🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#عاشقانه_های_شهدا
شهیدی که امام_خمینی_ره جایش نگهبانی داد .
#شهید_والامقام
#مهدی_خندان
#مهدی در تابستان 1359 در پادگان امام حسین(ع) دوره آموزشی عمومی نظامی را گذراند و پس از آن برای مقابله با ضد انقلاب آماده اعزام به کردستان می شود که با شروع جنگ تحمیلی در شهریور 59 داوطلبانه به سمت جبهه های غرب عازم می شود.
وی پس از اینکه به مدت شش ماه داوطلبانه در جبهه های غرب کشور به مقابله با دشمن بعثی مشغول بود پس از چندی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و مدت چهار ماه به عنوان محافظ بیت حضرت #امام_خمینی_ره به خدمت مشغول شد.
مادر #شهید خندان در این باره می گوید: #مهدی یک شب با خوشحالی به منزل آمد و گفت: دیشب یکی از بچه ها در بیت #امام مشغول نگهبانی بود که #امام سلاحش را گرفت و عبایش را به او داد و دو ساعت تمام در حیاط به نگهبانی پرداخت. پس از نگهبانی اسلحه را به آن #پاسدار داد و به نماز شب مشغول شد.
آن بنده خدا در حالی که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود به نماز ایستاد.
بعدها فهمیدم که آن پاسدار خود مهدی بوده است.
@safireshg1
هدایت شده از دشت جنون 🇵🇸
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊
#سوسنگرد_قهرمان
در میان کاوشها بیشک روایتی از
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#محمدحسن_نظرنژاد (بابانظر)
در رابطه با مقاومت « ۷۲ پاسدار » در #سوسنگرد پیرامون #شهادت طلبی #پاسداران به طور عجیبی با حادثه کربلا قرابت دارد .
این فرمانده #شهید روایت میکند :
وقایع عملیات #سوسنگرد و به طور کل چیزهایی که در آن روزگار در این منطقه گذشت ، از این قرار بود که دشمن بعد از محاصره کامل #خرمشهر به این فکر افتاد که باید ارتباط ما را از جنوب به شمال قطع کند و راه دیگری جز با قطع کردن جاده #سوسنگرد نبود ، چون رسیدن به جاده #سوسنگرد و بعد گرفتن پادگان دشت آزادگان و قطع کردن جاده اهواز دزفول اگر به دست عراقیها انجامشده بود ، شاید دیگر غیرممکن بود که ما بتوانیم اهواز و یا منطقه #خوزستان را به طور کل حفظ کنیم .
این بود که برادران مسئول به فکر این افتادند که منطقه #سوسنگرد را به هر نحو هست حفظ کنند .
دشمن هم با تمام توان در این منطقه فعالیت داشت .
ما آن زمان مسئول گردان بودیم . با یکی از برادران دیگرمان به نام «بزمآرا». مأموریت به ما محول شد که در منطقه #سوسنگرد باشیم و از این منطقه حفاظت کنیم و یک گردان هم از ارتش در منطقه «فولیآباد» مستقر بود ، این کل نیرویی بود که ما در این منطقه داشتیم و یک مقدار نیروهای مردمی هم که مربوط به #شهید_دکتر_چمران بود .
دشمن عواملی در داخل منطقه داشت یعنی در #سوسنگرد و در جاهای دیگر . در آن روزگار منافقین و نیروهایی که از جمهوری اسلامی ایران ضربه خورده بودند به طور فعال برای عراق گزارش تهیه میکردند .
ما به این فکر افتادیم که در منطقه چندین عملیات ضربتی داشته باشیم و مسئولین سپاه و بسیج این فکری که برادران رزمنده در منطقه داشتند را تأیید فرمودند و قرار شد که ما در دو طرف جاده #سوسنگرد ، #حمیدیه مستقر باشیم تا زمان مناسب این دشمن را از منطقه بیرون کنیم .
عراق هم به فکر این بود که به هر نحوی شده #سوسنگرد و جاده #سوسنگرد تا #حمیدیه را به تصرف دربیاورد .
خوب به خاطر دارم که قبل از محاصره #سوسنگرد ، دشمن با دو گردان به #حمیدیه حمله کرد .
#حمیدیه در منطقهای است که در سه راهی پادگان دشت آزادگان ، اهواز و #سوسنگرد قرار میگیرد .
دشمن حرکت کرد تا با دو گردان زرهی این سه راهی را قطع کند .
ما ۷۲ نفر به نام ۷۲ تن #شهید_کربلا آماده شدیم که این منطقه را حفظ کنیم و در مقابل این دو گردان بایستیم .
البته این را یادآوری میکنم که این #هفتاد_و_دو نفر کلاً #پاسدار بودند . از بچههای خود سپاه بودند که یک مقدار بچههای سپاه #حمیدیه بودند و یک مقدار هم از بچههای خراسان که ما دو نفر هم از بچههای مشهد بودیم .
حدود ساعت چهار بعدازظهر دشمن به جاده رسید و ما کلاً سلاحی که در اختیار داشتیم، «آر. پی.جی» بود، قرار شد این ۷۲ نفر با «آر. پی.جی» به جان تانکها بیفتیم .
نبرد تقریباً تا ساعت ۹ شب به طول انجامید، بعد از حدود تقریباً هفت، هشت ساعت زد و خورد خیلی شدید، ما توانستیم در بعضی نقاط ۳۰ کیلومتر دشمن را به عقب برانیم .
۱۳ تا ۱۴ تانک دشمن در منطقه منهدم شد و بقیه نیروهایشان پا به فرار گذاشتند .
بعد که ما از منطقه برگشتیم ، اینجا برای ما خیلی عجیب بود . فرمانده سپاه حمیدیه وقتی چشمش به من افتاد، اشک در چشمانش حلقه زد و گفت خبر داری که از بچههای دیگر چند تا برگشتند ؟
گفتم : من فکر میکنم که همه برگشته باشند .
گفت : نه! یک نفر دیگر برگشته . یکی شمایید و یکی او . ۷۰ نفرشان در این راه #شهید شدند . یعنی حفظ منطقه #سوسنگرد و دشت آزادگان به این شکل بود .
#سالروز_آزادسازی
#سوسنگرد_قهرمان
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🌴
💐🌴🌼❤️🌼🌴💐
#ازدواج_شهدایی
#سردار_شهید
#علی_تجلایی
قبل از شروع مراسم عقد ، #علی_آقا نگاهی به من کرد و گفت :
شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است .
گفتم ، چه آرزویی داری؟
درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید .
از این جمله تنم لرزید.
چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم ؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم .
هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای #علی طلب #شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به #علی دوختم ؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیت_الله_مدنی و تعدادی از برادران #پاسدار برگزار شد.
نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و #علی_آقا و #آیت_الله_مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند ...
راوی:
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
@safireshg1