eitaa logo
🌺سفیران شهدا(موزه شهدای شهرستان ابهر)🌺
441 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
2.6هزار ویدیو
23 فایل
کانال موزهٔ شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس شهرستان ابهر(شهرداری ابهر) پل ارتباطی @Khademe_shohadai
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰دیدار آخر 🔻مادر شهید 🔸روزی که می خواست #اعزام شود، نماز صبح📿 را که خواندم دیدم #محمد هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده #زانو_زد. دست هایم را گرفت بوسید💖 صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم. 🔹گفتم: #مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی👋 نمی کردی. گفت: این دفعه #مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ💔 می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم 🔸بعد که محمد رفت🚗 برگشتم سر #سجاده و ناخودآگاه گریه کردم😭 انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این #دیدار_آخرمان است.   #شهید_محمد_تاجبخش #شهید_مدافع_حرم ارسالی @safiran_shohadaa
شهید بابک‌نوری : 🌺روزی که میخواست برود آمد خانه بعد به گفت که با اعزامم موافقت شده اوهم از روی احساسات مادرانه خیلی گریه کرد که شاید بابک منصرف شود اما بابک تصمیمش را گرفته بود من حضرت را خواب دبدم دیگر نمیتوانم اینجا بمانم باید بروم سوریه این قضیه رفتنم مال امروز و دیروز نیست .من چندماه است که تصمیمم را گرفته ام. حتی شنیدم که به او گفته اند که چطوری میتوانی مادرت را تنها بگذاری و بروی!! بابک هم گفته همه ما آنجا در سوریه هست من بروم سوریه که بی مادر نمانم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 کوچه های عاشقی شبگرد می خواهد رفیق🌸 طاقت و ظرفیتی پُر درد می خواهد رفیق🌸 چون شهیدان در جوانی دست از دنیا بشوی🌸 تَرک لذتهای دنیا ، مَرد می خواهد رفیق @safiran_shohadaa
🌺🌸عیدتون مبارکا باشه😍🌸🌺 💖 فرا رسیدن #میلاد با سعادت حضرت ام ابیها #فاطمه_الزهرا (س) را محضر مطهر ومنور قطب عالم امکان حضرت "بقیه الله حجت ابن الحسن #مهدی_موعود(عج)" تبریک وتهنیت عرض میکنیم🌼✨♥️✨🌼 💖وهمچنین #روز_زن و #روز_مادر را محضر بانوان کانال تبریک عرض میکنم و امیدواریم خداوند در دنیا زیارت و در آخرت #شفاعت حضرت زهرا را به همه ما مرحمت فرماید ان شاءالله🌺 #تو_را_چه_بنامم 🔸کالای‌ حب‌فاطمه💖 را 🔹مشتری #خداست 🔸رزق گدای #فاطمه 🔹از دیگران جداست 🔸آری! #بهشت 🔹زیر قدم‌های #مادر است😍 🔸وقتی که پای‌"فاطمه" 🔹بر خاک‌ #کـــربـلاست #میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا مبارکباد
مداحی آنلاین - میدونستم آخر میایی و منو میبری پیش مادر - مهدی رسولی.mp3
2.97M
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴 🌴میدونستم آخر میایی و منو میبری پیش #مادر 🌴میدونی چقدر گریه کردم به یادت #برادر 🎤 #مهدی_رسولی 👌فوق زیبا
‍ ‍ ای ... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،ناله سردادی و شدی .هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان.مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های . با سوز دلت بخوان ، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت.روضه بخوان . برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار،شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو.شاید در به رویمان باز شد. از وصیت مادر به دختر و بگو ، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی با سر،یکی با دست های قلم شده،یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت . در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده ، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر.فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد.راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو می شوند.شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است.سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن... سالروز مبارک فرمانده.. به مناسب سالروز شهادت @safiran_shohadaa
‍ این متن را وقتی می‌نویسم که چیزی به قضا شدن نمازم نمانده است. ندارم و غرق در تاریکی‌های خود می‌لولم، تا روزنه‌ای به سوی پیدا کنم. نور آن چیز که، صفت وجودی شما ۱۴ تن از نسل نور حق است. عجیب به تنگ آمده است. از هر سو، باری از رگبار بلا بر تن‌مان شلاق می‌زند. حال زمانی‌ست که بسته، تکیه‌ها تعطیل، چراغ خاموش و اجداد بزرگوارتان سوت و کور و بسته، ولی ما هنوز سیل را جاری داریم. می‌گرییم برای آن زمان که غرق در بوی حرم بودیم و قدر ندانستیم. ضجه می‌زنیم حالِ آن زمان که سینی شربت ولادت‌هایتان را در خیابان‌ها پخش می‌کردیم و لبخند را می‌چیدیم و روحمان را جلا می‌دادیم. زار آن وقتی را می‌زنیم که سیاهی پیراهنمان از عرقِ سینه زنی خیس می‌شد و سینه‌هامان سرخ. فریاد می‌زنیم یاد آن لحظه که میخ، پهلوی را در روضه می‌شکافت و صورتمان غرق اشک و رویمان سیاه از امّت . به سر می‌زنیم وقتی که هیئت تفریحمان بود و هر وقت مادرم می‌پرسید کجا؟ گفتم: هیئت پیش بچه‌ها...! امام زمانم! بر ما نمانده داغ ندیده‌ای. این زمان، آنها که وجودت را نیز انکار می‌کردند، از اعماق شعله‌ی الهی عظم البلاء زبانه می‌کشد. نمی‌گویم بیا، اما بیا، نه بخاطر حال ما، بیا که پشت در تو را می‌خواند، زیر تیغ تو را می‌خواند، در محراب تو را می‌خواند، عطش وجودت را دارد و تو را فریاد می‌کند. امیدها دیگر به ثمر نمی‌شنید و درخت آرزوها دیگر بار نمی‌دهد. امید همه حال، معطوف به اسم توست جان. بیا و آبی رنگ فیروزه‌ات را به این جهان سیاه بپاش، هُرم گرم نفست را از پشت پرده بیرون ده. بیا تا امسال دیگر باشیم. بیا ای چادر نشین عرض خاکی خدا... بیا، شهرها اندازه یک نفر هم شده می‌توانند جا باز کنند. اللهم انا نشکو الیه اللهم واقعا جان زهرا دیگر وقت عَجِّل است. همه می‌دانیم که جز اشک، سلاحی نیست؛ و گریه منشأ اثر خواهد بود... @safiran_shohadaa
‍ در دامان خاک چشم به جهان گشود.در چشمان پدر شوقی بود که در نگاه اول هم میتوانستی آن را بیابی.و شادی دل را چه میتوان گفت، وقتی که سعید کوچکش را در کشید و عاشقانه به خود فِشُرد. مردی با منشی بزرگ که از همان کودکی جاذبه ی اخلاقش گریبان گیر همه بود و همه عالم را در سیل خود غرق میکرد. در دومین چله نشینی اش و در دومین پیاده روی ، اذن بانو را گرفت و راهی شد. همانگونه که گفته بود نفس کشیدن برایش در هوای ریا و دروغ سخت بود و بعد از رسیدن به آرزویش اینبار در عطر هوای نفس کشید.. او رفت تا اسیر نَفْس نشود. در حماسه نخستین کسی بود که شهد را نوشید. خوش به حالش که بنده ی شیطان نشد. جامانده این قافله شب منم... و شما خود علمدار بودید.. جامانده ی ی زینب کبری منم.. شما خود روضه خوان جگر سوخته ی بودید. راستی ... دعا کن ما هم بار دیگر متولد شویم برای ، زندگی و ... نویسنده: به مناسبت سالروز تولد شهید @safiran_shohadaa 👇👇👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_جواد_الله_کرم درآغوش #مادر بزرگوارشون درآخرین لحظات @safiran_shohadaa
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 🌦🌈 از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید بی سر شهیدمحسن حججی 🥀 واستوار! گفت# چی شد؟ چه کردین برای (حجاب) معروف فقیه سرم و انداختم پایین 😔شرم کردم خجالت کشیدم وآمدم .... 🌹نهمین کوچه ... رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🥀🕊 🥀🕊🥀🕊 🥀🕊                   https://eitaa.com/safiran_shohadaa
در بعضی خانه‌ها فرقی ندارد لیوان باشد یا ساعت باشد یا ماشین باشد یا ... بعد از بیست و چند سال هنوز هم شب‌ها در بعضی خانه‌ها می‌شود... جلوی اتاق کودکان سنگر می‌گیرد حمله می‌ڪند و هر شب مجروح می‌دهند... برای سلامتی جانبازان عزیز دعا کنیم... ✦❈❈❈◈◈❈❈❈◈◈✦ @safiran_shohadaa