eitaa logo
اخلاق در حوزه‌ی اجتماع
394 دنبال‌کننده
30 عکس
4 ویدیو
1 فایل
دین و اخلاق در جامعه ایران. در اینجا روزنوشت های دکتر مهراب صادق‌نیا در باره وضعیت دین و اخلاق در جامعه ایران به اشتراک گذاشته می شود.: MehrabSadeghNia
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 آن‌هایی که نباید کتاب بخوانند! ✅جسته و گریخته می‌شنویم که ملّتی کم‌مطالعه هستیم و کم‌تر از خیلی کشورهای دیگر کتاب می‌خوانیم. در آن سوی این ماجرا امّا تأکید مبالغه‌آمیز شماری از رهبران فکری و فرهنگی جامعه را بر خواندن کتاب می‌بینیم. آن‌قدر گاهی برخی‌ها می‌گویند " اگر از آخرین کتابی که خوانده‌اید دو روز می‌گذرد، زبان به کام گیرید و حرف نزن." روشن است که کتاب‌خواندن کاری پسندیده است و تشویق به کتاب خوانی امر به معروف؛ ولی بی گمان، نه هر کتاب‌خواندنی. کسانی که از طریق کتاب‌خوانی خود را در معرض اندیشه‌های مختلف قرار می‌دهند و به قول قرآن کریم "یستمعون القول و یتّبعون احسنه" هستند حتماً کارشان ستودنی است. آن‌ها از این طریق رشد می‌کنند و وجود خود را می‌سازند. آن‌ها کتاب نی‌خوانند تا روز به روز به توسعه‌ی وجودی یافته و وجود خود را فربه‌تر و دانسته‌های خود را فراوان‌تر می‌کنند و از این طریق به به‌باشی برسند. امّا در مقابل این گروه، کسانی دیگری نیز هستند که از کتاب‌خوانی چیزی جز تأیید اندیشه‌های خود را دنبال نمی‌کنند. آن‌ها همواره کتابی را می‌خوانند که تاییدشان کنند. به همین دلیل تیغ سانسور را به دست دارند و کتاب‌ها و اندیشه‌ها را بر اساس موافقت و مخالفت با باورداشت‌های خود به خوب و بد، ضالّه و غیرضالّه تقسیم می‌کنند و تنها کتاب‌هایی را می‌خوانند که دانسته‌ها و تمایلاتی پیشین‌شان را تأیید کند. این افراد اگر روزی وزیر فرهنگ و ارشاد کشورشان شوند و یا عضو کمیسیون فرهنگی مجلس‌شان و یا مدیر یک انتشاراتی بزرگ، باز هم تیغ سانسور دست‌شان است تنها کتابی را اجازه انتشار می‌دهند و یا منتشر می‌کنند که با محتوای آن موافق‌اند. کتاب خواندن برای این افراد بجز تنگ‌تر کردن میدان وجودی‌شان نتیجه‌ای ندارد. آن‌ها با خواندن کتابی که تأییدشان می‌کند، در باورداشت‌های خود مصمّم‌تر شده و روز به روز از نظری وجودی کوچک‌تر می‌شوند. کتاب خواندنی که به خُردی بیانجامد و نه به خِرد چه سودی دارد؟ ملّتی که می‌خواهند با خواندن کتاب اندیشه‌های پیشین، و باورداشت‌های خود را تقویت کنند، همان بهتر که هیچ کتابی نخوانند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۸/۲۴ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 خشونت مَوَرز در دستور زبان خشن. ✅ برخی مطالعات نشان می‌دهد که پائین‌ترین سطح خشونت در جهان به بومیانِ سِمائی در کشور مالزی تعلّق دارد. هنجارهای فرهنگی آنان خشونت را در جلوه‌های فیزیکی و حتّی کلامی‌اش نمی‌پسندد. بر خلاف آنان، در پاره‌ای از جوامع هنجارهای فرهنگی نه تنها خشونت را نفی نمی‌کنند، بلکه به کمک برخی مفاهیم ارزشی آن را تولید کرده و موجّه می‌سازند. برای نمونه این ماجرا را بخوانید: 🔸" آن شب حدود سی مرد و زنِ فامیل در خانه جمع شده بودند. پس از خوشامد گويیِ آقای اساسه، میهمان‌ها به دور نورا، دختر سی و دو ساله‌ی آقای اساسه، حلقه زدند. دختر با چشمانی مملو از وحشت، و با شکمی ورم کرده که از وضع پیراهنش پیدا بود، میان جمعیت ایستاده بود. او ماه پنجم بارداری‌اش را می‌گذراند. نورا مجرد بود. پدر، با طناب در یک دست و تبر در دست دیگر، از او خواست که یکی را انتخاب کند. نورا به طناب اشاره کرد. آقای اساسه دخترش را به زمين هل داد، پا بر سرش گذاشت و طناب را دور گلویش پیچید. او شروع کرد به تنگ کردن طناب، بدون این‌که مقاومتی از دخترش سر بزند. چنان که روزنامه‌های بیت المقدس نوشته‌اند، میهمانان كف می‌زدند و با فریاد می‌گفتند «بیش تر فشار بده! محکم‌تر، دلاور! شرفت را ثابت کردی!» پس از مراسم قتل، مادر و خواهر نورا، که شاهد آن صحنه های فجیع بودند، با چای و قهوه از میهمانان پذیرایی کردند و به احوال‌پرسی مشغول شدند." (مارک هاوزر، ذهن اخلاقی، ترجمه محمد فرخی یکتا، ص. ۲۲۰) ✅ "خشونت مَوَرز" تا وقتی هنجارهای فرهنگی خشونت را با مفاهیمی چون، غیرت، وطن‌دوستی، تعصّب مذهبی، ناموس‌‌پرستی، و ... موجّه می‌کنند، بیشتر به یک توصیه‌ی مبهم شبیه است تا اصلی اخلاقی و یا قانونی. از ذهن‌هایی که شَمّ مهربانی ندارند نمی‌توانند انتظار تشخیص خشونت و پرهیز از آن را داشت. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۹/۴ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 نامه‌نگاری‌های حوزویان به پاپ! ✍ حجه‌الاسلام و المسلمین محمدحسن تشیع  اخیرا رئیس انجمن فقه حوزه علمیه قم طی نامه‌ای به جناب پاپ از ایشان خواسته تا علیه اظهارات سخیف رئیس جمهور فرانسه خصوص اهانت به پیامبر بزرگوار اسلام(ص) موضع‌گیری نموده و آن را محکوم نماید. 🔻 بنده نمی‌دانم چرا در یک‌سال اخیر نامه نوشتن حوزویان به رهبر کاتولیک‌های جهان باب شده است!؟ پیش از این هم یک طلبه از حوزه قم به جناب پاپ نامه عاطفی نوشته و درخواست کرده بود تا در مراسم عشای ربانی شرکت کند! پیش از او نیز مدیر حوزه‌های علمیه طی نامه‌ای به پاپ خواستار همکاری با واتیکان جهت شکست کرونا و نجات بشریت شده بود. و باز پیش از ایشان نیز جناب محقق داماد طی نامه‌ای که جناب عراقچی حامل آن بود لغو تحریم‌های ظالمانه آمریکا علیه مردم ایران را درخواست کرده بود. 🔻 حال صرف نظر از ادبیاتی که در این نوع نامه‌ها بکار رفته است، و نیز صرف نظر از اینکه جناب پاپ به کدام نامه و با چه ادبیاتی پاسخ داده و به کدام پاسخی نداده است، اصولا مکاتبه حوزویان با رهبر کاتولیک‌های جهان تا چه میزانی صحیح، طبق عرف بین‌الملل، تاثیرگذار و به مصلحت می‌باشد؟ آیا شرایط داخلی پاپ و ملاحظه رقبا و منتقدانش اقتضا می‌کند که علمای اسلامی بطور مکرر با ایشان مکاتبه داشته باشند و از این طریق روابط خود را با عالی‌ترین مقام واتیکان حسنه جلوه دهند؟! جالب است بدانید مخالفان کلیسایی پاپ طی یک نامه ۲۰ صفحه‌ای اتهاماتی را بر ایشان وارد ساخته و از مجمع اسقفان خواسته‌اند تا در باره وی تحقیقات کند! برخی از موارد اتهامی علیه جناب پاپ عبارتند از: ۰۱ عدم موضع‌گیری بایسته علیه سقط جنین؛ او گفته راهبان می‌توانند زنانی را که سقط جنین می‌کنند مورد بخشش قرار دهند. ۰۲ رفتار دوستانه با هم‌جنسگراها؛ وی گفته آنان نباید به حاشیه رانده شوند. ۰۳ پذیرای بیش از اندازه نسبت به پروتستان‌ها و مسلمانان؛ او در مسجدی در آفریقای مرکزی گفته بود: مسیحیان و مسلمانان برادران و خواهران هم هستند. 🔻 حال در چنین شرایطی آیا مکاتبات مکرر مقامات روحانی مسلمان بخصوص از کشور جمهوری اسلامی ایران با جناب پاپ، موقعیت ایشان را نزد مقامات واتیکان متزلزل نمی‌کند؟  آیا اگر وی بایکوت شود یا به حاشیه کشانده شده و یا احیانا برکنار شود، به جایش یک پاپ معتدل‌تر انتخاب می‌شود، یا یک پاپ تندرو و مخالف اسلام؟! اصولا آیا پاپ در مقامی هست که در مسائل سیاسی دخالت کند، و اساسا آیا حق دخالت در این‌گونه امور را دارد؟! او چگونه می‌تواند علیه اظهارات رئیس جمهور فرانسه موضع‌گیری کند در حالی‌که بخشی از هزینه‌های واتیکان را دولت فرانسه تامین می‌نماید؟!  از دیگرسو در میان عالمان اسلامی و مقامات حوزه‌ای چه کسی مقامِ هم‌طراز با جناب پاپ محسوب می‌شود تا مکاتبه‌اش با ایشان منطقی و از نظر عرفی صحیح قلمداد شود؟! به‌راستی آیا عرف بین‌الملل و افکار متدینان مسیحی و ذائقه مقامات کلیسا می‌پذیرد که رئیس یک انجمن حوزوی (که در خود حوزه  مقام بالایی محسوب نمی‌شود) به پاپ نامه بنویسد و با لحنی آمرانه از او بخواهد که چنین و چنان کند؟! 🔺ای‌کاش امور بین‌الملل حوزه در ترازی باشد که بتواند در این‌گونه مسائل ورود کند و به اساتید و مقامات حوزه مشورت و نگاه بین‌المللی دهد و البته نزد متولیان حوزه نیز سخنان مسموعی داشته باشد! ۱۳۹۹/۹/۴ @sadeghniamehrab
✅ حال همه‌ی ما خوب است؛ امّا تو باور نکن! 🔷 این مردم می‌دانند کرنا ویروسِ لج‌باز و فِرزی است و زود سینه به سینه می‌شود. آن‌ها سلامتی و جانشان را هم دوست دارند. اهلِ نافرمانیِ مدنی هم نیستند؛ که اگر بودند برای خیلی چیزهای دیگر حرف مسئولان‌شان را زیر پا می‌گذاشتند و کاری می‌کردند. آن‌ها این صف را برای مرغ منجمد به راه انداخته‌اند چون با این قیمت‌هایی که شما درست کرده‌اید، نمی‌‌توانند مرغ تازه بخرند. آن‌ها در صف مرغ منجمد خطر بیماری را به جان می‌خرند تا شرمنده‌ی خانواده خود نباشند. این مردم خطر ابتلا به کرونا را به جان خریده‌اند، چون شما مسئولان‌شان هستید و چون شما از فشاری که بر آن‌ها وارد می‌شود، و از قضا نتیجه‌ی تصمیم و تدبیر شماست، خبر ندارید، یا خبر دارید و برای‌تان مهم نیست، و یا در زمینِ روبرو دنبال بازی سیاست رفته‌اید. این صف نشانه‌ی بدحالی این مردم است. به جان خریدن تهدید بیماری از سرِ فشار اقتصادی است؛ این را بفهمید این مردم جان‌شان را از سرِ راه نیاورده‌اند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۹/۶ @sadeghniamehrab
🔷 مارادونای آرژانتین و شجریان ما! ✅ مارادونا درگذشت و جهان ورزش و بویژه فوتبال را شوکّه کرد. او پس از پایان فوتبال اعجاب‌آورش با زندگی خود خوب تا نکرد. مواد مخدّر مصرف می‌کرد و حاشیه‌های زیادی داشت. اما حالا که او مرده است، دولت‌مردان و مردم آرژانتین برایش سنگ تمام گذاشته‌اند. دولت سه روز عزای عمومی اعلام کرده و پیکر او را در کاخ ریاست‌جمهوری گذاشته‌ است تا به هواداران بی‌شمارش این امکان را بدهد تا به شایستگی از او تجلیل کنند. از دیروز تا حالا کسی به بهانه حاشیه‌های زندگیِ شخصیِ "خدای فوتبال" مانع بزرگداشت او نشده است؛ گویی به قول پِپ گواردیولا، برای کسی مهم نیست که او با زندگی خودش چه کرده بود، بلکه مهم آن است که او با زندگی مردم و هوادارانش چه کرده است و تا چه اندازه توانسته است برای‌شان لحظه‌های خوش فراهم آورد. اما در کشور ما ماجرا کمی فرق می‌کند. همین چند وقت پیش که خسرو آواز ایران درگذشت، برخی‌ها به موضوع طلاق و ازدواج دوباره‌ی او پرداختند و با پررنگ کردن حاشیه‌های زندگی‌اش او را شایسته‌ی تکریم ندانستند. در میان ما کم‌تر کسی به این اندیشید که او با زندگی و فرهنگ ایرانی‌ها و زبان فارسی چه کرد و چه خاطراتی برای این مردم رقم زد. نه کسی برای‌اش عزای عمومی اعلام کرد و نه آن‌گونه که باید رسانه‌ی ملّی حُرمتش را پاس داشت. فرق ما با آرژانتینی‌ها و بسیار کشورهای دیگر درست همین‌جاست؛ این‌جا ما به زندگی و احوال شخصی هم کار داریم، و بر اساس همین احوال هم‌دیگر را ارزیابی می‌کنیم. فکرش را بکنید ببینید چند هنرمند، ورزش‌کار، شخصیّت علمی و فرهنگی، و چند انسان اثرگذار بر تاریخ و فرهنگ خود را به بهانه‌ی زندگی خصوصی‌شان از احترام و نکوداشت محروم کرده‌ایم. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۹/۶ @sadeghniamehrab
🔷 موضوعی با عنوان دولت‌سازی شیعیان عراق. ✅ آقای علی طاهر الحمودی کتابی دارد با عنوان "اخگر گداخته‌ی حکومت" که به تجربه‌ی دولت‌سازی شیعیان عراق در روزگار پس از صدام حسین می‌پردازد. او در بخشی از این کتاب، پاسخ شماری از شخصیّت‌های سیاسی و دینی عراق را به یک پرسش اساسی آورده است؛ پرسشی که برای ما ایرانی‌ها نیز جذّاب و پر اهمیّت است. ✅ علی طاهر الحمودی از سیاست‌مداران عراقی پرسیده است: «چرا شیعیانِ عراق خواستار تأسیسِ یک دولت شیعی نیستند؟ آن‌چنان که کردهای عراق در زمینه تأسیس حکومت کردی پافشاری دارند؟ او پاسخ‌های دریافتی خود را این‌گونه فهرست کرده است: 📌 ایاد علاوی (نخست‌وزیر وقت و رئیس جنبش وفاق ملّی): "چون شیعیان خواستار حکومت مخصوص خودشان نیستند." 📌ضياء اسدی ( یکی از رهبران جریان صدر): " به دو دلیل: دلیل نخست اعتقادی است مبنی براین‌که برپایی پروژه‌ی حکومت شیعه وظیفه آن‌ها نیست؛ بلکه وظیفه شخص امام مهدی (ع) است. و دلیل دوم: یک دلیل پراگماتیسمی است؛ چون اگردر عراق فراخوان حکومت شیعه داده شود، این موضوع منطقه را نابود می‌کند و شیعیان سعودی و بحرین را به خطر می اندازد." 📌 نوری مالکی( نخست وزیر سابق و دبیرکل حزب اسلام‌گرای الدّعوه): " مطالبه فدرالیسم و امتیازات ویژه عقب گرد است و با فقه و عقیده شیعی تناسبی ندارد؛ واقعیت سیاسی به نفع کشورهای بزرگ است. شیعیان اگر در یک کشور کوچک منزوی شوند، نمی‌توانند تأثیرگذار باشند." 📌 مهدی حافظ( سیاست‌مدار مستقل): "شیعیان در تعالیم دینی شان آرمانی برای تأسیس حکومت ندارند شیعیان اصولا هیچگاه جز حکومت اخیر ایران، هیچ حکومتی در دست نداشته‌اند." 📌 هاشم موسوی( دبیرکل حزب اسلام‌گرای الدّعوه): "شیعیان معتقدند فرزندان و اهالی عراق هستند و برای خودشان هویت دیگری قائل نیستند که آنها را از عراق جدا کند." 📌 همام حمودی( از رهبران مجلس عراق): "ما براساس فرهنگ خصوصی شیعه فرهنگ‌سازی نمی‌کنیم." 📌 هیثم جبوری ( رئیس جمعیّت شایستگی‌هت و توده‌ها): شیعیان، عراق را کشور خودشان می دانند." ✅ آن‌گونه که از پاسخ‌ها بر می‌آید، دلیل این که شیعیانِ عراق یک حکومت شیعی را مطالبه نمی‌کنند، از نگاه برخی اعتقادی است( چون شیعیان آرمانی برای تأسیس حکومت نداند و مطلبه‌ی حکومت، با فقه و عقاید شیعه تناسبی ندارد.) و از نگاه برخی دیگر اجتماعی( چون شیعیان هویّت شیعی خود را برجسته نمی‌کنند.) و در نگاه بعضی یک موضع استراتژیک است.( برای این که اثرگذاری بیشتری داشته باشند.) در میان همه‌ی پاسخ‌ها، آن‌چه نوری‌المالکی می‌گوید باید عمیق توصیف کرد. پاسخ او هوشمندانه و مبتنی بر سال‌ها سیاست‌ورزی اوست. ✅ آن‌چه خواندن این کتاب را برای ما جذّاب‌تر می‌کند، نیم‌نگاهی است که نویسنده و نیز سیاستمداران عراقی به تجربه‌ی تأسیس حکومت شیعی در ایران دارند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۹/۱۰ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 هدف ترور اصلِ "ما" بود. ✅ ترور دانشمند هسته‌ای و دفاعی کشورمان تلاشی برای حذف یک نفر نبود. تروریست‌ها نمی‌خواستند که یک فرد از ما، هر چند بزرگ و نخبه، را حذف کنند، هدف آنان اصلِ "ما" بود. آنان "ما"ی این جامعه را نشانه گرفته‌اند. آن همه تیر و شلیک برای آن بود که بقای این جامعه تهدید شود و "ما"ی ما ترک بردارد. ✅ این روزها شمار زیادی از کنش‌گران سیاسی و اجتماعی دست به کارِ تحلیلِ این اتّفاق تلخ شده‌ و آن را از زوایای مختلف بررسی می‌کنند. متأسفانه بیش‌تر این تحلیل‌ها بوی ناپسند تفرقه و سیاست‌زدگی می‌دهد. متاسفانه این تحلیل‌ها بیش از آن‌که مرهمی باشد بر زخمِ ترور، دارد فرآیند آن را دنبال کرده و نتیجه‌بخش می‌کند. کسانی که شهادتِ آن مرد بزرگ را بهانه کرده و انسجام جامعه را تهدید می‌کنند و "ما"ی این ملّت را خراش می‌دهند، همان کاری را ادامه می‌دهند که تروریست‌های دماوند آغاز کردند. ✅ "شهادت" یک تعبیر استعالی است برای اشاره به مردن‌های خاص. بر خلاف "مردن" که سرشار است از گُسست و ویرانی، شهادت گران‌بار است از پیوند، اتّحاد، و انسجام. هر چه مرگ پیوند میان افراد و گروه‌ها را پاره کرده و بقای جامعه را تهدید می‌کند، شهادت سبب می‌شود که پیوندها محکم شده و بقای جامعه و نظام ارزشی آن تضمین شود. وقتی کسانی در تحلیل‌های خود از این حادثه چیزی گُسست و تفرقه و بدبینی را دنبال نمی‌کنند، شهادت آن مرد بزرگ را گُم کرده و به دنبال اهداف کم‌اهمیّت گروه و حزب سیاسیِ خویش‌اند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۹/۱۱ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 مرگ و مذهب ✅ یکم: چند سال پیش، از این‌بنده‌ی خدا خواسته شد با کسی که مسلمانی رها کرده و مسیحی شده است، صحبت کنم تا شاید از کرده‌ی خود پشیمان شده و دوباره مسلمانی پیشه کند. جلسه‌ای برگزار شد و ما با هم گفتگو کردیم. در آن جلسه که پسرِ جوان آن بنده‌خدا نیز حضور داشت، هر ترفند الاهیاتی و کلامی‌ای که بلد بودم رو کردم و با چندین استلال توضیح دادم که در مسیحیت چیزی وجود ندارد که نتوان آن را در اسلام یافت. از تناقضات موجود در کتاب مقدس گفتم و چالش‌های خداشناسی مسیحی. ولی هر چه می‌گفتم گویی آب در هاون می‌کوبیدم و او حاضر نبود به کیشِ پیشین خود برگردد. پسر آن بنده‌خدا که بانی جلسه‌ی یاد شده هم بود، عصبانی شد و به پدرش گفت چقدر لج می‌کنی! در این مسیحیت چه دیده‌ای که حاضر شدی دین آباء و اجدادی و گذشته‌ی خودت را رها کنی و بروی مسیحی بشوی؟! پدر، امّا با لبخندی ملیح نگاهش می‌کرد و هیچ نمی‌گفت. در نهایت پسر با ناامیدی گفت: اگر با این حال بمیری نه غسل داری و نه کفن؛ تازه، در قبرستان مسلمانان هم دفنت نمی‌کنند و من باید بگردم قبرستان مسیحی پیدا کنم! پدر با شنیدن این حرف شوکّه شد و به من نگاهی کرد و گفت: درست می‌گوید؟!!! من هم گفتم بله! و جلسه تمام شد. بعد از چند روز، آن پدر با من تماس گرفت و گفت: من همچین جدی جدی هم مسیحی نشده‌ام. من یک مسلمانم! ✅ دوم: چند روز پیش با جناب دکتر سامه‌یح، رئیس انجمن کلیمیان، جلسه‌ای داشتم. از او پرسیدم که وضعیّت ازدواج در میان جوانان یهودی چطور است؟ آیا ازدواج‌ها درون دینی است و جوانان یهودی تنها با هم‌کیشان خود ازدواج می‌کنند؟ پاسخ داد که نه برخی از جوانان ترجیح می‌دهند که بر خلاف سنت ، با غیرهم‌کیشان خود ازدواج می‌کنند. به همین دلیل مجبورند که دین خود را تغییر دهند و اگر با یک دختر مسلمان(مثلا) ازدواج می‌کنند، مسلمان شوند. پرسیدم این تغییر کیش‌ها جدی است و در جایی ثبت می‌شود؟ جواب دادند بعید است که جدی باشد چون وقتی پای مرگ و دفن پیش می‌آید آن‌ها می‌گویند که هنوز هم یهودی هستند و مایل‌اند که به سنت یهودی غسل داده شده و کفن شوند و نیز در قبرستان یهودیان دفن شوند. ✅ سوم: این مهم‌ترین کارکرد مرگ است. مرگ چگالی اخلاقی و مذهبی بالایی دارد. خط قرمز سنت و دین به شمار می‌آید. معمولاً پای مرگ، و بویژه مرگ سوبژکتیو (مرگ خویشتن) که به میان می‌آید، دین‌داران دین‌دارتر می‌شوند. مناسک مرگ جدی‌ترین بخش از مناسک سنتی و مذهبی هر آئینی به شمار می‌آیند و دینداران تأکید دارند که به شکل کامل و سازگار با سنت انجام شوند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۹/۱۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 در حسرتِ هفت‌تپه! ✅ در خبرهای دیروز آمده بود که رضا آل‌کثیر، کارگر اخراجی هفت تپه، پس از چند ماه تلاش نافرجام برای بازگشت به کار، خودکشی کرده است. او اهل آبادی حرّ ریاحی از توابع شهرستان شوش دانیال بود که دو خواهر معلول نیز داشت. همکارانش می‌گویند این چندمین نفری است که به دلیل اخراج از شرکت کشت و صنعت هفت‌تپه خودکشی می‌کند. کارگران این شرکت سال‌هاست که اعتراض صنفی دارند؛ ولی کسی صدای‌شان را نمی‌شنود و احوال‌شان را نمی‌پرسد. بدتر از آن، شده اند اسباب‌بازی جریان‌های سیاسی. هر کسی می‌خواهد از نَمَدِ بدبختی‌شان برای خود و جریان سیاسی‌اش کلاهی بدوزد. ایرانی‌ها می‌گویند "بالاتر از سیاهی رنگی نیست"؛ خودکشی آخرِ سیاهی است. خودکشی آخر فریاد است. رضا آل‌کثر داد زد، اعتراض کرد، گریه کرد، از زن و بچه‌اش خجالت کشید ولی کسی او را ندید و صدای‌اش را نشنید؛ حالا او خودش را کشته است بلکه کسی این سیاهی را ببیند و این صدا را بشنود. جامعه‌ای که با شعار اقتصاد مقاومتی قصد دارد، بر ایدئولوژی‌های خود تا برهم زدن معادله‌ی قدرت در جهان پافشاری کند، نباید با کارگرانش این همه نامهربانی کند. جامعه‌ای که از عدالت علوی سخن می‌گوید، باید همان "حساسیّت اخلاقی‌ای" را داشته باشد که از شنیدن خبر درآوردن خلال از پای یک زن یهودی دقّ کند؛ نه این که آن‌قدر بی‌حس باشد که خودکشی یک شهروندش در اعتراض به بی‌عدالتی به چشم‌اش نیاید. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۹/۲۳ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 جامعه‌ی سعادت‌مند، جامعه‌ی امیدوار ✅ پروژه‌ی تولیدِ جامعه‌ی خوب، آرمان بازسازی جامعه‌ی سعادت‌مند، و یا نظریه‌ی ایجاد مدینه‌ی فاضله پروژه‌ی دشواری است. این دشواری تنها به ضعفِ "اراده‌ی معطوف به خوب بودن" در نزد کنش‌گران و یا به طبیعت پیچیده‌ی اخلاق و فضیلت‌مند بر نمی‌گردد. اساساً ایده‌ی جامعه‌ی خوب به یک حالت تحقق‌یافته اشاره ندارد؛ بلکه به یک آرمان ارزش‌مند و حسِ امیدواری در قبال اهداف و مقاصد اجتماعی مربوط می‌شود. از این نظر، به صورت طبیعی، پروژه‌ی تولید یک جامعه‌ی خوب، به تحقق یک جامعه‌ی امیدوار تبدیل می‌شود و جامعه‌ی خوب را باید جامعه‌ای امیدوار تعریف کرد. البته روشن است که امید همواره به شرایطی مقیّد است و یک جامعه‌ی امیدوار ناگزیر است به رویارویی با پیش‌آمدهای احتمالی و تنگناهای پیش‌بینی نشده. ✅ حاکمانی که هدف خود را "بهتر شدن" جامعه تعریف می‌کنند و شعارشان ساختنِ یک جامعه‌ی فضیلت‌مند است، باید توجّه داشته باشند که اصلی‌ترین مسئولیّت آن‌ها مقابله با «خوب نبودنِ» جامعه است. خوب نبودن یعنی نا امید بودن، یعنی هیچ نوری را در آینده ندیدن؛ یعنی احساسِ سرگیجه‌ی ناشی از دورِ خود چرخیدن. آرمان‌گرایی به معنای گریز از واقعیّت و پناه بردن به تفکر خیال‌پردازانه نیست؛ آرمان گرایی به معنای درگیر شدن با واقعیّت است. جامعه‌ی خوب، جامعه‌ای نیست که با مشکل روبرو نشود، بلکه جامعه‌ای است که مشکلات و سختی‌ها را به مثابه رویدادهایی طبیعی در نظر می‌گیرد که هر ملّت در حال گذاری باید آن‌ها را پشت سر بگذارد. امیدواری سبب می‌شود که چالش‌های اجتماعی، اقتصادی، فقر، جنگ و ستیزه، محدودیّت و محرومیّت، و کاستی‌ها به تجربه‌های نامطلوبی بَدَل شوند که اگر چه آزاردهنده‌اند، ولی باید تحمل شوند؛ چون در آینده چیزی در انتظار این جامعه نشسته است که ارزش شکیبایی و ایستادن در برابر این همه سختی را دارد. ✅ "امید" به شرایط محیطی مشروط است و به حالت کلّی جامعه و رفتار حاکمان. نمی‌شود به مردم گفت امیدوار باشید و آن‌ها بگویند چشم. امیدواری زائیده‌ی فضیلت‌های صداقت، احترام، اصالت و بزرگ‌منشیِ موجود در رفتار حاکمان یک ملت است. این فضیلت‌ها کم‌ترین ابزار برای دست‌یابی به یک جامعه‌ی امیدوارند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۹/۲۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 جوانان و یک "هیچ بزرگ". ✅ شاید ظاهر زندگی جوانان امروز برای بزرگ‌سالان تا اندازه‌ای جذّاب و بلکه رشک‌برانگیز باشد؛ ولی وقتی پای درد و دل آن‌ها بنشینید و یا قدری بیش‌تر در احوال آن‌ها نظر کنید، می‌بینید که بیشتر آن‌ها اعتقاد دارند که نسل پيشين لذّت بيشتری از تجربه‌ی جوانی خود داشته‌اند. به نظر من حق با آن‌هاست. ممکن است آن‌ها خیلی چیزها داشته باشند که بزرگترهای‌شان نداشته‌اند؛ ولی بی‌اعتمادی به آینده و ریسکی که در زندگی جوانان امروز وجود دارد، هر شیرینی را از دهن‌شان می‌اندازد. ✅ ابهام و بی‌اعتمادی به آینده همه‌ی فعاليت‌های جوانان را با ريسک و خطر همراه کرده است. آن‌ها نمی‌دانند که چه باید بکنند تا در آینده آنی باشند که دوست دارند. برای نمونه، آن‌ها می‌دانند بدون تحصيلات عاليه در مشاغل حرفه‌ای استخدام نمی‌شوند؛ به همین دلیل دست و پا می‌زنند که با هر دردسری شده است درسی بخوانند و مدرکی بگیرند. البته آن‌ها این را هم می‌دانند که تحصيلات دانشگاهی، اشتغال آن‌ها را تضمین نمی‌کند و ممکن است نتیجه‌ی این همه تلاش، یک "هیچ بزرگ" باشد. ✅ این را هم اضافه کنید که جوانانِ امروز بیش از همه‌ی گروه‌های دیگر در معرض تهدید و احساسِ ناامنی هستند. از یک سوی، آن‌ها به دلیل سروکار داشتن با رسانه‌ها و اخبار، بيش از نسل‌های پیشینِ خود و نیز دیگر گروه‌های اجتماعی شاهد تبعیض، تجاوز، ستیزه و درگیری، خشونت، و ناهنجاری هستند؛ و به همین دلیل، احساس ترس و ناامنی در بين آنان بيشتر از دیگران است. و از سوی دیگر، آن‌چه زندگی و سلامت جسم و روح جوانان امروز را تهدید می‌کند، بسیار بیشتر از چیزهایی است که جوانان نسل قبل و یا دیگر گروه‌های همین نسل را تهدید می‌کند. ✅ جوانان سرمایه‌ی ارزش‌مند هر جامعه‌ای هستند. جامعه‌ای که این سرمایه را با ندانم‌کاری از دست بدهد، چگونه می‌تواند به آینده‌ی خود امیدوار باشد؟ مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۲ @sadeghniamehrab
🔷 طلبه‌ها، آداب‌المتعلّمین و گفتگوهای سیاسی. ✅ چند دقیقه مانده بود به اذان صبح که رسیدیم نجف‌آباد. قرار بودن که تابستان را آن‌جا بمانم و از اول مهر بروم قم و آن‌جا طلبگی را شروع کنم. سید علی و محمدرضا یک سال پیش، طلبه شده بودند و آن‌جا درس می‌خواندند. ساک و چمدان‌های‌مان را از داخل جعبه‌ی اتوبوسِ ایران‌پیما برداشتیم و تا مدرسه‌ی علمیه مرحوم ریاضی پیاده رفتیم. درِ مدرسه بسته بود. باید قدری منتظر می‌ماندیم تا اذان بگویند و طلبه‌ها برای نماز صبح بیدار شوند و در را برای ما باز کنند. همان‌جا دم در و روی زمین نشیتیم. ✅ ته دلم آشوب بود. راستش را بخواهید هیچ درکی از تصمیم خود نداشتم. خیلی‌ها مخالف من بودند. از معلم‌های دبیرستان گرفته تا فرمانده سپاهِ شهرمان تلاش می‌کردند من را منصرف کنند. البته هر کدام دلیلِ خودشان را داشتند. مادرم تا یک ساعت قبل از حرکت هم به دلم شَک می‌انداخت که پسر تو باید دکتر و مهندس شوی کجا می‌خواهی بروی. پدرم هم مثل همیشه که همه‌چیز را به شوخی می‌گرفت؛ فکر می‌کرد یکی دو هفته‌ی دیگر دست از پا درازتر عطای طلبگی را به لقای‌اش می‌بخشم و برمی‌گردم صفی‌آباد. محمدرضا جوری نگاهم می‌کرد که پسر این چه کاریه با خودت می‌کنی. تهِ دل‌ش با من نبود، چیزی نمی‌گفت، ولی معلوم بود که دوست نداشت من طبله شوم. یک‌سال بعد که طلبگی را رها کرد و رفت، متوجّه شدم که مخالفت‌اش برای این بوده است که دوست نداشته رفیق نیمه‌راه من باشد. بالاخره کمی بعد از اذان، خادم مدرسه آمد و در را باز کرد و ما وارد مدرسه شدیم. ✅ اولیّن بار بود که واردِ یک مدرسه‌ی علمیّه می‌شدم. همه‌چیز برای‌ام جذّاب بود و دوست داشتم وسط حیاط بمانم و با کنجکاوی همه جا را نگاه کنم. با این حال، یک‌راست رفتیم حجره‌ی شانزده. یکی دو نفر دیگر از دوستانِ هم‌شهری آن‌جا بودند. برای این که بیدارشان نکنیم، یواشکی لباس‌های‌مان را عوض کردیم و رفتیم مسجد که نماز بخوانیم. فضای غریبی بود. همه چیز برای من رنگ و بوی معنویّت و خدا داشت. هنوز هم عطر آن مسجد و حسّ و حال‌اش با من است و گاهی ناخودآگاه در سرم می‌پیچد‌. نماز که تمام شد نمی‌دانستم قاعده‌ی زندگی طلبه‌ها چیست و من چه کاری باید انجام دهم. خسته بودم و خوابم می‌آمد، ولی نمی‌دانستم در زندگی طلبه‌ها، خواب بعد از نماز صبح چه حکمی دارد! شانس با من یار بود که سید علی با لبخندی گفت می‌توانیم کمی بخوابیم. ✅ همه چیز حال و هوای معنوی خاصّی داشت. هر کلاس درسی، هر جلسه‌ی دوستانه‌ای، هر دید و بازدید ساده‌ای با حدیث و یا موعظه‌ی اخلاقی شروع می‌شد. هاله‌ای از قداست فضای مدرسه را گرفته بود و من از انتخاب خودم خوش‌حال بودم. خودم را در آغوش خدا می‌دیدم. طلبه‌های به خودشان می‌گفتند سربازان امام زمان" و یا "شاگردان امام صادق (ع)". فقط خدا می‌داند این عنوان‌ها چه حسّ خوبی به من می‌داد و تا چه اندازه خودم را برای خودم خواستنی می‌کرد. ✅ چند روزی گذشت و من با زندگی طلبه‌ها آشناتر شدم. تقریباً یک یا دو هفته بعد، تب و تاب انتخابات ریاست‌جمهوری چهارم داغ شد. کم کم گفتگوها و مشاجره‌های انتخاباتی بیشتر و بیشتر شد و جای درس و بحث‌های طلبگی را گرفت. آن فضای اخلاقی و معنوی جای خود را به کِش‌مکِش‌های سیاسی و صدور شب‌نامه بر علیه یکدیگر داد. طلبه‌هایی که پیش‌تر خیلی مؤدبانه با هم حرف می‌زدند و از سرِ فروتنی، با پلک‌های افتاده به هم نگاه می‌کردند، حالا چشم در چشم هم می‌شدند و بلند بلند با هم دعوا می‌کردند. انگار یادشان رفته بود سربازان امام زمان(عج) و شاگردان امام صادق(ع) اند. وسط آن هم دعوای سیاسی مانده بودم چه کنم! ازغلام‌رضا که هم سن‌اش از من بیش‌تر بود و هم تجربه‌ی حوزوی‌اش، پرسیدم که این همه درگیری سیاسی در فضای طلبگی طبیعی است؟ نگاه معناداری به من کرد و گفت: " نه! نگران نباش. قم که بروی اوضاع بهتر می‌شود. آن‌جا طلبه‌ها فقط به فکر درس و بحث‌اند." ✅ نیمه‌های شهریور 1364 و تقریباً دو هفته بعد از پایان کارزار انتخابات، ساک و چمدان‌های‌مان را بستیم و با سید علی و محمدرضا آمدیم قم. ولی گویا غلام‌رضا اشتباه گفته بود و این‌جا هم اوضاع همان بود. گفتگو در باره‌ی مسائل سیاسی چندان مؤدبانه نبود. خیلی زود فهمیدم که دنیای طلبه‌ها دنیای گفتگو و مباحثه، اختلاف نظر همراه با رعایتِ اخلاق و ادب و تحمّل است، البته تا وقتی پای مسائل سیاسی در میان نباشد! برخی طلبه‌ها اهل "منیةالمرید" اند؛ اهل "آداب المتعلمین"؛ البته تا وقتی پای موضوعات سیاسی در میان نباشد. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۳ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 کربلای چهار ✅ ... دم‌دمای غروبِ یکی از روز‌های آبان‌ماه ۱۳۶۵ بود. علی به مدرسه‌ی ما ( مدرسه علمیّه‌ی حقانی) آمد. گفت آمده‌ام با هم شام بخوریم و بعد بروم ایستگاه راه آهن. مدرسه‌ی ما نزدیک ایستگاه بود، به همین دلیل تعجب نکردم. فقط عجیب این بود که هیچ ساک و یا چمدانی همراهش نبود. وقتی داخل حجره نشستیم از او پرسیدم: "دست خالی می‌خواهی کجا بروی؟!" گفت می‌خواهد برود دزفول و بعد جبهه. بعد ادامه داد: "این روز‌ها طلبه‌های مدرسه‌ی امام باقر (علی آن‌جا درس می‌خواند و حجره داشت) هر کس را که قصد دارد به جبهه برود با سلام و صلوات بدرقه می‌کنند و برای‌ش مراسم خداحافظی می‌گیرند؛ من نمی‌خواهم کسی برای من از این کارها بکند. به همین دلیل نخواستم کسی رفتنِ من را متوّجه بشود." از من خواست تا به حجره‌اش بروم و بی‌آن‌که کسی متوجّه شود ساکش را بیاورم. لباسم را عوض کردم و با سرعت به طرف مدرسه امام باقر رفتم. پیاده تقریباً بیست دقیقه راه بود. مستقیم رفتم حجره‌ی ۲۶ و ساک ساده‌ی علی را از پَستو برادشته و آمدم. وقتی برگشتم علی نمازش را خوانده و کنار میز مطالعه‌ی من دراز کشیده بود. بی‌آن‌که بیدارش کنم، من هم نماز خواندم و دو سیب‌زمینی خلال کرده و در ماهی‌تابه‌ی رویی و روی گاز پیک‌نیک سرخ کردم و بعد یک تخم‌مرغ هم وسط‌شان سکشتم. یعد علی را بیدار کردم. سفره‌ای پهن کردم و با هم شام خوردیم. علی کمی گرفته بود و بی‌حوصله. بلیط نداشت و باید زودتر می‌رفت ایستگاه تا شاید بتواند هرجوری هست سوار قطار شود و برود. ... ✅ چهارم دی‌ماه، یاد و خاطره‌ی شهدای عملیّات کربلای چهار را گرامی می‌دارم. بویژه دوستان و هم‌رزمان شهیدم: مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۳ @sadeghniamehrab
🔷 امکان امیدواری ✅ ارنست بلوخ( ۱۹۷۷_ ۱۸۸۹)، فیلسوف فقید آلمانی می‌گوید: " اندوهناک‌ترین زیان، فقدان امنیّت نیست؛ بلکه از دست دادنِ توان خیال آن است که چیزها (وضعیّت‌های نامطلوب) می‌توانند تغییر کنند." امید، جانِ جاریِ یک جامعه است. زمانی که یک ملّت امیدهای مشخص خود را از دست بدهد، و نتواند آینده‌‌ی خود را واقع‌بینانه بسازد، به هر ایدئولوژی‌ای تن می‌دهد تا خود را امیدوار بسازد؛ غافل از این که باد کاشته و طوفان درو می‌کند و به جای دست‌یابی به بهشتِ مطلوب، جهانِ خود و دیگران را به یک جهنم تبدیل می‌کند. ✅ امکانِ آرزومندی، یعنی ظرفیّتی که به دنبالِ آن شهروندن یک جامعه در کلیّتِ خود، قابلیّت‌های اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی‌ای را می‌بینند که به آنان این امکان را می‌دهد تا از وضعیّتی که آن را نامطلوب می‌دانند، رها شوند و به شرایط مطلوبی برسند. این امکان برای هر جامعه‌ای از هر چیزی مهم‌تر است؛ حتّی از امنیت. زیرا هیچ کشاورزِ عاقلی، به بهانه‌ی حفظ امنیّت، بر سرِ مزرعه‌ای که امید روئیدن هیچ گیاهی در آن نیست، مترسک نمی‌کارد. پاسپان برای حفظ چیزهایی است که ارزش نگه‌داشتن داشته باشند. جامعه‌ای که خود را فاقد امکان امیدواری بداند، امنیت را هم لازم نمی‌داند. ✅ هیچ چیزی به اندازه‌ی از بین رفت امید اجتماعی و امکان آرزومندی، امنیّت یک جامعه را تهدید نمی‌کند. ملّتی که احساس کند بر اساس فرآیندهای طبیعی، شانسی برای تغییر وضعیّتِ نامطلوب خود ندارد و آینده رام دستانِ او نیست، خود را به جهنّم ناامنی و ستیزه می‌اندازد. آن وقت است که با هیچ نیروی نظامی‌ای امنیّت نخواهد آمد. ✅ امکان امیدواری با توصیه و ریش‌سفیدی به دست نمی‌آید. این امکان زائیده‌ی تجربه‌ی تعامل یک ملّت با ساختارهای فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی خویش است. اگر این تجربه آن ملّت را به این نتیجه برساند که با همین ساختارها می‌تواند چالش‌های فردا و فرداهای خود را پشت سر بگذارد، بی‌شک برای خود شانس و امکان امیدواری قایل خواهد بود. ملّت‌ها دنبال بهانه‌ای هستند تا در سرزمین بخت خویش درختِ امید بکارند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 چیزی را برای روز مبادا نگه دارید! ✅ مخالفان واکسن داخلی و خارجیِ کرونا مقابل وزارت بهداشت ايران تجمع کردند. شعار آن‌ها این بود: واکسن داخلی و خارجیِ کرونا "نه"؛ ما خودمان واکسن "امام‌کاظم" داریم. ✅ من هیچ تخصصی در زمینه‌ی طب اسلامی و داروی موسوم به امام کاظم ندارم؛ ولی به عکس نگاه کنید. بیشتر نمادهای ارزشی این ملّت در دست این جماعت هستند. از تصویر سردار محبوب‌مان گرفته تا لباس روحانیّت و نمادهای مذهبی. گویا این عادت ماست که فکر می‌کنیم برای به دست آوردن هر چیزی و به کرسی نشاندن هر رأیی، از خواسته‌های سیاسی گرفته تا رأي و ورزش و اقتصاد و واکسن کرونا، باید هر چه داریم را حرّاج کنیم. حتّی اگر از واکسن امام کاظم هم کاری ساخته است، نباید واکسن کرونا را نفی و انکار کرد؛ آن هم در روزهایی که با تلاش نظام بهداشت و درمان کشورمان این واکسن تولید شده و آزمایش انسانی خود را پشت سر می‌گذارد. آقایان، چوب حرّاج به همه چیز نزنید، به روز مبادا هم فکر کنید. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۱ @sadeghniamehrab
🔷 او با میانه‌گرایی میانه‌ای نداشت. ✅ ... اوّل سال تحصیلی حوزه و آغاز طلبگی ما بود. همه‌ی استادها برای آشنایی با طلبه‌ها در جلسه‌ی نخست اسم و فامیل‌شان را می‌پرسیدند و با یک لبخند می‌گفتند بفرمایید بنشینید. در این میان، یک نفر بود که تا خودش را معرفی می‌کرد، استادها جوری دیگر نگاهش می‌کردند و با احترام می‌پرسیدند "با حاج‌آقا نسبتی دارید؟" و او پاسخ می‌داد " بله، پدرم هستند." کنجکاو شدم که این "حاج‌آقا"یی که پدر هم‌کلاسی ماست کیست و چرا این همه مورد احترام است. راستش را بخواهید تا قبل از آن‌که وارد حوزه‌ی علمیّه شوم اسم آیت‌الله مصباح یزدی را هم نشنیده بودم. آن روزها ایشان شخصیّتی سیاسی نبودند و به طور طبیعی تلویزیون هم کم‌تر اسم‌شان را می‌آورد. ✅ کم کم با مجتبی رفیق شدم. بسیار باهوش، افتاده‌حال، درس‌خوان، و اهل مراعات بود. دوستی ما قدری عمیق شد. یک بار که مجتبی به جبهه آمده بود، به همراه برخی دیگر از دوستان و هم‌رزمان‌شان به منزل پدری ما در دزفول -صفی‌آباد- هم آمدند. سال ۱۳۶۷ من و مجتبی با یک دوست دیگر در مؤسسه‌ی در راه حق ثبت‌نام و در مصاحبه‌ی علمی شرکت کردیم. رئیس آن مؤسسه‌ شخص آیت‌الله مصباح بود، ولی پسرشان عین ما و بدون امتیاز خاصّی ثبت نام کردند و مصاحبه شدند. آن سال، بنا به دلایلی، من نتوانستم در دوره‌های مؤسسه‌ی در راه حق شرکت کنم ولی رابطه‌ی من و مجتبی تا مدتی دورادور ادامه داشت. ✅ آن سال‌ها رفاقت ما سبب شده بود بیش‌تر در باره‌ی پدرشان پرس‌وجو کنم. حرف‌های ضد و نقیض زیادی می‌شنیدم. گاهی ستایش و گاهی نقد. امّا اقتدارِ علمی و شخصیّت کاریزماتیک ایشان را موافقان و مخالفانشان باور داشتند و می‌ستودند. چند باری که توفیق، رفیقم بود و با ایشان دیدار می‌کردم، جَذبه‌های اخلاقی و خوش‌روئی همراه با صلابت ایشان را نیز از نزدیک دیده بودم. بی‌شک این همه شاگردانی که وفادارانه اندیشه‌های استاد خود را تبلیغ و ترویج می‌کنند، از همین ویژگی‌ها اثر پذیرفته‌اند. شاید خیلی از ما نتوانیم با برخی از واکنش‌های سیاسی و اجتماعی، آیت‌الله مصباح یزدی کنار بیاییم؛ ولی هرگز نمی‌توانیم صداقت و صراحت او را در موضع‌گیری‌هایش انکار کنیم. او هیچ وقت با مجامله، لاپوشانی، یکی به نعل و یکی به میخ زدن، و التقاط میانه‌ای نداشت. او هیچ وقت میانه‌گیر نبود. ✅ رحلت تأسف‌بار این استاد برجسته را به همه‌ی شاگردان، علاقه‌مندان، و البته دوست قدیم‌ام دکتر مجتبی مصباح یزدی و سایر اعضای بیت آن بزرگوار تسلیت می‌گویم. خدایش رحمت کند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۳ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 مرگ و تحولات علمی و فرهنگی. ✅ بسیاری از تحولات اجتماعی و فرهنگی نتیجه‌ی مرگ افرادی است که عمیقاً خواهان حفظ وضعیّت موجود بودند. برای نمونه، رشد و دگرگونی‌های اجتماعی در اموری از قبیل جنسیت و تساوی اساسی حقوقی نژادها و جنسیّت‌ها در ایالات متحده، وقتی رخ داد که نسل قبلی با تعصّبات و عقایدشان مردند. در بین سال‌های 1927 تا 1998 درصدِ آمریکائی‌های سفیدپوستی که به سؤال «آیا فکر می‌کنید باید قانونی بر علیه ازدواج بین سفید‌پوستان و سیاه‌پوستان وجود داشته باشد؟» جواب آری داده بودند، به میزان دو سوم نسبت به چند دهه قبل کاهش یافت. یعنی از 39 درصد به 13 درصد رسید. توماس کوهن (1922- 1996) معتقد است که تقریبا 40 درصد این کاهش آماری را می‌توان با مرگ نسل‌های قبلی در دوره‌ی زمانی یادشده توجیه کرد. یعنی مرگ آن‌ها سبب شده است این دگرگونی فرهنگی ایجاد شود. ✅ او در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی این دیدگاه را طرح می‌کند که بسیاری از نظریه‌های علمی با مرگِ صاحبان‌شان امکان ارزیابی، نقد و کنار گذاشته‌شدن پیدا می‌کنند. از نگاه او مرگ صاحبان نظریه‌های مسلّط علمی سبب می‌شود تا دیدگاه آنان با تردیدها و تشکیک‌های عمیقی روبرو شده و خدشه‌پذیر نشان داده شوند. او در این کتاب یادآور می‌شود که طرح‌ها و نظریه‌های علمی به دلیل حقیقی بودن‌شان پذیرفته نمی‌شوند، بلکه وقتی از آن‌ها استقبال می‌شود که حامیان طرح‌های قبلی و تئوری‌های مسلّط پیشین، می‌میرند. مرگ صاحبانِ نظریه‌های مسلّط این کارکرد اجتماعی را دارد که نظریه‌های جدید شانس پذیرفته شدن را خواهند یافت. از این نظر یکی از مهم‌ترین کارکردهای مرگ را باید تحول فرهنگی و انقلاب علمی دانست. ✅ وقتی نسلی از صاحبان اندیشه با باورهای غالب‌شان از بین می‌روند، این فرصت پیش می‌آید که نسل نو با باورهای متفاوتِ خود ساختار اجتماع را آن‌گونه که می‌پسندد پایه ریزی کند و ساده و کم‌هزینه‌تر به نقد اندیشه‌های درگذشته‌گان بپردازد. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۴ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 عبدالکریم سروش و تاب‌آوری روشن‌فکری دینی. ✅ سخنرانی اخیر دکتر عبدالکریم سروش در باره‌ی دین و قدرت برای بسیاری از علاقه‌مندان ایشان تعجب‌آور بود. او در این سخنرانی به بازنمایی نقش قدرت در گفتمان دین و نیز سیره‌ی پیامبر پرداخته است. تعابیر گزنده‌ای که او در این سخنرانی از آن‌ها استفاده کرده است، ‌انتقاداتی را برانگیخته و گروهی از ارادتمندان و شاگردانشان را به زحمت توجیه و تأویل انداخته است تا جایی که برخی چون فاضل میبدی با یادآوری این نکته که "دوستانی دارید که نمی‌خواهیم از شما فاصله بگیرند" خواسته است که در سخنرانی‌های بعدی، کلمات دل‌نشین‌تری جای‌گزین این تعابیر خشن شود. ✅ سخنان سروش من را به یاد یک گفتگو با جناب استاد ملکیان انداخت. سال‌ها پیش، ‌ایشان در توصیف روشِ عبدالکریم سروش می‌گفت که (نقل به محتوا) او صورتی تاریخی از دین را به مثابه دین فرض کرده و برای حفظ آن تلاش می‌کند و دارد آن را برای نسل‌های جدید بَزَک می‌کند. در حقیقت او تلاش دارد تا آن صورت تاریخی هم‌چنان برای نسل‌های جدید پرکِشش باقی بماند. بعدها وقتی که ماهیّت دین‌شناسی سروش را با دیگران و از جمله، خودِ جناب استاد ملکیان مقایسه می‌کردم، تا اندازه‌ای با توصیف استاد ملکیان از آن‌چه سروش دنبال می‌کند، هم‌دل شدم. ✅ در مقابلِ سروش دو جریان عمده قرار دارند. جریانِ نخست، پرسش‌های عصر جدید در باره‌ی دین را نمی‌شنود و یا نمی‌خواهد بشنود، و یا می‌شنود و آن‌ها را شُبهه توصیف می‌کند و معتقد است همان صورت تاریخی از دین با همان تفاسیر سنتی برای روزگار جدید، کارکرد دارد و این ما هستیم که باید سبک زندگیِ خود را با آن صورت تطبیق دهیم. (ماجرای طب اسلامی و واکسنِ امام کاظم و نمونه‌هایی از این دست). و جریان دوم،گروه دیگری هستند که معتقدند اساساَ دین امری فرهنگی است و اصرار به نگه‌داشتنِ صورت تاریخی از آن، حتّی اگر مدینةالنبي باشد، امری ناشدنی و نادرست است. سروش جایی میانه‌ی این دو ایستاده است. گروه نخست او را به شُبهه‌پراکنی و شُل کردن ایمان دین‌داران توصیف می‌کنند و گروه دوّم به سنت‌گرایی و مفهوم "ناساز" روشن‌فکر دینی. طبیعی است موّجّه‌سازی ایمان برای برای نسل‌های جدید کارِ دشواری است. ✅ من از سخنان سروش در باب دین و قدرت شگفت‌زده نشدم؛ همان‌گونه که از سخنان او در باب رؤیاهای رسولانه؛ سروش را باید آن‌گونه فهمید که استاد ملکیان می‌گفت. با این حال، باید پذیرفت که تاب‌آوری آن صورت تاریخی از دین اندازه‌ای دارد. آن طلا تا اندازه‌ای چکش‌خور است. گاه این‌گونه پاره می‌شود و بی‌تاب. همه‌ی کسانی که برای دفاع از آن صورت تاریخی به روش دکتر سروش دل بسته بودند باید منتظر این روزها می‌بودند. روزهایی که توجیه جواب نمی‌دهد. روزهایی که "روشن‌فکری دینی" تاب از کف می‌دهد، روزهایی که بَزک‌ها به دل نمی‌نشیند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۵ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 مدارا کردن با مخالفان آن‌گونه که آکوئیناس می‌گوید. ✅ آزادی مذهبی، اگر چه اساسی‌ترین دغدغه‌ی انسان روزگار مدرن است، ولی از دیرباز این پرسش که "آیا شعائر و مناسک مذهبی کافران (مخالفان دینی و ناباورمندان) باید تحمّل شود؟" یک پرسشِ جدّی بوده است. جوابِ مسلّط اندیش‌مندانی که در روزگار مدرن زندگی می‌کنند، به این سؤال تا اندازه‌ای روشن است؛ ولی گذشته‌ی حکومت‌های مذهبی و غیر مذهبی چیز دیگری را نشان می‌دهد. واقعیّت آن است که کم‌تر اتّهامی در تاریخ بشر به اندازه‌ی اتّهامِ ارتداد، حوادثی چون جنگ، ستیزه، قتل، مجازات، اعدام، و آشوب به همراه داشته است. ✅ با این که، کلیسا در تاریخ شکل‌گیری خود، خشونت‌های زیادی را بر علیه مخالفان و متهمان به ارتداد اعمال کرده است؛ توماس آکوئیناس، نام‌دارترین الاهی‌دان مسیحی در قرون وسطی، در کتاب جامع الاهیات می‌نویسد که حکومت باید با کافران و دیگری‌دینان با مدارا رفتار کند و مخالفان خود را تحمل کند. ✅ استدلال آکوئیناس از پاسخ او شنیدنی‌تر است. او می‌گوید حکومت بشری از حکومت الهی سرچشمه و مشروعیّت می‌گیرد و حاکمان این جهان نیز باید در شیوه‌ی حکومت‌داری از خدا تقلید کنند. از نظر او خدا در نظام طبیعی و آفرینش به شرور اجازه‌ی حضور داده است و آن‌ها را در حکومت خود پذیرفته است. خدا اراده‌ی مخالفان خود را محدود نکرده است و آن‌ها را به زور به پذیرش آن‌چه می‌گوید وادار نکرده‌است. به همین دلیل، پیروی و تقلید از خدا اقتضا می‌کند که حکومت‌ها نیز اندیشه‌های مخالف و دیگرباوران را تحمل کرده و با آن‌ها مدارا کنند. آکوئیناس در همان کتاب، برای مدارا با اندیشه‌ها و مناسک کافران استدلال دیگری هم دارد. او می‌گوید " تلاش برای نابودی همه‌ی شرور، ممکن است به نابودی برخی از خیرها بیانجامد." (Aquinas,2006.II-II,Q,10,A,11) مهراب صادق‌نیا با سپاس از جناب دکتر بهروز صدقی ۱۳۹۹/۱۰/۱۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 کرامت سازی و ایمان‌سوزی ✅ احتمالاً سخنان حاج شیخ کاظم صدیقی، امام جمعه‌ی محترم تهران، را در باره‌ی مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی شنیده‌اید. او در یک برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی به نقل از کسی که پیکر مرحوم آیت‌الله را غسل داده است، می‌گوید ایشان وسط غسل دادن چشم خود را باز کردند و ... بعد هم نتیجه می‌گیرند " از اولیای مسلّم خدا بود." ✅ سخنان جناب آقای صدیقی نیازی به پاسخ ندارند. همان "عجبی" که مجری برنامه می‌گفت کافی است. آن کلمه و شاید کلماتی تندتر از آن را احتمالاً بیش‌تر بینندگان نیز گفته‌اند. چیزی که باید چاره کرد آسیبی است که این دست کرامت‌سازی‌ها به ایمان مردم وارد می‌کند. ✅ بی‌گمان آیت‌الله مصباح یزدی نیازی به این قدسی‌سازی‌ها ندارند. ایشان یک فیلسوفِ عقل‌گرا بودند که از طریق کتاب‌ها، سخنرانی‌ها، و فعالیّت‌های فرهنگی، اجتماعی، و علمی‌شان برای همه شناخته شده‌اند. طبیعی است که آن جناب نیز مانند هر متفکری دیگر، موافقان و مخالفانی دارد؛ امّا قطعاً آن بزرگوار به سخنان جناب شیخ کاظم صدیقی نیازی ندارند. این سخنان هیچ چیزی به شخصیّت ایشان نمی‌افزاید؛ ولی تا دل‌تان بخواهد ایمان مردم و بویژه جوانان را خراش می‌دهد و آن‌ها را به باورهایی که مسلّم می‌انگارند بدگمان می‌کند. ✅ آقای صدیقی گاه و بیگاه از چشم برزخی و کرامات بزرگانی چون آیت‌الله بهاءالدینی هم سخن می‌گویند. بد نیست خاطره‌ی این کم‌ترین را در این زمینه بشنوید. یادم هست، یک بار بعد از نماز مغرب و عشا، کنار سجاده‌ی ایشان نشستم و با احترام و ترس گفتم آقایی که خود را شاگرد شما می‌دانند و الان در فلان شهر امام جمعه هستند، من را پیش شما فرستاده‌اند که نصیحت کرده و ذکری به من بدهید. آیت‌الله بهاءالدینی پُک محکمی به سیگارشان زدند و گفتند من نصیحتی ندارم ذکر هم هر چه خواستی بگو. من ادامه دادم که ایشان می‌گویند شما چشم برزخی دارید. باطن ماها را می‌بینید؛ نکند ... آیت الله بهاءالدینی با عصبانیت حرفم را قطع کرد و گفت "ایشان و شما غلط می‌کنید." ✅ حالا که شماری از شاگردان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در دفاع از ایشان بر دکتر عبدالکریم سروش و دیگر منتقدان تاختند و سخنان آن‌ها را ناسنجیده و سست خواندند، کاش کسانی هم به دفاع از آن مرحوم و البته سیره و سلوک علمی ایشان، به شیخ کاظم صدیقی و سخنان‌شان خُرده بگیرند. گزند این سخنان بیش‌تر نباشد، کم‌تر نیست. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۱۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 عذرخواهی و بیش از عذرخواهی. ✅ به هر حال، جناب حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ کاظم صدیقی بابت سخنانی که در بابت کرامت‌های آیت‌الله مصباح یزدی(ره) گفته بود، عذر خواست. گُلی به جمال‌شان. این عذرخواهی به هر دلیل که باشد، یک رفتار پسندیده است و شایسته‌ی ستایش و پذیرش. امّا این حکایت را هم بشنوید: 📌 دوست معتبر‌القولی از آقایان سید محمد و سید جواد شبیری زنجانی، آقا‌زاده‌های آیةالله شبیری زنجانی_خدا نگه‌دارشان باد_ نقل می‌کردد که " یک سال در رَمی جمرات پیر زنی ایرانی را دیدیم که از جمعیت وحشت کرده بود و نمی‌توانست رَمی کند. ما دو برادر کمکش کردیم تا رَمی خود را انجام داد و بر شیطان سنگ زد. شب آن روز، در بعثه جلسه‌ای برگزار بود و آقای صدیقی سخنران آن مجلس بودند. ما هم در آن جلسه حاضر بودیم. به ناگاه درکمال تعجب، خطیب محترم گفتند که امروز امام زمان(عج) و یکی از یارانش در لباس دو سید جوان به یک پیر زن ایرانی در رمی جمرات کمک کردند. ... ما دو برادر نگاهی به هم کردیم با بانگ برآوردیم که آقا، آن دو سید ما بودیم و ..." ✅ این خاطره را گفتم که بگویم، خیلی‌ها برای خیلی از کرامت‌گویی‌ها باید پوزش بخواهند. امیدوارم جناب ایشان و همه‌ی کسانی که سخن گفتن از دین را روز به روز، بیش‌تر به زُلف سخنان غلو آمیز گره می‌زنند، افزون بر عذرخواهی، تصمیم بگیرند که از این پس به‌جای قدسی‌سازی این و آن و سخنانی که به کمک عقل و نقل، امکانِ اعتبارسنجی ندارند، قدری بیش‌تر سَخته بگویند و سنجیده خطابه بخوانند. شوربختانه این ادبیّات رفته رفته به زبانِ مسلط جامعه‌ی ما تبدیل شده است. این سال‌ها برای هر کس که بتوانند از این کرامت‌ها می‌سازند می‌بافند؛ فرقی هم نمی‌کند یک سیاست‌مدار باشد یا یک عالِم مذهبی و یا یک شخصیّت نظامی و هنری. گویی سخن‌گویان، ما را ملّتی یافته‌اند که تنها زبان اسطوره می‌فهمیم. آن‌ها فرض گرفته‌اند ما آدم‌های معمولی و از جنسِ خودمان را دوست نداریم؛ به همین دلیل، وقتی می‌خواهند کسی را برای ما عزیز کنند، دست به دامانِ ادبیات اسطوره می‌شوند و او را از ما جدا می‌کنند. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۲۴ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 اگر دین آن است که تو می‌گویی.... ✅ در احوال یکی از مراجع و علمای پیشین دزفول می‌گویند که روزی یک مرد از کوچ‌نشینانی که پائیز و زمستان برای قشلاق به این شهر می‌آیند، با همسر و فرزند خردسال‌ش نزد ایشان رفت و گفت: من و زنم یکی دو سال است که ازدواج کرده‌ایم و این پسر هم نتیجه‌ی همان ازدواج است. همان موقع، عقد ما را یکی از اهالی ایل خواند و ما به هم حلال شدیم؛ ولی به دلیل صحرانشینی نتوانسته‌ایم ازدواج‌مان را رسمی کرده و جایی ثبت کنیم. حالا آمده‌ایم شهر و می‌خواهیم که شما دوباره ما را به هم محرم سازید تا بلکه بتوانیم ازدواج‌مان را رسمی کنیم. می‌گویند که آن عالم محترم نگاهی به آن مرد انداخت و به بچه‌‌ی در آغوش مادرش اشاره کرد و با تلخی گفت چرا الان آمده‌ای؟ بعد از چند سال؟ من از کجا بدانم شما دروغ نمی‌گوئید و این بچه نامشروع و حرام‌زاده نیست؟! مرد کوچ نشین که قدری دل‌خور شده بود و نمی‌دانست چه پاسخی به آن عالم بدهد، سرش را پائین انداخت و سکوت کرد. نا گاه کودکی خُردسال وارد اطاق شد و بر زانوی حاج‌آقا نشست. آن مرد نگاه به کودک انداخت و به آن عالم گفت: این بچه فرزند شماست؟! عالم در جواب گفت بله. سپس آن مرد ادامه داد: " حاج‌آقا! بچه‌ی من به این ترگل و وَرگلی حرام‌زاده است و بچه‌ی خودت با این سیاه سوختگی حلال‌زاده؟!!! اگر بچه‌ی حلال‌زاده این هست من از خیرش می‌گذرم؛ همان بهتر که نداشته باشم. ✅ این روزها برخی‌ها تمام تلاش خود را می‌کنند تا به وسیله‌ی دین، وضع موجود را موجّه نشان دهند. آن‌ها همه‌ی تصمیم‌های خود را به قرآن و سنّت نسبت می‌دهند و از نتایج و پی‌آمدهای نادرست آن می‌گریزند. بیم آن می‌رود که بر این مردم چنان رَوَد که چون آن مرد کوچ‌نشین بگویند اگر دین این است که شما می‌گویید ما نخواستیم! اجازه بدهید بی‌دینی پیشه کنیم. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۲۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 پناهیان، تراکم ایدئولوژیک و رقیق شدگی اخلاق! ✅ چند شب پیش سخنران محبوب صدا و سیما و برخی هیئت‌های تهران در یک برنامه‌ی زنده که گویا از نجف اشرف پخش می‌شد، گفتند که هدفِ بعثت پیامبر (ص) رشد سیاسی جامعه بود و نه اخلاق و معنویّت. ایشان برای تأیید سخن خود ادامه دادند که مردم شبه‌جزیره به هنگام بعثت دین و اخلاق داشتتد؛ چیزی که آن‌ها نداشتند فهم سیاسی بود و پیامبر برای ترمیمِ آن به رسالت مبعوث شدند. البته از نظر ایشان آن حدیث مشهور نبوی که "انّی بُعِثتُ لاُتّممَ مکارم‌الاخلاق" جعلی است و نادرست، یا بهتر است بگویم باید جعلی باشد و نادرست. ✅ البته برای بار دوّم است که ایشان این ادّعا را مطرح می‌کنند. بار نخست در حسینه‌ی امام خمینی (ره) و در مقابل بزرگان نظام و انبوهِ جمعیّتِ این ایده‌ی خود را مطرح کردند. گویا دفعه‌ی پیش هم کسی از ایشان نپرسیده بود که پیامبر (ص) برای رشد سیاسی مردم آمده است تا چه اتفاقی بیافتد؟ قرار است مردم از نظر سیاسی رشد کنند که چه بشود؟ حکومت خوبی ایجاد کنند؟ رشد سیاسی اگر در خدمت تعالی اخلاق و فضایل انسانی نباشد و زمینه‌ی تحقق عدالت را فراهم نیاورد چه ارزشی دارد؟ مگر نه این است که علی‌ابن ابی‌طالب(ع) در ذی‌قار در جواب اصرار ابن عباس بر پذیرش خلافت مسلمانان گفت حکومت به اندازه‌ی لنگ کفش کهنه هم ارزش ندارد، اگر نتواند عدالت را اقامه کند؟ ✅ نظریه‌ی ایجاد تقابل میان اخلاق و سیاست و ترجیح دوّمی، نوعی فرار به جلوست. امثال ایشان که سال‌هاست علی‌رغم داشتن رسانه‌های مختلف، از منبر و روزنامه و تلویزیون و حوزه‌های علمیّه نتوانسته‌اند در بهبود اخلاق و معنویّت جامعه توفیقی کسب کنند، حالا برای فرار از مسئولیّت پاسخ‌گویی، ناتوانی خود را پشت این ادّعا پنهان می‌کنند که قرار ما از اوّل رشد سیاسی جامعه بوده است و نه فضایل اخلاقی آن. وضعیّت تأسف‌بار اخلاق در جامعه، زائیده‌ی همین اندیشه و منطق است. منطقی که نتیجه‌ی آن تراکم ایدئولوژی و رقیق شدن اخلاق در جامعه است. نتیجه‌ی آن این است که در حوزه‌ی سیاست با ما باش و هر چه خواهی کن! مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۰/۲۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔷 در دشواری زن بودن ✅ ایرانی‌ها هم‌زمان با سال‌روز میلاد حضرت زهرا (س) از زنان و مادرانِ خود تقدیر می‌کنند و مقام آن‌ها را گرامی می‌دارند؛ ولی کم‌تر به دردِ زن بودن توجّه دارند. ✅ زن بودن در جامعه‌ی ما که نسبت به زنان بلاتکلیف است، کار دشواری است. زنان جامعه‌ی ما همواره در فضای ارزش های متناقض زندگی می‌کنند؛ از یک سو زن باید تحصیلات عالی داشته باشد، در حوزه‌ی عمومی فعالیت کند، و شاغل باشد، قوی باشد، درآمد داشته باشد و از سوی دیگر باید زنِ خانه باشد، مادر باشد، و به جای نشستن پشت فرمان خودرو باید ماشین رخت‌شویی را پُر و خالی کند. جامعه مدام آنها را به زیباتر شدن، باربی شدن، عمل کردن، استفاده از لوازم زیبایی می‌کشاند و از سوی دیگر همین رفتارهای آنها را مسخره می‌کند و آن‌ها را موجوداتی سطحی و دست و پاچلفتی معرفی می‌کند. ✅ زن بودن در جامعه‌ی بلاتکلیف ایران یعنی تجربه‌ی همواره‌ی انواع خشونت‌های پنهان و آشکار. قانون این جامعه این است که زن باید "خوب" باشد. ولی دختر خوب بودن کاری عمیقاً دشوار است؛ بسیار دشوارتر از پسرِ خوب بودن. آن‌ها در خیابان‌های پر از بوق، تکّه‌پرانی، خیره‌چشمی، دست‌درازی، و آزارهای مختلف باید قوی باشند، ایستادگی کنند، پاک‌دامنی خود را ثابت کنند و در نهایت، خوب باشند. ✅ جامعه‌ای که حال زن‌هایش خوب نیست، حالِ خودش هم خوب نیست. مهراب صادق‌نیا ۱۳۹۹/۱۱/۱۵ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab