🌷 به نیت شهید بزرگوار علی اصغر کلاته سیفری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
405.mp3
1.96M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار علی اصغر کلاته سیفری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
🌺سلام بر #منجی زمین و زمان
سلام بر یار محرومین و مستضعفین
🌺سلام بر یار دردمندان و مظلومان
آقای خوبم کاش میدانستم از کدام سو و کدام زمان می آیی تا سرراهت را گلباران کنم و با اشک هایم شستشو دهم.اگر زنده باشم.😔
چون اگر بفهمم که داری می آیی از شدت شوق جان از بدنم بیرون خواهد رفت.
خدایا هنوز وقتش نرسیده؟؟؟؟
🍀🌸🍀🌸🍀🌸
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص همراه اسم انتخابی تان برای آیدی @taghatoae در ایتا ارسال نمایید.
🍀🌸🍀🌸🍀🌸
✨شما هم با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با #انوار_مطهر شریک می شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#صمیمانه_با_امام عجل الله تعالی فرجه الشریف
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨ #دعا
🍃 قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : إِذَا دَعَا أَحَدُكُمْ فَلْيُعِمَّ فَإِنَّهُ أَوْجَبُ لِلدُّعَاءِ.
🌹 پيامبر مهربانی صلى الله عليه و آله فرمود:هر گاه يكى از شما دعا كرد، براى همه دعا كند؛ زيرا اين، دعا را به اجابت نزديك تر مى سازد.
📚 الكافی ,جلد2 ,صفحه487
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید حسن آقاسی زاده:هر فردی در دوران زندگی، بخصوص در دوران جوانی و نوجوانی، برای خود دوست و رفیق و همکار و همسایه و همسخنی دارد، معلمی و استادیدارد، معتمد، و رازداری دارد پشتیبان و حمایت کنندهای دارد، همهی اینها در زندگی من، پدرم بوده و هست. در همه سختیها، تنهاییها، رنجها و مشقّتهای زندگی مرا راهنمایی و یاری نموده و همه جا وسایل رشد و ترقی و کسب علم و فن و دین و علوم رافراهم نمود، و در دورانی که طاغوت بود، فساد بود، گناه بود، مرا از لغزشها و انحرافها مواظبت و حراست نمود و من به هیچکس غیر از پدرم بدهکار نیستم. برادرانم در احترام به والدین رعایت بیشتری بکنند که همه چیز تابع اینحکمت است.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار حسن آقاسی زاده قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار حسن آقاسی زاده قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
406.mp3
1.81M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار حسن آقاسی زاده قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📄 #داستان
❤️ #فرخنده
صورتش خیس عرق شده بود. لبانش را برهم فشرد تا فریاد نزند. با انگشتان ظریفش به حصیر چنگ زد. رد دندان روی لب هایش سوخت. دلش نمی خواست کسی صدای آه و ناله اش را بشنود.
قطرات اشک از چشمانش جاری شد. یاد آوری حرف های مستخدم خانه اشک هایش را سیل آسا سرازیر کرد. مستخدم سر به زیر با دستان در هم گره کرده گفته بود:" در هر خانه ای را که بگویید زدم. همینکه خواسته شما را گفتم یا در را به رویم بستند یا گفتند که ... چون شما به حرفاشون گوش نکردین و با یتیم بی مال و منالی ازدواج کردین، بهتون کمک نمی کنند."
درد امانش را بریده بود. چشم هایش را بر هم فشرد. صدای باز شدن در اتاق را شنید. به گمان اینکه همسرش آمده چشمانش را باز کرد. اما به جای همسرش چهار زن گندمگون را دید. دردش را فراموش کرد. چشم هایش از دیدن آنها گرد شد. ضربان قلبش اوج گرفت. آنها را نمی شناخت. زنان شهر دست رد به سینه اش زده بودند اما حالا چهار زن بلند قامت درون اتاقش بودند. دستانش را سپر فرزند درون شکمش کرد تا مبادا به او آسیبی برسانند. خدا را زیر لب صدا کرد. تنها بود و جز خدا یار و یاوری نداشت.
یکی از آن چهار زن گفت:" خدیجه(س) نترس، خدا ما را فرستاده و ما خواهران تو هستیم. من ساره همسر ابراهیم خلیلم و این آسیه همسر فرعونه که همدم تو در بهشت خواهد بود. مریم دختر عمران و کلثوم دختر موسی بن عمران و ما در کنارت هستیم. خدای تعالی ما را فرستاد تا در وضع حمل به تو کمک کنیم."
لبهای خدیجه به لبخند گشوده شد. نگرانی از وجودش پر کشید. آنها به سمت خدیجه (س) رفتند و در چهار طرف او نشستند. یکدفعه خدیجه(س) درد شدیدی احساس کرد و دختری پاکیزه و نورانی به دنیا آورد. نور نوزاد از اتاق خارج شد و به آسمان تابید. تمام خانه های مغرب و مشرق زمین از نورش روشن شدند.
در اتاق دوباره باز شد. این بار ده حوری وارد شدند که در دستشان تشت و کوزه بهشتی پر شده از آب کوثر بود.
یکی از زن ها فاطمه (س) را با آب کوثر شست. دو جامه سفید به دستش دادند که از شیر سفیدتر و از مشک خوشبوتر بود. سر و بدن فاطمه(س) را با آنها پوشاند.
فاطمه (س) در میان قنداق لب به سخن گشود و به یگانگی خدا، رسالت پدرش، امامت شوهر و فرزندانش شهادت داد. فاطمه (س) به یکایک زنان نگاه کرد. نام آنها را به زبان آورد و سلام کرد.
زنان به رویش لبخند زدند. حوری های زمین و آسمان خندان تولد فاطمه (س) را به یکدیگر تبریک گفتند. خدیجه چشم انتظار در آغوش کشیدن فرزندش بود. زنان فاطمه (س) را در بغل خدیجه گذاشتند و گفتند:" ای خدیجه! این مولود پاک و پاکیزه را بگیر. او فرخنده است. خدا به او و نسلش برکت داده است." خدیجه به چهره نورانی فرزندش خیره شد.
🖊 #به_قلم_صبح_طلوع
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
چه سان از درگاهت #ناامید و #ناكام بازگردم كه به تو بس خوشگمانم كه مرا #نجات یافته و #بخشیده بازگردانی؟
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
✨ #خشنودی_خدا
🍃 قَالَ الإمامُ الحسينُ عليه السلام:مَنْ طَلَبَ رِضَا اَللَّهِ بِسَخَطِ اَلنَّاسِ كَفَاهُ اَللَّهُ أُمُورَ اَلنَّاسِ وَمَنْ طَلَبَ رِضَا اَلنَّاسِ بِسَخَطِ اَللَّهِ وَكَلَهُ اَللَّهُ إِلَى اَلنَّاسِ.
🍂 امام حسين عليه السلام فرمود: هركه خشنودى خدا را با ناخشنودى مردم بطلبد ، خداوند او را از امور مردم بى نياز كند و هركه خشنودى مردم را باناخشنود كردن خدا بجويد ، خداوند او را به مردم وا گذارد .
📚 ميزان الحكمه ,جلد چهارم,صفحه 488؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۶۸ , صفحه۲۰۸
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید حسین زارع کاریزی:هماكنون كه اين وصيت نامه را مىنويسم در حال آماده شدن هستيم تا در يك فرصت مناسب بر دشمن دين و ميهن بتازيم و اگر در اين راه كشتيم نيروهاى دشمن را، كه پيروزيم و اگر كشته شديم باز هم پيروزيم. بدانيد و آگاه باشيد كه اين راه كه راه شهداء صدر اسلام است من آگاهانه انتخاب كردهام و از بازماندگانم مىخواهم كه راهم را ادامه دهند و صبر و استقامت را پيشه خود سازند.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار حسین زارعی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار حسین زارع کاریزی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
407.mp3
1.85M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار حسین زارع کاریزی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
هدایت شده از نامه خاص
✨ سلام بر تو ای ام ابیها
✋ اجازه هست #مادر صدایتان کنم؟
مادرجان نور ولادتان سرتاسر #گیتی را پوشانده است.
بر سر ما هم دست #پرنورتان را هبه کنید.
✋ اجازه هست شکایتی محضرتان عرضه کنم؟
شکایت می کنم
از طولانی شدن #غیبت فرزندتان.
از بی پناهی #شیعیانتان.
از دورماندن از اماممان.
مادرجان یقین دارم منتظر واقعی #ظهورشان خودتان هستید.
شما که عزیز خدایی، برای آمدنشان دعا کن.
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص همراه اسم انتخابی تان برای آیدی @taghatoae در ایتا ارسال نمایید.
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
✨ با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با #انوار_مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#صمیمانه_با_مادر
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#امام_زمان ارواحنا فداه
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌿 #تمسک_به_اهل_بیت علیهم السلام
💐 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : مَنْ تَمَسَّكَ بِنَا لَحِقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنَّا مُحِقَ مَنِ اِتَّبَعَ أَمْرَنَا لَحِقَ مَنْ سَلَكَ غَيْرَ طَرِيقَتِنَا سُحِقَ - لِمُحِبِّينَا أَفْوَاجٌ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ وَ لِمُبْغِضِينَا أَفْوَاجٌ مِنْ سَخَطِ اَللَّهِ - طَرِيقُنَا اَلْقَصْدُ وَ أَمْرُنَا اَلرُّشْدُ
🌻 امام على عليه السلام فرمود : هر كه به ما چنگ زند ، به ساحل نجات مى رسد و هر كه جز راه ما را بپيمايد ، غرق مى گردد . براى دوستداران ما، فوج هايى از رحمت خداست و براى كينه توزان ما، فوج هايى از خشم خدا . راه ما مستقيم است و امر ما، موجب هدايت و رستگارى است .
📚 تحف العقول , صفحه 116
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید سید علی حسینی: خستگی دنیا و بودن در هیچ مرا بی تاب کرده است. خداوندا مرا از تنهایی نجات بخش. خدایا جز راه تو هیچ راهی نخواهم رفت. کمکم کن که محتاجم.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سید علی حسینی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سید علی حسینی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
408.mp3
2.16M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار سید علی حسینی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
👨 #پدر_زهرا
سارا کنار زهرا ایستاد. دستش را دور گردنش انداخت. آهسته کنار گوشش گفت: فردا خونه ما دعوتید. میای دیگه؟ زهرا کمی خودش را عقب کشید. چشم در چشم سارا شد. گفت: به چه مناسبت؟
سارا لبخندی زد. گفت: فردا تولد آبجی کوچیکه اس. مامانمم کشته مرده شه. برا همین قول یه جشن حسابی بهش داده. به منم گفته به دوستات بگو بیان. خونه شلوغ تر باشه بچه ام بیشتر ذوق می کنه.
زهرا روی جدول کنار باغچه حیاط مدرسه نشست. گفت: کی تا حالا دیدی بچه با دیدن چارتا غریبه ذوق کنه؟
سارا مانتوش را بالا زد و روی زمین ولو شد. دستان زهرا را درون دستانش گرفت. گفت: اولا که سمانه دیگه بچه نیست. هفت سالشه. دوما چند دفعه دیدیش اونم ازت خوشش اومده. خودشم می گفت ازت دعوت کنم.
-باشه باید از بابام اجازه بگیرم. اگه اجازه دادن میام.
-إن شاءالله که اجازه میدن.
روز بعد همه را مجبور به شرکت در کلاس جبرانی ریاضی کردند. التماس های سارا برای زودتر برگشتن به خانه فایده نداشت. بعد از کلاس، زهرا و فاطمه همراه سارا به سمت خانه شان حرکت کردند. فاطمه روبه سارا کرد و گفت: جشن تولدتون خودمونیه دیگه؟
-آره بابا. فقط یه چندتا زنای همسایه رو هم مامانم دعوت کرده.
زهرا چادرش را جمع کرد. سرش را پایین انداخت و تغییر مسیر داد. فاطمه و سارا به سمتش برگشتند: سارا داد زد: کجا میری؟ خونه ما اون وری نیست که.
زهرا سرش را برگرداند و گفت: آخه نگفته بودی همسایه هاتونم هستن. سارا به سمت او دوید. دستش را گرفت و گفت: مرد که دعوت نکردیم. همه زن هستن. بیا بریم تو که خجالتی نبودی؟!
-آره خجالتی نبودم. ولی ...
- ولی نداره. بیا بریم.
هر سه به خانه رسیدند. سارا کلید انداخت. در را باز کرد. هر سه وارد شدند. صدای ساز و آواز از داخل اتاق به بیرون درز کرده بود. زهرا، گوشه چادر فاطمه را کشید. گفت: من از دلینگ و دولونگ بدم میاد. بیا بریم.
سارا دست هر دو را گرفت و به داخل کشاند. وقتی پایشان به داخل اتاق رسید، هر سه خشکشان زد. عده ای زن و مرد غریبه وسط اتاق درهم می لولیدند. زهرا به سرعت خودش را از در بیرون انداخت. خواست از در حیاط بیرون برود، اما در قفل بود. مادر سارا از پشت سر گفت: عزیزم کجا؟ مگه من بذارم مهمونم غذا و شربت نخورده از خونه بیرون بره؟
زهرا با حال زاری گفت: تو رو خدا، من غذا نمی خوام. روی پله های سرسرا نشست. چادرش را توی صورتش کشید. موبایلش را آرام از کیفش درآورد. زیر چادر به پدرش پیام داد: بابایی من تو خونه سارا گیرافتادم. اینجا مجلس مختلطه بیا نجاتم بده.
مادر سارا آنها را به اتاقی برد و گفت: دخترا اینجا می تونید لباساتون رو عوض کنید. زهرا زیر لب ذکر گفت و از خدا کمک خواست. روی صندلی گوشه اتاق نشست. اشک روی گونه هایش جریان داشت. ناگهان با صدای زنگ در از جا پرید. پلیس از سر و کول خانه بالا می رفت. خانه محاصره شد. همه دستگیر شدند. پدر زهرا بین شلوغی ها دنبال او می گشت. زهرا با دیدن صورت پر از استرس پدرش قند توی دلش آب شد.
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
تا آن گاه که مرا #زنده می داری، به آنچه داده ای قانعم گردان و عیوبم را بپوشان و مرا #سلامت دار و آن #زمان که مرا می میرانی، مرا بیامرز و مشمول #رحمت خود قرار ده.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
☺ #خوشرویی
🍃 قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : إِنَّ أَحْسَنَ مَا يَأْلَفُ بِهِ اَلنَّاسُ قُلُوبَ أَوِدَّائِهِمْ وَ نَفَوْا بِهِ اَلضِّغْنَ عَنْ قُلُوبِ أَعْدَائِهِمْ حُسْنُ اَلْبِشْرِ عِنْدَ لِقَائِهِمْ وَ اَلتَّفَقُّدُ فِي غَيْبَتِهِمْ وَ اَلْبَشَاشَةُ بِهِمْ عِنْدَ حُضُورِهِمْ.
🍃 امام على عليه السلام فرمود : بهترين وسيله اى كه مردم با آن دلهاى دوستان خود را به دست مى آورند و كينه ها را از دلهاى دشمنانشان مى زدايند،خوشرويى هنگام برخورد با آنان است و جوياى احوال آنان شدن در غيابشان و گشاده رويى با آنان در حضورشان
📚 ميزان الحكمه ،جلد اوّل،صفحه 555؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۷۵ , صفحه۵۷
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh