••🌙 ✒️...
در خوردن سحری لذتی است که در هیچ زمانی این لذت نیست!
در دل همه این حرفها جاری و بر لبانشان سکوتی آرام!
سفره را خالی تحویل میدهند و نمازی که خوانده نخوانده غُر آرشام شروع میشود:
- یعنی از الان تا کی نباید بخوریم؟
همه میخندند و هر کس در خور حالش هوارش میکند طعنهای!
- ببین دین برای همین طرفدار نداره، چه کاریه؟
گشنهاش میشه میگه نخور،
تشنهاش میشه میگه نخور،
یه بار بگو بمیر راحتش کن!
- یعنی آبروی هر چی اراده است تو بردی!
- من با لذت تعارف ندارم،
تا هست هستم!
منعم کنی متلاشی میشم!
- فعلا که اندازهٔ خرس پاندا خوردی، یکم راه برو رو دل نکنی!
آرشام دراز میکشد و سر روی متکا میگذارد و مینالد:
- انقدر سنگین شدم که جز خواب خیال دیگری در سر ندارم!
مصطفی ملافه را روی آرشام میکشد و میگوید:
- خیالت تخت، مهمان میزبانی شدی که خوابت رو هم خریداره!
یه مهر زده پای همش؛ عبادته، عبادت!
آرشام میان خواب و بیداری میگوید:
- بیخود نیست عاشقاش، شهیدش میشن!
#حالا_راه | #سحر_هفتم
@SAHELEROMAN