eitaa logo
سفرنامه لبنان
1.1هزار دنبال‌کننده
376 عکس
491 ویدیو
0 فایل
گزارشی از سفر به لبنان علی حب الحسین👈 مشارکت در رسیدگی به امور نازحین 5047061043557863 گزارشات تصویری گروه جهادی مبشران @MobasheranBeynolmelal
مشاهده در ایتا
دانلود
ظرف شستن در هوای سرد با آب سرد... اینجا هرگوشه اش نشانی از زنان مقاوم دارد. آنهایی که با کمترین امکانات سعی میکنند آرامش را به خانواده شان منتقل کنند. بچه داری در خانه خودت با کلی امکانات سخت است اما اینجا با کودکان گرسنه و مریض و شوهرانی خسته و عصبی از شرایط باید با مهربانی و آرامش برخورد کنی با آب سرد دست و پای بچه هایت را بشویی و موهایشان را ببافی و... ـ همان غذای سرد را با ناز و نوازش به خوردشان بدهی و از اول صبح تا آخر شب با قصه و قدم زدن در خرابه ها سرگرمشان کنی داستان مادران قهرمان و اسوه های صبر یقیناً قصه ماندگار این شهر خواهد شد... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همانطور که با رفتن حاج قاسم نسل قاسم سلیمانیها روییدن گرفت اینجاهم با رفتن سیدحسن نصرالله، نصرالله هایی تازه چشم گشودند. نصرالله نوزادی که یک روز پس از تولد ساکن حسینیه شلوغ الزهرا شد. مادرش سزارینی است ولی هیچ پرستاری ندارد، اینجا خبری از نسکافه وکمپوت اناناس و تخت خواب و ضدعفونی بخیه ها و... نیست. سکوت و آرامش هم که درّ نایاب این حسینیه هاست. دود سیگار و سرمای شب را هم اضافه کن و.... آنقدر میشود از سختی ومظلومیت اینها نوشت که دست یخ زده من درسرمای هرمل را یارای تایپ کردن نیست و غم این صحنه ها آنقدر سنگین است که حتی رمقی برای بیان آنها در من نمانده. اینجا در کنار این نصرالله یک داستان زیبا رقم خورد داستان گردنبند با برکت حضرت زهرا را به یاد می اورم باید یک روز که قلبم توان داشت روایت کنم داستان گردنبند بابرکت محمدحسین پنج ساله را... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
وارد حسینیه که شدیم بوی عدسی مشاممان راپر کرد یک قابلمه کوچک روی یک پیکنیک که داشت قل قل میکرد بچه هاهم دورش جمع شده بودند و باحسرت بهش نگاه میکردند. خانم جوانی با حالت اعتراض گفت قابلمه ات را بردار تا ما هم غذا بپزیم که ناگهان بحث بالا گرفت و گیس وگیس کشی بچه ها هم از ترس فرار کردند داخل حسینیه خیلی سریع دعوا پایان گرفت وهرکدام از انها گریه کنان به گوشه ای از حسینیه خزیدند. انگار همه میدانند اینجا نباید بلوا شود که اگر جرقه ای بیفتد همه جا را آتش میزند. خودشان خودشان را آرام کردند وبحث را تمام. حالا جمع شده اند تا احکام نماز و طهارتشان را بپرسند. اینکه آب گرم نیست بجای غسل باید تیمم کنند. دیگر به وطن باز نمیگردند ونمازشان تمام است... و حاج خانم که تدریس و آسایش ایران را رهاکرده و بنابراصالت لبنانی اش فصیح وشیوا سخن میگوید به آنها درس می دهد. همه تشنه شنیدن اند و طالب گفتن حرف ناگفته زیاد دارند وگوش شنوا کم وحالا استاد سراپا گوش شده برای شنیدن 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکساعت بعد رفتم به زمین خاکی بچه ها بیدارشده بودند و داخل ماشین خرابی که گوشه زمین خاکی بود بازی میکردند حیدر هم باهمان لپ های سرخ آویزان با چشمانی که از شدت عفونت باز نمیشد، مثل همیشه خوش اخلاق با لبخندی بی رمق از این بغل به آن بغل میشد تا سرگرم شود. در آن هوای سرد پیشانی اش داغ بود از تب مادر همه رابیرون کرده بود تا خانه را جمع وجور کند وهوای اتاق عوض شود. جویای احوال نرجس شدیم گفتند الحمدلله بهتر است و اکسیژنش بالا آمده اما باید ده روز در بیمارستان بماند. خداروشکر کردیم و نسخه مادر نرجس را که یک چرک خشک کن داشت وبه او نداده بودند گرفتم تا در داروخانه ها بدنبالش بروم 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح یکشنبه مون منور شد به چهره های پاک ومعصوم این بچه ها عادتشون تا ماشین سید رو می بینن دورش جمع میشن سیدهم باهاشون عربی فارسی شوخی وبازی میکنه ومیخندن بزرگتراهم بچه های کوچکتر رو بغل میکنن میارن بالا تا بوسشون کنیم. بوسیدن گونه های سرخ و یخ زده از سرمای این بچه ها همون حس بوسیدن انگورهای سرد ضریح امیرالمومنین رو داره که توخنکای حرم وقتی لبت رو میزاری تا عمق جانت خنک میشه، اینجا هم بوسیدن این عروسکهای چشم رنگی وزیبا که حالا تو خاک وخل افتادند، جوری قلبت رو تسکین میده که انگار این تویی که نازح شدی تا از گونه های ترک خورده و دستانِ خشک ازسرمای اینان آرامش طلب کنی 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
دخترش ۱۸سال داشت و دوسالی میشد ازدواج کرده بود بایک جوان رعنای حزب الله و یک دختر کوچک پنج ماهه ثمره این عشق هیچ بخاری ومدفعی نداشتند کل زندگیش چند پتو و تشک بود و با بنرهای ایران همدل هم دیوار کشیده بود گفت دستهای دخترم را ببین، دستهایش از سرما کبود شده بود چقدر این خانه وخانواده سه نفره باصفا بود همیشه گفته بودم آرامش در گرو آسایش نیست اما انچه را در کتابهای روانشناسی خوانده بودم در این خیمه کوچک لمس کردم... آسایش نبود اما دریایی از وقار وطمانینه و آرامش در آن موج میزد... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیر وقت بود وهوا بشدت سرد وهمه بچه های تیم که از صبح چیزی نخورده بودند گرسنه اما خانه نرجس سرد بود و باید امشب برایش کپسول نصب میشد اقا امید مشغول بود وبقیه هم دورش انقدر حال وهوای بچه های جهادی پر از نشاط وانرژی بود که اگر می دیدی باورت نمیشد اینها مردان خسته وگرسنه ای هستند که الان همه شان به یک جای گرم ویک استکان چای داغ نیاز دارند، از این شوخیها وخنده های بچه های جهادی، تبسم وشعف روی چهره بچه های خیمه و ام نرجس نشسته بود. 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیروقت بود وبچه های تاسیسات همچنان مشغول مخصوصا برق کشی زیر نور موبایل واقعا مصداق دقیقی از تعریف کار جهادی بود چون حضرت اقا فرموده بودند:  کار جهادی یعنی چه؟ یعنی خستگی‌ناپذیری، بی‌‌مزد و بی‌منّت کار کردن، هدف را انجام وظیفه‌ی انسانی و خدایی قرار دادن، و پیش رفتن؛ این کار جهادی است وبچه های تاسیسات با کمترین امکانات گره های خیلی بزرگی را باز میکنند کاملا بی سر وصدا... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan