••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت هشتادوچهارم
از نظر شناختی هم که دو دسته بودند؛ یک دسته از بس که فقط با پدر و مادرشان تعامل داشتند پر از حاضرجوابی بزرگسالانه بودند، یک عده هم مضطرب! عدهای هم پررو، عدهای کم رو! عدهای متوقع، عدهای مظلوم... بساطی داشتم محمدجان
بعضی هم از نظر اجتماعی چند پله عقبتر بودند؛ چون در خانه رقیب نداشتند نه قاعدۀ رقابت بلد بودند، نه قاعدۀ دوستی و دعوا!
وسط همۀ این بساط گلخانهای دوستان من، چون همیشه به خواستههایشان رسیده بودند، من را هم مثل پدر و مادرشان نوکر و کلفت میدیدند و میخواستند که برسند و خودت میدانی که باز هم من باج بده نبودم!
روز سخت من و سخت بچهها گذشت، فقط دو نفر از خانوادهها که سه و چهار بچه داشتند بهشان خوش گذشت!
چه انتقام سختی از خودت گرفتی! قرار بود مهمانی بدهی که لذت ببری نه اینکه مادربزرگ ده بیست تا بچه بشوی! همه را میکردی داخل اتاق و در را میبستی، خودت مینشستی پای درس استادت، والسلام.
وای من میخواهی اینطور بچههای نازنیمان را بزرگ کنی؟
نه بابا، داخل اتاق برای وقتی است که من نباشم، من که میآیم ابهتم همه را به سکوت و سکون میکشاند!
از این خبرها نیست!
حرص نخور برای عسلک بابا خوب نیست! وقتی همه چیز عالم به قاعده باشد، بقیه عالم همه به قاعده است! آن که یک بچه دارد، چون به قاعده پیش نرفته است، بیقاعده هم نتیجه میبیند! ما که قرار نیست با این روند پر اشتباه پیش برویم!
در چند فرزندی انقدر مشکلات را بزرگ جلوه میدهند که ترس میاندازد به دل والدین و نگرانی و استرس در حالیکه در واقعیت این نیست
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت هشتادوپنجم
که با افزایش تعداد فرزندان نه تنها این نگرانیها چند برابر نمیشود بلکه تقسیم میشود البته وجود این نگرانیها به سبک فرزندآوری هم بستگی دارد که اثبات شده به علت افزایش حساسیتهای والدین در تک فرزندی این نگرانیها هم بیشتر میشود و گاهی حتی مسائل و مشکلات برای والدین تک فرزند فراتر از واقعیت خودش را نشان میدهد و خود والدین مشکلات بیشتری برای تنها فرزندشان به وجود میآورند. راستش رشد، یک زنجیرهای از تغییرات جسمی، اجتماعی و شخصیتی است که به مرور زمان اتفاق میافتد و خب غالبا محیط یادگیری این تغییرات را ایجاد میکنند یعنی فقط در خانه اتفاق نمیافتد؛ نزدیکترین و تاثیرگذارترین عامل در این رشد خانواده است حالا خانوادهای که خواهر و برادر در آن حضور ندارند رشد ناقص ایجاد میشود در حالیکه پدر و مادر فکر میکنند با هزار تدبیر این را جایگزین کنند؛ هزار تدبیری که واقعا اثر کمی دارد. رشد مثل سفری پر ماجرا است و کودکان مسافران این سفر که در مقاطع سنی مختلف مشکلات و وظایف زیادی دارند و خب در این سفر وجود همسفران یعنی پدر و مادر و خواهر و برادر تاثیر زیادی بر روی نوع برداشت و حس بچه از اتفاقات دارد و روند زندگی را هیجانانگیز میکند برای او و البته اثر میگذارد بر روی بقیه همسفران از جمله در روحیۀ خود پدر و مادر!
البته در رشد حرکتی که شامل تغییرات جسمی و ایجاد تواناییهای حرکتی و جسمی است و تغذیۀ مناسب تحرک کافی، بهداشت هم موثر است تک فرزندی و کمی تحرک و در نتیجه کمی تمرین و کاشف نبودن اثر بدی میگذارد،
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت هشتادوششم
و خیلی شده که والدین تک فرزندها از بسکه حساسیت به خرج میدهند در مراحلی از رشد جسمی حرکتی طبیعی کودک اختلال ایجاد میکنند مثلا یک سری از تواناییهای جسمی ایجاد نمیشود یا در رشد شناختی شاید چون فرزند زیاد با والدین ارتباط دارد دایرۀ لغاتش بیشتر است اما باید حواسمان باشد که فشار والدین به کودکانشان برای انجام فعالیتها به خصوص فعالیتهای درسی تحصیلی بچه خیلی زود جلو میافتد و شاید از عهدۀ این فعالیتها برآید اما گاهی ناامیدی و اضطراب و انتظارات والدین هم منتقل میشود و جلوی رشدی را که والدین انتظار آن را دارند میگیرد که نتیجه چندانی ندارد.
در رشد اجتماعی هم رفتارها و توانمندیهای فرد برای سازگاری با دیگران است و معیار اندازهگیری رشد اجتماعی هر کس میزان سازگاری او با دیگران است که در تعامل با همه است و چون بچه کسی را ندارد که با او رقابت، بازی یا دعوا کند و دوست و همدمی در خانه ندارد بنابراین برخی از احساسات را هم تجربه نمیکند و فرصتی برای کنترل و مدیریت آنها نخواهد داشت.
در جنبۀ رشد عاطفی و روانی هم احساسات و هیجانهای مثبت و منفی مثل شادی و اعتماد به نفس و خشم و اندوه که اگر به طور طبیعی رشد نکند با وابستگی شدید به والدین همراه میشود و استقلال کودک خدشه بر میدارد و مهارت ارتباطی کم او کاهش پیدا میکند و چون هیچ مسئولیتی بر عهدهاش نیست و حتی والدین در پی برطرف کردن نیازهای او هستند و در معرض تجربۀ هیچ شکستی قرار نمیگیرد
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت هشتادوهفتم
و فشارهای روحی نخواهد داشت در آینده با کمترین فشار دچار سرخوردگی و ناسازگاری میشود. حرف اینجا زیاد است
دوست دارم وقتی اینطوری مینویس فقط نگاهت کنم
یعنی اصلا نخوندی چی نوشتم؟
چرا چرا ... ام... آهان در تایید صحبت شما باید عرض کنم که انگار در یک غار تنهایی بودند و حالا که در جمع قرار میگیرند تناسب رفتاری ندارند.
دوست منگفت بچهام همش میگه برام خواهر و برادر بیاورید!
از بچگی خودشان هم خداحافظی کرده بودند بعضیهاشون، بچه ننه مانده بودند بعضی دیگر!
انیس و مونسشان بیشتر رسانه است این بچهها!
واقعا وسط بازی مث معتادها میرفتند سراغ مادرشان به التماس برای گرفتن گوشی!
چانهزنی هم میکنند بدجور!
قلدری و زورگویی که به مادرشان داشتند آزارم میداد و تا موبایل را نمیگرفتند کوتاه نمیآمدند!
از قفس خانه آزاد شده بودند اما نمیتوانند درست ارتباط برقرار کنند تا لذت ببرند، برای فرار از مشکل به موبایل پناه میبردند!
البته اون چیزی که آزارم میداد منِ بزرگشان بود هر کدام میخواست آنطوری بازی پیش بره که او میگوید، البته بگمها؛ من بودم نمیگذاشتم. منِ من بزرگتر بود! نخند خب!
آینده برای یچهها سختتر است چون همه مثل پدر و مادر مقابلشان تعظیم نمیکنند، خیلی جاها کم میآورند و دیگر پدر و مادر مقابلشان نیستند که رد میکنند و... وای به زن و شوهری که با همۀ این کمبودها با هم ازدواج کنند؛ دو منِ بزرگ!
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت هشتادوهشتم
به هرحال من با تمام سختیهای مادر شدن، مصممتر شدم که یا پنج یا هیچ!
هشتا بودند که! سه تا از بچههایم را چه کردی؟
منظور حداقلی بود، حداکثر که مادر فداشون بشه، وای دلم ضعف رفت!
خدا رو شکر تحلیلهایمان تمام شد، رسیدیم به زندگی خودمان!
الان که بابا خواب است دلم خواست با تو که بیداری و با تکانهایت حواسم را به خودت جمع کردهای صحبت کنم. قصه بگویم، شعر بخوانم، چه کنم که تو خوشحال شوی؟ اول بگذار یک سورهی قرآن بخوانم که چشم و دلت روشن شود. بسماللهالرحمنالرحیم انا اعطیناکالکوثر فصل لربک والنحر ان شانئک هوالابتر. البته میگویند وقتی تو تکان میخوری من دست بگذارم و برایت سوره عصر را بخوانم
اما خدائیش حال من با سورۀ مادر خوب میشود. والعصر هم که دائم برایت میخوانم اما امشب قصهی حج را برایت تعریف کنم به مناسبت از حج برگشتن مادرجان و پدرجان.
قصۀ آن قسمتی را میگویم که خودم دوست دارم، خودت که به دنیا آمدی (وای چهقدر منتظرم معجزهی خدا را ببینم) همهاش را بخوان، حتما بخوان. میدانی من یک وقتی به جایی رسیدم که ماندم بین خودم و خودم. یعنی نه میدانستم که هستم و چرا هستم و کجا هستم، نه میدانستم قرار است چه کنم، چرا و کجا قرار است بروم! افتادم به مطالعه! از ریشه تا ثمرۀ اسلام را خواندم، خودم را تصور کردم که در یک کشوری دیگر به دنیا آمدهام و هیچ از مسلمانی نمیدانم!
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت هشتادونهم
پس از صفر اسلام را خواندم مثل دانشمندان و جوانان آمریکایی و اروپایی خواندم و مثل آنها با اشتیاق اسلام را انتخاب کردم، بههمین دلیل است که لذت میبرم از مسلمانی و مثل آنها پای دینم میایستم!
اما زاویۀ نگاه من.
- حضرت ابراهیم علینبیناوآلهوعلیهالسلام هاجر و پسرش اسماعیل را به دستور خداوند آورد در سرزمین مکه...
خیلی کارها انجام دادند که بماند، اما هاجر در غربت و به تنهایی اسماعیلش را در آغوش محبتش بزرگ کرد!
اسماعیل شد جوان رشید و خواستنی و البته آنقدر خوب که پیامبر بعد از پدرش! خداوند طی داستانی که بماند، دستور داد ابراهیم، اسماعیل را ذبح کند که خب خود خداوند وقتی دید که هم اسماعیل و هم ابراهیم در مقابل دستورات مطیع هستند چاقو را غیر برّان کرد و گوسفندی برای قربانی فرستاد، اما رد چاقو کمی بر گلوی اسماعیل صورتی رنگ شده بود. هاجر از هیچجا خبر نداشت. اسماعیل را دید و کمی گردنش را رنگی دید، پرسید چیزی شده؟ چرا روی گردنت یک رد کمرنگ افتاده! اسماعیل با دل خوش تعریف کرد. هاجر بیهوش شد، سه روز بیمار شد و از دنیا رفت!
مادرها اینطور هستند! خار به پای بچهشان نزدیک شود فریادشان بلند میشود! تب کند فرزندش، از غصه عالم را خبر میکند. خلاصه الان هروقت میروم دیدن مادرم مدام میبوسمش. یعنی از وقتی که خدا تو زا به من داده تازه فهمیدهام که مادرها چه زحمتی کشیدهاند برای ما، مادر محمد را هم بیشتر میبوسم!
دنیایی دارد مادری که فقط خدا میشناسد این دنیا را و سر همین هم است که فرموده:« مادر، مادر، مادر! بهشت و زیرپا و اُف نگویید و لاتشرک بالله و بالوالدین احسانا...»
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت نودم
و چه به دل مادرهای غزه میرود با شهادت فرزندانشان،
از اسرائیل و آمریکا متنفرم...
حرکتهای ریزریز و سریعت خوشحالم میکند. خواندم که بین هفده تا بیست هفته، اندامهای تحتانی رشد نسبتاً نهایی پیدا میکند و ابروها و موهای سرت هم دیده میشود. تصور شکل گرفتن تو یک معجزه است و برای شکرگزاری قدمزنان رفتیم تا مسجد، بعد از نماز هم قدمزنانتر رفتم مقابل مغازهای که بارها از کنارش رد شدهام، باباجانت که آمد اشاره کردم به آن شانۀ کوچک چوبی. اول با تعجب نگاهم کرد بعد هم با خنده برایم سر تکان داد اما من کوتاه نیامدم. انگشت اشارهام را روی همان نگهداشتم و چشمانم خودش را لوس کرد، باباجانت تسلیم شد و رفت و خرید و آمد. البته با یک جغجغه که شبیه دست است با یک توپ وسط دست! هیچی دیگر از وقتی آمدهام صدای جغجغه قطع نشده است و به من هم نگاه نمیکند. بیستودو بار هم با شانۀ کوچکِ تو موهایش را شانه کرده است! من هم خوشحالم به خوشحالیاش! یک امشب درستوحسابی خانه است. زود آمده، خسته نیست، سرحال است گفتم کمی در حال خودش باشد، اذیتش نکنم بالاخره مرد هم سهمی دارد از لذت آرامش خانه! دفتر را برداشتم آمدم کنج میز و لم دادم به نوشتن. اِ دید مرا، حالا میآید سراغم. بروم یک میوهای چیزی بیاورم تا میخواند!
- مادرت را دوست دارم اندازهای که ته ندارد. فکر کنی که با آمدنت جای او تنگتر میشود و جای تو باز! نه جانم، مادرت وسعتش و خودش تو را هم میگیرد، اینطوری میشود که من تو را هم دوست دار میشوم. بروم این میوههای اهدایی را بخورم!
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت نودویکم
- وای تشکر عزیزم! همهاش وعده داده بودند که با آمدن عسلکمان، تو دیگر مرا نخواهی دوست داشت زیاد! یک نفس امن کشیدم! خداخیرت بدهد!
- واقعاً! چه جالب! ببین خدا چه مقدراتی دارد. من نمیخواستم اصلاً بنویسم برایت! یکهو از بس جغجغهبازی کردم دلم ضعف رفت، بوی شام هم بلند بود گفتم شاید به تو پناه بیاورم کمی شکمم سروسامان بگیرد! خدا گذاشت در قلمم که قلبم را تصویر کنم برایت! اما خب این مخلوق خدا «انسان» چه بیکار است؛ هم زیاد حرف میزند، هم حرف زیادی میزند! این چه بساطی است که آدمها مدام آیۀ یأس میخوانند و وعدۀ تلخ میدهند و ترسپراکنی میکنند! احمقانه است این حرفهای ناامیدکننده چه بر زبان، چه از قلم، چه در مجازیجات! از هرکس که امیدت را کم میکند، ترست را زیاد و خبر تلخ میدهد و... دوری کن!
مادرت با من قهر کرده است و این طولانیترین زمان قهرش است. الان شده است دوساعتوچهلوپنج دقیقه! داخل اتاق که درش بسته است چرا؟ بعدا برایت خودش بگوید اما من برای آنکه آشتی کند پا در کفشش میکنم و ادایش را درمیآوردم و مینویسم:
الان که هفتۀ بیستوپنجم حیات توست، وزنت خوب است اگرچه بدنت ضعیف است، پوست چروک شفافت، صورتی مایل به قرمز شده است و خون در مویرگها دیده میشود. ناخنها هم دیده میشود، به دنیا فکر نکن چون سیستم تنفسیات هنوز نارس است!
بروم گل بخرم و یک هدیهای که نمیدانم چیست! در عالم قهر چهقدر دنیا تنگ میشود... اَه
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت نودودوم
وای خیلی خوب بود، خیلی خیلی عالی بود! من خانه نبودم، محمد آمده بود خانه، این پردۀ اول. صبح زنگ زدم تا کمی حالواحوال کنم، نمیدانم چرا دو ساعت بعد از رفتنش دلم تنگ شد، گفتم زنگ بزنم او حرف بزند، دل من بشنود، آرام بگیرد تا به کارها برسم، سرش شلوغ بود و همراهی نکرد، بعد از اینکه قطع کرد، تأکید میکنم او قطع کرد و صبر نکرد که من قطع کنم شیطان دوید آمد که... نگذاشتم وزوزش را شروع کند، کوبیدم توی دهنش؛ اعوذباللهمنالشیطانالرجیم. بسماللهالرحمنالرحیم. قلاعوذ بربالناس... سورۀ فلق را هم خواندم، لِه شد. من هم بلند شدم و رفتم دنبال کاروبارم این وسط مامان زنگ زد که بساط فسنجان راه انداخته من پیام زدم به محمدم و راهی شدم. پیام نرسیده بود. محمد آمده بود با در قفلشده مواجه شده بود، وای تصویر لحظاتی که پشت در به من التماس میکرده تا ببخشایمش بینظیر است. من همراه بابا آمدم خانه، پاگذاشتم داخل با شاخۀ گل و عطر چای و شیرینی روبرو شدم و باحالتر چشمان درشت محمد که مات من بود، عالی بود. عالی! ظرف فسنجان را گذاشتم، گلها را بغل کردم، چای ریختم و شیرینیها را کنار سینی گذاشتم و تماممدت حرف زدم و جواب نیامد و آخرش دیدم که انگار حالیبهحالی است زندگیم!
-کجا بود؟
در جواب همۀ حیرتم مقابل کارهایش بود! یعنی وقتی گفت و گفتم تا همین حالا سه ساعت است که میچرخد و میخندد و من را به باد لذت بردن خودش میبرد و میآورد. پیام نیامده بود، من آمده بودم، به مادرم گفته بود کجا میرود، من نپرسیده بودم... هیچ دیگر، هنوز هم دارد به من میخندد.
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت نودوسوم
- هنوز داریم با هم میخندیم عشق جان!
- باشه طلبت!
- من بیگناهم! خدای مهربان به نفع من چید! وای از بس خندیدم، لبخند هم که میزنم صورتم درد میگیرد!
- اتفاقاً خدای مهربان تو به نفع من چید!
- باشه اما قهر کردن خیلی خوشمزه است ها!
- زهرا!
- نه منظورم اینه که اگر ختم به گل و شیرینی و هدیه... وای چرا هدیه نخریدی، قهرم!
- اِ بابا خریدم.
- کو!
- شما که قهر بودی!
- نه نه قهر نیستم.
- پس هدیه نداره کسیکه قهر نیست!
- اِ اوم چرا قهرم!
- نه دیگه داری صحبت میکنی باشه برای بعد، دفعۀ بعد، راند بعدی قهر و آشتی! نظرت... اِ چایی رو کجا میبری؟
- یه چایی خوردی دیگه! باشه برای فردا عصر!
- باشه باشه این شکنجه رو برای من نخواه ای بانوی قصر! توی جیب راست کاپشنم فقط کادو نکردم دیگه!
- جیب سمت راست از طرف من یا از طرف خودت!
- بروم بیاورم سنگینترم. فقط چاییمو عوض کن، پررنگ باشه، لبپر و لبدوز باشه، توی استکان دستهدار باشه، توی سینی باشه، دوتا باشه که یکیشو نگاه کنم، یکیشو بخورم!
- خدایا این خوشیهای کم و زیاد را از ما نگیر!
قهر خوبش، خوب است و بدش بد! من اصلاً نمیتوانم بین خودم و شویم خط فاصله بگذارم، چه برسد به خط قرمزی بهنام قهر!
اگر هردو اهل ادب باشیم و محبت، حرف برای زدن کفایت میکند، چرا سکوت و دوری! شاید اوایل بچهبازی درآورده باشم اما انگار روز به روز آدم بزرگتر میشود، فهم و شعور هم بالا میرود!
امروز که محمد نتوانست صحبت کند با خودم گفتم؛ نتوانست نه اینکه نخواست! به هزار دلیل نتوانست و یک دلیلش هم برای من کافی بود.
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت نودوچهارم
خدا میگوید: برای اطرافیانت دلیل بتراش. من هم دلیل آوردم و زندگیام آباد ماند. خدا جایزه هم داد. بهترینها را!
اگر دوسهتا پنجتا بچه خدا بدهد اگر سر مسئلهای دعوایشان شد، من قاضی نمیشوم! من همان پدر میمانم! نه این را دعوا میکنم، نه آن را سرزنش. هر دو را نوازش میکنم با کلام و نگاهم، میشنوم و دو کلمه راهنمایی میکنم تا مقصر عذرخواهی یاد بگیرد و طرف مقابل گذشت و بزرگواری! اگر مدام تذکر بدهم و قضاوت کنم، حسادت و پنهانکاری و دروغ را بینشان ایجاد میکنم! این را از هادی و بچههایش یاد گرفتم!
هادی فقط با آرامش وسط دعوای آنها میگفت:
- پسرم، باباجان! آخی داداشته. هرکی بزرگوارتره کوتاه بیاد!
نه از جایش بلند شد و نه صدا بلند کرد اما وقتی گفت:
- باباجان من دارم اذیت میشم!
این نقطۀ عطف بود که هردو کوتاه آمدند و پا و بغل هادی جایشان شد.
یک دقیقه بعد داشتند میوه میخوردند و پنج دقیقۀ بعد توپ بینشان ردوبدل میشد!
جنگ جهانی من و مادرها و خالهها و هر که میشنود سر سیسمونی شروع شده است! البته محمد به آرامترین شکل همه را آرام میکند. کمد دیواری داریم پس کمد بچه هم جاگیر است و هم اضافه! لباسهای چندسالگی را هم نگرفتیم چون اضافه است و اضافه! عروسک که اصلاً نگذاشتم چون به وقتش هرچه بخواهم میگیرم و الی آخر! لبخند ژکوندم دیدنیتر از تصویر ژکوند است! خانۀ پر اسباب دوست ندارم. خانۀ پر محبت دوست دارم.
کاش حداقل میگذاشتیم اسباببازی بخرند، الان من شبها که میآیم، اسباببازیهایم تکراری شده است، چهقدر جغجغه تکان بدهم آخه و ماشین هُل بدهم؟؟؟
در ضمن الان عسلک مامانش تقریباً بیستونه هفته عمر دارد و اگر عجله داشته باشد که دنیا را ببیند میتواند نارس بیاید که خب مراقبت زیادی لازم دارد. ریهها میتواند نفس داشته باشد،
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
نودوپنجم
سیستم عصبی مرکزی هم مستقیماً ریتم حرکات تنفسی و دمای بدن را کنترل کنند، چشمها باز و ببینند، اما عسلک من وقتی بیا که خدا مقدر کرده است. صبر میکنم تا نه ماه کامل شود، فقط بگو اسباببازیهای بیشتری بیاورند!
شاید خیلی حرف من را نفهمند، شاید بعضی که میخوانند بخندند، اما من یاد گرفتهام، یعنی خدایا یادم داده است که برای تعریف زبانی دیگران، برای نگاه چشمی این و آن، برای تعریفهای پشت سری همگان زندگی نکنم، یعنی خب همۀ آنهایی که قرار است از دیدن صورت من و موی من، پوشش لباس من، مدرک و مالواموال من تعریف کنند، دقیقاً همانهایی هستند که در مقابل تلخیها و سختیهای من هیچکاری از دستشان برنمیآید، یعنی فقط باز هم میتوانند زبانی حرف بزنند و بروند اما بار زندگی من، بار میماند. موقعی هم که بمیرم، تنها نگاه میکنند به جنازۀ من و خاک کردن و ریختن و میروند و من میمانم و خدا! همین بود که من خدا را انتخاب کردم. من هم آرایش میکنم اما آنجایی که خدا اجازه بدهد، هرجا که اذن نداده است حتی حاضر نیستم یک کرم سفیدکننده، یک برق لب، یک مداد چشم بکشم. آفریدۀ ناتوان او هستم، مقابلش قدرتنمایی نمیکنم! موهایم را کامل میپوشانم هرچند که مقابل آنکه خدا اجازه داده است بلدم بهترین نمایش مو را داشته باشم! من همانقدر که مواظبم دروغ نگویم، غیبت نشنوم، بیمروت نباشم، مواظب پوششم هستم باید مواظب چادرم باشم، چادرم را دوست دارم چون مادرم را دوست دارم و خدا مادرم را بهترین زن عالم معرفی کرده و او نمادش چادری است که دنیا را پر از محبت کرده است!
عسلک مادر؛ یادت باشد که دنیا جای تنگ و تلخی هم هست، فقط نوازش من و پدرت نیست! باید مقاومت را هم یاد بگیری و الا...
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان