئیناس از پاسخ او شنیدنیتر است. او میگوید حکومت بشری از حکومت الهی سرچشمه و مشروعیّت میگیرد و حاکمان این جهان نیز باید در شیوهی حکومتداری از خدا تقلید کنند. از نظر او خدا در نظام طبیعی و آفرینش به شرور اجازهی حضور داده است و آنها را در حکومت خود پذیرفته است. خدا ارادهی مخالفان خود را محدود نکرده است و آنها را به زور به پذیرش آنچه میگوید وادار نکردهاست. به همین دلیل، پیروی و تقلید از خدا اقتضا میکند که حکومتها نیز اندیشههای مخالف و دیگرباوران را تحمل کرده و با آنها مدارا کنند. آکوئیناس در همان کتاب، برای مدارا با اندیشهها و مناسک کافران استدلال دیگری هم دارد. او میگوید " تلاش برای نابودی همهی شرور، ممکن است به نابودی برخی از خیرها بیانجامد."
(Aquinas,2006.II-II,Q,10,A,11)
مهراب صادقنیا
با سپاس از جناب دکتر بهروز صدقی
۱۳۹۹/۱۰/۱۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 کرامت سازی و ایمانسوزی
✅ احتمالاً سخنان حاج شیخ کاظم صدیقی، امام جمعهی محترم تهران، را در بارهی مرحوم آیتالله مصباح یزدی شنیدهاید. او در یک برنامهی زندهی تلویزیونی به نقل از کسی که پیکر مرحوم آیتالله را غسل داده است، میگوید ایشان وسط غسل دادن چشم خود را باز کردند و ... بعد هم نتیجه میگیرند " از اولیای مسلّم خدا بود."
✅ سخنان جناب آقای صدیقی نیازی به پاسخ ندارند. همان "عجبی" که مجری برنامه میگفت کافی است. آن کلمه و شاید کلماتی تندتر از آن را احتمالاً بیشتر بینندگان نیز گفتهاند. چیزی که باید چاره کرد آسیبی است که این دست کرامتسازیها به ایمان مردم وارد میکند.
✅ بیگمان آیتالله مصباح یزدی نیازی به این قدسیسازیها ندارند. ایشان یک فیلسوفِ عقلگرا بودند که از طریق کتابها، سخنرانیها، و فعالیّتهای فرهنگی، اجتماعی، و علمیشان برای همه شناخته شدهاند. طبیعی است که آن جناب نیز مانند هر متفکری دیگر، موافقان و مخالفانی دارد؛ امّا قطعاً آن بزرگوار به سخنان جناب شیخ کاظم صدیقی نیازی ندارند. این سخنان هیچ چیزی به شخصیّت ایشان نمیافزاید؛ ولی تا دلتان بخواهد ایمان مردم و بویژه جوانان را خراش میدهد و آنها را به باورهایی که مسلّم میانگارند بدگمان میکند.
✅ آقای صدیقی گاه و بیگاه از چشم برزخی و کرامات بزرگانی چون آیتالله بهاءالدینی هم سخن میگویند. بد نیست خاطرهی این کمترین را در این زمینه بشنوید. یادم هست، یک بار بعد از نماز مغرب و عشا، کنار سجادهی ایشان نشستم و با احترام و ترس گفتم آقایی که خود را شاگرد شما میدانند و الان در فلان شهر امام جمعه هستند، من را پیش شما فرستادهاند که نصیحت کرده و ذکری به من بدهید. آیتالله بهاءالدینی پُک محکمی به سیگارشان زدند و گفتند من نصیحتی ندارم ذکر هم هر چه خواستی بگو. من ادامه دادم که ایشان میگویند شما چشم برزخی دارید. باطن ماها را میبینید؛ نکند ... آیت الله بهاءالدینی با عصبانیت حرفم را قطع کرد و گفت "ایشان و شما غلط میکنید."
✅ حالا که شماری از شاگردان حضرت آیتالله مصباح یزدی در دفاع از ایشان بر دکتر عبدالکریم سروش و دیگر منتقدان تاختند و سخنان آنها را ناسنجیده و سست خواندند، کاش کسانی هم به دفاع از آن مرحوم و البته سیره و سلوک علمی ایشان، به شیخ کاظم صدیقی و سخنانشان خُرده بگیرند. گزند این سخنان بیشتر نباشد، کمتر نیست.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۰/۱۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 عذرخواهی و بیش از عذرخواهی.
✅ به هر حال، جناب حجتالاسلام و المسلمین شیخ کاظم صدیقی بابت سخنانی که در بابت کرامتهای آیتالله مصباح یزدی(ره) گفته بود، عذر خواست. گُلی به جمالشان. این عذرخواهی به هر دلیل که باشد، یک رفتار پسندیده است و شایستهی ستایش و پذیرش. امّا این حکایت را هم بشنوید:
📌 دوست معتبرالقولی از آقایان سید محمد و سید جواد شبیری زنجانی، آقازادههای آیةالله شبیری زنجانی_خدا نگهدارشان باد_ نقل میکردد که " یک سال در رَمی جمرات پیر زنی ایرانی را دیدیم که از جمعیت وحشت کرده بود و نمیتوانست رَمی کند. ما دو برادر کمکش کردیم تا رَمی خود را انجام داد و بر شیطان سنگ زد. شب آن روز، در بعثه جلسهای برگزار بود و آقای صدیقی سخنران آن مجلس بودند. ما هم در آن جلسه حاضر بودیم. به ناگاه درکمال تعجب، خطیب محترم گفتند که امروز امام زمان(عج) و یکی از یارانش در لباس دو سید جوان به یک پیر زن ایرانی در رمی جمرات کمک کردند. ... ما دو برادر نگاهی به هم کردیم با بانگ برآوردیم که آقا، آن دو سید ما بودیم و ..."
✅ این خاطره را گفتم که بگویم، خیلیها برای خیلی از کرامتگوییها باید پوزش بخواهند. امیدوارم جناب ایشان و همهی کسانی که سخن گفتن از دین را روز به روز، بیشتر به زُلف سخنان غلو آمیز گره میزنند، افزون بر عذرخواهی، تصمیم بگیرند که از این پس بهجای قدسیسازی این و آن و سخنانی که به کمک عقل و نقل، امکانِ اعتبارسنجی ندارند، قدری بیشتر سَخته بگویند و سنجیده خطابه بخوانند. شوربختانه این ادبیّات رفته رفته به زبانِ مسلط جامعهی ما تبدیل شده است. این سالها برای هر کس که بتوانند از این کرامتها میسازند میبافند؛ فرقی هم نمیکند یک سیاستمدار باشد یا یک عالِم مذهبی و یا یک شخصیّت نظامی و هنری. گویی سخنگویان، ما را ملّتی یافتهاند که تنها زبان اسطوره میفهمیم. آنها فرض گرفتهاند ما آدمهای معمولی و از جنسِ خودمان را دوست نداریم؛ به همین دلیل، وقتی میخواهند کسی را برای ما عزیز کنند، دست به دامانِ ادبیات اسطوره میشوند و او را از ما جدا میکنند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۰/۲۴
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 اگر دین آن است که تو میگویی....
✅ در احوال یکی از مراجع و علمای پیشین دزفول میگویند که روزی یک مرد از کوچنشینانی که پائیز و زمستان برای قشلاق به این شهر میآیند، با همسر و فرزند خردسالش نزد ایشان رفت و گفت: من و زنم یکی دو سال است که ازدواج کردهایم و این پسر هم نتیجهی همان ازدواج است. همان موقع، عقد ما را یکی از اهالی ایل خواند و ما به هم حلال شدیم؛ ولی به دلیل صحرانشینی نتوانستهایم ازدواجمان را رسمی کرده و جایی ثبت کنیم. حالا آمدهایم شهر و میخواهیم که شما دوباره ما را به هم محرم سازید تا بلکه بتوانیم ازدواجمان را رسمی کنیم. میگویند که آن عالم محترم نگاهی به آن مرد انداخت و به بچهی در آغوش مادرش اشاره کرد و با تلخی گفت چرا الان آمدهای؟ بعد از چند سال؟ من از کجا بدانم شما دروغ نمیگوئید و این بچه نامشروع و حرامزاده نیست؟! مرد کوچ نشین که قدری دلخور شده بود و نمیدانست چه پاسخی به آن عالم بدهد، سرش را پائین انداخت و سکوت کرد. نا گاه کودکی خُردسال وارد اطاق شد و بر زانوی حاجآقا نشست. آن مرد نگاه به کودک انداخت و به آن عالم گفت: این بچه فرزند شماست؟! عالم در جواب گفت بله. سپس آن مرد ادامه داد: " حاجآقا! بچهی من به این ترگل و وَرگلی حرامزاده است و بچهی خودت با این سیاه سوختگی حلالزاده؟!!! اگر بچهی حلالزاده این هست من از خیرش میگذرم؛ همان بهتر که نداشته باشم.
✅ این روزها برخیها تمام تلاش خود را میکنند تا به وسیلهی دین، وضع موجود را موجّه نشان دهند. آنها همهی تصمیمهای خود را به قرآن و سنّت نسبت میدهند و از نتایج و پیآمدهای نادرست آن میگریزند. بیم آن میرود که بر این مردم چنان رَوَد که چون آن مرد کوچنشین بگویند اگر دین این است که شما میگویید ما نخواستیم! اجازه بدهید بیدینی پیشه کنیم.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۰/۲۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 پناهیان، تراکم ایدئولوژیک و رقیق شدگی اخلاق!
✅ چند شب پیش سخنران محبوب صدا و سیما و برخی هیئتهای تهران در یک برنامهی زنده که گویا از نجف اشرف پخش میشد، گفتند که هدفِ بعثت پیامبر (ص) رشد سیاسی جامعه بود و نه اخلاق و معنویّت. ایشان برای تأیید سخن خود ادامه دادند که مردم شبهجزیره به هنگام بعثت دین و اخلاق داشتتد؛ چیزی که آنها نداشتند فهم سیاسی بود و پیامبر برای ترمیمِ آن به رسالت مبعوث شدند. البته از نظر ایشان آن حدیث مشهور نبوی که "انّی بُعِثتُ لاُتّممَ مکارمالاخلاق" جعلی است و نادرست، یا بهتر است بگویم باید جعلی باشد و نادرست.
✅ البته برای بار دوّم است که ایشان این ادّعا را مطرح میکنند. بار نخست در حسینهی امام خمینی (ره) و در مقابل بزرگان نظام و انبوهِ جمعیّتِ این ایدهی خود را مطرح کردند. گویا دفعهی پیش هم کسی از ایشان نپرسیده بود که پیامبر (ص) برای رشد سیاسی مردم آمده است تا چه اتفاقی بیافتد؟ قرار است مردم از نظر سیاسی رشد کنند که چه بشود؟ حکومت خوبی ایجاد کنند؟ رشد سیاسی اگر در خدمت تعالی اخلاق و فضایل انسانی نباشد و زمینهی تحقق عدالت را فراهم نیاورد چه ارزشی دارد؟ مگر نه این است که علیابن ابیطالب(ع) در ذیقار در جواب اصرار ابن عباس بر پذیرش خلافت مسلمانان گفت حکومت به اندازهی لنگ کفش کهنه هم ارزش ندارد، اگر نتواند عدالت را اقامه کند؟
✅ نظریهی ایجاد تقابل میان اخلاق و سیاست و ترجیح دوّمی، نوعی فرار به جلوست. امثال ایشان که سالهاست علیرغم داشتن رسانههای مختلف، از منبر و روزنامه و تلویزیون و حوزههای علمیّه نتوانستهاند در بهبود اخلاق و معنویّت جامعه توفیقی کسب کنند، حالا برای فرار از مسئولیّت پاسخگویی، ناتوانی خود را پشت این ادّعا پنهان میکنند که قرار ما از اوّل رشد سیاسی جامعه بوده است و نه فضایل اخلاقی آن. وضعیّت تأسفبار اخلاق در جامعه، زائیدهی همین اندیشه و منطق است. منطقی که نتیجهی آن تراکم ایدئولوژی و رقیق شدن اخلاق در جامعه است. نتیجهی آن این است که در حوزهی سیاست با ما باش و هر چه خواهی کن!
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۰/۲۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 در دشواری زن بودن
✅ ایرانیها همزمان با سالروز میلاد حضرت زهرا (س) از زنان و مادرانِ خود تقدیر میکنند و مقام آنها را گرامی میدارند؛ ولی کمتر به دردِ زن بودن توجّه دارند.
✅ زن بودن در جامعهی ما که نسبت به زنان بلاتکلیف است، کار دشواری است. زنان جامعهی ما همواره در فضای ارزش های متناقض زندگی میکنند؛ از یک سو زن باید تحصیلات عالی داشته باشد، در حوزهی عمومی فعالیت کند، و شاغل باشد، قوی باشد، درآمد داشته باشد و از سوی دیگر باید زنِ خانه باشد، مادر باشد، و به جای نشستن پشت فرمان خودرو باید ماشین رختشویی را پُر و خالی کند. جامعه مدام آنها را به زیباتر شدن، باربی شدن، عمل کردن، استفاده از لوازم زیبایی میکشاند و از سوی دیگر همین رفتارهای آنها را مسخره میکند و آنها را موجوداتی سطحی و دست و پاچلفتی معرفی میکند.
✅ زن بودن در جامعهی بلاتکلیف ایران یعنی تجربهی هموارهی انواع خشونتهای پنهان و آشکار. قانون این جامعه این است که زن باید "خوب" باشد. ولی دختر خوب بودن کاری عمیقاً دشوار است؛ بسیار دشوارتر از پسرِ خوب بودن. آنها در خیابانهای پر از بوق، تکّهپرانی، خیرهچشمی، دستدرازی، و آزارهای مختلف باید قوی باشند، ایستادگی کنند، پاکدامنی خود را ثابت کنند و در نهایت، خوب باشند.
✅ جامعهای که حال زنهایش خوب نیست، حالِ خودش هم خوب نیست.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۱/۱۵
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 جامعهی بیچِرا!
✅ امام علی (ع) علم را اصل همهی خوبیها میدانند و کلید آن را پرسش. هایدگر، فیلسوف آلمانی، پرسیدن را "تقوای فکر" مینامد؛ زیرا که اندیشه را از افتادن در وادی ناراستیها باز میدارد. پرسش تیری است بر اندام عادتها و باورهای نیآزمودهای که ناخواسته و نادانسته، در گذر زمان در ذهن و زندگی ما خانه گزیدهاند. با پرسیدن میتوان جزمیّتهای ساختگی را شکست و گام در راه حقیقت گذاشت. با آن میتوان، به قول هوسرل، "جهانِ داده شده" را به چالش کشید و "امر من" را بازسازی کرد و اینگونه به اصالت زیستن بازگشت.
✅ انسانِ پرسشگر در بندِ وضع موجود نیست، حتّی اگر ریشهای چند هزارساله داشته باشد. جامعهای که کنشگراناش پرسیدن بلد نباشند دیگران جهان آن را خواهند ساخت؛ حتّی اگر به ظاهر شهروندانش برگهی رأیی هم به صندوق بریزند. برای جامعهی ناپرسشگر دموکراسیِ روزگار جدید چیزی جز یک نمایش برای توجیه وضع موجود نیست.
✅ "چرا؟" مفهوم مقدسی است. اسباب پرهیزکاری و جلوگیری از خطاست؛ کلید رهایی از غل و زنجیرهایی است که به پای یک ملّت بسته شده است. "چرا؟" نشانهی مسئولیّتپذیری شهروندان است. جامعهی بیچِرا فیلسوفاش ساقی مواد مخدّر است و عارفاش به بهانهی استغنا، ناسامانیها و بیهنجاری پیراموناش را " بادِ بینیازی خدا" معنا میکند و خموشی پیشه میسازد.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۱/۲۳
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 از حرمت آهنگ ساعت مچی تا حلال بودن ترانههای بهنام بانی.
✅ در ماشین نشستهام و مشغول شنیدن رادیو آوا. ترانهها یکی از دیگر شادترند؛ آنقدر که من با همهی تساهلی که نسبت به موسیقی دارم کم میآورم و به جایز بودنشان شک میکنم. صدای رادیو را پائین میکشم مبادا پشت چراغ، قرمز ماشینهای کناری خیال بد بکنند. یاد سالهای دور میافتم. زمانی که یک ساعت کاسیو دستم بود و زنگ بیدارباشش یک دینگ دَنگ ریتمدار بود. به زحمت میتوان به آن صدا اسم آهنگ گذاشت. با این حال، یک روز سرِ کلاس فقهمان صدایش درآمد. با دستپاچگی خاموشش کردم. استاد هاشمی نگاه غضبآلودی به من کردند و گفتند: «حرام است آقا! چرا رعایت نمیکنید؟» همین حرف کافی بود تا از خیر آن ساعت بگذرم و آن را به کسی بدهم که به اندازهی من از استاد حساب نمیبرد. آن زمان برای ما آهنگ بیدارباش ساعت کاسیو حرام بود ولی حالا رادیو دارد بهنام بانی و کسری زاهدی پخش میکند. به یقین حکم موسیقی در این مدّت تغییر نکرده است ولی گویا برخی از فقیهان از نظرات فقهی پیشین خود عقب نشستهاند و یا پای مصلحتی مهمتر از حکم موسیقی درمیان است. این عقب نشستنها در برخی دیگر از فتوا نیز به چشم میآید. یادتان هست آن اوائل یکی از مراجع محترم تقلید رایتل را به دلیل امکان برقراری تماس تصویری حرام کردند؟ الآن به گمانم بسیاری از اعضای محترم دفتر آن بزرگوار، هم رایتل دارند و هم گوشی هوشمندی که بتوانند با کمک آن و از طریق واتساپ و ایمو و ... با دوستان و خویشان خود تماس تصویری بگیرند.
✅ فقه شیعه قابلیت تطبیقپذیری بالایی دارد به همین دلیل میتواند در مواقع مختلف، دینداران را از سرگردانی در مقام عمل، نجات داده و احکام راهگشایی ارائه کند. با این حال، این کوتاه آمدنها چیز دیگری است. میتوان اسمش را گذاشت «تحمیل مصلحت بر فتوی» به این معنا که گفته شود «فتوی این است ولی مصلحت اقتضا میکند جوری دیگر رفتار شود.». از آنجا که این کوتاه آمدنها برنامهریزیشده و بر اساس یک نقشهی راه نیست و به میزان فشار جامعه در موارد خاص بستگی دارد، میتوان انتظار داشت که فقهِ شاکلهمند و نظاممند شیعی، در آیندهای دور یا نزدیک، قدری بیقواره شود. برای سازگاری دین با نوآوریها و تغییراتِ زندگی در دنیای مدرن، بهتر است به ظرفیّتهای درونی فقه توجّه شود و تغییر فتواها صرفاً از سرِ مصلحت و مستند به اجبار شرایط زیستی و محیطی نباشد. وجودِ فقهیان نواندیش که با اقتضاءات زندگی در دنیای مدرن آشنا هستند و فقه را قدری روشمندانهتر از برخی نسلهای پیشین دنبال میکنند، میتواند این انفعال را چاره کند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۲/۲
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 الاهیات میتواند الاهیات بماند؛ اگر ...
✅ در مقالهای از «اِرنا الیور» میخواندم که در برخی از کشورها مانند آفریقای جنوبی به دلیل کسادی بازارِ دانشجو، رشتههای الاهیات تعطیل شدهاند. در ایران نیز گویا وضع دستِ کمی ندارد. برخی از دانشگاههای غیردولتی را میشناسم که به بهانهی غیرجذّاب بودن الاهیات تلاش دارند تا آن را از نظام آموزشی خود حذف کنند و رشتههای دیگری را جایگزین کنند. احوال دانشگاههای دولتی نیز تا اندازهای همین است. به هر حال، برای دانشجویی که عمر و پول خود را هزینه میکند، پرسش از سودمندی آنچه میخواند باید طبیعی باشد. او دوست دارد بتواند با دیگر رشتههای علمی در تعامل باشد و با کمک آنها بتواند جهان اطرافش را معنادارتر کند. چندی پیش، یکی از دانشجویان ما که از رسالهاش دفاع کرده و اکنون برای خودش دکتر شده است، میگفت که از خواندن الاهیات پیشیمان است و میخواهد دوباره از اول و مقطع کارشناسی حقوق بخواند.
✅ برخی از جامعهشناسانِ دین مانند تیلور این پدیده را نشانهی سکولاریزاسیون میدانند و معتقدند جهان جدید دین و الاهیات را از حوزهی عمومی به کنار میگذارد. از نگاه او اگر چه روزگاری توماس آکوئیناس الاهیات را ملکهی علوم میدانست، ولی وقت آن رسیده است که این ملکه تاج خود را تحویل علوم دیگر دهد و به گوشهی کلیسا پناه ببرد.
✅ با این حال، نمیتواند با تیلور همدلی کرد. شواهد تجربی چیز دیگری را حکایت میکنند. هنوز هم در جهان مسیحیّت، کتاب مقدس بیشتر از هر کتاب دیگری چاپ میشود، بیشتر از هر کتاب دیگری خریده میشود، مردم بیشترین اعتماد را به سازمانهای مذهبی دارند، کلیسا بیشترین نقش را در تأسیس نهادهای خیریّه دارد. در جهان اسلام نیز اوضاع چنین است و بلکه دینیتر. در میان مسلمانان دین هنوز هم به مثابه یک سرمایهی اجتماعی نیرومند، فعالیّت اجتماعی خود را حفظ کرده و تحولات زیادی را دامن میزند. اینها نشان میدهند که یک فارغالتحصیل الاهیات میتواند روابط خود را با جامعهی علمی حفظ کرده و برای پاسخ به چالشهای فرهنگی و اجتماعی نقشآفرین باشد. الاهیات میتواند به مثابه یک رشتهی علمی در دانشگاهها تدریس شود. آنچه در این میان مهم است، توجّه به خصلت پویایی و انعطاف الاهیات است. دانشگاهها به جای تلاش برای حفظ هویّت موروثی الاهیات باید بکوشند تا آن را با فهم و تفسیر جدید جامعه از ایمان و معنویت هماهنگ کنند. الاهیات میتوان به معنای واقعی الاهیات بماند و در دانشگاهها تدریس شود، اگر به پرسشهای نوشونده و روزافزون جهان پیرامونش توجّه کند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۲/۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 امنیّت، حل مشکلات اجتماعی، و رسیدگی به فقرا؛ تنها توصیههای آیتالله العظمی سیستانی به فرماندار نجف.
✅ در حال و هوای دیدار پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکها، با آیتالله العظمی سیستانی، مرجع تقلید شیعیان، مصاحبهی عدنان الزرفیه، فرماندار پیشین نجف میتواند شنیدنیتر باشد. توصیههایی که نشان میدهد چرا فرانسیس ۸۳ ساله به دیدار این مرجع مشتاق بود.
📌 فرماندار: سال 2005 که خدمت آیتالله سیستانی رسیدم، اولیّن درخواستش از من این بود که تمام خانهها را بازرسی و سلاحهایهای غیرمجاز را جمعآوری کنم. و دومیّن خواستهاش هم این بود که اولین خانه برای بازرسی خانهی سیستانی باشد. من به ایتالله سیستانی عرض کردم که که نمیتوانم وارد خانهی شما بشوم! درست نیست که با مأموران به خانهی شما وارد شویم و آنجا را بازرسی کنیم! ولی ایشان فرمودند که نه! اوّل باید خانهی من را بازرسی کنید، سپس باقی خانهها را! و من هم مأمور فرستادم و خانهی ایشان را بازرسی کردند.
🔸 مجری: چطور ممکن است؟!!
📌 فرماندار: به خدا قسم میخورم.
🔸 مجری: بگذارید حرفم را بزنم؛ الآن حتی کارمندان دولتی هم نمیگذارند ماشین آنها بازرسی شود!
📌 فرماندار: بخدا قسم؛ بخدا قسم؛ بخدا فسم! سه بار قسم خوردم. آیتالله سیستانی مرا مجبور کرد که خانهاش را بازرسی کنم و فرمودند که اولّین خانه باید خانهی من باشد. من هم مأمور فرستادم و خانهی ایشان بازرسی شد. بعد از بازرسی هم فرمودند حالا به سراغ باقی خانهها بروید. دیگر کسی نباید برای نگهداری سلاح عذری داشته باشد. و حسب قانون نگهداری سلاح ممنوع است.
🔸 مجری: این را مستقیم از خود ایشان شنیدی؟
📌 فرماندار: بله مستقیم خودم آنجا بودم و از هیچ واسطهای نقل نمیکنم.
📌 مجری: خب؛ ادامه بدهید.
استاندار: در تمام مدت استانداری من؛ از سال 2005 تا 2015 ایشان هیچگاه توصیهای دینی به من نکرد! حتّی خودم هم تعجّب کردم. نه توصیه به امر به معروف و نهی از منکر، نه این که بعضی اماکن باید بسته بشوند؛ بهخدا قسم تمام توصیههای ایشان یا برای حفظ امنیت بود، یا خدمات اجتماعی، یا رسیدگی به فقرا. و کاری به امور دیگر نداشت.
🔸 مجری: فقط همینها؟!
📌 فرماندار: فقط همینها! من از سال 2005 تا 2015 فقط همینها را از ایشان میشنیدم.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۲/۱۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 یک دیدار و سه نکته
✅ خبرِ دیدار رهبر کاتولیکهای جهان با آیتالله العظمی سیستانی، مرجع تقلید شیعیان از هفتهها پیش، شاهبیتِ اخبار سراسرِ جهان بود. در ایران نیز، اگر چه صدا و سیما توجّه چندانی به آن نداشت؛ ولی فضای مجازی نشان داد که کاربران بیشماری به این دیدار حساس هستند و آن را مهم میدانند. با این همه سه نکته شایستهی توجّه است:
🔸 یکم: دیدار پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان با آیتالله العظمی سیستانی، مرجع تقلید شعیان رخدادی بزرگ و تاریخی است که نباید در گرد و غبار حاشیهها گم شود. اگر چه گروههایی که به نام دین خشونتهای فاجعهباری را به جوامع تحمیل میکنند، گوششان کمتر به خوانشهای مسالمتآمیز رهبران ادیان بدهکار است؛ ولی باز هم میتوان امیدوار بود که دیدارهایی از این دست، تا اندازهای، به کاهش ستیزههای مذهبی کمک کند و یا دستکم، دامن دین را از اتّهام خشم و خشونت پیراسته دارد.
🔸 دوم: به عنوان یک شیعه که تا اندازهای با تاریخ و الهیات مسیحی نیز آشناست، از اشتیاق پاپ به دیدار با یک مرجع تقلید شیعی بسیار خوشحالم و آن را مایهی سرافرازی میدانم. این اشتیاق نشان داد که نقش مرجعیّت و نیز پاسداران و جوانانِ شیعهای که در این راه فداکاری بسیار نموده و جان خود را از دست دادهاند، از چشم جهانیان پنهان نمانده است.
🔸 سوم: از روزها پیش از این دیدار تا کنون برخیها آن را بهانه کرده و دوگانهی حوزهی علمیّهی قم و حوزهی علمیّهی نجف را برساخته و پررنگ کردهاند و در حمایتی از یکی و ترجیح آن بر دیگری چیزهایی نوشتهاند. در همین راستا، برخی به هواداری حوزهی ایران و قم دیدار پاپ را کم اهمیّت و یک امر معمولی دانسته و برخی دیگر، آن را نشانهای بر اعتبار حوزهی نجف در برابر قم شمردهاند. این تحلیلهای غیرسودمند، نشانهی نا آشنایی و یا بیتوجّهی به ماهیّت مرجعیّت شیعی و حوزههای علمیّه است. دامنهی اعتبار حکم مرجعیّت با مرزهای جغرافیایی محدود نمیشود. مراجع قم و نجف مراجع همهی شیعیان در همه جای جهان هستند.
مهراب صادقنیا
۱۳۹۹/۱۲/۱۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 یک امسال، حاکمان را نصیحت کنید!
✅ این روزها به مناسبتِ سال نو، دوستان اهل اندیشه، مردم را به خانهتکانی زبان و قلب و جانِ خویش دعوت میکنند و از آنها میخواهند، خصلتهای ناپسند را پشت درِ سال گذشته رها کنند و یک "منِ" تازه را وارد سال جدید کنند. خدا خیرشان بدهد و دستشان درد نکند!
✅ با این همه، تأکید زیاد بر موعظهی کنشگران خُرد و نصیحت کردن آنها میتواند یک مغالطهی آزاردهنده باشد. کاش میشد، همهی صاحبان اندیشه و کسانی که میتوانند در حوزهی عمومی حرفی بزنند، تمام منبریها، تمام سخنرانها، تمام آموزگاران اخلاق، تمام امامهای جمعه و جماعت، و نویسندگان برای مدّتی هم که شده به موعظهی حاکمان، مسئولان، و مدیران روی بیاورند! سالهاست این مردم نصیحت میشوند. کاش سال ۱۴۰۰ تمرینی باشد بر نصیحت صاحبان امر و حکم و امضا! مگر نه این است که "مردم به حاکمان خود شبیهترند تا به پدرانِ خود"؟! پس بیائید یک امسال را به نصیحت حاکمان بگذرانید!
✅ اینجانب به سهم خود و در این یادداشت کوتاه، حاکمان را میهمان سفرهی امام علی علیهالسلام میکنم و از آنها دعوت میکنم خود را مخاطب نصیحتهایی بدانند که آن امام به مالک نوشت:
📌 باید آنها که نسبت به رعیّت عیبجوترند از تو دورتر باشند؛ زیرا مردم عیوبی دارند که والى در پوشاندن آنها از همه سزاوارتر است.
📌 در صدد مباش که عیب پنهانى آنها را به دست آورى؛ بلکه وظیفهی تو آن است که آنچه برایت ظاهر گشته اصلاح کنى و آنچه از تو مخفی ست، خدا درباره ی آن حکم می کند. بنابر این تا آنجا که توانائى دارى عیوب مردم را پنهان ساز! تا خداوند عیوبى راکه دوست دارى براى مردم فاش نشود، مستور دارد.
📌 عقدهها و ناراحتیهای کسانی را که کینهای دارند بگشا و اسباب دشمنى و عداوت را قطع کن!
📌از آنچه برایت روشن نیست تغافل نما!
📌 به تصدیق سخن چینان تعجیل مکن! زیرا آنان گر چه در لباس ناصحین جلوه گر شوند، خیانت می کنند.
📌باید محبوبترین کارها نزد تو امورى باشند، که به حق و عدالت موافقتر و با رضایت توده مردم هماهنگ تر است!
📌 نیازمندیهای مردم را در همان زمان که از آنها آگاه میشوی برطرف کن و در حل مشکل آنها تأخیر مکن!
📌هرگز به خشمي كه از آن امكان رهايي هست، مشتاب و مگوي كه مرا بر شما امير ساختهاند و بايد فرمان من اطاعت شود! زيرا، چنين پنداري سبب فساد دل و سستي دين و نزديك شدن دگرگوني در نعمتهاست.
📌بايد كه محبوبترين كارها در نزد تو، كارهايي باشد كه با ميانهروي سازگارتر است و با عدالت دم سازتر و خشنودي رعيت را در پي دارد!
📌بايد كه بهترین مايهی شادماني واليان برپاي داشتن عدالت در بلاد باشد و پديد آمدن دوستي در ميان افراد رعيت.
مهراب صادقنیا
١٤٠٠/١/١
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 در پاسداشت ارزشهای میانسالی
✅ هميشه فكر ميكردم پنجاه سال را كه رد کنم، همين كه تارهای سپیدی در لابلای موهای سیاهم پیدا بشود، ديگر نمیخندم، به مهمانی و كوه و جنگل و بازی و ... رغبتی ندارم؛ امّا حالا که از پنجاه گذر کردهام میفهمم که همهی آن فکرها بیهوده بود. هر روز كه سپيدی موهایم را نگاه میکنم، رنگها، آدمها، تفاوتها، جوری دیگر بودنها، و صداها برایام جذابتر میشوند. گوشم شنواتر شده است و صدای اطرافیانم و دردِ دلهایشان را بهتر میشنوم. به درد و غم آنها حساستر شدهام. از کنارِ رنج دیگران بیتفاوت عبور نمیکنم. فهمیدهام هیچ اندیشه و اعتقادی آنقدر ارزش ندارد که به بهانهی دفاع از آن آرامشِ دیگران را بگیرم و آنها را برنجانم و یا دردشان را نادیده بگیرم. یاد گرفتهام که مدارا نیمی از عقلانیّت، بلکه تمام آن است و حالا بجای آنکه تلاش کنم دیگران را به میلِ خودم تغییر دهم، باید با آنها کنار بیایم و بپذیرم که لازم نیست و بلکه بد است که همه چون من بیاندیشند و چون من باشند.
✅ در پنجاه سالگی کتابها را بیشتر دوست دارم. به اعجازِ خواندن باورمندتر شدهام و عجیبتر این است که حس میکنم چیزهای بیشتری از لابلای کتابها میفهمم و این حس من را به خواندن مشتاقتر میکند. دوستانم خواستنیتر شدهاند. به آنها وابستهتر شدهام، و دلم میخواهد، سخاوتمندانهتر کلمات عاشقانه را تقدیمشان کنم. حوصلهی قهر کردن ندارم، به این نتیجه رسیدهام که سکوت و لبخند اینجور وقتها بهتر جواب میدهد.
✅ در این سن ناتوانیهای جسمیام را از همه پنهان میکنم. یاد گرفتهام که درد یک راز است و نباید فاش شود. درد مال من است و هیچ کس را نباید در ان سهیم کنم. در پنجاه سالگی شاید به اندازه بیست سالگی با صدای بلند نخندم اما خندهام عمیقتر و جاندارتر است. از سفر کردن، مهمانی رفتن و مهمانی دادن، دیدن دیگران، و همکلامی با آنها بیشتر لذت میبرم. احساس اينکه در نيمهی دوم زندگي هستم، باعث میشود تلاش کنم تا آرزوهای به چنگ نیامدهی جواني را بدست آورم. ميدانم براي جبران هيچ چيزی، زمان ندارم، پس میکوشم هر كارى را درست انجام دهم. هر چیزی را که برای روز مبادا نگه داشته بودم، بیرون میآورم روز مبادا همین امروز است.
✅ پنجاه سالگی گذر از ندانستن به دانستن است، با تجربه شدن و پخته شدن. در این سن یاد گرفتهام زمان، درمان خیلی از دردهاست. یاد گرفتهام به خودم و دیگران زمان بدهم. من هم وقتی جوان بودم جورِ دیگری بودم؛ حالا از خیلی چیزها که کردهام خوشم نمیآید. تاوان هر خطایی نابود کردن و سوزاندن خطاکار نیست. زمان خیلی از چیزها را تغییر میدهد؛ گاهی با زور نمیشود کسی را عوض کرد، فقط باید اجازه داد زمان کار خودش را بکند. یاد گرفتهام که خیلیها میتوانند آیندهی بهتری داشته باشند؛ البته اگر دیگران زمان را از آنها دریغ نکنند. تغییر آدمها بخش جداییناپذیر زندگی آنهاست؛ پس نباید به بهانهی چیزی در گذشته، آیندهی آنها را تباه کرد.
✅ درست است که جامعهی ما ارزشهای جوانی را بیشتر دوست دار؛ ولی نيمهی دوم زندگی نیمهی شیرینتری است، خدا از آسمان به زمین میآید و شب به شب، آهسته دستی به شانهی آدمها میزند و میگوید بیا با هم حرف بزنیم.
مهراب صادقنیا
در سالروز توّلد
۱۴۰۰/۱/۴
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 مواظب باشید سر نرود.
📌 در بازخوانی انتظار منفی
✅ خانم مری جوویور در کتاب درآمدی به مسیحیت، برخی از گروههای مسیحی که در انتظار بازگشت عیسی مسیح و برقرار ملکوت الهی هستند را "انزواطلبهای روانی" لقب میدهد. از نگاه او انزواطلبهای روانی کسانی هستند که اگر چه با جسمِ خویش در جهان طبیعی زندگی میکنند و از آن برخوردارند؛ ولی روح خود را به این جهان متعلّق نمیدانند و تمام فکر و ذکرشان به یک آیندهی طلایی معطوف است که کتاب مقدس آن را وعده داده است. به بیان دیگر، امروزشان را به پای فردایی که کتاب مقدس به آنها وعده داده است هزینه میکنند. آنها وضع موجود را مطلوب نمیدانند و ممکن است از آن ناراضی باشند؛ ولی تحقق وضعیّتِ آرمانی را به بازگشت منجیِ موعود مشروط میدانند و نه احساس مسئولیّت و تلاشِ خود. انزواطلبهای روانی روحشان از شرایط ناپسند جهانی که در آن زندگی میکنند آزرده و رنجور است ولی بهجای آنکه خود را مسئول تغییر وضعیّت آزاردهنده بدانند، زیر چترِ انتظار پناه میگیرند و ظلم، بیعدالتی، تبعیض، و ناامنی را با رؤیای برقرار ملکوت تحمل میکنند. نتیجه این که، از این گروهها نمیتوان انتظار مسئولیتپذیری، انقلاب، و تلاش برای تغییر وضع موجود و رویارویی با زمینههای پیدایش آن را داشت. به همین دلیل است که برخی از دینپژوهان معتقدند که این گونهی از موعودباوری یک آفت بزرگ اجتماعی است که امکان پویایی و تغییر مثبت اجتماعی را از بین میبرد و نیز ابزاری است برای حاکمان که به وسیلهی آن جامعه را از اندیشه در بارهی نامناسب بودنِ وضع موجود دور کنند و شهروندانی رام و سر به راه داشته باشند. شوآرتز در مدخل هزارهگرایی از دائرةالمعارف دین (میرچا الیاده) به نقل شماری از دینپژوهان این گونه از هزارهگرایی را اینگونه معرفی میکند: "یک بیماری واگیردار که باید قرنطینه شود" و یا " جوش چرکینی که باید به آن نیشتر زد" و یا " غذای در حال جوشیدن که باید مراقب بود سر نرود."
مهراب صادقنیا
۱۴۰۰/۱/٧
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 پناهیان، زلف مهدویّت و انتخابات
✅ تجربهی ادیان نشان میدهد که بعد از مسئلهی توحید و صفات خدا، هیچ چیز به اندازهی موعودیّت سبب ایجاد فرقههای مذهبی تازه نشده است. ادونتیستها، مورمونها، شاهدان یهوه، شیخیه، بهائیه، مهدی سودانی، و احمدالحسنِ یمانی و دهها فرقه و گروه دینی مسیحی و اسلامی دیگر از دلِ همین باورداشت پدید آمدهاند.
✅ در دهههای آغازین قرن نوزدهم میلادی، وقتی کلیسا خود را با پیدایش فرقههای موعودباور در چالش دید، آنان را به شنهای روانی تشبیه کرد که باید محصور شوند و کوشید که با مدیریّت الاهیاتِ آخرتشناسانه، زمینههای رشد این جریانها را محدود کند؛ اتفاقی که به نسبت موفقیّتآمیز بود. با این حال، در جهانِ مسلمانان و بویژه شیعیان تلاشی در این زمینه نشده است. هنوز هم کمتر کسی با زبان علم کلام و عقل از آموزه سخن میگوید به همین دلیل هر از چندی شاهد ظهور مدّعیانی در این زمینه هستیم. کافیست سری به زندانها بزنید تا ببینید چند مدّعی(در پیوند با) امام زمان زندانی هستند. (ماجرای کشته شدن امام جمعهی کازرون که یادتان هست؟)
✅ شاید مشکلِ اصلی در این زمینه بازیهای برخی سیاسیّون، منبریها، و مدّاحان باشد. واقعیّت آن است که این آموزه از مجامع علمی و حتّی کلامی و حوزوی خارج شده و دستمایهی اهدافی غیر دینی شده است. همین چند روز پیش شیخ علیرضا پناهیان، منبری رسمی برخی هیئتها و صدا و سیما، زلف مهدویّت را با انتخابات ریاست جمهوری آینده گره زد و چنین القاء کرد که قبولی مردم در این انتخابات ظهور را پیش میاندازد! چندان معلوم نیست که منظوری او از قبولی چیست، از "کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّت" هم میگذریم، از نتیجههای یأسآور اینگونه وعدهها هم حرفی نمیزنیم، ولی شیخ داستان ما باید از بیاعتمادیای که این سخنان پدید میآورند بیمناک باشد. او و همفکرانش در این دههها آنقدر در مفهومِ ظهور دمیدهاند که وعدههایی از این دست امیدی به وجود جامعه نمیدهد؛ ولی همان کمشمار آدمهایی که هنوز حوصلهی شنیدن حرفهای پناهیان را دارند، بعد انتخابات از او پاسخ خواهند خواست که الوعده وفا!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۰/۱/۱۱
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 مردان نامرئی، مردان بیاخلاق
✅ قرنهاست که یک پرسش اساسی ذهن پژوهشگران را به خود مشغول کرده است: «چه چیزی نظم اخلاقی ایجاد میکند؟ آیا ما خودمان هستیم که خودمان را محدود میکنیم یا دیگران؟ آیا ما خوب هستیم، زیرا ذاتاً خوب هستیم یا خوب هستیم، چون زیرنظر هستیم؟
✅ افلاطون در کتاب جمهوریت و در مناظرهای که گلاوکن و سقراط در مورد طبیعت عدالت و اخلاق انسانی دارند، تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد. در آنجا گلاوکن معتقد است که رفتار عادلانهی انسانها صرفاً، نتیجهی تمایل آنها برای اجتناب از مجازاتهای رسمی و غیررسمی است. او آزمایش فرضی زیر را دلیل سخن خود میداند و میگوید فرض کنید انسانها دارای انگشتری باشند که هر وقت دلشان بخواهد آنها را نامرئیکند. در این صورت آنها به افرادی هوسباز، غیراخلاقی، و بیبند و بار تبدیل میشوند. گر به کسانی که آنان را اخلاقمدار میدانیم قدرتی عطا میشد که بتوانند از دید مردم و ارزیابی آنها پنهان شوند، آنگاه آنها به افرادی شرور و بیاخلاق تبدیل میشدند. از نگاه او، هیچ فردی به قدر کافی از اراده آهنین برخوردار نیست که بتواند بدون آنکه دیدهشود به اصول اخلاقی پایبند باشد. در این نمونهی ذهنی، پیام گلاوکن این است که آزادی انسان از محاسبه، ارزیابی، نقد، و انتقاد، و مجازاتهای رسمی و غیررسمی باعث میشود که او رفتارهای جامعهستیز و غیرهنجاری داشته باشد. در واقع، اگر افراد کل جامعه نتوانند به نحوی بر یکدیگر نظارت داشته باشند، پیامد آن این است که خود را در یک وضعیت ظالمانه و مملو از ویژگیهای جامعهستیز خواهیم یافت. تنها چیزی که ما را از هرج و مرج دور میکند، دیدهشدن ما و در نتیجه پاسخگویی ما در برابر حسن شهرتمان است.
✅ مهم نیست که ما کاملاً با گلاوکن موافق باشیم یا نه؛ مهم این است که نمیتوانیم نقش نظارت جامعه را در کنترل اخلاقی شهروندان و مسئولان خود نپذیریم. اگر کسی بتواند خود را از چشم دیگران پنهان کند و از محاسبه و نقد آنان بگریزد، بعید است بتواند همچنان اخلاقی زندگی کند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۰/۱/۱۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔺مهراب صادق نیا: اینجا قم است، شهرک قدس. جایی که دهها مسئول بلندپايه مملکتی خانه دارند! این عکس را (جمعه بیستم فروردین هزار و چهارصد) گرفتم. خانم جوانی که گاری ضایعات هل می داد، شرمنده اش شدم. کشوری که می خواهد ایدئولوژی خود را به جهان تحمیل کند، نباید زنان جوانش این گونه به دنبال لقمه ای نان خود را در معرض هزاران تهدید و تحقیر قرار دهند. راه های آسمان بسته است، وقتی زمین در حسرت جرعه ای آب له له می زند.
۱۴۰۰/۱/۲۰
@sadeghniamehrab
🔷 ماه رمضان ایرانیها در زمان قاجار
✅ عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من، گزارش خواندنیای از روزهداری در دورهی قاجار نوشته است. خواندن و مقایسهی آن با وضع دینداری در امروز جامعهی ما میتواند جالب باشد:
🔸از اوقاتی که ما خیلی مترصّد رسیدن آن بودیم، ماه رمضان بود. زیرا در این ماه در وضع زندگی عمومی و خصوص تغییراتی حاصل میگشت و مقصود اصلی ما، که تخفیف از ساعات مکتب باشد بیشتر از ماه محرم و صفر بود. ... ماه رمضان ماه قرآن خوانی است، بعضی بودند که هر روز یک قرآنِ تمام میخواندند. اینها اکثراً اشخاصی بودند که قرآنِ استیجاری میخواندند و در مقابل هر قرآن تمام، دو قِران گرفته و برای پدر و مادر موجِر نیابتاً قرآن میخواندند. ... مسجدها عموماً پر میشد؛ مردم از هر طبقه و هر صنف نماز ظهر و عصر را به جماعت میخواندند. بعد از نماز، امامِ مسجد اگر اهل فضل بود، خود به منبر میرفت و مردم را موعظه میکرد. چنانچه به اصطلاح، دستِ منبر نداشت، واعظ دیگری از واعظهای شهر دعوت شده بود که بعد از نماز برای مردم موعظه کند. روزهای جمعه و احیاها به مناسبت تعطیلی، مساجد پرجمعیتتر از سایر روزها میشد. ... شبهای ماه رمضان را بخصوص در تابستان، مردم تا صبح بیدار میماندند و این کار در تمام طبقات مرسوم بود. بعضی مشغول عبادت و خواندن دعا و قرآن میشدند و برای درک ثواب هر شب تا صبح بیدار میماندند. ... دستهی دیگری هم بودند که شب را به قمار صبح میکردند. میگفتند اگر به این سرگرمی مشغول نشوند، ناچارند بخوابند و روز دیگر خواب نمیروند و روزه برای آنها مشکل خواهد شد. این دسته بیشتر اعیانزادهها بودند؛ ولی روزه را در هر حال، میگرفتند. و اگر اشخاصی بودند که میخواستند طفره بروند ، چون حتّی در خانهی خود هم جایی نداشتند که روزهخواری کنند، ناچار بودند همرنگ جماعت باشند.
🔸 مرحوم احمد منشور میگفت: «با برادرم "موقّر" شبی در مجلس قمار تا صبح مشغول بودیم، چون به سحری نرسیدیم روزه را خورده بعد به منزل آمدیم، خبر روزهخواری ما زودتر از خودمان به منزل رسیده بود، همین که وارد شدیم مادرم از ما رو گرفت. چند روز با مثل جذامیها رفتار میکردند. قدغن شده بود؛ نوکر و خدمتکار دور و وَر ما نمیآمدند. غذا که برای ما میآوردند، در اطاق گذاشته و فرار میکردند. ظرفهای غذای ما را علیحدّه و مخصوصاً در حضور ما کنار حوض خاکمال میکردند. تا بالاخره به وساطت برادرهای بزرگتر ما را توبه رسمی دادند؛ آنوقت ما را به عضویّت خانه پذیرفتند.
🔸اگر کسی پیدا میشد که بخواهد خود را ناخوش قلمداد کرده و بدینوسیله روزهخواری کند، طبیبی که تصدیق مرض بدهد، ولو شفاهی و برای متقاعد کردن اهل خانه هم باشد، گیر نمیآورد. اطبای آن دوره حتی یهودیهای آنها، ولو برای روزهخوری هم، احترام تصدیق خود را داشتند و مثل امروز برای خواهش دوست و رفیق و جلب ماده، تصدیق غیر واقع نمیکردند.
مهراب صادقنیا
صص. 327 . 328)
۱۴۰۰/۱/۲۴
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔴 چالش قدرت اخلاقی نهاد روحانیت
🎙استاد صادق نیا:
🔹موضوع بحث قدرت اخلاقی است، امروز شاید جامعه ایران بیش از سایر جوامع نصیحت و موعظه می شنود، اما واقعیت جامعه نسبتی با این همه موعظه ندارد.
🔹نهاد دین در ایران بیش از هرکشور دیگری تریبون دارد، اما این به معنای فراوانی موقعیت اخلاقی این نهاد در جامعهی ایران نیست.
🔸قدرت اخلاقی به معنای میزان قدرت و نفوذ اخلاقی افراد و توانمندی ناشی از شأن اخلاقی آنان در اثرگذاری بر دیگران و متمایل کردن آنها به به پذیرش نظام ارزشی، یک باور، و یا رفتاری خاص است.
🔹در جامعه ما از والدین نسبت به فرزندان تا حاکمان نسبت به شهروندان، همه تمایل دارند قدرت اخلاقی داشته باشند تا دیگران را نسبت به پذیرش اعتقادات، ارزشها و رفتارهای مورد تمایلشان متقاعد کنند.
🔹قدرت اخلاقی متفاوت با قدرت نظامی، قدرت قانونی و قدرت اقتصادی دولتها و افراد است، چون وابسته به شان و منزلت اخلاقی فرد نزد دیگران است. یک شخص و یا یک حکومت ممکن است قدرت نظامی، اقتصادی، سیاسی، و یا قضایی داشته باشد و به وسیلهی آنها نظم اخلاقی ایجاد کند، ولی قدرت اخلاقی نداشته باشد.
البته قدرت اخلاقی با کاریزما متفاوت است، کاریزما لزوما اخلاقی نیست وحتی می تواند ضداخلاقی باشد.
🔹 دو سخنرانی توسط بوش و اوباما، درباره لزوم احترام به اسلام و تاریخ اسلام در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹، ایراد شد. محتوای این دو سخنرانی تا اندازهی زیادی یکیست؛ اما مستعمین واکنش متفاوتی داشتند، به سخنان بوش واکنش خوبی نشان ندادند، اما اوباما را تحسین کردند در حالیکه محتوای سخنرانی ها مشابه بود، چون مخاطب برای بوش قدرت اخلاقی قائل نبود اما برای اوباما قائل بود.
🔹در کشور خودمان نیز مثالی میزنم، آیت الله صانعی زمانی که به جبهه رفته بود، وقتی به سنگرها نزدیک میشود، کفشهایش را به احترام قداست جبهه درمی آورد و پابرهنه می شود و رزمندگان با مشاهده این صحنه منقلب شده و گریه می کنند؛ اما طلبه دیگری بعدا همین رفتار را انجام داد و رزمندگان با او شوخی کردند که مگر کفشهایت را دزیده اند؟! این تفاوت در قدرت اخلاقی و منزلت متفاوت افراد نزد دیگران است.
قدرت اخلاقی سه مولفه دارد:
1⃣اول نیت اخلاقی، یعنی مخاطبین احساس کنند گوینده انگیزه و نیت اخلاقی دارد که در این صورت با او همراه می شوند. اما اگر احساس کنند انگیزه دیگری چه مادی چه سیاسی و ... پشت موعظه اوست، همراهی نمی کنند و این با قسم خوردن و ظاهرسازی بدست نمی آید، بلکه به عمق احساس مخاطب و برقراری رابطه دو طرفه است، آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.
2⃣مولفه دوم در قدرت اخلاقی، ظرفیت اخلاقی است. یک معلم اخلاق علاوه بر مصادیق اخلاق خوب و بد، باید نسبت به واقعیت اجتماعی هم آگاهی داشته باشد و بداند این جامعه چه ظرفیتی برای پذیرش رفتار اخلاقی دارد؟ بسیاری از رفتارها، هم می تواند اخلاقی و هم غیراخلاقی باشد و این به شرایط جامعه و واقعیتهای روز بستگی دارد. این یک آگاهی و بصیرت است که انسانها در هر شرایط می توانند قضاوت کنند که امری اخلاقی است یا غیر اخلاقی؟
🔸چه بسا عالمانی که در تشخیص مصداق، به اشتباه می افتند و ضد اخلاق را به جای اخلاق معرفی می کنند و جامعه را به سوی امری دعوت می کنند که جامعه و عموم مردم آن را غیراخلاقی تلقی می کنند.
بنابراین، توانایی تشخیص شرایط و ظرفیت توصیه مناسب اخلاقی بسیار مهم است.
3⃣مولفه سوم، جایگاه اخلاقی است؛ یعنی مخاطب این جایگاه، وجاهت و شایستگی را برای موعظه کننده بپذیرد و به اصطلاح آبرومند و معتبر باشد، کسی که در جامعه احترام و اعتبار کافی نزد مردم ندارد، طبیعتا حرف شنوی از او وجود نخواهد داشت.
❓پرسش اینجاست که آیا در جامعه امروز ایران، نهاد روحانیت دارای قدرت اخلاقی است یا قدرت اخلاقی آن دچار چالش شده است؟
قدرمسلم آن است که قدرت اخلاقی نهاد روحانیت در جامعه ایران با افول مواجه شده است
🔻یکی از علل آن، دخالت روحانیت در نهاد سیاست است که موجب می شود مولفه اول و انگیزه و نیت اخلاقی روحانیت با تردید مواجه شود و مخاطب ممکن است تصور کند این توصیه های اخلاقی با انگیزه های سیاسی بیان می شود.
🔻از نظر ظرفیت اخلاقی هم نهاد روحانیت با چالشهای زیادی مواجه شده است؛ چون رشد فضاهای ارتباطی نظام های اخلاقی دیگری را در کنار اخلاق سنتی در دسترس مردم قرارداده است، روانشناسان، دانشگاهیان و افراد بانفوذ غیرروحانی در میان مردم مخاطب دارند و بخشی از مردم مرجعیت اخلاقی را به دیگران داده اند.
🔻در مولفه سوم هم این نگاه مردم که قدرت فساد می آورد، موجب شده نهاد روحانیت به دلیل اتصال به قدرت سیاسی و حکومت، قداست، آبرو و نفوذ سابق را در میان مردم نداشته باشد.
🔹بنابراین اگر نهاد روحانیت می خواهد اعتبار و نفوذ اخلاقی خود را در جامعه حفظ کند، باید دلایل افول این سه مولفه را ارزیابی کرده و جبران کند.
📡@andisheqalam
@sadeghniamehrab
🔷 هیاهوی روشنفکری
✅ بالاخره بعد از تبلیغات گسترده، لایو اینستاگرامی دو استاد نامدار فلسفه در روزگار ما، یعنی دکتر عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیانِ نازنین در بارهی روشنفکری دینی برگزار شد و از همان ابتدا با یورش علاقهمندان مواجه شد. جوری که در صفحهی اینستاگرام منسوب به استاد ملکیان بیش از سه هزار نفر حضور داشتند. با این که میشد حدس زد حرف تازهای گفت و شنود نخواهد شد، ولی برای این که از قافلهی علاقهمندان به این بحث جا نمانم و بعدها بتوانم بگویم من هم آدمِ باکلاسی هستم و در این جلسهها شرکت میکنم، نزدیک به دو ساعت سخنان این دو استاد را گوش دادم. انصافاً، آنگونه که هر دو بزرگوار فرمودند، هیچکدام حرف تازهای نزدند و سخنی غیر از آنچه پیشتر نوشتهبودند، نگفتند.
✅ از محتوای این سخنان که بگذریم، این همه اشتیاق مخاطبان برای جا دادن خود در فهرست نواندیشان و علاقهمندان به روشنفکری تأمل برانگیز بود. آدمهایی که از همان ابتدای جلسه میخواستند خود را به یاد دو استاد محترم بیاورند که فلانجا با هم فالودهای خوردهاند. برای گروه وسیعی از کسانی که در این جلسه و نیز جلسههای مشابه شرکت میکنند، این کار چیزی شبیه یک "کلاس" است؛ آنها به دنبال شنیدن یک ایدهی جدید نیستند و یا اساساً مهم نیست که آنچه میشنوند چه نسبتی با جهان آنها دارد؛ مهم این است که بعدها بتوانند بگویند ما هم در این جلسه شرکت کردیم و شاید هم مثل داریوش ارجمند که با مناسبت و بیمناسبت، خود را شاگرد شریعتی میداند، اینها هم بتوانند بگویند ما شاگرد سروش و ملکیان هستیم و بودیم.
✅ در حالی که هر دوی استاد بزرگوار، دغدغهی انسان را اصلِ زیرین روشنفکری میدانند، هیچ کس از خودش و یا سخنرانهای محترم نپرسید که خودِ این بحث چه دردی را از انسانِ ایرانی امروز دوا میکند؟! مدتی پیش یکی از دوستان اندیشمندم میگفت: " این فیلسوفان اخلاق، آنقدر خود را مشغول تعریف خوبی و امر اخلاقی کردهاند که دیگر وقت نمیکنند اخلاقی زندگی کنند و خوب باشند." حالا این علاقهمندان به روشنفکری آنقدر مشغول تعریف آن شدهاند و پُزش را میدهند که یادشان میرود روشنفکر باشند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۰/۲/۵
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 تاریخ اجتماعی شیعیان ایران: آداب ماه رمضان در دوره قاجار.
✅ در پاسخ به این پرسش که جامعهی ایران نسبت به گذشته دینیتر شده است یا نه، پاسخهای مختلفی داده میشود. هر کدام از این پاسخها بر یک رویکرد نظری مبتنی است؛ ولی رجوع به تاریخ اجتماعی ایرانیان گواه بهتری است. تاریخ اجتماعی ما را به قضاوت بهتری نسبت به آنچه الآن هستیم میرساند و البته نشان میدهد باورها و مناسک اکنون ما چه نسبتی با گذشته دارند. عبدالله مستوفی در باره آداب ماه رمضان در میان تهرانیها مینویسد:
🔸سه شب احیا شبهاى عبادت بود، مردم بعد از افطار به مسجدها میرفتند. شش شبانه روز (صد رکعت) نماز قضا میخواندند. بعد از آن واعظ یا پیشنماز به منبر میرفت. اکثر تفسیر سورة انا انزلناه فی لیه القدر و فضیلت عبادت شب قدر را براى مردم میگفت و چون یکى از عبادات هم گریه از خوف خداست، آنها را میگریاند و بعد قرآن سر میگرفتند و به مسلمانان دعا میکردند و نزدیک سحر به منزل برمیگشتند. ... درست است که شب نوزدهم مصادف با ضربت خوردن حضرت امیر المؤمنین على بن ابیطالب سلام اللّه علیه و روز بیست و یکم روز رحلت آن بزرگوار است، ولى من کمتر روضهخوان بیسواد کمسلیقهاى دیدهام که در این سه شب به جاى موعظه و گریاندن مردم از خوف خدا بذکر مصیبت بپردازد. اگر فى الجمله ذکرى هم از واقعهی شهادت حضرت مولى آنهم در شب بیست و یکم برود، باز هم براى درك ثواب حزن بر محزونىِ آل پیغمبر است و الا شب قدر شب عزادارى نیست. در این ماه کارها تقریبا تعطیل میشد و مردم به عبادت مشغول بودند. اگر کسى طلبى از کسى داشت تا احتیاج مبرم محرك او نمیشد، سروقت بدهکار خود نمیرفت. عروسى کمتر اتفاق میافتاد، خرید و فروش و معاملهاى که حاجت به تنظیم قباله داشت کم بلکه هیچ نبود، مرافعات شرعى در محاضر علماء متوقف میگشت، ادارات دولتى باز بود ولى کسى رجوعى نمیکرد، اگر کسى از دولت طلبى داشت در این ماه به مطالبه نمیرفت و محصلین دیوانى هم دنبال مطالبه بدهکارى افراد نمیرفتند، حتى در خانهها هم جز کارهاى ناگزیر زندگانى کار دیگرى از نوکر و خدمتکار توقع نمیکردند. به همین جهت کارهاى سنگین خانه را یا قبل از ماه انجام داده بودند یا به بعد از این ماه محول میکردند. اگر بنائى نیمهتمام بود، صاحبکار به عمله و بناها مزد تمام میداد ولى بیشتر از نصف روز تقاضاى کار نمیکرد و در دهات هم کارهاى سنگین زراعتى را، حتى المقدور تعطیل میکردند و اگر مثلا درو و خرمنکوبى و از این کارها که تعطیل آن خسارت جبران ناپذیر داشت، پیش میآمد، با رعایت بیشتر از کارگرها، انجام میدادند. خلاصه اینکه ماه عبادت بود و در همه چیز مردم از همدیگر رعایت میکردند. (مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من: تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ص. 330)
مهراب صادقنیا
۱۴۰۰/۲/۱۲
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
☘ #مهراب_صادقنیا:
🔴 فرد و جامعه در رویکرد اخلاقی قرآن
لایوهای رمضانی دینآنلاین، جلسه ۲۱
@dinonline
کانال «گلچین سخنرانیها»:
@sokhanranihaa2
✅ قرآنپژوهان آیات اخلاقی قرآن را به دو دسته فردی و اجتماعی تقسیم میکنند.
✅ مرادشان از اخلاق اجتماعی، همان اخلاق جمعی است، یعنی توصیهها و دستوراتی که به روابط میانفردی معطوف است.
✅ در قرآن کریم تعالیم اخلاقی دیگری هم هست که میتواند "اخلاق جامعهای" لقب گیرد. اخلاق جامعهای ناظر به اصلاح کیفیّتهای جامعه است و به کنشگران معطوف نیست.
✅ دستور به اقامهی عدل، قسط، صلاه(نه خواندن نماز)، امر به معروف و نهی از منکر، اخوت و برادری دینی، انسجام، و ... دستوراتی در حوزهی اخلاق جامعهای هستند.
✅ اخلاق جامعهای، به جامعه به مثابه یک واقعیّت متمایز از جمع عددی شهروندان مینگرد. از نظر قرآن کریم، جامعه خود را به فرد تحمیل میکند، پس لازم است که کیفیّتهای اخلاقی دینی داشته باشد.
✅ در روزگار ما، متاسفانه بیشتر کنشگران مخاطب معلمان اخلاق هستند و مردم موعظه میشوند و این در جالی است که اخلاق جامعهای در قرآن بیشتر به موعظهی اصحاب قدرت میپردازد.
۱۴۰۰/۲/۱۶
@sadeghniamehrab
🔷 بیحسی اخلاقی
همین اول کاری بگویم غرب چیز خوبی نیست و مهد توحّش است. اما این حادثه اینجا رخ داده است؛ بیخ گوش خودمان! پدر و مادری به صورت سریالی فرزندان خود را به شکل دلخراشی کشتهاند. عجب جامعهای شدیم ما!! از "حساسیّت اخلاقی"مان چیزی نمانده است. این سِرشدگیِ اخلاقی کر و کورمان کرده است. پوست کلفت شدهایم. یک روز میشنویم یکی از ما از زورِ فقر بچههایش را کشته است؛ روز دیگر میشنویم کارگری برای پانصد هزار تومان خودسوزی کرده است؛ روز دیگر میشنویم جوانی از ما برای تأمین هزینههای ازدواج از مرجع تقلیدش استفتاء کرده است؛ و یا رئیس یک شعبه بانک با لگد دختر یکی از ما را زده و از شعبه به بیرون پرتاب کرده است ولی ما و مسئولانمان چنان بیحس و حساسیت هستیم که گویا نه خانی آمد و نه خانی رفت! ما گرفتار سِر شدگی اخلاقی هستیم؛ اگر نبودیم از کنار فجایع و بیاخلاقیهای اطرافمان اینگونه ساده و خموش رد نمیشدیم! ما گرفتار بیحسی اخلاقی شدهایم وگرنه کسانی که بابت بیلیاقتیهایشان باید از ما معذرت بخواهند کاندیدای ریاست جمهوری ما نمیشدند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۰/۲/ ۲۸
#بابک_خرم_دین
#آرزو_خرم_دین
@sadeghniamehrab