eitaa logo
تنها ساحل آرامش
70 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 به تو می بریم از اینکه هر چه برای ما نشان دهد، در نظرمان جلوه کند و آنچه را از عباداتت برای ما نشان دهد، بر ما باشد. کمکمان کن هر زمان که بخواهد پایمان را در و ت سست کند و بلرزاند، پرهیزگاری پیشه کنیم. 🌹 @sahel_aramesh
پیرزنی با چهره ای گشاده جلو آمد. سلام و احوالپرسی کرد. دستی روی سر سمیه کشید. صورتش را بوسید. خداحافظی کردند و از همدیگر دور شدند. سمیه دست مادرش را تکان داد و از او پرسید:«مادر، این پیرزن کیست؟ کجا زندگی می کند. چند دفعه او را دیده ام. همیشه سلامم می کند. من را می بوسد. از من تعریف می کند و می گوید چه دختر گلی هستی که حجابت را از کوچکی حفظ می کنی. چرا اینطور است؟» مادر لبخندی زد. نگاهی به پشت سر انداخت. سایه کوتاهی از پیرزن باقی مانده بود. گفت:«پیرزن مهربانی است. هیچ وقت ندیده ام خودش را بگیرد. با همه اینطور رفتار می کند. خدا عمر با عزت به او بدهد. همسایه یکی دو کوچه آن طرف تر است.» أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مِنَ اَلتَّوَاضُعِ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ لَقِيتَ . الکافي , جلد 2 , صفحه 646 امام صادق عليه السّلام فرمود: از تواضع و فروتنى است كه به هركس برخوردى سلام كنى. @sahel_aramesh
💐 صورت دختر مثل قرص ماه می درخشید. چشمان درشتش دل پیرزن را برده بود. وقتی چایی تعارف کرد و گفت:«بفرمایید.» 💐 لبانش مثل غنچه گل، باز و بسته می شد. صدای دلنوازش بر روح پیرزن چنگ می زد. موهای بلندش را به پشت سر هل داد. روبری او نشست. پیرزن عینکش را کمی بالا و پایین کرد. جز زیبایی هیچ ندید. حوریه ای در کالبد انسان بود. یک دل نه صد دل خواهانش شد. دوست داشت از همان لحظه دخترم صدایش کند. 💐 عروسی سر گرفت. روز بعد از عروسی پسرش با توپی پر به خانه پدری رفت. روبروی مادر نشست. عینک او را از روی صورتش برداشت. جلو چشم خود گذاشت. همه جا تار شد. سری تکان داد و گفت:«مامان، در اولین فرصت بیا با هم به چشم پزشک برویم.» 💐 مادر با حالت گیجی پرسید:«پسرم، طوری شده است؟ نکند از همین شب اول با هم دعوا کرده اید. خوبیت ندارد عروسک من را اذیت می کنی.» 💐 پسر با صورتی برافروخته در حالی که به زحمت خودش را کنترل می کرد، گفت:«نه مادر من، مسئله این است که شما باید عینکت را عوض کنی. شاید با عینک جدید بهتر ببینی.» @sahel_aramesh
🌹 کردن و از خودت را از ما مگیر که اگر تو ندهی، مرا چه سود؟ به و واسعه ات همه خلایق را به خود تر بگردان و عجل فرجهم 🌹 @sahel_aramesh
-چیه؟ چه خبرته؟ چرا انقدر عجله داری؟🏃 بیا صبحونتو بخور. 😋 حالا یه پنج دقیقه دیرتر اشکال نداره.🚶 -چرا اشکال نداره. قول دادم؛ قول. می فهمی یعنی چی؟ اگه همون پنج دقیقه رو دیر کنم و طرف منتظرم بوده باشه دیگه از این به بعد اسمم تو ذهنش بدقول ثبت می شه. 😕 -اوه اوه اوه. حالا به خاطر پنج دقیقه کی مرده کی زنده شده؟😎 - نه انگار متوجه نیستی؟! 😠 گاهی وقتا اگه دکتر پنج دقیقه دیر کنه مریضش می میره.😷 - حالا مگه شما دکتری؟😏 -نه دکتر نیستم. اما قول دادم و خدا هم آدم بد عهد رو دوست نداره. 😡 «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ `كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اَللّٰهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ » «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد چرا آنچه را كه مى‌گوئيد عمل نمى‌كنيد چه دشمنى بزرگى است نزد خداوند كه بگوئيد و عمل نكنيد»(سوره صف آيه 2-3) قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ كٰانَ يُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ فَلْيَفِ إِذَا وَعَدَ الکافي , جلد 2 , صفحه 364 رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود: هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد بايد به وعده‌اى كه مى‌دهد وفا كند.(زيرا وفاى به عهد از نظر خداوند واجب و لازم است) @sahel_aramesh
؟ صبح سفید پوش زمستانی با صدای میوه فروش وارد خانه شد. میوه فروش داد زد: «بدو خربزه.» باد سرد زمستانی بوی خربزهرا با خود به مشام زن رساند. هوش و هواس زن از سرش پرید. لحاف کرسی را کنار انداخت. چادرش را به کمر بست. از خانه بیرون رفت. خربزه ای خرید. همان موقع پاره کرد. می خواست بخورد که شوهرش از در وارد شد. گفت:«در این هوا داری خربزه می خوری؟» زن تعارف کرد و گفت:«بفرما شما هم بخور.» مرد با حالت تأسف سر تکان داد و گفت:« الان فصل خربزه خوردن نیست. تب و لرز خواهی کرد.» زن با حالتی تمسخر آمیز خنده ای کرد و گفت:«این ها تمامش خرافات قدیمی هاست. می خواسته اند ما از این نعمت محروم باشیم، این حرف های چرند را زده اند.» مرد سری تکان داد و گفت:«خود دانی. از ما گفتن بود و از شما ...» شب بر همه جا سایه افکند. زن زیر کرسی به خود می پیچید. بدنش در حرارت شدید می سوخت و مدام می گفت:«سردم است. سردم است.» مرد ناراحت بالای سرش نشست. در حالی که پاشویه اش می داد گفت:«خربزه خوردی. باید پای لرزش هم بنشینی.» پی نوشت: یادمان باشد اگر خربزه خوردیم باید پای لرزش بنشینیم. اگر رأی نادرست و بدون تحقیق و در نظر گرفتن همه جوانب داخل صندوق انداختیم باید پای عواقبش بنشینیم.😱 @sahel_aramesh
* هر روز چقدر قرآن می خوانیم؟ * چقدر به معانیش دقت می کنیم؟ * چقدر به آیاتش عمل می کنیم؟ * حیف نیست روزمان بدون قرآن شب شود؟ *حیف نیست شبمان بدون قرآن به روز برسد؟ * حیف نیست از برکاتش در دنیا و آخرت خودمان را محروم کنیم؟ * حیف نیست در دنیا از راهنمایی هایش خودمان را محروم کنیم؟ * حیف نیست در آخرت شاهد باشیم دیگران به واسطه قرآن خواندن و عمل به آن به چه درجاتی می رسند و ما از آن محروم باشیم؟ عَنْ يَعْقُوبَ اَلْأَحْمَرِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي كُنْتُ قَرَأْتُ اَلْقُرْآنَ فَفَلَتَ مِنِّي فَادْعُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعَلِّمَنِيهِ قَالَ فَكَأَنَّهُ فَزِعَ لِذَلِكَ فَقَالَ عَلَّمَكَ اَللَّهُ هُوَ وَ إِيَّانَا جَمِيعاً قَالَ وَ نَحْنُ نَحْوٌ مِنْ عَشَرَةٍ ثُمَّ قَالَ اَلسُّورَةُ تَكُونُ مَعَ اَلرَّجُلِ قَدْ قَرَأَهَا ثُمَّ تَرَكَهَا فَتَأْتِيهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ تُسَلِّمُ عَلَيْهِ فَيَقُولُ مَنْ أَنْتِ فَتَقُولُ أَنَا سُورَةُ كَذَا وَ كَذَا فَلَوْ أَنَّكَ تَمَسَّكْتَ بِي وَ أَخَذْتَ بِي لَأَنْزَلْتُكَ هَذِهِ اَلدَّرَجَةَ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنَ اَلنَّاسِ مَنْ يَقْرَأُ اَلْقُرْآنَ لِيُقَالَ فُلاَنٌ قَارِئٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقْرَأُ اَلْقُرْآنَ لِيَطْلُبَ بِهِ اَلدُّنْيَا وَ لاَ خَيْرَ فِي ذَلِكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقْرَأُ اَلْقُرْآنَ لِيَنْتَفِعَ بِهِ فِي صَلاَتِهِ وَ لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ الکافي , جلد 2 , صفحه 607 يعقوب احمر گويد:به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: قربانت شوم،راستى كه من قرآن را آموختم ولى فراموش كرده‌ام،به درگاه خداى عزّ و جلّ‌ دعا كنيد كه آن را به من بياموزد،گويا مانند اينكه آن حضرت از اين گزارش ناراحت شد و فرمود:خدا آن را به تو و ماها همه ياد بدهد-گويد:ما حدود ده نفر بوديم-سپس فرمود: سوره‌اى است كه همراه مردى بوده،آن را خوانده و سپس آن را واگذاشته و روز قيامت در نيكوترين صورتى بيايد و بر او سلام دهد،او مى‌گويد:تو كيستى‌؟جواب مى‌دهد:فلان سوره‌ام و اگر تو به من چسبيده بودى و مرا نگه داشته بودى،تو را در اين درجه فرود مى‌آوردم،بر شما باد به ملازمت قرآن سپس فرمود:برخى مردمند كه قرآن را مى‌خوانند تا گفته شود:فلانى قرآن‌خوان است و برخى باشند كه قرآن را مى‌خوانند براى به دست آوردن دنيا،در اينها خيرى نيست و برخى باشند كه قرآن مى‌خوانند تا در نماز شب و روز خود،از آن سود برند. @sahel_aramesh
-آقا پیامت دادم چرا جواب ندادی؟ -برایم پیام نیامده است. -یعنی خط ها تو بازی رفته اند؟ -نمیدانم. شاید. ولی بگذار ببینم.(پیام های گوشی اش را بررسی می کند.) نه، پیامی از شما ندارم. -پیامت داده بودم سی و پنج تا نان برایم کنار بگذاری من هم سر ساعت بیایم ببرم. -اشکال ندارد. حالا برایت می پزم. جایی که کار نداری؟ -کار که ... ولی خب حالا دیگر ارزش ندارد با این گرانی بنزین بخواهم دو بار مسیر را بروم و برگردم. (نانوا آهنگی پخش می کند و همگام با آن مشغول کار می شود.) -همین امروز از جلو خیابان امامزاده می گذشتم. دو تا جوان سوار ماشین بودند. یکی آرام می رفت و دیگری سرعتش بالا بود. عجله داشت. می خواست سبقت بگیرد؛ اما آن که آرام می رفت حواسش نبود و راه نمی داد. جوانی که عجله داشت، هوی کشید و گفت: این چه طرز رانندگی است آن یکی جواب داد: فکر کردی بزرگراه همت است که می خواهی تند بروی. هر دو نگه داشتند. خواستند از ماشین پیاده بشوند. ماشینم را نگه داشتم. پیاده شدم. جلوشان را گرفتم و گفتم: مسئله خاصی پیش نیامده است. بگذرید و بروید که برایتان شر نشود. هر دو گازش را گرفتند و رفتند. (یکی از مشتریان حرفش را تأیید کرد) -کار خوبی کردی. مردم اعصاب ندارند. پیاده می شدند، معلوم نبود چه بلایی سر هم می آوردند. -خدا ریشه هر چی آخوند است بکند که تمام بدبختی هایمان زیر سر این آخوندهاست. (مشتری دیگری با چهره ای گشاده رو به او می شود.) -آقا جان در هر قشری آدم خوب و بد هست. ولی انگار ما مردم به دیدن بدها عادت کرده ایم. اگر رئیس جمهور اعمالش اشتباه است، انتخاب اشتباه خود ماست. ما درست انتخاب نکردیم. نمی دانم چرا هیچ کس در این مملکت نمی خواهد مسئولیت کار خودش را بر عهده بگیرد؟ (نانوا نگاهی به ستون نان ها می اندازد) -درست شد؟ -نه هنوز دوازده تا کم است؟ (نگاهی به صف پشت سرش می اندازد. سری تکان می دهد.) -اگر پیامم را دیده بودی این همه کسی به خاطر من اذیت نمی شدند. راستی خوش قدم هم هستم. هر وقت می آیم خیلی زود اینجا پر مشتری می شود. (نانوا با بی تفاوتی نیشخندی می زند. چانه خمیر را پهن می کند.) -همیشه همین تعداد مشتری دارم. (دست مالش را پهن می کند. نان ها را با قیچی برش می زند و داخل دستمال می پیچد.) (نانوا همانطور که خمیر پهن می کند گردن می کشد.) -حاجی جان، این دفعه خواستی بیایی حتماً پیام بده. -پیام نمی دهم. (دستمال نانش را داخل ساک می گذارد. برمی دارد و می رود.) @sahel_aramesh
1_138342690.mp3
13.46M
✅ سخنرانی روشنگر آقای کریمی قدوسی نماینده مجلس 🔶 خواهش می کنم حتما گوش دهید. 🙏 روی حرف ها بدون جهت گیری فکر کنید. صحت آن ها را با عملکرد تک تک افراد بسنجید.
اگر دوست دارید با خدا عاشقانه حرف بزنید،😍 دعای کمیل شب های جمعه فراموشتان نشود.😉 @sahel_aramesh
ی 😭 روزیتان اللهم عجل لولیک الفرج الهی آمین @sahel_aramesh
قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : إِنَّمَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اِثْنَتَيْنِ اِتِّبَاعَ اَلْهَوَى وَ طُولَ اَلْأَمَلِ أَمَّا اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ اَلْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ اَلْأَمَلِ فَيُنْسِي اَلْآخِرَةَ . الکافي , جلد 2 , صفحه 335 امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: همانا من از دو چيز بر شما مى‌ترسم:پيروى از هواهاى نفسانى و آرزوهاى دراز. اما نتيجه پيروى از هوا،اين است كه انسان را از حق،باز مى‌دارد و اما آرزوى دراز سبب فراموشى آخرت مى‌شود. @sahel_aramesh
به صورت پر مهر مادر خیره شده بود. مادر بافتنی می بافت. صدایی از بیرون خانه سکوت بینشان را شکست. -نان خشکیه. نان خشک. از مادر پرسید:«نان خشک نداریم، ببرم به نان خشکی بدهم؟» ترسی در وجود مادر نشست. کاموا را کنار گذاشت. دستان کوچکش را گرفت و گفت:«دخترم، شما هیچ وقت نباید دم در بروی. بچه دزدها شما را می دزدند.» دختر با تعجب پرسید:«این آقا که بچه دزد نیست. نان خشک می خرد.» مادر می خواست هر طور شده او را متقاعد کند. جواب داد:«بعضی ها الکی می گویند نان خشکی تا بچه ها فریب بخورند و از خانه بیرون بروند و آن ها را بدزدند.» دختر سری تکان داد. باشدی گفت و دیگر حرفی نزد. مادر نکته ای را بیاد آورد و گفت:«دخترم یادت باشد، اگر آقایی داخل کوچه بستنی یا شکلات تعارفت کرد و تو تنها بودی از او نگیر.» دختر چشمهایش گشادتر از قبل شد و گفت:«آخر چرا؟ شاید دوستم دارد و می خواهد شکلاتم بدهد.» مادر لبخندی زد و گفت:«شاید هم می خواهد فریبت بدهد و تو را بدزدد. بعد خدا عالم است چه بلایی سرت می آورد. حتی اگر تنها بودی سوار ماشین یا موتور هیچ مرد غریبه ای نشو.» ترس وجود دختر را گرفت. به مادر گفت:«چه مردم بدی هستند. چرا نمی توانند ببینند ما مثل بچه آدم زندگیمان را بکنیم؟ همیشه می خواهند ما را بدزدند.» مادر لبخندی زد و گفت:«اگر حواسمان جمع باشد و به کسی که نمی شناسیم اعتماد نکنیم و حتی بدون مادر و پدر با آنهایی که می شناسیم جایی نرویم. هیچ اتفاقی نمی افتد.» دختر خندید. دستان مادر را بوسید. دوباره محو صورت مهربانش شد. @sahel_aramesh
👬 گاهی وقت ها بعضی افراد ادعای می کنند؛ 👬 اما بعد از گذشت مدتی متوجه می شوی فریبت داده اند. 👬 واقعی برایت نبوده است. 👬 دوست داری بدانی دوست واقعی چه شرایطی دارد؟ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لاَ تَكُونُ اَلصَّدَاقَةُ إِلاَّ بِحُدُودِهَا فَمَنْ كَانَتْ فِيهِ هَذِهِ اَلْحُدُودُ أَوْ شَيْءٌ مِنْهَا فَانْسُبْهُ إِلَى اَلصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْهَا فَلاَ تَنْسُبْهُ إِلَى شَيْءٍ مِنَ اَلصَّدَاقَةِ فَأَوَّلُهَا أَنْ تَكُونَ سَرِيرَتُهُ وَ عَلاَنِيَتُهُ لَكَ وَاحِدَةً وَ اَلثَّانِي أَنْ يَرَى زَيْنَكَ زَيْنَهُ وَ شَيْنَكَ شَيْنَهُ وَ اَلثَّالِثَةُ أَنْ لاَ تُغَيِّرَهُ عَلَيْكَ وِلاَيَةٌ وَ لاَ مَالٌ وَ اَلرَّابِعَةُ أَنْ لاَ يَمْنَعَكَ شَيْئاً تَنَالُهُ مَقْدُرَتُهُ وَ اَلْخَامِسَةُ وَ هِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ اَلْخِصَالَ أَنْ لاَ يُسْلِمَكَ عِنْدَ اَلنَّكَبَاتِ . الکافي , جلد 2 , صفحه 639 امام صادق عليه السّلام فرمود: دوستى از روى راستى و درستى نباشد جز با شرائط‍‌ آن پس هر كه در او آن شرائط‍‌ يا پاره‌اى از آنها باشد او را اهل چنين دوستى بدان و كسى كه چيزى از آن شرائط‍‌ در او نباشد او را باين گونه دوستى نسبت مده. اولش اينكه نهان و عيانش براى تو يكسان باشد. دوم اينكه زيب و زينت تو را زينت خود داند، و زشتى تو را زشتى خود شمرد. سوم اينكه رياست و دارائى حالش را نسبت بتو تغيير ندهد. چهارم اينكه از آنچه توانائى دارد نسبت بتو دريغ نكند. پنجم - كه همۀ اين خصلت‌ها را در بردارد - اينكه هنگام بيچارگى و پيش آمدهاى ناگوار تو را رها نكند. @sahel_aramesh
🍀 حسین را کنار مسجد دیدم. با عجله به سمت یکی از مسئولین بسیج رفت. بلند صدایش کردم:«حسین. آقا حسین» 🍀 رویش را به طرفم چرخاند. تا من را دید. ذوق کرد. با دست اشاره کرد، به طرفش بروم. با او دست دادم. سلام و احوالپرسی کردیم. گفت:«حمید جان میایی با هم برویم؟» 🍀 چشمانم داشت از کاسه بیرون می پرید. گفتم:«کجا حسین جان؟» 🍀 حسین آب دهانش را فرو داد و با شوق خاصی برایم گفت:«یک اردوی رایگان هست. یعنی هزینه رفت و برگشت و خورد و خوراک رایگان است.» 🍀 لبخندی زدم و گفتم:«چه خوب. حالا کجا می رویم؟» 🍀 حسین قیافه جدی ای به خودش گرفت و گفت:«البته دو شرط دارد.» 🍀 دستی روی صورت بی مویم کشیدم و پرسیدم:«چه شرطی؟» 🍀 حسین مثل زمان هایی که می خواست بگوید بزرگ شده ام سبیل های نازکش را تاب داد و گفت:«اول باید از پدرت رضایت نامه داشته باشی و دوم آنجا که رفتی باید کار کنی. بخور و بخوابی در کار نیست.» 🍀 کشتی هایم غرق شدند. غم بر چهره ام نشست. گفتم:«مگر کجا می رویم؟» 🍀 حسین خیلی جدی جواب داد:«مناطق محروم. میرویم تا برایشان رایگان کار کنیم. احتمالا کرمانشاه مقصدمان باشد. باید با هر سختی که پیش آمد بسازیم. باید کمکشان کنیم تا بتوانند روی پای خودشان بایستند و زندگیشان را از سر بسازند. اگر هیچ کس نبیند مطمئن باش خدا می بیند. اجرت محفوظ است. حالا هستی؟» 🍀 سرم را خاراندم. اندکی فکر کردم. دلم نیامد نه بگویم. آن ها هم مسلمانند و همه هم وطن هستیم. اگر ما جوان ها به دادشان نرسیم چه کسی به داد آن ها خواهد رسید. دستم را پایین آوردم. محکم دست حسین را فشردم و گفتم:«هستم. برای رضایت پدرم بهترین واسطه مادرم است. او راضی اش خواهد کرد.» 🍀 حسین چشمکی زد. گفت:«پس من اسمت را می نویسم. تو برو رضایت نامه ات را جور کن که فردا حرکت است.» @sahel_aramesh
بالای سر قبر ایستاد. نگاهی با خشم به سنگ قبر انداخت. سری تکان داد. آهی از عمق جان کشید. با بغض گفت:واقعا دنیا ارزش این همه ظلم و ستم را داشت؟ آدمی که آنقدر زورگو بود درون خاک خوابیده و نمی تواند از خود هیچ عکس العملی نشان دهد. کاش قبل از رسیدن مرگش توبه کرده و دست از جنایاتش بر می داشت و کمتر هوای نفسش را پروار می کرد. دنیای ما را نابود کرد و به فکر نابودی آخرتش نبود. قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : تَرْكُ اَلْخَطِيئَةِ أَيْسَرُ مِنْ طَلَبِ اَلتَّوْبَةِ وَ كَمْ مِنْ شَهْوَةِ سَاعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِيلاً وَ اَلْمَوْتُ فَضَحَ اَلدُّنْيَا فَلَمْ يَتْرُكْ لِذِي لُبٍّ فَرَحاً الکافي , جلد 2 , صفحه 451 امير المؤمنين عليه السلام فرمود: دست برداشتن از گناه آسانتر از طلب توبه است، و بسا شهوترانى يك ساعت كه اندوه درازى بجاى گذارد. و مرگ دنيا را رسوا كرده و براى هيچ صاحب خردى شادى نگذاشته است. @sahel_aramesh