eitaa logo
ساحل رمان
8.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
821 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توی کانال خصوصی قسمت «دویست‌وشصت‌وهفتم » هستیم... یه خبراییه🌝👇 - دایی جونم! نفس عمیق می‌کشد و می‌گوید: - این پیام رو امیرحسین برای آقای مهدوی فرستاده، یعنی پیام برای تو نیست، روح اون بندهٔ خدا هم خبر نداره. در حقیقت یک خبر پراکنی غیر رسمیه. شما هم امانت پیشت بمونه! قلبم تپش نامنظم پیدا کرده از تو سلول‌هایم دهان باز کرده‌اند برای اندک اکسیژن که دایی می‌گوید: - برات فرستادم. بخون! تماس را قطع نمی‌کنم پیام را باز می‌کنم: . 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|♥️| عشق؛ همون عیسای‌ مسیحا نفسه... |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوپنجاه‌وهشتم » «رمان بگذارید خودم باشم» فصل جدید با امروز که دارم می‌نویسم ۳۹ روز است که پاک پاکم! هر روز در دفترم نوشته‌ام؛ کارهایی که کرده‌ام، کارهایی که باید می‌کردم، کارهایی که نکرده‌ام، کارهایی که نباید می‌کردم، کارهایی که باید انجام می‌دادم و ندادم، کارهایی که نباید انجام می‌دادم و دادم! میان همه این سی‌ونه روز یک شب مانده به عروسی دایی و سوده جان رفتم خانه‌شان تا مثلا کمک سوده جانش کنم، به بابا گفتم: - می‌شود برایم گل بخرید؟ - خودت گلی، خودم را ببر خانه دایی‌ات! - بابا جون! - دختر من، خودش گله، عطر و بوش هرجا هم بره پر می‌کنه از تعریف بابا دلم حال می‌آید، البته که باعث هم می‌شود حسرت بخورم برای خودمی که این گل خوش عطر و بو را خیابانی کرد و هزار چشم دیدش زدند و هزار نفر از عطر و بویش تعریف کردند. دلم می‌خواست برای یکی می‌بودم که چشمش پاک بود و مشامش فقط عطر مرا می‌فهمید، نه که فاضلاب باشد! با زحمت زنگ خانه را می‌زنم و چشم می‌دوزم به چشمی آیفون و صدای دایی را می‌شنوم: - خوشبخت کی بودم من که این فرشته زیبا در خونه من رو زده! فقط لبخند نمی‌زنم. تلاش می‌کنم که کمی از هنر بیانم هم استفاده کنم! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
-❤️‍🩹'• نوشت: - من ممکنه خودخواسته از همه‌کس دل بریده باشم، اما قطعا این تنهایی رو فقط زیر یکی از طاق‌های حرمت می‌تونم دووم میارم. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🤍| تو، گل‌ترینِ گل‌هایی‌... :) •• SAHELEROMAN |
و فرمود: - علم و دانش ما به خبرهای شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نمی‌ماند.🕯 • . SAHELEROMAN | ساحل رمان
- . . .
•• شاعر می‌فرماید که: دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره!🤓🎁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوپنجاه‌ونهم » «رمان بگذارید خودم باشم» - هر دختری باید یه دایی مثل تو داشته باشه که انگیزه خرید گل و هدیه داشته باشد! دایی اذیت نکند روزش شب نمی‌شود: - خب حالا در رو باز می‌کنم گل و هدیه رو بذار و زود برو خونه‌تون! صدای اعتراض من از این طرف و سوده جان از آن طرف بلند می‌شود! بدجنسی را تمام می‌کنم و اول سوده جان را احترام و اکرام می‌کنم و هدیه‌ها را تقدیمش اما اندکی در حال خندان دایی تاثیر ندارد! خودم را می‌اندازم وسط خانه‌شان که مثل همهٔ عروس‌ها هست و نیست! همه چیز نو نوار است اما همه‌چیز ساده است و چه‌قدر احساس راحتی می‌دهد به من خانه نو دیدن یک لذت شوقی دارد، چه برسد به خانه عروس و چه برسد به خانه دایی و سوده جان! دایی غرید: - همه‌چیز به نام عروس تموم شد که! دوباره بلند فکر کرده بودم. - بابا منم آدمم، دومادم مثلا، خونه از پول زحمت و رنج شبانه‌روزی منه! چرا می‌گید خونه عروس! و سوده که ابرو بالا می‌دهد با لذت: - دیدی دوماد گلم، اصالت آدم به زنه، عروسی، خونه عروس و من که شیطنت می‌کنم - عروس باید برقصد! و سوده‌ای که با خنده می‌گوید: - اصلا همه می‌گن عروس کیه! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
•• سر تیتر خبرها: یکی از ادامین جان باخت🥸😂 حالا هی بگو vip به کارم نمیاد کی ضرر می‌کنه؟ من یا تو؟🤌🏻 ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در؛ الا شهیدِ عشق، به تیر از کمان دوست...🏹 . SAHELEROMAN |
•• به عنوان یه معلم پر انرژی و همیشه پایه‌ی هر کاری، ازش انتظار بیشتری داشتم😂😔 ••
•• نمی‌دونید چه صفایی می‌کنم وقتی می‌بینم انقدر فعالید و بار از رو دوشم برمی‌دارید🦥🌚
•• ما که خودمون اکلیلی شدیم موقع ارسال، شما رو دیگه نمی‌دونم!🥹 پ.ن: کتاب‌های تعطیلات‌تون جور شد🤝🌝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوشصت » «رمان بگذارید خودم باشم» دایی برای آن‌که روحیه‌اش بیشتر از این از بین نرود خودش پیش قدم می‌شود: - عروسیه عروسیه شب عروسی کیه؟ اعتراف شجاعانه‌ای بود. شیطنت‌ها زیاد طول نمی‌کشید اگر من نبودم. خانه‌ای که اجاره کرده‌اند پایین شهر بود، ارزان‌تر بود اما بزرگ‌تر، حیاط نقلی با حوض نقلی و باغچه نقلی. آشپزخانه‌ای که با وسایل معمولی برای یک شروع پر شور خوب بود، غُر می‌زنم: - سوده جان به‌جای خواهرشوهر و مادرشوهر یکم غُر بزنم درجا جواب می‌دهد: - حواست هست که من مادرشوهر پرستم، خواهرشوهر دوست دایی هم می‌گوید: - چشم فتنه رو کور کردی سوده جان! - دایی من همینجوری پر از آمادگیم برای افسرده شدن، شما هم به من می‌گی فتنه! - شما غلط کردی که اسم افسردگی رو اصلا به زبون میاری! مفهومه! از صلابتش می‌گویم: - مفهومه مفهومه مفهوم است. چایی می‌آورد دایی، شیرینی درست کرده‌ است سوده جان، باهم می‌نشینیم میان قالی پشمی دست بافت و دوباره کنجکاویم گل می‌کند؛ همان‌طور که دست می‌کشم روی قالی می‌گویم: - خوبه‌ها که از پشم طبیعیه، ولی قالی‌های ماشینی خیلی قشنگه! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|💡| معلومه که نداره! •• SAHELEROMAN |