🔰دیدار آخر
🔻مادر شهید
🔸روزی که می خواست #اعزام شود، نماز صبح📿 را که خواندم دیدم #محمد هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده #زانو_زد. دست هایم را گرفت بوسید💖 صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم.
🔹گفتم: #مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی👋 نمی کردی. گفت: این دفعه #مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ💔 می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم
🔸بعد که محمد رفت🚗 برگشتم سر #سجاده و ناخودآگاه گریه کردم😭 انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این #دیدار_آخرمان است.
#شهید_محمد_تاجبخش
#شهید_مدافع_حرم
ارسالی
@safiran_shohadaa
#پدر شهید بابکنوری :
🌺روزی که میخواست برود
آمد خانه بعد به #مادرش گفت که با اعزامم موافقت شده
اوهم از روی احساسات مادرانه خیلی گریه کرد که شاید بابک منصرف شود
اما بابک تصمیمش را گرفته بود
من حضرت #زینب را خواب دبدم
دیگر نمیتوانم اینجا بمانم
باید بروم سوریه
این قضیه رفتنم مال امروز و دیروز نیست .من چندماه است که تصمیمم را گرفته ام.
حتی شنیدم که به او گفته اند که چطوری میتوانی مادرت را تنها بگذاری و بروی!!
بابک هم گفته #مادر همه ما آنجا در سوریه هست من بروم سوریه که بی مادر نمانم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کوچه های عاشقی شبگرد می خواهد رفیق🌸
طاقت و ظرفیتی پُر درد می خواهد رفیق🌸
چون شهیدان در جوانی دست از دنیا بشوی🌸
تَرک لذتهای دنیا ، مَرد می خواهد رفیق
@safiran_shohadaa
🌺🌸عیدتون مبارکا باشه😍🌸🌺
💖 فرا رسیدن #میلاد با سعادت حضرت ام ابیها #فاطمه_الزهرا (س) را محضر مطهر ومنور قطب عالم امکان حضرت "بقیه الله حجت ابن الحسن #مهدی_موعود(عج)" تبریک وتهنیت عرض میکنیم🌼✨♥️✨🌼
💖وهمچنین #روز_زن و #روز_مادر را محضر بانوان کانال تبریک عرض میکنم و امیدواریم خداوند در دنیا زیارت و در آخرت #شفاعت حضرت زهرا را به همه ما مرحمت فرماید ان شاءالله🌺
#تو_را_چه_بنامم
🔸کالای حبفاطمه💖 را
🔹مشتری #خداست
🔸رزق گدای #فاطمه
🔹از دیگران جداست
🔸آری! #بهشت
🔹زیر قدمهای #مادر است😍
🔸وقتی که پای"فاطمه"
🔹بر خاک #کـــربـلاست
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا مبارکباد
مداحی آنلاین - میدونستم آخر میایی و منو میبری پیش مادر - مهدی رسولی.mp3
2.97M
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴
🌴میدونستم آخر میایی و
منو میبری پیش #مادر
🌴میدونی چقدر گریه کردم
به یادت #برادر
🎤 #مهدی_رسولی
👌فوق زیبا
ای #شهید...
در خاکریز های #جبهه، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،ناله سردادی و #عاشق شدی .هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است.
برایمان #کمیل بخوان.مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های #مسجد.
با سوز دلت #ظلمت_نفسی بخوان ، مدتی است خودمان را گم کرده ایم.
نادما منکسرا را برایمان #گریه کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم.
هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت.روضه #حضرت_زهرا بخوان .
برایمان از #در_سوخته بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم.
بگو چه گذشت بین در و دیوار،شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد.
از میخ در هم بگو.شاید در #توبه به رویمان باز شد.
از وصیت مادر به دختر و #پیراهن_کهنه بگو ، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی #گودال. اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی.
صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های #علی تاب بیاریم..
نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی با سر،یکی با دست های قلم شده،یکی #اربا_اربا و یکی با پهلوی شکسته و #بازوی_کبود همچون خودت .
در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به #مادر اقتدا کردی.
این #عشق پایان ندارد....
سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده ، نشانه ای است برای هر #زائر که دلش گره بخورد به حضرت مادر.فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد.راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو #خوشبخت می شوند.شاید هم اولین قدم برای #عاقبت_بخیری، خوشبختی است.سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن...
سالروز #شهادتت مبارک فرمانده..
به مناسب سالروز شهادت #شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
@safiran_shohadaa
این متن را وقتی مینویسم که چیزی به قضا شدن نمازم نمانده است.
#وضو ندارم و غرق در تاریکیهای خود میلولم، تا روزنهای به سوی #نور پیدا کنم. نور آن چیز که، صفت وجودی شما ۱۴ تن از نسل نور حق است.
#زمان عجیب به تنگ آمده است. از هر سو، باری از رگبار بلا بر تنمان شلاق میزند.
حال زمانیست که #مسجدها بسته، تکیهها تعطیل، چراغ #هیئتها خاموش و #حرم اجداد بزرگوارتان سوت و کور و بسته، ولی ما هنوز سیل #اشک را جاری داریم.
میگرییم برای آن زمان که غرق در بوی #عطر حرم #رضوی بودیم و قدر ندانستیم.
ضجه میزنیم حالِ آن زمان که سینی شربت ولادتهایتان را در خیابانها پخش میکردیم و لبخند #شیعیانتان را میچیدیم و روحمان را جلا میدادیم.
زار آن وقتی را میزنیم که سیاهی پیراهنمان از عرقِ سینه زنی خیس میشد و سینههامان سرخ.
فریاد میزنیم یاد آن لحظه که میخ، پهلوی #مادر را در روضه میشکافت و صورتمان غرق اشک و رویمان سیاه از #ظلم امّت #مسلمان.
به سر میزنیم وقتی که هیئت تفریحمان بود و هر وقت مادرم میپرسید کجا؟ گفتم: هیئت پیش بچهها...!
امام زمانم!
بر ما نمانده #حسرت داغ ندیدهای. این زمان، آنها که وجودت را نیز انکار میکردند، از اعماق #دلشان شعلهی الهی عظم البلاء زبانه میکشد.
نمیگویم بیا، اما بیا، نه بخاطر حال ما، بیا که #مادر پشت در تو را میخواند، #حسین زیر تیغ تو را میخواند، #علی در محراب تو را میخواند، #کعبه عطش وجودت را دارد و تو را فریاد میکند.
امیدها دیگر به ثمر نمیشنید و درخت آرزوها دیگر بار نمیدهد. امید همه حال، معطوف به اسم توست #مهدی جان.
بیا و آبی رنگ فیروزهات را به این جهان سیاه بپاش، هُرم گرم نفست را از پشت پرده بیرون ده.
بیا تا امسال دیگر #کنارت باشیم.
بیا ای چادر نشین عرض خاکی خدا...
بیا، شهرها اندازه یک نفر هم شده میتوانند جا باز کنند.
اللهم انا نشکو الیه
اللهم واقعا جان زهرا دیگر وقت عَجِّل است.
همه میدانیم که جز اشک، سلاحی نیست؛ و گریه منشأ اثر خواهد بود...
@safiran_shohadaa
در دامان خاک #دامغان چشم به جهان گشود.در چشمان پدر شوقی بود که در نگاه اول هم میتوانستی آن را بیابی.و شادی دل #مادر را چه میتوان گفت، وقتی که سعید کوچکش را در #آغوش کشید و عاشقانه به خود فِشُرد.
مردی با منشی بزرگ که از همان کودکی جاذبه ی اخلاقش گریبان گیر همه بود و همه عالم را در سیل #مهربانی خود غرق میکرد.
در دومین چله نشینی اش و در دومین پیاده روی #اربعین، اذن #سربازی بانو را گرفت و راهی #شام شد.
همانگونه که گفته بود نفس کشیدن برایش در هوای ریا و دروغ سخت بود و بعد از رسیدن به آرزویش اینبار در عطر هوای #سید_الشهدا نفس کشید..
او رفت تا اسیر نَفْس نشود.
در حماسه #نبل_الزهرا نخستین کسی بود که شهد #شهادت را نوشید.
خوش به حالش که بنده ی شیطان نشد.
جامانده این قافله شب منم...
و شما خود علمدار بودید..
جامانده ی #روضه ی زینب کبری منم..
شما خود روضه خوان جگر سوخته ی #زینب بودید.
راستی #تولدت_مبارک_شهید...
دعا کن ما هم بار دیگر متولد شویم برای #بندگی، زندگی و #شهادت ...
نویسنده: #گمنام
به مناسبت سالروز تولد شهید #سعید_علیزاده
@safiran_shohadaa
👇👇👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_جواد_الله_کرم درآغوش #مادر بزرگوارشون درآخرین لحظات
@safiran_shohadaa
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
🌦🌈#قرار_عاشقی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید بی سر
شهیدمحسن حججی 🥀
#ایستاده واستوار!
گفت# چی شد؟ چه کردین برای (حجاب)
#امربه معروف
#ولایت فقیه
سرم و انداختم پایین 😔شرم کردم خجالت کشیدم وآمدم ....
🌹نهمین کوچه ...
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
#وصیت_شهدا
🥀🕊 🥀🕊🥀🕊 🥀🕊
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
https://eitaa.com/safiran_shohadaa
#از_مـوج_تـا_اوج
در بعضی خانهها
فرقی ندارد
لیوان باشد یا #ترڪش
ساعت باشد یا #خمپـاره
ماشین باشد یا #تـانڪ...
بعد از بیست و چند سال هنوز هم شبها در بعضی خانهها #عملیات میشود...
#مادر جلوی اتاق کودکان سنگر میگیرد
#پدر حمله میڪند و هر شب مجروح میدهند...
برای سلامتی جانبازان عزیز دعا کنیم...
#یادگاران_جنگ
#دلنوشته
#کانالسفیـــرانشهــدا
✦❈❈❈◈◈❈❈❈◈◈✦
@safiran_shohadaa