eitaa logo
تنها ساحل آرامش
68 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
📄 💥 🐈دوباره قد کشید و از میان 🍀شمشاد ها به پیاده رو نگاه کرد، خبری نبود. روی زمین تر و خیس دراز کشید. موهای سفید وخاکستری اش همچون تیغ های جوجه تیغی🦔 سیخ شدند، ولی از جایش تکان نخورد. به کرکره سفید مغازه خیره شد. سرش را روی دستانش گذاشت و به نقاشی 👶 دو دندان نوزاد و لپ های پرش بر روی کرکره نگاه کرد. چشم های سبزش خسته شد و روی هم افتاد. 🌞اشعه های گرم خورشید  تنش را سوزاند و چشم هایش را بعد از دعوای میان تن با آن دو گشود. اولین نگاه را به کرکره مغازه انداخت. 😕کرکره  سفید همچنان پایین بود. آرام و پاورچین رفت. با خودش گفت:" فردا حتما میاد." 🐾با روشن شدن هوا ، از دیوار خانه ای به کوچه پرید و به سمت مغازه رفت. پیرمرد همیشه صبح زود در مغازه را باز می کرد. آخرین قدم هایش را همچون اسب ها🐎 چهارنعل تاخت. کرکره پایین مغازه قدم هایش را آرام تر کرد. نور سبزی توجهش را جلب کرد. با دیدن جعبه مستطیلی دراز نقره ای تزیین شده با چراغ های سبز کنار دیوار مغازه، به سمتش رفت . روی پارچه سیاهی🏴 پیرمرد با موهای سفید و لبخند باریکش نشسته بود. بر روی پاهایش ایستاد و دستانش را به سمت عکس کشید و چند بار میو میو کرد. 👴پیرمرد با همان گونه های تورفته و لب های باریک همچنان به او می خندید. 😁 به پیرمرد گفت :" می خوای همونجا بشینی؟ بیا پایین." وقتی هیچ عکس العملی از پیرمرد ندید، گفت:" دیگه نمی خوای بهم 🌭سوسیس بدی؟" 🐱سر گردش را کج کرد و از گوشه چشم به موهای سپید پیرمرد نگاه کرد:" اگر غذا🍗بهم ندی  از گرسنگی می میرما. " با تمام شدن جمله اش  یادش آمد قبل از اینکه پیرمرد به او غذا بدهد،  هیچ وقت گرسنه نمانده بود. به پیرمرد گفت:"  نمی خوای پایین بیای ایراد نداره، خدا هیچوقت گرسنه ام نذاشته. ممنون که چند وقت از گربه دو زدن واسه صبحونه نجاتم دادی. " دوباره چند تا میو میو کرد و راه افتاد. چند بار رویش را به سمت مغازه چرخاند و هر دفعه میو میو کنان رویش را بر می گرداند. دور شد و رفت. رفت تا روزی اش را جای دیگری بیابد. 🖊 📝 @sahel_aramesh