eitaa logo
ساحل رمان
8.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
994 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
‌² از خیابابونایِ خوشگل‌ موشگلش! 🚦 از آدم‌های بافرهنگ و منظمش! از برج‌های چندصدمتری‌ و شیکّش! 🏫 ‌••
‌³ یکم از خوشیا و ناخوشیای اون طرف بگیم؟ تجربه‌ای، سفر قوم و خویشی، چیزی! دو گوش شنوا خدمت شما.👂🏻👀 @SAHELE_ROMAN ••
⁴ یک فریم از خوشی‌ها!👍🏼📷 ‌
⁴ و یک فریم از ناخوشی‌ها!👎🏼📷 ‌
15.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁵ میثم‌و که می‌شناسید، هوم؟ از مغزهای روزگار که یه زمانی فـــرار کـــرده بود ویَــن! و حـــالا برگشته با کلی حرف نگفته!👨🏻‍🎓 | | ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل نهم / قسمت چهل‌وهفتم - خیلی قضاوت یه طرفه هم نکنید اهالی و پدر و مادرا رو! اختیارِ انتخاب داشتید، تا یه سنی خونواده ما رو توی مشت خودش می‌گیره، بعدش دیگه خودمونیم که دنیا رو توی مشت خودمون می‌گیریم. لبخند تلخی نشست روی لب‌های جواد، این جملۀ طلایی بود که در چاه فاضلاب افتاده بود. اختیاری همۀ لحظات زندگی‌اش را انتخاب کرده بود، اختیاری…! رو کرد سمت مصطفی و گفت: - حرف که می‌زنی از بس حقه و تلخه، دلم می‌خواد خفت کنم. مصطفی استکان جواد را داد دستش و نگاه عمیقش را دوخت به چشمان جواد. ترجیح داد همدلش باشد تا مقابلش. - تو باش، منو بزن! حالا هم بخور تلخی حرف من رو می‌بره! مهدوی با شنیدن اسم پدر و مادر دست در جیب شلوار ورزشیش کرد و موبایلش را بیرون آورد و گفت: - بلند شید یه زنگ بزنید حال و احوال کنید! - آقا دیروز پیام دادیم دیگه! - دیروز دیروز بود علیرضا! مصطفی اول از همه موبایل را گرفت و چند بوق نخورده مادرش جواب داد: -بَه مادر من! - سلام پسر من، یادی از ما کردی؟ - سلام عزیزمادر، من ظهر دیروز از شما جدا شدم! - برا مادر یه ساعتم یه ساعته! همه چیز خوبه! - زیادی! - ببین مصطفی نری دنبال خوشی خودت همۀ کارا بمونه برای خانوادۀ معلمتون! مصطفی خنده‌اش گرفت و چشمی گفت که شد ادامۀ سفارشات برای کمک در اردو. - مواظب خودم هم باشم؟ - اون که سپردمت به امان خدا! مصطفی چند جملۀ دیگر گفت تا مادر را خوشحال کند و تماس را قطع نکرده وحید گوشی را از دستش کشید و گفت: . . . ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
خوشحالی‌های دسته‌جمعی زیر سایه‌ی پرچم قشنگ ایران خانوم مبارکمون باشه!🇮🇷🤍 دم قهرمان‌هامون گرم که حسابی کاممون‌ رو شیرین کردن.🫂 🥇 سعید اسماعیلی 🥈 ناهید کیانی 🥉مبینا نعمت‌زاده‌ ‌@SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|📜| جمعه‌ها طبعِ من احساس تغزل دارد‌...🪐 @SAHELEROMAN |
•• کیا مشغول بستن کوله‌ی اربعینن؟🎒 تو هم قراره امسال راهی‌ بشی؟ یکم گپ بزنیم: ✉️ @SAHELE_ROMAN ••
ساحل رمان
•• کیا مشغول بستن کوله‌ی اربعینن؟🎒 تو هم قراره امسال راهی‌ بشی؟ یکم گپ بزنیم: ✉️ @SAHELE_ROMAN ••
•• بریم که پیشنهاد ویژه‌ی ساحل رمان رو برای دوستامون ارسال کنیم🪄😌 ••