🔸« مشقهای مشرقی »
نوشته مهدی فوقی
این کتاب، #سفرنامه و خاطرات نویسنده به منظور #تبلیغ دین اسلام به هشت کشور #اتریش، #اسپانیا، #ایتالیا، #ساحل_عاج، #کنیا، #کومور، #یونان و #بلژیک است.
@safarvaname | سفر و نامه
#سفرنامه_تبلیغی
#سفر_و_نامه
#مرکز_مطالعات_سفرنامه
🔸« شب های پیشاور »
نوشته: سلطان الواعظین شیرازی
🔻نویسنده به #کشورهای مختلف، #سفرهای #تبلیغی داشته و در مناظرات با گروههای مسلمان و غیر مسلمان شرکت کرده است. #سفر به #پیشاور #پاکستان مهمترین #سفر_تبلیغی او بود که خاطرات سفر و #مناظره علمی و معروف وی در باب تشیع و تسنن، در این کتاب گرد آمده است.
@safarvaname | سفر و نامه
#سفرنامه_تبلیغی
#سفرنامه
#مرکز_مطالعات_سفرنامه
🔸«در سرزمین خاطره ها»
(سفر آیتالله سبحانی به اردن)
نوشته: علیرضا سبحانی
🔻این کتاب #سفرنامه_تبلیغی آیتالله جعفر سبحانی به کشور #اردن که در سال 1377صورت گرفته است .اقدامات و مشاهدات ایشان در این #سفر که محتوای این #سفرنامه را تشکیل میدهند عبارتاند از :دیدار با شخصیتها، دیدار غار #اصحاب_کهف، دیدار از دانشگاه #موته، و دانشگاه #یرموک و تقریب مذاهب، بازدید از موسسه آلالبیت(علیهمالسلام).کتاب با تعدادی #عکس از این #سفر به پایان میرسد .
@safarvaname | سفر و نامه
#سفرنامه_اردن
#سفرنامه
#مرکز_مطالعات_سفرنامه
🔸« سفرها و خاطرهها »
نوشته محمد تیجانی تونسی
ترجمه عقیل سعیدی
🔻این کتاب شرح خاطرات #سفر و وقایع #سفرهای یکی از دانشمندان شیعه است (که در نوجوانی، از جمله فرهیختگان مذهب مالکی در کشور #تونس بوده است). وی به #کشور های گوناگونی مانند #الجزایر، #لیبی، #کویت، #اردن، #مراکش، #کمور، #ساحل_عاج، #کنیا، #سوئد، #تایلند، #استرالیا و ... #مسافرت نموده و بعضی از خاطرات خود را در این کتاب گردآورده است.
@safarvaname | سفر و نامه
#سفرنامه_تبلیغی
#سفرنامه_دوردنیا
#سفرنامه
#مرکز_مطالعات_سفرنامه
🔸«سفربهکشورهایمختلفجهان»
نوشته محمدباقر انصاري محلاتي
🔻نویسنده از روحانيونی است که سالها در خارج از #کشور در امور مذهبی و #تبلیغ دینی بوده و به دنبال آن افزون بر تلاش براي فراگيری زبان انگليسی، #سفرهای فرهنگی به پنج #قاره_جهان داشته است.
@safarvaname | سفر و نامه
#سفرنامه_دوردنیا
#سفرنامه_تبلیغی
#سفرنامه
#مرکز_مطالعات_سفرنامه
🔸« آن سوی خاطرات »
نوشته حسن بسطامی
🔻250 خاطره از #سفر به 25 #کشور #جهان.
«در #تونس مرا به قتل تهدید کردند! …. در این هنگام شخصی که لباس دشداشه به تن داشت با غضب و شدت سوال کرد نظرت دربارهی اُمالمومنین عایشه چیه؟ با خونسردی پاسخ دادم: سیدتنا عایشه زوجت النبی… اصلا نگذاشت سخن من تمام شود، بلافاصله دوباره با خشم و چهرهی برافروخته پرسید: دربارهی سیدنا ابوبکر چه میگویی؟ بدون تامل گفتم: هو من کُبّار الصحابه و خلیفة النبی… ولی باز نگذاشت ادامه دهم و با مشت زد توی سینهام و گفت: تو چرا اینجا آمدی؟ توی #تونس چهکار میکنی؟! اصلا به روی خودم نیاوردم که رفتارشان دارد تندتر میشود؛ بلکه سوالش را با این سوال پاسخ دادم: مگر اینجا مسجد نیست؟ خب منهم برای نماز آمدهام. اما در جوابم گفت: اینجا مسجد اهل سنت است و تو نباید اینجا بیایی! و بعد هُلم داد و فریاد زد: برو بیرون از اینجا…!»
@safarvaname | سفر و نامه
#سفرنامه_دوردنیا
#سفرنامه_تبلیغی
#سفرنامه
#مرکز_مطالعات_سفرنامه
🔸« سفرنامه صورت »
نوشته غلامرضا اسدی مقدم
🔻این #سفرنامه، خاطرات نویسنده از #سفرهایش برای #تحصیل و #تبلیغ امور دینی از سالهای ۱۳۲۵ شمسی در #مشهد و و برخی شهرهای دیگر است به انضمام برخی #اشعار در مدح اهل بیت علیهم السلام.
@safarvaname | سفر و نامه
#سفرنامه_ایران
#سفرنامه_تبلیغی
#سفرنامه
#مرکز_مطالعات_سفرنامه
🔸خاطرهای از یک #سفر تبلیغی
🔻علامه جعفری میفرمود:
سالها قبل ازانقلاب، كتابی در پاسخ به بعضی شبهات روز نوشتم. آیتالله شیخ محمد صالح مازندرانی آن را خواند وپسنديد. پيام داد كه به شهر آنها بروم تا مسایل روز اسلامی را #تبليغ كنيم.
بليت قطار گرفتم و سوارشدم. با خود گفتم ایكاش همسفری اهل علم نصيبم شود تا بامباحثه، راه كوتاه شود. ديدم سيد معمم بلندقدی به كوپهام میآيد. با چهرهی زيبا، لباس فاخر، ريش آراسته و عمامه مرتب.
گفتم خداراشكر كه دانشمندی نصيب شد. شادمانيم ديری نپاييد. دهان كه بازكرد، دريافتم از دانش بهرهی ندارد.
به ايستگاه مقصد كه رسيديم جمعيت زیادی از مردم با پلاكارد خوشامد، روی سكو منتظربودند و به #قطار ريختند.
دو آخوند ديدند، من و سيد! بدون لحظهای ترديد، سيد را با صلوات به طرف ماشينها بردند
به هركس التماس كردم كه مرا تاشهر برساند، قبول نمیكرد. گفتند آقا ما را برای استقبال ملّا فرستاده و جای اضافی نداريم
ماشين زيبای حامل آقاسيد در جلوی دهها ماشين مملو از مردم صلواتگو، رفت. به جانكندن، وسيلهای يافتم و خود را به خانه ميزبان رساندم
دقايقی بود كه سيد رسيده بود و طرفين، تازه اصل ماجرا را فهميده بودند. خودم را معرفی كردم. آقا مرا كنار خود جای داد و اكرام نمود، و درگوشم به مطايبه فرمود:
آشيخ! مردم حق داشتند كه اشتباه گرفتند. آخر، اين هم سر و شكل و لهجه است كه تو داری؟ ملّا كه هيچ، به آدميزاد هم نمی مانی!
علامه از این قصهها كه ديده بود، سر سوزنی تكدر نداشت و خودش هم همراه ما میخنديد.
منبع:کتاب جاودان اندیشه،ص۲۳۹
@safarvaname | سفر و نامه
#بهره_سفرنامه
#سفرنامه_تبلیغی