eitaa logo
🌺سفیران شهدا(موزه شهدای شهرستان ابهر)🌺
436 دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.5هزار ویدیو
23 فایل
کانال موزهٔ شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس شهرستان ابهر(شهرداری ابهر) پل ارتباطی @Khademe_shohadai
مشاهده در ایتا
دانلود
اے راز نگهدارِ دِل زار ؟ اے برق مناجاٺِ شبِ تار ڪجائے؟ صحراے غمٺ پر شده از قافلہ اے قافلہ را ڪجائے؟ •┈┈••✾ @safiran_shohadaa✾••┈┈•
میگفت به ما #عقل که از #عشق حذر کن! اما #دل دیوانه مرا گفت #خطر کن... نیت یکے بود، هـردو ابــراهیم.. یکے اولاد زهـــرا.. یکے دلــداده زهــرا«س».. هردورسیــدند بہ یکــ هدف، #شـــهادت ... سفیـــــران‌شهـــــدا @safiran_shohadaa ܓ✿
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 ارثيه که سنگر باشيم تا دادن جان مطيع باشيم راهيست پراز و آشوب و دغل بايـــد که کتاب ازبر باشيم🍂 پی نوشت: سفارش همه دروصیت نامه هاشون این هست رهبر و امام تنها نگذارید. ان شهید۱۳ساله گفت یقتان را میگیرم اگر امام خودرو تنها بگذارید. ما میگوییم. جانم سید علی جان با شماهستیم تا اخرین قطره خون خود. @safiran_shohadaa
درکربلاے #عشق همیشہ حبیب♥️بود اصـلاً اگر #شهیـد نمے‌شد عجیب بـود هـرگز نمے‌شـود که #شهیدانہ زیسـت و از نعمت شهیـد شـدن🌷 بے‌نصیب بود 🔰 همه ما در #چهلم سردار شهیدمان به خیابان ها می آییم✊ و بار دیگر با امام و شهیدانمان🌷 تجدید عهد می بندیم که تا آخرین قطره خون❣ پای انقلاب و #رهبرمان بمانیم✌️ #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
‍ محمدرضا شیفته ی مردانگی #سید_الشهدا و غیرت #ابوالفضل شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از #جوانان را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر #ایمان در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میکند. در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که #شهید شوم آخر» سر را فدای #حرم عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش را #فدا کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد. چه #عاشقانه پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که #عشق به وصال‌ِ #معشوق دارند و آرزوی نوشیدن جام #شهادت در #دل.... به مناسبت تولد #شهید #محمدرضا_دهقان امیری 📆تـاریخ تـولـد: ۲۶/فروردین/۱۳۷۴.تهران 📆تـاریخ شـهادت: ۲۱/آبان/۱۳۹۴.حلب 🗺مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر 📚کتاب های منتشر شده در رابطه با شهید: #ابووصال #یک_روز_بعد_از_حیرانی @safiran_shohadaa
‍ ‍ ای ... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،ناله سردادی و شدی .هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان.مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های . با سوز دلت بخوان ، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت.روضه بخوان . برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار،شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو.شاید در به رویمان باز شد. از وصیت مادر به دختر و بگو ، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی با سر،یکی با دست های قلم شده،یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت . در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده ، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر.فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد.راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو می شوند.شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است.سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن... سالروز مبارک فرمانده.. به مناسب سالروز شهادت @safiran_shohadaa
‍ هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود... نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع) برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع).و دست پرورده مادری که با شیره جان،عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد به واسطه پدر پایش به و و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپرد و خود راهی دیار می‌شد. از (س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد. بعد از مقاومت بسیار،حین برگرداندن همرزمش،خود نیز شهد شیرین را نوشید. تیری که سرِ میثم را به پای انداخت... روزی که در پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت... میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب" رویش نقش بزنند... حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود حکمتِ میلادت،فداشدن به راهِ بود به قولِ خودت: "لا یُمکِنُ الفرار مِن عشق (علیه السلام)" ، بابا میثمِ فاطمه ها به مناسبت تولد شهید تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳ تاریخ شهادت : ۱۶ تیر ۱۳۹۴حلب مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا @safiran_shohadaa 👇👇👇👇👇
درمیان‌خطوط‌ نگاهم‌برکلماتۍمتوقف‌شد ڪھ‌سال‌ها‌می‌دیدم‌و‌نمی‌دیدم ودیدم‌آخر یافتم‌آن‌غایت‌بۍانتهارا سرانجام را ام‌القاضایاۍزندگی را 《عِنْدَکَ مَعَ الحُسَیْنِ》را وچھ‌شکنجه‌شیرینی‌ست‌فراق‌این‌معیت @safiran_shohadaa
سر در گریبان، مویِ پریشان، چشمانِ گریان... با نسل ما دیوانه ها بد کردی ای ! @safiran_shohadaa
هر جا ڪه است، همیشه هست دنبال هر برادر ، خواهر همیشه هست... این جذبه‌های ،تمامی نداشته دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست تا مرو از مدینه ، مسیر است این جاده‌های نور معطر همیشه هست معصومه«س»زینب«س» است و «ع»جز نیست.... ترکیب‌هاۍ برابر همیشه هست... بابودن شفیعه ، قیامت به ڪام ماست... گرچه هراسِ عرصه‌ی همیشه هست... @safiran_shohadaa
نسیم خنکی حال دلم را خوب میکند؛ پاهایم آهسته آهسته در فرو می‌روند... غرق میشم در رویا! ناگهان پرنده‌ای می‌پرد؛ نگاهش میکنم به اوج دارد می‌رود! از جلو چشمانم محو می‌شود! اینجا کجاست! کجا ایستاده ام! ندایی مرا می‌خواند قدم قدم به جلو می‌روم یک گوشه دنج می‌نشینم دنج ترین گوشه دنیاست انگار... شبیه شش گوشه است انگار... صدایی در گوشم می‌پیچد! صدای است... دارد می‌گوید: همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم؛ و آن "عشـق" است... اگر با کار پیش بیایی، به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمیکند... زیر لب زمزمه میکنم؛ عشق... عشق... عشق... صدای دیگری می آید؛ می‌گوید کسی است که شب و روز کار بکند و نخوابد مگر اینکه از فرط خود به خود به خواب رود و آخر عمرش ختم به باشد... صدای شهید در گوشم می‌پیچد و می‌گوید ما که رفتیم مادری پیر دارم و زنی و ۳ بچه ی قد و نیم قد؛ از دار دنیا چیزی ندارم الا یک پیام! یقه تان را میگیرم اگر را تنها بگذارید! صدای در گوشم می‌گوید؛ زمان بر من و تو می گردد تا ببینند که چون صدای"هل من ناصر" امام برخیزد چه می کنیم! ناگهان به خود می‌آیم؛ چشم هایم باز میشود و دلم بی تاب... این‌طرف و آن‌طرف را می‌نگرم... دنبال‌شان می‌گردم... نگاهم ب دور دست ترین نقطه خیره می‌ماند... قافله ای از میان آب های اطراف زمین میگذرد... مهدی باکری با همان لبخند همیشگی اش برمی‌گردد نگاهی می‌کند و می‌گوید... قافله ما قافله است هر کسی که از خود گذشته نیست با ما نیاید... فریاد میزنم ک صبر کنید میخواهم بیایم! قافله دورتر و دورتر میشود، میدوم به سمت آب... سیم خاردار ها مانع اند... یاد این سخن ابراهیم همت می افتم؛ در پوست خود نمی گنجم! گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم، می خواهم از قفس به در آیم، سیم های خاردار مانع هستند... فریاد میزنم! که ای قافله صبر کنید من هم مثل از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه از خدا بازم میدارد متنفرم... اما دیگر دیر شده رفته است و جا مانده ام... صدای بوق اتوبوس ها مرا به خود می آورد... مردی از دور داد میزند! جانمانی اتوبوس دارد میرود!! خوشحال میشوم... میپرسم به سمت کجا؟ قافله شهدا؟ می‌خندد و میگوید نه می رود شهر... و من با خودم فکر می‌کنم مگر می‌شود آمد طلائیه و از به شهر برگشت..! مگر میشود از قافله جاماند و به شهر، به دنیای ظاهر فریب مادیات برگشت! نه امکان ندارد... بوق! بوق! بوق! بوق اتوبوس دیوانه ام میکند مجبور میشوم ک سوار بشوم... و تمام راه را با خودم زمزمه می‌کنم... همیشه باید مشغول یک کلمه باشم و آن است... باید مثل عاشق بشوم تا لایق همراهی با قافله بشوم... باید که این بار جانمانم باید ک آماده شوم... ای کاش که بشود... صدای درون گوشم می‌پیچد و می‌گوید؛ برادر، جایی برای ای کاش‌ها و اگرها باقی نمانده است! هنوز نگذشته است؛ و کاروان کربلا هنوز در راه است! و اگر تو را هوس کرب و بلاست؛ بسم الله... @safiran_shohadaa
‍ در نیمه آغوش زمین گرم از حضورش شد خدا چند صباحی امانتی عنایت کرد، تا در وقت مقرر آن را پس بگیرد. از ذریه پاکِ بود و عاشق هر چه بزرگتر می‌شد، هم در او رشد می‌کرد و روحش بیش از پیش شیفته می‌شد در درس خواند و مُلَبَس به لباسِ جدش رسول‌الله شد... می‌کرد و در ایام امتحانات بار سفر بست! در جواب پدر که فرمود: بعد از امتحانات برو! با صلابت گفت: نه ،الان در خطر است ونیاز به حضور رزمندگان در جبهه است. مگر ما از آنها که می‌جنگند عزیزتریم؟ و رفت. آخرین اعزامش در ماه مبارک بود اما قبل از آن و را به مادر سپرد و راهی شد. می‌گفت :این بچه خدا را دارد.امروز هم دقیقا و تکرار شده است. روز نماز را در حرمین السلام_ اقامه کرد. دو سه روز بعد، در حالی که با چند تن از همرزمانش برای کمک‌رسانی به رزمندگان اسلام، راهی شده بودند، ماشینشان مورد حمله ها واقع می‌شود. پس از طی مسافتی با پایِ پیاده،در اثر کاشته شده در روستای "المزرعه" از توابع شهر "بیجی" در استان "صلاح‌الدین" عراق بال به سوی آسمان گشود. پس از عاشقی های بسیار، در آغوش ملکوتیان آرام گرفت. ، اِبنِ فاطمه _سلام‌الله‌علیها به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم @safiran_shohadaa
‍ هنوز هم هایی هستند که مرام و معرفتشان زمینه ای شد برای ِ زمان شدنشان.‍ ‍ آن ها که معتقدند کار خیر را خوب است ببیند .همان هایی که ثابت کردند اگر برای خــدا باشی، خریدارت می شود. مثل که اقتدا به (ع) کرد و برای دفاع از راهی شد. مدافـــــعی که به سبب دعای خیر مادرش ، ها شد..همان ســـــرداری که نامش بر سردرِ دلـها خودنمایی می کند و داغ شهادتــش ، داغترین خبر های جهان است. خوش به حالت، دوشادوش فرمانده راهی بزم شدی. پاداش راهی که انتخاب کردی، مُهر شهـــــادتی بود که بر شناسنامه ات زده شد چقدر خاطر را می خواستی که مانند پسرش و همچون مادرش بال و پر سوختـه در آغوشش آرام گرفتی. مشتاق بودی اماچه کسی می دانست روی دست هزاران عاشــق ، دوراهی نصیبت می شود و پس از آن به زیارت و می روی. به کشورت برگشتی و میزبانت شد منتظـــرِ خوبی بودی که با بغــضِ بر پیکر مطهرت خوانده شد و پس از آن در (ع)آرام گرفتی. چه زیبا -بخـیر شدی .شاید هم از دعای پـــدری بود که این روزها عده ای کوردل دلــش را به درد آورده است. راستی عجب دارد که باقی روزهای زندگی اش را به یادِ دوماه با توبودن ،با و آه دل باید سپری کند. به مناسبت تولد... محل دفن: شبستان حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) @safiran_shohadaa
‍ هلهله گوش فلک را پر کرده. هم اهل شادند هم میرقصد حکمتش چیست ؟ خدا که نه ،حال بنده خدا نیز میداند شب شور است و شادی. به نام هم بودند و این راز را فقط میدانست. عروسیِ و دو دریا ب بهم می پیوندند تا دنیا با وجودشان به ساحل برسد. ازین پس آسوده خواهد بود در سایه سار محبت این و . شهر لبریز از نایابی همچین محبتی است و کوچه ها سر شار از حروف و دوستی و این حقیقت است که ادامه می یابد در گروِه پیوند علی و فاطمه،زیر یک سقف پای یک سفره ساده از پیوند دو تا امتداد یازده ستاره روشن و فصل عشق از همینجا آغاز میشود. به مناسبت سالروز (علیه السلام) و (سلام الله علیها) @safiran_shohada
‍ بالاخره سقوط را مهار می کند.ولی، جوابی نمیشنود . نگاه نشسته اش روی خشک میشود و سیل بر چشمانش جاری میشود ... چقدر درد اور است رفیق چندین و چند ساله ات مقابل چشمان به نشسته ات تو را برای همیشه ترک کند تیمسار , بزرگ مردی که در مکتب پرورش یافت . مجاهدی که و تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها در برداشت. مرد وارسته ای که اقیانوس وجودش و از خودگذشتگی و کرامت بود، که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با ی خویش. از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی تعالی گام برندارد و سربازیش برای رفیق ازلی‌اش به‌نحو احسنت انجام دهد . به راستی او ، اما همه بود. به مناسبت شهادت @safiran_shohadaa
‍ به نام نگاه پرمهرش... نوای خود به شور و شعف به برسانیم و بدانیم که کنون، موسم فریاد فرخنده ی است. کنون به جهان چشم گشودنِ عبد صالحی را مبارک می شماریم که بر ما، مردمان دیار پارس، منّتی فراوان نهاده. مردی که یادگارانش، سرور دل هایمان شده اند و ملجا . از فروغ روی و بانوی حق نشان تا مسبب عطر خوش بهارنارنج های شیراز. مردی که خویش را به دستان پرمهرش می سپاریم تا در درگه حق، بهر مان، چاره جویی کند. مردی که و مجاهدی ستودنی بود. مردی که خود، پدران و پسرانش، حُبِّ زمانه از دل رانده و کوشیدند تا " سالم و حقیقی"، بسپارند به ما. حال، بیاندیشیم که بهر نگاهداری این "اسلام حقیقی"، چه کرده ایم و از کدام علاقه ی واهی، روی برتافته ایم؟ @safiran_shohadaa
‍ نون والقلم... عزیزی میگفت: در ، عالی ترین محک ایمان، است. جهاد در مسلک ما، چه معنا می شود؟ چه وجهی را در بر می گیرد؟ جهاد با هیاهوی آمال بی پایان یا جهاد با و حفظ خاک؟ شاید هم جهادی دیگر که برایمان ترسیمش کرد. جهادی که مسبب است. جهادی که ترسیم گر شکوه و است ، جهادی که مزدش طعم خوش لبخند کودکانی خسته و تماشای برقِ شیرین در نگاه خشت خرابه هاست. جهادی که عطر خوش دارد و مگر نه اینکه ، خریدار خلوص است! و چه زیباست اینگونه مدح کردن و را چشم در چشم یار گفتن. چه زیباست چون اینان بودن. همچون ! . به مناسبت سالروز تولد @safiran_shohadaa
‍ به نام حق... اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِمَّنْ قُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِکَ خدایا ما را از کسانی قرار ده که هایشان به عشقت آویخته اند... * تو این چنین بودی، نه؟ یک . سرشار از . در تلاطم دلربایی. و چه زیباست دل ربودن در . از معشوقی که خود عاشقی ست. دل ربودن، در تعظیمی مُعزّانه. تو این چنین بودی، نه؟ بی تاب. . بی قرار. و چه زیباست این بی قراری که در دل آویزی به او تجلی می یابد. تو این چنین بودی، نه؟ عبد، عبد، عبد... دریغا، که جهان پی در پی بگردد و ما این چنین نشویم! دریغ! پ.ن: * مناجات المحبّین به مناسبت سالروز تولد @safiran_shohadaa
‍ پلک شهریور نیمه باز بود که به گشودی. سومِ شهریور ۱۳۲۱، در شهری به همسایگی امامِ مهربانی ها، . نامت را گذاشتند و این سرآغازی شد برای درک بازی هایت. به گمانم تمام احوالاتِ خوبت در سایه سارِ نامِ بلندت، بهتر لمس میشود. همیشه مراقب نگاهت بودی و این کاری کرد که در روزهای نبودنت، کسی نگاه به ندوزد، حتی زمانی که دیوار خانه ریخته بود!! و چه است شهری که مردانش، و سربه زیر باشد. کمی با ما راه بیا، برایمان بگو چه کردی؟ چه گفتی؟ چه خواستی؟ که اجابتش هم صحبتی با حضرت مادر شد؟! بعید میدانم کسی از راه گشایی مادر بی خبر باشد؟! در آن وهم انگیز، میان تلّ های خاکی، با دلی مضطر سر بر گذاشتی و ندا از به گوشَت رسید که از این سو بروید. تو خاصی...! یعنی باید بود که خواهری چون زینب(س)، خود برای بیاید. مگر غیر از این است که فرمود: ما کسانی که برادرمان را می‌کنند تنها نمی‌گذاریم؟ به گمــــانم باید برای پی بردن به رازت، پی به ارتباطت با حسین(ع) برد. تو عجین شده با این خانواده ای. مورد عنایت همچو مادر بی سبب نیست چندین سال هیچ نشانی از تو نداشتیم. رفته رفته شبیه معشوق می‌شود و تو چه خوب شکل مادر شدی. سال‌ها گمنامی و بی‌نشانی... و در آخر سهم ما از تو، یک ، صفحاتی و بادگیری که جسمت را به آغوش داشته. سال‌هاست ، به پاس ۲۵ سال میزبانی از جسمِ نازنینت سرشار از عطر و بوی توست. کمی با ما راه بیا‌‌.، دعایمان کن عبدِ حسین شویم؛ جان برکف برای (ع) و در آخر سر بر دامان حسین چشم از این عالم ببندیم. رسم عاشقی را خوب بلدی، دعا کن گرد قدم‌هایت بر سر و روی ما هم بنشیند. السلام علی الحسین... به مناسبت تولد @safiran_shohadaa
‍ این بار قلمِ دل عزم وصف نوجوان رهبری کرده که چه زیبا وار‌ ، بند بند وجودیش را در مسلخگاه قربانی نمود . حسین فهمیده، که از تمام بندرگاهای‌ دنیایی دست کشید و جان خود را فدای جانانش کرد درست است، بزرگی قصه فهمیده را همه شنیده ایم، شاید بارها و بارها، اما باید زبان به اعتراف بگشایم که قاموس لغات و واژه ها یارای آن را ندارد تا بزرگی او را کند. دقیق که مینگری، میبینی که نوجوان قصه ی ما چه زیبا توانست در آغازین ثانیه های نوجوانیش اسوه انسان کاملی را برای به تصویر بکشاند بدرستی، او چه زیبا توانست این عالم فانی را به چَشمِ روح، بشناسد و بر تمام آمال دنیویش پشت پا بزند. آری فهمیده‌ چه زیرکانه دام های را شناخت و آنها را به زانو دراورد. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۸ آبان ۱۳۵۹ 🥀مزار شهید : شهدای بهشت زهرا(س)
است، شوخی که نیست… فتنه یعنی آزمون؛ آزمونِ «آزادگی»، «لقمه حلال و تربیت خانوادگی»، «شرافت و نجابت و حیاء»، «ایستادن کنار حق»؛ به‌قیمت از دست‌دادن «دوستان»، «نزدیکان» و «موقعیت‌هایی که داشتی»… آزمون سختی است؛ تحت‌فشار قرارگرفتن دارد: ازسوی دوستان، کسان، بستگان و… بله امثال ما، علاوه بر فحش‌خوردن از مخالفین نظام، مورد بی‌مهری جمهوری اسلامی نیز قرار گرفته‌ایم! اما ایرادی ندارد! امروز باید نگاه‌مان به سیّدعلی باشد‌؛ امروز میزان، است ولاغیر… جریان حق، همواره در طول تاریخ، توسط جارچی‌های مخالفین، آماج بدترین اتهامات بوده؛ أنبیاء و امامان را هم با سوءاستفاده از جهل مردمان و تحریف در باورهای‌شان قربةإلی‌الله! به‌شهادت رسانده‌اند… تاریخ، تکرار شده و می‌شود… باید بین حق و باطل انتخاب کنیم… بین رهبری که دنبال استقلال، آزادی و اقامۀ دین در کشور است و جریانی که نه رهبر دارد، نه برنامه‌ای برای فردای براندازی و شرم این‌که با تجزیه‌طلب و هم‌جنس‌گرا هم متحد شده، بلکه بتواند کاری کند! زهی خیال باطل. امروز باید وظیفه‌مان را به‌درستی انجام دهیم؛ هرچند به ما حمله کنند، فحش بدهند و اندکی بعد آن‌گاه که فتنه افول کرد، دوباره امثال مهران‌مدیری، بودجه‌های میلیاردی بگیرند و از عاشق‌شدن ما بپرسند و صداوسیما و سازمان‌های فرهنگی همچنان نیروهای انقلابی را در حاشیه رها کنند و استفاده‌ای از آن‌ها نکنند! با همۀ بی‌مهری‌هایی که به ما شده و می‌شود، اما از روی اعتقاد، همچنان عاشقانه از این نظام عزیز، دفاع کرده و خواهیم‌کرد. به‌قول رفقا: ، رسوا شدن هم دارد… @safiran_shohadaa
لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین: 🔹🔸🔹😭 چرا مجید رضا رهنورد که بچه مذهبی بود شد😭 مراقب خود، اطرافیان و مان باشیم. 👇👇👇 امروز صبح که خبر اعدام را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم ‏دست داد نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است. مادرش به امام رضا علیه السلام نامش را ‏مجیدرضا گذاشت از کودکی و هیئتی بود همیشه تلاش میکرد صف اول خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز، عبا بر شانه می انداخت از 15 سالگی که وارد شد کم کم تحت تاثیر قرار گرفت آنچنان شست و شوی شد که نماز را می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام ‏حسین ع و حضرت فاطمه س را کنار گذاشته و حتی می کند😳 خودش میگوید ۸ سال رسانه من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود، روز حادثه با دیدن آن گروه اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد اول در خانه نامه اش را می نویسد که برای من نکنید ‏سر قبرم نخوانید، هر که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته، او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما و تکه تکه اش میکنند برای همین موقع دستگیری میگوید مرا اعدام کنید اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که ‏با دینی با او تعامل می کنند تمام ذهنی اش به هم می ریزد بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه ا‌ش بدهند، با او می کنند از زندگیش می پرسند برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او می دهند بخواند و خلاصه مجرم و بازجو باهم میکنند. آخر تازه ‏فهمیده که این ۸سال چه قدر فضای مجازی مغزش را شستشو داده تا دست به این برند، به مادرش می گوید، با مادران صحبت کن، طلب نکن فقط طلب کن من مثل یک برادرم را کشتم، مجید رضا میگوید چند به دلم مانده، یک بار دیگر دست را ببوسم به مادرم کادو بدهم😭 بعداز ۸ ‏سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و باز جو هم همراهش گریه و زجه میزند)😭 او بسیار پشیمان و شکسته شده بود. در حقیقت می شود گفت دوتا جوان ما را شهید نکرد بلکه دوتا جوان را شهید کرد ویک جوان را ، دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد ‏را تبدیل به یک کرد. مراقب خود، اطرافیان و مان در فضای مجازی باشیم. دکتر اصغری نکاح روانشناس و دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد @safiran_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°درخواست شهید مدافع حرم سجاد مرادی : هر کسی اذیت نمیشه و پیام منو می شنوه یک روز برا ما نماز بخونه، ممنون میشیم❤️ • °زیباترین قسمتش فقط اونجاست که میگه : ان شاءالله اونور جبران بکنیم!🌱 😭😭😭😭😭😭😭 °برادران و خواهران جهت شادی روح شهید سجاد مرادی این ویدیو را در گروهها و کانالها قرار دهید. اجرکم عندالله 🙂 @safiran_shohadaa
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 خـدایـا... بگیـر از مـن آن چـه که را می گیـرد از مـن ... این روزهــا عجیب دلم به سیم خـاردار هـای گیـــر کرده است ... را گفتنـد : یا علـی ما فعلتَ حتی نصیرَ علیـاً ؟! چه کردی که شدی !؟ فرمود : إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبــی! نگهبـــان بودم... حتی اگـر بـه خط هـم رسیدی، آنجـا بـرای شـروعی مجـدد اســت... https://eitaa.com/safiran_shohadaa