#عشق_به_امام
با پاهای #تاول زده برگشت.
خاله و خانواده اش برای دیده بوسی و #زیارت قبولی به دیدارش رفتند. شوهر خاله و پسرش کنار او نشستند.
سینا، پسر خاله اش لبخندی زد و گفت:«خب، تعریف کن حمید آقا #پیاده_روی چطور بود؟ راضی بودی؟»
حمید دست زیر چانه زد. اندکی فکر کرد. جواب داد:«تا شما بخواهید از کدام #زاویه به آن نگاه کنید؟»
سینا رو به پدرش کرد. در حالی که می خواست از او تأیید بگیرد، گفت:«شاید بهتر باشد از آب و هوا و نحوه پذیرایی ها برایمان تعریف کنی.»
پدر، حرف او را تأیید کرد.
حمید با حالت تأسف گفت:«یعنی #ارزش ما انسان ها به این است که در حد نیازهای دنیایی خودمان را نگه داریم؟ باشد. هر طور شما بخواهید. وقتی راه می رفتیم هوا خیلی گرم می شد. بین جمعیت احساس مرغی را داشتیم که داخل قابلمه دارد آب پز می شود. مثل سیل عرق می ریختیم. اما پذیرایی موکب های بین راه عالی بود. انواع شربت که شاید بعضی را تا به حال نخورده بودیم. غذا هر چه بخواهی. ماساژ و پاشویه هم به راه بود.»
سینا با حسرت گفت:« جای ما حسابی خالی بوده است؟»
حمید جواب داد:«بله، خیلی. اما هیچ کدام از #زائران برای #غذا و #شربت نیامده بودند.»
پدر سینا دستی به ریش های جوگندمی اش کشید. متفکرانه گفت:«بله، حتماً همینطور است. آخر چه کسی رختخواب و بالش گرم و نرمش را رها می کند و با هدف غذای رایگان، در به در #بیابان تف دیده می شود؟»
سینا در حالی که شیطنتی در چهره اش پدیدار شد، بلند گفت:«من آقا جان.»
حمید پوز خندی زد.
پدر سینا با خشم به او خیره شد. گفت:«بیا. پسر بزرگ کن. بیست سالش است؛ اما هنوز به خانه عقل ننشسته.»
حمید گفت:«سینا جان، تنها چیزی که مردم را آواره بیابان کرده، عشق است؛ #عشق_به_امام. کسی هم که عاشق شد نمی تواند عشقش را تعریف کند. من می توانم از آب و هوا، از نوع و نحوه توزیع غذا یا چیزهای دیگر برایت تعریف کنم؛ اما هرگز نمی توانم عشق و جاذبه ای را که به طرف امام کشاندم تعریف کنم.»
سینا خنده ای کرد و گفت:«چه حرف ها میزنی پسر خاله، عشق کدام است. باور کن بیشتر مردم به خاطر همان خوراکی ها یا شاید برای شهرت یا چه میدانم هزار دلیل دیگر به آن سمت روان می شوند.»
حمید سر تکان داد و گفت:«باشد. حق با شما. اما کسی که عاشق نشده نمی تواند عشّاق را به قضاوت بنشیند. شما هم هر وقت این نوع عشق را تجربه کنی نظرت عوض خواهد شد.»
#آرامش
#ماندگارهمچوحسین
#داستانک
#به_قلم_صدف
@sahel_aramesh