✍
براي ارتباط ويژه با امام زمان بايد چکار کنيم.ميشه قدم به قدم جلو رفت؟
منظورم اينه که ميشه از کم شروع کرد؟ کلا آدمهاي عادي هم ميتوانند ارتباط با امام زمان داشته باشن؟ منظورم ديدن نيست. منظورم توجه ويژه امام زمان هست
برخي امور هست که براي تقرب به حضرت بسيار سفارش شده است . اموري که دشواري زيادي ندارد و رضايت خدا و اهل بيت را در بر دارد .
شما مي توانيد سرباز خوبي براي امام زمان عليه السلام باشيد و ايشان از شما رضايت داشته باشند.
سربازي امام زمان عج مقامي است که مخصوص بندگان صالح خداست ، و براي وصول به اين درجه ، راهي جز بندگي خداوند ، وجود ندارد
آن نيز همانطور که قرآن مي فرمايد :«والذين آمنوا و عملوا الصالحات » ؛ (1) با علم ( ايمان و معرفت) و عمل صالح ،حاصل مي شود. که علم و عمل براي پرواز به اوج کمال وبندگي به منزلة دو بالند.
از ويژگي هاي ياران امام زمان عج، اوج آگاهي و عمق دانايي و درايت آن هاست دلهاشان به نور معرفت درخشنده و نور باران است.
امام صادق عليه السلام در مورد خصوصيت آنان مي فرمايند: «ورجال کانّ قلوبهم زبر الحديد، لا يشوبها شک في ذات اللّه أشد من الحجر... هم أطوع له من الأُمّة لسيّدها کالمصابيح... کانّ قلوبهم القناديل؛ (2)
مرداني که دلهاشان بسان پاره ي آهن است. در ايمانشان به خدا و وعده ي او ذرّه اي ترديد ندارند و باور آنان از کوه سخت تر است... ايشان در فرمانبرداري از سالار خويش مطيع تر از کنيز نسبت به مولاي خود مي باشند. آنان بسان چراغ هاي روشنگرند... دلهايشان بسان مشعل هاي پر نور است».
پس بندگي و مطيع محض بودن کليد وصول است.
پي نوشت ها:
1. بقره :82 .
2. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص307، بيروت، 1404ق.
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
امام رضا(علیه السلام) :
آنکه از خدا موفقیت را بخواهد
اما تلاش نکند،
خود را مسخره کرده است.
معدن الجواهر؛1:59
✍
اقسام لذت کدامند؟ چگونه می توان به لذت برتر دست یافت؟
انسان بدون لذت و درد نیست، از برخى امور، لذت مىبرد و از بعضى رنجور مىشود. در تنظیم این امور، اخلاق سهم مؤثرى دارد. در سایه مسائل اخلاقى، لذت و درد صحیح از ناصحیح، تشخیص داده مىشود تا انسان به سراغ لذت صحیح برود و از ناصحیح آن برحذر باشد.
لذت را می توان به اعتبارات مختلف و از جهات متعدد تقسیم کرد اما در یک تقسیم بندی انواع لذت ها به چهار قسم تقسیم می شود: 1- لذت حسی 2- لذت خیالی 3- لذت عقلی 4- لذت معنوی.
برتر بودن لذت بستگی به دیدگاه و جهان بینی هر فرد دارد. انسان مؤمن رسیدن به مقام رضایت خداوند را برترین لذت ها می داند گرچه با آلام جسمی همراه باشد. راه رسیدن به لذت برتر این است که انسان روح خود را حاکم بر جسم و بدن خود گرداند.
@porseman313
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
امیرالمومنین علی (ع):
آدمى با:
نيّت نيكو،
و #اخلاق خوش،
به تمام آنچه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيّت محيط و وسعت روزى، دست مى يابد.
غرر الحكم: ۱۰۱۴۱
✍
راه رسیدن به لذت برتر چیست ؟
استاد جوادی آملی در این زمینه می فرماید: "آنها که عاقل، زاهد، عارف، عابد و بنده خدا هستند و طعم ریاست را به خوبى چشیدهاند، قبل از این که در باره مسائل اجتماعى، سیاسى و... سخن بگویند، در محیط داخلى روح خود، تکلیف رئیس و مرئوس را مشخص مىکنند و مى گویند روح، باید فرمان بدهد و بدن باید اطاعت کند و این گونه ریاست، لذت بخش است؛ مثلاً روح دستور مى دهد که شما روزه بگیرید، ولى بدن رنج مىبرد و اطاعت مىکند و روح از این فرمانروایى بر بدن لذت مىبرد یا روح در حالت دفاع و جهاد و نبرد با بیگانه ها به بدن دستور مىدهد و بدن اطاعت نموده و از جایى به جایى حرکت و جهاد را آغاز و رنج تیر و دشنه را تحمل مىکند و زخمى مىشود. اینجا روح، خدا را شکر مىکند که من فرمان دادم و بدن اطاعت کرد. نیز چنین است در نگاه نکردن به نامحرم یا گوش ندادن به آهنگ هاى حرام و یا نخوردن مال هاى حرام و صدها دستورهاى دینى دیگر، ولى جاهل، بدن را بر روح، مسلط کرده و آن را امیر و رئیس مىکند و بر کرسى ریاست مىنشاند و روح الاهى را تحت اسارت بدن مى گیرد."
@porseman313
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
کَیفَ أَرجُو غَیرَکَ وَ الْخَیرُ کُلُّهُ بِیَدِکَ
چگونه به غیر تو امید بندم
درحالی که هر خوبى به دست توست..
#مناجات_الراجین
جز فیضِ بحرِ فضلِ تو،
ما را امید نیست ...
#مولانا
✍
آیا پیامبر اسلام(ص) مردم را از بلند شدن به احترام خود باز میداشت؟!
در برخی از گزارشهای تاریخی آمده است که تواضع و فروتنى رسول خدا(ص) به اندازهای بود[1] که به مردم توصیه میفرمود رفتارهایی که در برابر پادشاهان ستمگر و مغرور داشتند را در برابر ایشان نداشته باشند:
شخصی به ملاقات پیامبر(ص) آمد و تنش میلرزید. حضرتشان به او فرمود: چرا از من هراس داری؟! من پادشاه نیستم! من پسر زنى از قریش هستم که گوشت را در آفتاب خشک کرده و مىخورد.[2]
گروهی از منطقهی حضرموت نزد رسول خدا(ص) آمدند و خطاب به ایشان گفتند: «أبیت اللعن».[3] پیامبر(ص) فرمود: سبحان الله! چنین چیزی را برای پادشاهان میگویند و من پادشاه نیستم؛ بلکه من محمد بن عبدالله(ص) هستم.[4]
ابوامامه مىگوید: پیامبر خدا(ص) در حالیکه تکیه به عصا داشت بیرون آمد، ما نیز به احترام او بلند شدیم، آنحضرت(ص) فرمود: «مانند عجمها از جا بلند نشوید، و آنطور، تعظیم نکنید».[5]
البته، این روایات نشانگر آن نیست که نباید به پیامبر(ص) احترام گذاشته و در برابر ایشان بلند شد، بلکه محتوای تمامشان این است که نباید در برخورد با ایشان، برخوردی مشابه با پادشاهان ستمگر و مغرور داشت و با ترس و هراس با حضرتشان روبرو شد. به عبارت دیگر، احترام و بلند شدن در برابر افراد میتواند با انگیزههای گوناگون باشد و آن چیزی که نکوهش شده، احترامی ظاهری است که نشانگر اعتقاد باطنی نبوده و تنها به دلیل ترس و یا طمع باشد که در نهایت به متکبر شدن هرچه بیشتر طرف مقابل خواهد انجامید، اما اگر بلند شدن و یا هر نوع احترام ناشی از محبت و اعتقاد باطنی باشد نه تنها ایرادی ندارد، بلکه امری پسندیده است:
در همین راستا رسول خدا(ص) فرمود: «ای مردم، خاندان مرا تا زندهام و پس از آن بزرگ شمارید و آنها را احترام کنید و برترى دهید؛ زیرا روا نیست کسى براى دیگرى از جاى خود برخیزد، مگر براى خاندان من».[6]
همچنین اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) در مورد بلند شدن برای احترام دیگران پرسید؟ امام(ع) فرمود: «این کار مکروه است، مگر برای احترام به افراد جهت دینداری آنان».[7] ،[8]
[1]. «عوامل و مؤلفههای موفقیت پیامبران(ع) در پیشبرد رسالت»، 45543.
[2]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 1، ص 21، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[3]. «ابیت اللعن» اصطلاحی بود که عربها در زمان جاهلیت برای احترام، خطاب به حاکمان خود میگفتند و معنایش آن بود که شأن تو والاتر از آن است که کاری انجام دهی که به دنبالش لعن و نفرین باشد. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 13، ص 387، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1414 ق، چاپ سوم.
[4]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 4، ص 355، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق.
[5]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورام، ج 1، ص 31، قم، مکتبة الفقیه، چاپ اول، 1410ق.
[6]. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق، مصحح، انصاری زنجانی خوئینی، محمد، ج 2، ص 687، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1405ق.
[7]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 1، ص 233، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[8]. «معنای مقدسات اسلامی»، 34345؛ «رعایت احترام اسامی امامان و پیامبران»، 30393.
@porseman313
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
#امام_علی (علیه السلام) فرمودند:
اَلدُّعاءُ تِرسُ المُؤمنِ وَ مَتی تُكثِرُ قَرْعَ البابِ یفتَحُ لَك.
دعا سپر و حفاظ مؤمن است. تو هر وقت دری را زیاد بکوبی بالأخره به روی تو باز خواهد شد.
اصول کافی، ج ٤، ص ٢١٤
✍
آیا یک مسلمان اجازه دارد که با دید انتقادی به آموزههای اسلام بنگرد؟
یکی از آموزههای دین اسلام به پیروان خود، ترغیب و تشویق آنان به پذیرش اصول دینی همراه با نگاه نقادانه است. این موضوع یک ادعای صرف نیست، بلکه هم در قرآن کریم و متون روایی بدان تصریح شده و هم در عملکرد پیشوایان دین فراوان به چشم میخورد. و اساساً یکی از امتیازات مکتب اسلام مبارزه با تقلید کورکورانه است.
قرآن کریم در بسیاری از آیات خویش، کسانی که بدون تعقل و تفکر و کورکورانه، به تقلید از نیاکان خود میپردازند را به شدت مورد توبیخ قرار داده و در مباحث اعتقادی آنها را دعوت به تفکر و اندیشه میکند.
آیات زیر به عنوان نمونه بیانگر اهتمام قرآن به این موضوع است:
«ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ»؛ با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن!
بدیهی است جدال ویژه کسانى است که ذهن آنها نسبت به برخی مسائل نقد و شبهه دارد که باید از طریق مناظره و در قالب نقد آنها را شنید، تا با ارائه برهان، آنان را براى پذیرش حق آماده نمود.
و اساساً تا نگاه انتقادی و پژوهشی نباشد، ایمان کامل شکل نخواهد گرفت. چنانکه قرآن کریم میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُون»؛ و این قرآن را بر تو نازل کردیم تا براى مردم آنچه را به ایشان نازل شده بیان کنى، شاید اندیشه کنند.
قرآن کریم در این آیه به صراحت، پذیرش تعالیم دین را همراه با تفکر و اندیشه به مردم توصیه میکند.
بدیهی است تفکر و اندیشه پیرامون هر مسئلهای شبهات و نقدهایی را به دنبال دارد و اسلام این اجازه را به پیروان خویش داده است.
موضوع نقد در متون حدیثی و روایی فراوان توصیه شده است. با جستوجو در عملکرد پیشوایان دین(ع) ترغیب و تشویق به نقد و طرح سؤال جایگاه خاص دارد.
امام صادق(ع) در ارتباط با پذیرش انتقاد میفرماید: «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَی مَنْ أَهْدَى إِلَی عُیوبِی»؛در میان برادران دینى آن کس را بیشتر دوست دارم که عیبهایم را به من بنمایاند.
این روایت بهترین و گویاترین اجازه نقد و انتقاد مسلمانان از رهبران دینی و عملکردشان است.
این موضوع در سیرهی امام علی(ع) در جایگاه حاکم و زمامداری اسلامی به وضوح قابل مشاهده است؛ یعنی امام على(ع) نه تنها حق انتقاد را از دیگران نمیگرفت، بلکه مردم را ترغیب میکرد، تا از این حق شهروندی خویش استفاده کرده و او را نقد کنند:
«وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی»؛ و با مدارا و چاپلوسى با من معاشرت ننمایید، و گمان نکنید که شنیدن سخن حق بر من سنگین است.
و نیز حضرتشان میفرماید:
«از حقگویى یا مشورت به عدل خوددارى نکنید که من در نظر خود نه بالاتر از آنم که خطا کنم، و نه در کارم از اشتباه ایمن میباشم، مگر اینکه خداوند پشتیبان من باشد».
در مورد امام باقر(ع) در روایت آمده است؛ روزی شخصی آنحضرت را در آفتاب سوزان مشاهده میکند که مشغول کشاورزی است. او به گمان خود زبان به انتقاد گشود و پس از عرض سلام به امام گفت: آیا برای یکی از بزرگان قریش شایسته است که در این هوای گرم در پی دنیا باشد؟ اگر در این حال از دنیا بروی، چه وضعیتی خواهی داشت؟ حضرت فرمود: «به خدا قسم! اگر در این حال بمیرم در حین انجام طاعتی از طاعات خداوند جان سپردهام».
اینها تنها نمونههایی است از آموزههای مکرّر پیشوایان اسلام و شیعه که پیروان خود را به نقدکردن ترغیب نمودهاند.
گفتنی است که در تعالیم اسلام نقدگریزی از ویژگیهای منفی است که ریشه در تکبر و خودبرتربینی دارد، در حالیکه انسان هم باید نقد کننده و هم نقدپذیر باشد. در متون دینی ما روایات زیادی وجود دارد که بیانگر آن است که فردی که انتقاد میکند باید با روی باز منتظر شنیدن انتقاد هم باشد.
البته گفتنی است که بررسی انتقادی یک حکم دینی با فرار از انجام آن با توجیه قابل انتقاد بودن، دو موضوع متفاوت است و تا جایی که یقین حاصل نشد که انتقادی که صورت میپذیرد، نقدی صحیح است، نمیتوان نسبت به آن آموزه اسلامی بیتفاوت بود.
به این نکته نیز باید توجه داشت که برخی از امور نیز، اگرچه به دنبال حکمت آنها بودن امری ناپسند نیست، اما نمیتوان آنرا در دایره نقد گنجاند. به عنوان نمونه، اگر وجود خدا برایمان ثابت شد و نیز به نبوت پیامبر(ص) و آسمانی بودن قرآن نیز یقین یافتیم، دیگر معنایی ندارد که زبان به نقد بگشاییم که چرا قرآن اعلام کرد که روزه در ماه رمضان واجب شده و این وجوب در ماه شعبان نیست؟!
وَ لَا تَشْغَلْنَا عَنْک بِغَیرِک،
وَ لَا تَقْطَعْ عَنْ کافَّتِنَا مَادَّةَ بِرِّک...
و ما را به غیر از خودت مشغول نکن!
و میان ما و سرچشمه احسانت فاصله مینداز...
#صحیفه_سجادیه
✍
در سال 1347 با تصویب قانون آب بستر رودخانهها و انهار و مسیلها با اعلام اینکه حدود آن از جانب دولت تعیین خواهد شد در مالکیت دولت قرار گرفت ودر قانون توزیع عادلانه مصوب 1361 نیز در اختیار حکومت اسلامی قرار گرفت .سوال:ماهیت این اراضی چیست؟و اینکه اگر این اراضی جزو انفال هستند آیا تملک و اخذ سند مالکیت آن به تاریخ قبل از قانون 1347 شرعی است؟اصولاً اراضی آباد بالاصاله را کسی میتواند تملک کند و سند بگیرد؟
به طور کلی این اراضی جزو انفال بوده و در اختیار حکومت اسلامی است و لازم است در این امور، به مقتضای قوانین دولت اسلامی عمل شود.
ضمائم:
پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سؤال، چنین است:[1]
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):
1. این امور از اقسام انفال است.
2. طبق قوانین احیاء موات مالک میشوید.
3. در حال حاضر این کار باید با هماهنگی و اجازه از مسئولین حکومت اسلامی باشد.
حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی(مد ظله العالی):
لازم است در این امور به مقتضای قوانین مورد امضای ولی فقیه عمل شود.
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):
به طور کلی موارد ذکر شده از انفال بوده و چنانچه احیا شود ملک محیی خواهد بود.
حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دامت برکاته):
این اراضی جزء انفال است و از نظر ما همه انواع زمین، ملک حکومت اسلامی است و به مالکیت دیگران در نمیآید. بنابراین بعد از استقرار دولت اسلامی، میتوان به میزان و کیفیتی که دولت اسلامی اذن داده است، در آن زمینها تصرف کرد و در صورتی که فرد با اذن دولت اسلامی بر روی آن زمین اعیان ایجاد کند، فقط مالک اعیان خواهد بود.
لینک به سایت استفتائات
[1]. استفتا از دفاتر آیات عظام: مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی، نوری همدانی (مد ظلهم العالی) توسط سایت اسلام کوئست.
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
امامسجاد(علیه السلام):
از دروغ بپرهيزيد،چه خُرد وچه بزرگ، چه به جدّ و چه به شوخی.
(گزیده تحف العقولح۱۲۲)
✍
آیا روایاتی از امامان شیعه نیز وجود دارد که خواندن بخشی از یک سوره را بعد از قرائت حمد کافی بداند؟
در مورد کفایت خواندن تنها بخشی از یک سوره در نمازهای واجب، چند دسته روایت وجود دارد:
الف) عدم کفایت خواندن بخشی از سوره در نماز
برخی از روایات بیان میکنند که در نماز نمیتوان به خواندن بخشی از یک سوره اکتفا نموده بلکه باید تمام آن را خواند؛ مانند:
امام صادق(ع) از پدرانش نقل نمود که پیامبر اسلام(ص) از خواندن کمتر از یک سوره(کامل) و تکهتکه کردن سورهها در نمازهای واجب نهی کرد.[1]
امام صادق(ع): در نماز واجب کمتر و بیشتر از یک سوره(کامل) خوانده نمیشود.[2]
ب) کفایت خواندن بخشی از یک سوره در نماز
برخی از روایات بیان میکنند که در نماز میتوان به خواندن بخشی از یک سوره نیز اکتفا نمود؛ مانند:
امام باقر(ع) و یا امام صادق(ع) در جواب کسی که پرسیده بود، آیا میشود یک سوره را در نماز تقسیم نمود، فرمود: «بله، میشود این کار را کرد و به هر شکل ممکن میتوان سورهها را تقسیم نمود».[3]
ابوبصیر از امام صادق(ع) پرسید که آیا میتوان در نمازهای واجب، یک سوره را در دو رکعت نماز تقسیم نمود و خواند؟ امام(ع) فرمود بله، اگر آن سوره شامل شش آیه باشد، نصف آن در رکعت اول و نصف دیگر را در رکعت دوم خوانده میشود.[4]
از امام رضا(ع) پرسیده شد که آیا میتوان در یک رکعت نماز سوره حمد و نصف یک سوره و در رکعت بعد ادامه آن سوره را بدون آنکه سوره حمد را بخواند، خواند؟ آنحضرت(ع) فرمود: «میتوان (در رکعت دوم) سوره حمد و ادامه سورهای (که در رکعت اول خوانده شد) را خواند».[5]
فقهای شیعه در جمعبندی روایات و با توجه به روایاتی که بیان میکنند که در نماز واجب نمیشود به خواند بخشی از یک سوره بسنده کرد، و با توجه به این واقعیت که روایاتی که خواندن بخشی از سوره را کافی میدانند، موافق با مذهب اهلسنت میباشند، نتیجه گرفتهاند که برخی روایات دسته دوم ناشی از تقیه بوده و برخی دیگر ویژه نماز نافله است.[6]
لذا فتوا دادهاند که در نماز واجب نمیشود بخشی از یک سوره را خواند، اما در نماز نافله و یا در حالت تقیه میتوان به خواندن بخشی از یک سوره اکتفا نمود.[7]
[1]. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف، ج 1، ص 161، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، 1385ق.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، چ 3، ص 314، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[3]. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، محقق، موسوی خرسان، حسن، ج 2، ص 73، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. همان، ج 2، ص 294.
[5]. همان، ص 296.
[6]. همان، ص 294.
[7]. «خواندن سوره کامل در نماز»، 10932؛ «خواندن چند سوره در یک رکعت نماز»، 49571؛ «حکمت خواندن سوره حمد در نماز»، 46328؛ «خواندن مجدد سوره حمد در یک رکعت»، 30398.
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
پیامبر گرامی (صلیالله علیه وآله):
اقَلُّ النّاسِ لَذّةً اَلحَسود.
آدم حسود كمترین لذت و خوشی را از زندگی میبرد.
بحار، ج 77، ص 112.
✍
تفاوت سَبیل و صِراط چیست ؟
والَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (69 - عنکبوت)
و آنان که در (راه) ما (به جان و مال) جهد و کوشش کردند محققاً آنها را به راههای (معرفت و لطف) خویش هدایت میکنیم.
در آیه فوق واژه «سَبیل» جمع بسته شده و به معنای «راههای هدایت» است.
وأَنَّ هَٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (153 - انعام)
و این است راه راست من، از آن پیروی کنید و از راههای دیگر که موجب تفرقه شما از راه اوست متابعت نکنید. این است سفارش خدا به شما، شاید پرهیزگار شوید.
واژه سَبیل جمع «سُبُل» بوده اما «صِراط» مفرد است و جمع ندارد. صِراط همان راهی است که از دنیا به آخرت کشیده شده و انسان را در دنیا و آخرت سعادتمند میکند و بدون خطر و با آرامش او را به بهشت ابدی بعد از مرگ میرساند.
برای واردشدن به این صراط و شاهراه هدایت، راههایی فرعی هستند که به آنها «سُبُل» گفته میشود که ختم به «صِراط» میشوند.
مثال: احترام به والدین، دستگیری از نیازمندان، نماز شب، محبت راستین توأم با عملِ صالح به اهلبیت، مجالست در بزم مؤمنین و... سَبیلهایی هستند که میتوانند انسان را به این شاهراه برسانند. گاهی دیده شده است کسی با بوسیدنِ پای پدر خود محبوب خداوند شده و دستش را در صراط خویش گرفته و قرارش داده است به طوری که چهل سال نماز شبش هرگز ترک نشده است. نور، نور را میآورد. صراط شیطان هم هر چند در قرآن ذکر نشده ولی چنین است، کسی با «ربا» که یکی از سُبُل شیطان است وارد راه شیطان شده و آلوده به زنا و قتل و... گشته است.
پیشنهاد ویژه
👇👇👇
اصطلاحات و نکات ناب حوزوی
اصطلاحات و نکات :
قرآنی/ اصولی /فقهی/ منطقی /فلسفی/ و.....
مفید برای مصاحبه های علمی (قضاوت) و
امتحانات شفاهی.
@tollabdinijame
@tollabdinijame
میتونید کانال ما رو تبلیغ کنید
آیا حجاب و پوشش وابسته به سلیقه هر فرد هست و کسی اجازه نداره دخالت کنه؟
در موضوعاتی که صرفا سلیقه ای هستن، تا حد و حدودی هر کس هر طور که دلش میخواد میتونه واسه خودش تصمیم بگیره و طبق اون عمل کنه. مثلا در مورد، انتخاب ماشین،انتخاب شغل، انتخاب رنگ لباس،انتخاب محل سکونت و... که این انتخاب ما مشکلی برای کسی بوجود نمیاره
اما در موضوعاتی که از حدود سلیقه خارج میشه و جزء قوانین یک جامعه و یا احکام الهی هست، دیگه نوع نگاه باید تغییر کنه. اینجا اگه کسی بگه خب من دلم میخواد کاملا برهنه بیام بیرون چون سلیقه من اینجوریه تفکر غلطی هست و جامعه اون رو نمی پدیزه
در قضیه حجاب و عفاف هم یکی از مغالطه های عجیب و همیشگی اینه که میگن هر کی هر طوری که دلش میخواد لباس بپوشه ولی خودشون دختران مارو به بی حجابی دعوت می کنن و از کیلومترها اونورتر برای پوشش دختران ما تصمیم می گیرن درصورتیکه حجاب از دیرباز جز هویت زن ایرانی بوده
اینجا موضوع بر میگرده به امر خداوند که در قرآن و روایات، بسیار به اون پرداخته شده. و الا اگه پوشش زن آزاد بود و دستور خداوند نبود و امربه معروف و نهی از منکر هم واجب نبود، واقعا چه لزومی داشت که اینهمه به حجاب اهمیت داده بشه؟! پس چون امر امر خداست، به خاطر خدا گفته میشه حجاب و عفاف... نه اینکه یک عالم دین و یا یک خانم محجبه ای سلیقه ی خودش رو بخواد تبلیغ کنه
✍
آیا میدانید ذُخرُ الحسین کیست؟
در جنگ صفین بود که امیرالمومنین (علیه السلام) نوجوانی سیزده ساله را نقاب بر صورتش زد و زره پوشانید و روانه میدان کرد .
معاویه، ابوشعتاء که دلاور عرب بود و در شام او را حریف هزار اسب سوار میدانستند به میدان فرستاد ولی او گفت : در شأن من نیست که با این دلاوری هایم با او بجنگم پسرم برای او کافیست ...!
ابوشعتاء ٩ پسر خودش را به میدان فرستاد و آن نوجوان همه را به درک واصل کرد ...!
ابوشعتاء برای انتقام خون پسرانش خودش به میدان آمد اما فقط با یک ضربه به هلاکت رسید ...!
امیرالمومنین (علیه السلام) به نوجوان فرمودند :
بس است پسرم , برگرد ...!
تمام لشگر گفتند یا علی بگذار جنگ را تمام کند اما امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند :
نه او پسرم عباس قمر بنی هاشم است ...!
اِنَهُ ذُخرُ الحسین:
او ذخیره برای حسین است ...!
شخصی از امام سجاد (ع) پرسید: مرگ چیست؟ حضرت فرمودند:
مرگ برای مومن برای مومن، کندن لباس چرکین و پر حشرات است و گشودن بندها و زنجیرهای سنگین و تبدیل آن به فاخرترین لباسها و خوشبوترین عطرها و راهوارترین مرکب ها و مناسب ترین منزلها است.
مرگ برای کافر و برای کافر مانند کندن لباسی است فاخر و انتقال از منزلهای مورد علاقه و تبدیل آن به چرک ترین و خشنترین لباسها وحشتناکترین منزلها و بزرگترین عذاب.
بحارالانوار، ج۶، ص۱۵۵
✍
چه کسی بدن مطهر امام حسین(علیه السلام) را دفن کرد؟
یکی از سوالات دینی که ممکن است برایمان پیش بیاید این است که چه کسی امام حسین را بعد از شهادتش دفن فرمود؟ چون کسی که امام معصوم را باید دفن کند خودش باید معصوم (امام دیگر) باشد؟
در این باره دیدگاه علما متفاوت است. یکی از نظریات ارائه شده در این باره مطابق آنچه در بعضی از روایات و کتب تاریخی آمده، چنین است: بدن مطهر امام حسین(ع) توسط فرزند گرامی شان امام زین العابدین(ع) در سرزمین کربلا به خاک سپرده شد؛ یعنی امام سجاد(ع) جهت تدفین و تشخیص شهدای کربلا مخصوصاً دفن پدر معصومش، حضرت امام حسین(ع) به حکم این که «امام را جز امام کسی تغسیل و تکفین و تدفین نمیکند» از راه اعجاز از کوفه و زندان ابن زیاد به کربلا آمد و پیکرهای مطهر شهدا را دفن نمود.
امامرضا(ع) در مناظره خود با پسر ابوحمزه فرمود: به من بگو آیا حسین بن علی(ع) امام بود؟ گفت: آری، امام فرمود: پس چه کسی امر دفن او را به عهده گرفت؟ گفت: علی بن الحسین(ع) پس امام فرمود: علی بن الحسین کجا بود؟ گفت در کوفه نزد پسر زیاد زندانی بود اما بدون این که آنها با خبر شوند به کربلا آمد و امر دفن پدر را سپری کرد و سپس به زندان برگشت. امام رضا(ع) فرمود: کسی که علی بن الحسین را قدرت داد که به کربلا بیاید، پدرش را دفن کند و برگردد، مرا نیز میتواند به بغداد ببرد تا پدرم را کفن و دفن کنم در حالی که نه در زندان هستم و نه در اسارت.۱
با توجه به این حدیث می توان گفت امام سجاد (ع) بدن مطهر پدر بزرگوارشان را به خاک سپردند.
منابع:۱- موسوی مقرّم ،عبدالرزّاق ، زندگانی امام زینالعابدین(ع)، ، ترجمه حبیب روحانی، ص ۵۷۸؛ شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، ، ترجمه محمدرضا عطایی، ج ۱، ص۲۴۳ .
✍
قاتل امام حسین(علیه السلام) شمر است، یا سنان بن انس؟
در این مورد نیز مانند بسیاری از موضوعات تاریخی اختلاف نظر وجود دارد.
شیخ صدوق(ره) در این باره میگوید: «وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ- عَلَیْهِمَا السَّلَامُ- قُتِلَ بِکَرْبَلَاءَ، وَ قَاتِلُهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ لَعَنَهُ اللَّه»؛[1] امام حسین(ع) در کربلا به دست سنان بن انس به شهادت رسید.
شیخ مفید میگوید: «وَ بَدَرَ إِلَیْهِ خَوَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَنَزَلَ لِیَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَقَالَ لَهُ شِمْرٌ فَتَّ اللَّهُ فِی عَضُدِکَ مَا لَکَ تُرْعَدُ. وَ نَزَلَ شِمْرٌ إِلَیْهِ فَذَبَحَهُ ثُمَّ دَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى خَوَلِیِّ بْنِ یَزِیدَ فَقَالَ احْمِلْهُ إِلَى الْأَمِیرِ عُمَرَ بْنِ سَعْد»؛[2] پس از این خولى اصبحى پیش آمده تا سر از بدن مبارکش جدا سازد، اما لرزه بر اندامش افتاد نتوانست به این کار خطیر اقدام نماید، شمر که او را بیچاره یافت، گفت خدا بازوى ترا از کار بیندازد؛ چرا این قدر میلرزى! آنگاه خود او پیش آمد و سر مبارکش را از بدن جدا کرد. سر بریده امام حسین(ع) را به خولى داد و گفت آنرا به عمر بن سعد تسلیم کن.
البته، در اینگونه موارد میتوان گفت شاید یک نوع تسامح وجود داشته باشد، به این معنا که یکی سبب باشد و یکی مباشر. مثلاً در همین رابطه در عرف هم شمر را قاتل امام حسین(ع) میدانند، هم عمر سعد را. همینطور ابن زیاد و یزید را.
در روز عاشورا چنانکه مشهور است، قاتل امام حسین(ع) سنان بن انس بوده، به عنوان کسی آخرین ضربات کاری را بر بدن مبارک امام وارد کرد، اما میتوان شمر را هم قاتل نامید، به عنوان کسی که سر مبارک امام را از بدن نیمهجانشان جدا نمود.
[1]. ابن بابویه، محمد بن على، اعتقادات الإمامیه، ص 98، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414ق.
[2]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 112، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
@porseman313
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
امام سجاد(علیه السلام):
سعادت و خوشبختى انسان در حفظ و کنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه کار زشت و خلاف است.
بحارالأنوار: ج 75، ص 136.
•شهادت امام سجاد(علیه السلام) تسلیت•
هدایت شده از کانال رسمی استاد توحیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا برخی از صحابه به جنگ با پیامبر(ص) رفتند؟
جنگ با پیامبر (ص) گناهی نابخشودنی است. آیا امکان دارد برخی از صحابه با پیامبر جنگیده باشند؟ بر اساس برخی از روایاتی که از پیامبر صادر شده است برخی از صحابه گویا با پیامبر جنگیده اند.
پیامبر (ص) فرمود: جنگ با علی (ع) و امام حسن و امام حسین و حضرت فاطمه جنگ با من است.
نظر النبي صلى الله عليه وسلم إلى علي والحسن والحسين وفاطمة، فقال: «أنا حرب لمن حاربتم، وسلم لمن سالمتم»/ سنن ترمذی، ج6، ص182، ح3870/ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص161، ح4714
مسند احمد نیز این روایات را با اختلاف جزئی چنین روایت کرده است: «أنا حرب لمن حاربكم، وسلم لمن سالمكم» (مسند أحمد بن حنبل، ج15، ص436).
با توجه به این روایت وقتی به تاریخ مراجعه می شود، مشاهده می کنیم که برخی از صحابه در مقابل حضرت علی ایستادند و با حضرت علی جنگیدند. تعدادی از صحابه برجسته و بزرگ در جنگ جمل و صفین در مقابل حضرت علی ایستادند. بنابراین به تصریح پیامبر گویی با پیامبر جنگیده اند. با این اوصاف چگونه می توان همه صحابه را عادل و با تقوا دانست در حالی که برخی به جنگ با پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفتند!؟
#عدالت_صحابه #استاد_توحیدی #جنگ_جمل #جنگ_صفین #امام_علی #معاویه #سب_صحابه
@ostadtohidi
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
#رقیه_جانم
از فاطمه به سوی رقیه زدم گریز ..
پهلو شکسته را چه کسی میبرد کنیز..؟
✍
آیا نداشتن مو در قسمت جلوی سر در مردان علامت خوبی و لطف خداوند است؟!
در برخی از منابع حدیثی سخنی از امام علی(ع) چنین نقل شده است: «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً رَمَاهُ بِالصَّلَعِ فَتَحَاتُّ الشَّعْرُ عَنْ رَأْسِهِ وَ هَا أَنَا ذَا»؛[1] هنگامی که خداوند خیر بندهای را بخواهد، او را اصلع[2] میکند، پس موهاى جلو سرش میریزد و من نیز اینگونه هستم.[3]
آنچه در مورد روایت بالا میتوان گفت این است که:
این روایت اگرچه در کتاب معتبری نقل شده، اما سندش به دلیل متصل نبودن ضعیف بوده و نمیتوان آنرا از احادیثی برشمرد که در دانش روایتشناسی به عنوان حدیثی صحیح و یا موثق ارزیابی میشوند.
صرف نظر از وضعیت سند، محتوا و معنای ظاهری آن به عنوان یک قانون کلی قابل پذیرش نیست؛ چون لازمهاش آن خواهد بود که خداوند نسبت به پیامبر اسلام(ص) ارادهی خیر نکرده باشد؛ زیرا آنحضرت اصلع نبوده و هیچ بخش از موهای مبارکشان دچار ریزش نشده بود! مگر آنکه بگوییم اثبات شیء نفی ماعدا نکرده و ریختن موی سر، تنها یکی از آثار خیر است.
با توجه به نکته موجود در بند قبل، این روایت را میتوان اینگونه توجیه کرد تا قابل پذیرش باشد. به این معنا که هرچه برای مؤمن پیش آید و لو قطعه قطعه شدن با قیچی،[4] نشان از خیری است که خداوند برای او در نظر گرفته است. آنگونه که رسول خدا(ص) فرمود: «عَجَباً لِأَمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ کُلَّهُ لَهُ خَیْرٌ وَ لَیْسَ ذَلِکَ لِأَحَدٍ إِلَّا لِلْمُؤْمِنِ إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَکَرَ فَکَانَ خَیْراً لَهُ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَکَانَ خَیْراً لَه»؛[5] کار مؤمن شگفتانگیز است؛ زیرا هرچه برایش رخ دهد، خیری در آن نهفته است و این ویژگی، تنها برای افراد باایمان است، اگر راحتى و خوشى به او برسد، او شکرگزار بوده و همین برایش خیر است، و اگر با سختى و دشواری روبرو شد، اهل تحمل و صبر است که در آن نیز خیری نهفته است.
چنانکه بسیاری از پیامبران الهی بیشترین بلاها و مصیبتها را دیدند و در عین حال نه تنها لب به شکوه نگشودند، بلکه خدا را شاکر بودند.
بر این اساس، از دستدادن موی سر را تنها از این دیدگاه میتوان خیر دانست که مشکلی برای فرد به وجود آمده و او لب به شکوه نگشوده و از این رو مستحق پاداش خواهد بود. شاید امام(ع) این سخن را برای افرادی که از این مشکل رنج میبردند بیان فرمود و به عنوان شاهد، موی سر خویش را نیز به عنوان مثال به آنان نشان داد.
البته این احتمال نیز مطرح است که شاید اصلع بودن در فرهنگ عرب آنروز یک صفت خوب تلقی میشد، نه عیب.
در لسان العرب آمده است، در میان مردم عرب، اصلع بودن خوب بود و آنرا دوست میداشتند و به فال نیک میگرفتند: «و العرب تحبُّ النزَع و تَتَیَمَّنُ بالأَنْزع».[6]
و یا آنکه افرادی که موی جلوی سرشان میریزد، معمولا خوشبرخوردتر و اجتماعیترند؛ از همینرو به موفقیتهای بیشتری دست مییابند.(این باور امروزه نیز – حتی در مجامع علمی - مورد گفتوگو است).
و شاید روایت «لَا تَجِدُ فِی أَرْبَعِینَ أَصْلَعَ رَجُلَ سَوْء »؛[7] نیز ناظر به همین معنا باشد که در چهل مرد اصلع، شخص بد (و یا بدرفتاری) نمییابى.
[1]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 159، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش.
[2]. واژه «اصلع» به معنای رفتن موی جلوی سر تا وسط و یا آخر سر را میگویند. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق، مصحح، مخزومی، مهدی، سامرائی، ابراهیم، ج 8، ص 204، قم، هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
[3]. «قد و چهره امام علی(ع)»، 53719؛ «نورانی بودن چهره پیامبر(ص) و امام علی(ع)»، 102095.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 69، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ یَوْماً مَا عَجِبْتُ مِنْ شَیْءٍ کَعَجَبِی مِنَ الْمُؤْمِنِ إِنَّهُ إِنْ قُرِّضَ جَسَدُهُ فِی دَارِ الدُّنْیَا بِالْمَقَارِیضِ کَانَ خَیْراً لَهُ وَ إِنْ مَلَکَ مَا بَیْنَ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا کَانَ خَیْراً لَهُ وَ کُلُّ مَا یَصْنَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ فَهُوَ خَیْر...».
[5]. شهید ثانى، زین الدین بن على، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص 45، قم، بصیرتی، چاپ اول، بیتا.
[6]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 8، ص 352، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[7]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 45، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق؛ امام علی بن موسی (امام هشتم)، صحیفة الإمام الرضا ع، محقق، مصحح، نجف، محمد مهدی، ص 83، مشهد، کنگره جهانی امام رضا ع، چاپ اول، 1406ق.
✍
شيعه ناسزاگفتن به بزرگان اصحاب به خصوص خلفاي راشدين ابوبكر و عمر و عثمان را عبادت ميداند و با اين كار به خدا تقرب ميجويند
در حاليكه هيچ سنّي به كسي از اهل بيت ناسزا نميگويد! بلكه اهل سنت با دوست داشتن اهل بيت به خدا تقرب ميجويند و شيعه اين واقعيت را نميتواند انكار نمايند. ؟
خداوند در سوره شوري آيه ۲۰ ميفرمايد
قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ...:
اي پيامبر: بگو من از شما پاداشي نميخواهم غير از مودت و دوست داشتن اهل بيتم. در صفحه ۷۴ كتاب «لماذا اخترت مذهب الشيعه» مينويسد: «فقد اتفق المفسرون من الشيعه جميعاً علي نزول هذه الايه الكريمه خاصهً في اهل البيت علي و فاطمه و الحسن و الحسين: و هكذا جاء في تفاسير السنة و الجماعة و صحاحهم و مسانيدهم...: در صفحه ۷۴ كتاب «چرا مذهب شيعه را اختيار كردم» ميگويد: تحقيقاً مفسرين شيعه اتفاق دارند كه اين آيه مخصوص اهل بيت بوده و در شأن آنها نازل شده است كه عبارتند از علي و فاطمه و حسن و حسين -علیهم السلام- و همچنين در تفاسير و اسناد اهل سنت هم اين معنا آمده است».
محبت نسبت به نزديكان پيامبر -ص- وظيفهاي است كه خداوند به عنوان اجر رسالت قرار داده است و آن هم به نفع مسلمانان ميباشد؛ زيرا قرآن در آيه ۴۷ سوره سباء ميفرمايد
قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ...:
بگو هر پاداشی كه از شما خواستهام پس آن هم به نفع شماست؛ پاداشم فقط بر خداست... . بنابراين وظيفه هر مسلمان، همانطور كه نماز ميخواند يا روزه ميگيرد محبت به اهل بيت است شايد از همين سبب باشد كه ابوبكر همانطور كه از تاريخ طبري ذكر كرديم در آخر عمر خود گفت از كارهايي كه دوست داشتم انجام نميدادم كشف بيت فاطمه بود. اما سخن اينجا است كه معاويه از زمان حكومت خود برخلاف عهدنامه با حسنبنعلي -علیهماالسلام- در تمام خطبههاي نماز جمعه دستور لعن عليبنابيطالب -سلام الله علیه- را صادر كرد و اين رسم تا زمان عمربنعبدالعزيز ادامه داشت. و يزيد، حسينبنعلي -علیهماالسلام- را با ياران او كه اولاد نبي اكرم -ص- بودند به قتل رساند و بعضي از صحابه با علي -ع- به دشمني برخاستند و با او جنگيدند اين چه محبتي است! و آيا كساني كه امروز مدعي محبت به اهل بيت -ع- ميباشند چگونه ميشود هم عاشق و محب اهل بيت بود و هم دشمنان اهل بيت را دوست داشت چه خوب قرآن در آيه ۴ سوره احزاب ميفرمايد:
مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ...: خداوند براي هيچ مردي در درونش دو دل ننهاده است... . دلي كه عشق خدا و رسول و اهل بيت دارد خواه ناخواه و ضرورتاً نسبت به دشمنان آنها دشمني دارد و آنها را لعن ميكند. اما همانطور كه قبلا هم گفتيم شيعيان صحابه را محترم شمرده و ابوبكر و عمر و عثمان را مسلمان ميدانند و هر كسي را كه كافر يا مشرك يا منافق باشد يا به محمد و آل محمد ظلم كرده باشد لعن مينمايد. خداوند در قرآن كريم سوره هود، آيه ۱۸ ميفرمايد:
ألا لعنهالله عليالظالمين:
هان لعنت خدا بر ظالمان باد
و در آيه ۵۷ سوره احزاب ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا:
بيگمان كساني كه خدا و پيامبر او را آزار ميدهند خدا آنها را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابي خفتبار آماده كرده است. بنابراين وقتي شيعيان به ظالمين حقوق اهل بيت لعن ميفرستند در حقيقت عملشان مطابق عمل خداوند و رسولش ميباشد. اما ناسزاگفتن صحيح نيست و همه علماي شيعه آن را از گناهان كبيره شمردهاند.
برگرفته از کتاب #پاسخ
نقد و بررسی شبهات وهابیت آل سعود
حامد وفسی