| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوچهلوهفتم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
- موانع چی دایی؟
- بدترین مانع بیهدفی و بیبرنامگیه که خب اصلش میرسه به ناامیدی!
اصلا میدونی چرا خدا آخرت رو گذاشت وسط زندگی بشر!
- تا حالا بهش فکر نکردم.
- برای اینکه امید از بین نره!
من وقتی بدونم که تموم نمیشم و هستم تا خدا هست، حالم خیلی متفاوت میشه از وقتی که بدونم دو روز دیگه همهچی، هیچه!
دوم هم اینکه میدونی چرا خدادارها، خوشبختی براشون تموم نمیشه حتی اگه دهبار زمین بخورن؟
لب میزنم!
- چون مهربونی و لبخند خدا همهٔ زندگیشون رو گرفته، باور دارند این مهربونی رو، دست قدرتمند خدا هم همهٔ ضعفها و میتونه برطرف کنه، باور دارند این قدرت رو!
دایی میگوید:
- همینم هست که خودکشی بین خدا باورها معنا نداره، و همینم هست که آمار اسلام آوردن اروپا و آمریکا داره بالا میره
همینم هست که تمام سرمایهدارای مستکبر دقیق شدند روی بچهمسلمونا بخصوص ایران تا این خدا رو بگیرن.
وقتی خدا رو دادی دیگه تموم.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|❄️|
و قسم بر تو!
که بی واژه مرا میشنوی...
••
SAHELEROMAN | #شعریجات
••
اگه پنبهزنی که اون بالا نشسته خداست،
باید هم برفِ امروز انقدر دلبر باشه! ❛ ᴗ ❛✨
••
اینجوریه که امروز کل دانشجوها فقط به نیت برفبازی اومدن دانشگاه! همینقدر طالب کسب علمیم ما🥸😂
#چشممونروشنبهجمالِالماسهایآسمون!=)
••
خیلی وقته #عکس_نوشت نذاشتیم نه؟
یکی بریم نظرتونه؟
اگه آره، یه [
نظرمه] بفرستید مطمعن شم زیر برف و بوران دفن نشدید!☃️🌚 @sahele_roman ••
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوچهلوهشتم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
نگاهش میکنم و میگویم:
تو خالی میشه انسان!
ظاهرا راحت میشه از پوشش، از ادب، از نماز، از همهچیز...
اما تو تجربه نکردی دایی، یکهو خالی میکنه آدم!
من این رو دیدم، حس کردم، هم با خدا زندگی کردم، هم بدون خدا!
روز و شب گذروندم، مثل چشمه پرآب و چشمهی خشک میمونه آدم!
خدا باور که هستی چشمه پرآبی، همه رو هم سیراب میکنی، خدا که حذف میشه، چشمه خشک میشی، بقیه هم با بودن کنار تو، ناراحتی و ناامیدی میاد سراغشون!
سوده دلرحم تر از دایی میآید سراغم و میگوید:
- فرشته تو دیروز یه هفت ساعت طلایی داشتی!
الان هم برای اینکه برای همیشه تموم کنی و جوشنده باشی، اول خیالت رو از گذشته راحت کن، اگر فردی اشتباه کردی که خدا خودش فریاد زده که میبخشه، بالاتر هرکی طلب بخشش کنه، ثواب هم میده به اندازه گناهاش، اگر حق دیگران بوده که یه یاعلی میخواد جبران بشه!
الان تمام دور خودت رو شلوغ کن تا یاد گذشته نیفتی، رو به جلو هم که عمر هست و تو هستی و خدا هست و امید!
میخندد دایی، لبخند میزنم من، صلوات میفرستد سوده و مجبورم میکنند که بلند شوم برای برف بازی!
سوده این بار در تیم من نیست، کنار شوهرجانش در تیم حریف ایستاده است.
گلولهی برفی میسازد تا دایی به من بزند.
اول فقط فرار میکنم و جاخالی میدهم
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
اسرارِ غمش گفتم در سینه نگه دارم،
رسوایِ جهانم کرد این رنگ پریدنها...😶🌫
.
#مولوی
SAHELEROMAN | #شعریجات
•••
میدونی؛
میفهمم که یه جایِ کار میلنگه، ولی نمیفهمم کجاشه.🥴
#عکس_نوشت | #بگذارید_خودم_باشم
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوچهلونهم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
اما این حریف را جسورتر میکند، میزنم به سیم آخر، چنان جیغ میکشم و میدوم که اول دایی کپ میکند و تا به خودش بیاید دو مشت برف به صورت سوده جانش ریختهام و خودش را هم هل دادهام میان برفها و دارم رویش برف میریزم.
شدت خندهاش کمی از تسلطش کم کرده است و این برای من حرصزده بهترین فرصت تلافی است!
همان یا مرگ یا شهادت قدیمها!
دایی تا شب که قیافه و جیغ و حرص من یادش میآید میخندد،چنان ادای من را در میآورد و من ادای جاخوردنش را که صدای خندهاش همهجا را پر میکند!
دایی پر غصهی من، بعد از چند هفته بلند میخندد، چند ساعت است که میخندد، دنیا هم با او میخندد!
فصل بعد
زندگی فصل فصل است، برای بعضی چهل فصل است، برای بعضی چهار فصل!
توی آشپزخانه مادربزرگ یک دمی دایرهای شکل آویز بود که با صد رنگ پارچههای ریز ریز درست شده بود، صد رنگ بود اما میگفتند دمی چهلتکه، خانهی آن یکی مادربزرگ هم یک لحاف بود که آن هم از دهها پارچههای کوچک و یک اندازه اما در رنگهای مختلف دوخته شده بود و معروف شده بود به لحاف چهلتکه!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
|❄️|
اسم این بیماری چیه که ازش میخوری و باز به خودش پناه میبری؟
SAHELEROMAN | #شعریجات
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوپنجاهم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
یکبار که با گریه و زاری شب را خانه مادربزرگ ماندم، موقع خواب بهانهام ادامه پیدا کرد و طلب لحاف چهلتکه کردم، مادربزرگم آن لحاف سنگین را آورد پهن کرد، نصفش را زیرم انداخت و وقتی دراز کشیدم نصف دیگر را رویم کشید.
موقعی که خواست برود دوباره بهانه گرفتم که یک قصه هم تعریف کند، بنده خدا نشست و قصهی گاو بنیاسرائیل را گفت:
- یه قومی بود زمانهای خیلی دور، قبل از پیامبر ما، دیگه ببین چقدر دور بوده، یه روز دیدند جنازه یکی از جوانهاشون افتاده گوشهای.
- یعنی چی؟
- یعنی اینکه یکی اون بندهٔ خدا رو کشته بود و فرار کرده بود.
خلاصه داغدار شدند و پیگیر که قاتل رو پیدا کنند، رفتند سراغ پیامبرشون و کمک خواستند، پیامبرشون هم از طرف خدا دستور داد که یک گاو بکشید؛ اون بندهٔ خدا زنده میشه ازش بپرسید!
رفتند دورهم که گاو رو چه کار کنند، هم دلشون میخواست قاتل رو پیدا کنند، هم دنبال این بودند که یه خورده از زیر هزینه فرار کنند، رفتند سراغ پیامبر که این گاوی که گفتید ذبح کنیم چه رنگی باشه، پیامبر خدا گفت، دوباره رفتند و برگشتند که چه شکلی باشه؟
پیامبر خدا گفت.
رفتند و برگشتند که فلان و بهمان باشه یا نباشه.
دوباره پیامبر خدا گفت، یک دفعه دقت کردند دیدند ای دل غافل این گاو با این خصوصیات که سخت گیر میآد.
حالا از کجا پیداش کنند.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
••
مقدم ادمین گلباران😌
دیدم انرژیتون افتاده گفتم یه
چالش بریم حالتون جا بیاد!
•••
جوونهـا + رأیاولـــیهای کانــال
کجا نشستن؟ اعلام حضور کنید
ببینم! @sahele_roman🛴
( چــه اونــایی که قصــد رأی دادن
دارن، چه اونایـی که ندارن.🤝)
#چالش