••
شاعر میفرماید که:
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره!🤓🎁
#کوله_پُر_کتاب
#کاپشنصورتیها
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوپنجاهونهم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
- هر دختری باید یه دایی مثل تو داشته باشه که انگیزه خرید گل و هدیه داشته باشد!
دایی اذیت نکند روزش شب نمیشود:
- خب حالا در رو باز میکنم گل و هدیه رو بذار و زود برو خونهتون!
صدای اعتراض من از این طرف و سوده جان از آن طرف بلند میشود!
بدجنسی را تمام میکنم و اول سوده جان را احترام و اکرام میکنم و هدیهها را تقدیمش اما اندکی در حال خندان دایی تاثیر ندارد!
خودم را میاندازم وسط خانهشان که مثل همهٔ عروسها هست و نیست!
همه چیز نو نوار است اما همهچیز ساده است و چهقدر احساس راحتی میدهد به من
خانه نو دیدن یک لذت شوقی دارد، چه برسد به خانه عروس و چه برسد به خانه دایی و سوده جان!
دایی غرید:
- همهچیز به نام عروس تموم شد که!
دوباره بلند فکر کرده بودم.
- بابا منم آدمم، دومادم مثلا، خونه از پول زحمت و رنج شبانهروزی منه!
چرا میگید خونه عروس!
و سوده که ابرو بالا میدهد با لذت:
- دیدی دوماد گلم، اصالت آدم به زنه، عروسی، خونه عروس
و من که شیطنت میکنم
- عروس باید برقصد!
و سودهای که با خنده میگوید:
- اصلا همه میگن عروس کیه!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در؛
الا شهیدِ عشق، به تیر از کمان دوست...🏹
.
#سعدی
SAHELEROMAN | #شعریجات
••
به عنوان یه معلم پر انرژی و همیشه پایهی هر کاری، ازش انتظار بیشتری داشتم😂😔
#سوژهجات
#ارسالیاهالیلبساحل
••
••
نمیدونید چه صفایی میکنم وقتی میبینم انقدر فعالید و بار از رو دوشم برمیدارید🦥🌚
••
ما که خودمون اکلیلی شدیم موقع ارسال، شما رو دیگه نمیدونم!🥹
پ.ن: کتابهای تعطیلاتتون جور شد🤝🌝
#کاپشنصورتیها
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوشصت »
«رمان بگذارید خودم باشم»
دایی برای آنکه روحیهاش بیشتر از این از بین نرود خودش پیش قدم میشود:
- عروسیه عروسیه شب عروسی کیه؟
اعتراف شجاعانهای بود.
شیطنتها زیاد طول نمیکشید اگر من نبودم.
خانهای که اجاره کردهاند پایین شهر بود، ارزانتر بود اما بزرگتر، حیاط نقلی با حوض نقلی و باغچه نقلی.
آشپزخانهای که با وسایل معمولی برای یک شروع پر شور خوب بود، غُر میزنم:
- سوده جان بهجای خواهرشوهر و مادرشوهر یکم غُر بزنم
درجا جواب میدهد:
- حواست هست که من مادرشوهر پرستم، خواهرشوهر دوست
دایی هم میگوید:
- چشم فتنه رو کور کردی سوده جان!
- دایی من همینجوری پر از آمادگیم برای افسرده شدن، شما هم به من میگی فتنه!
- شما غلط کردی که اسم افسردگی رو اصلا به زبون میاری! مفهومه!
از صلابتش میگویم:
- مفهومه مفهومه مفهوم است.
چایی میآورد دایی، شیرینی درست کرده است سوده جان، باهم مینشینیم میان قالی پشمی دست بافت و دوباره کنجکاویم گل میکند؛ همانطور که دست میکشم روی قالی میگویم:
- خوبهها که از پشم طبیعیه، ولی قالیهای ماشینی خیلی قشنگه!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوشصتویکم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
دایی کیک را با لذت بو میکند و گاز میزند و مرا هم سرجا مینشاند:
- قالی ماشینی مثل دخترای صورت عملیه!
ظاهرا، شاید قشنگ به نظر بیان اما صورت طبیعی قشنگتره!
- اما گرونهها!
- نه این جنسی که ما گرفتیم چون طرح قالی نیست و پشم ساده است فقط دو سه میلیون بیشتر از فرش ماشینی معمولیه.
- میگم سوده جان!
دایی استکانش را محکم میگذارد توی سینی و من از صدایش از جا میپرم و میشنوم:
- بذار خودم بگم تو کمتر فسفرهای مغزت رو حروم کنی!
ما تصمیم گرفتیم جهیزیه رو ساده و به اندازه خرید کنیم تا هم زیر بار قرض نریم و وام نگیریم که بعدا به خاطر قسطهایش به کشورمون فحش بدیم، هم با بقیهٔ پولش یه کارخونگی راه بندازیم یا یه ماشین بخریم یا بدیم یه جوان دیگه ازدواج کنه.
الان هم خونه و وسایلش شاید به نظر همه کم باشه اما به نظر خودمون اندازه لازم و کافیه
شانه بالا میاندازم و با یأس میگویم:
- الان رسم خیلی فرق داره!
شما ها خیلی روحیه دارید که از حرف مردم نمیترسید!
سوده جان میگوید:
- وای تو هم فهمیدی ما روحیه داریم!
سر تکان میدهم:
- هم روحیه دارید، هم اعتماد به نفس دارید، هم همدیگه رو دارید، هم کلا عقل دارید، عقل مردم هم که به چشمشونه اصلا براتون مهم نیست یعنی عقل کامل دارید!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
-🪢'•
نوشت:
- خدا بند میزنه دلهایی رو که هیچ کس جز خودش، از شکسته بودنشون خبر نداره.
.
برو اونطرف پات گیر نکنه به سیم میکروفون!🎤
!! توجه توجه !!
از الــان تا آخر شــب، حواســتون
چهاردانـگ به کانــال باشه! قـراره
یه اتفاقایی بیوفته که اگه یکم دیر
سر بزنی، آتیــش کردیم رفتـیم و
تو جاموندی!🚀🤫
تک خوری نه دیگه! دوستات رو
هم خبر کن که میخوایم ایـنجا
رو بترکونیم!💥🎁
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوشصتودوم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
دایی استکان خالی را از دستم میگیرد و میگوید:
- تشکر از اینکه نگفتی هم عروس عقل داره، هم عروس اعتماد به نفس داره، هم عروس روحیه داره.
حالا فردا که جشنه چی میپوشی!
- دایی واقعا بیانصافی! من انقدر برات میمیرم فقط کلمهٔ عروس رو از زبون من گرفتی!
- چی میپوشی؟
- موقع عقدتون تو حرم امام رضا (علیهالسلام) یه کت و شلوار سفید پوشیدم، الان همونو میپوشم.
اون موقع که کسی ندیده
- یعنی اگه کسی دیده بود نمیپوشیدی؟
انگشتم را مقابلش تکان میدهم و میگویم:
- دایی من سوده جان نیستم، دقت کن این مطلب رو!
در نتیجه نخواه که حرف مردم برام مهم نباشه!
من همون فرشتهٔ نفهمم که عقلم به دهان مردم دوخته شده!
و با این حرف تمام اعتبار خودم را نابود میکنم!
حداقل پیش خودم نابود میشوم.
یعنی من عقلم دست مردم است، هرچه بگویند، هرچه بخواهند، هرچه تبلیغ کنند، هرچه تلقین کنند؟
- کجایی فرشته جان!
برمیگردم از دنیای درون خودم به دنیای ساده و پر محبت سوده جان و دایی جان!
نه دایی جان کمی سن را بالا میبرد، همین دایی بیجان بهتر است.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فرشته و لیلا
سوده و دایی
جواد و مصطفی
مهدوی و آرشام
وحید و علیرضا
اینا هم ماه رمضون رو بهتون تبریک میگن🌝🎈
•
•
راستی!
تو این ماه هم به صورت ویژه، یه
داستـانهایی با هــم دارن که توی
هیچکتابی نیست!👀🤓
لب ساحل بشینید و لذتش رو
ببریــد! دوســتانتون رو هـم که
از کدام ســو و رنــج مــقدس و...
رو خونــدن، بگیــد بیــان ساحــل
مهمونی داریم!🎊😌
@SAHELEROMAN | #خبری_در_راه_است