eitaa logo
ساحل رمان
8.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
842 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• 🌱 ① • ما انسان‌ها، برای رسیدن به خواسته‌هایمان، راه‌های دور را انتخاب می‌کنیم ... ■ @SAHELEROMAN
• ✨ ② • خیلی وقت‌ها فکر می‌کردم که چه‌قدر تنها هستم، بدون یار و یاور... اما وقتی که روبرو شدم با "او" که تنهایی‌ام را درک می‌کرد ... • دریافتم که یک عمر، خودم را محروم کرده بودم از لذت وجود و حضورش! • ■ @SAHELEROMAN
• ⌚️ ③ • خوبی یار من این است که زمین و زمان را در اختیار دارد!... :) “او” دوری مکان و طول زمان را برای من هیچ می‌‌کند. • میلادت مبارک "او"ی عزیزِ من...!🤍 • @SAHELEROMAN
• می‌دونستید به مناسبت میلادِ امروز، می‌تونید این کتاب رو با [بیست درصد] تخفیف، از کانال نمکتاب تهیه کنید؟!🤩 • فقط تا آخر امشب!! بجنب که دیگه از این فرصت‌ها گیرت نمیاد!!👐🏻 • اینجا سفارش بده، دم در خونه تحویل بگیر!🚚 @ketab98_99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت بیست و سوم » «رمان بگذارید خودم باشم» _ منظورم اینه که اون دوتا دقیقا چه کار می‌کردند مگه، این سپهر که پدر تورو درآورد! _ البته معلوم هم نیست سپهر هم همینطور روال بمونه! شاید مثل اونا باشه، اولش آدم‌وار میان، بعد افسار پاره می‌کنن! دلم می‌خواست به خیلی چیزها برسیم اما خب ترجیح می‌دادم ساکت بمانم تا هرچیزی را که خودش خواست بگوید. _ فقط باید کار بلد باشی فرشته، من با اون اولی که از اسمش حالم بد می‌شه با همه ذوق و شوقم تو خط زدم، ولی بی‌همه چیز بود، برای من اولی بود برای اون کاسبی بود. برق یک قطره اشک را دیدم و شنیدم: _ تازه موبایل گرفته بودم، اینستا آرزوم بود، الانم می‌میرم اگه روزی ده تا چک نکنم، وای فرشته موبایل بخر خودم زیر و روی اینستا رو یادت می‌دم، یکی از دوستای بی‌شعورم پیج دایی‌شو داد، اونجا یه کامنت دیدم جواب زیرش نوشتم اومد سراغم. دیگه وارد رابطه شدیم! _ راحت بود؟ احمقانه‌ترین سوال رو به احمقانه‌ترین حالت پرسیدم و فرزانه نتوانست خنده‌اش را کنترل کند: _ کنکوره مگه! دیوونه خب آدم برای اولین بار با یه غریبه اونم از جنس مخالفش میره تو رابطه معلومه که یه جوریه، ولی فرشته قایم کردنش از مامان و بابا مکافات بود، منم دهم بودم از این کارا نکرده بودم، ترس و هیجان باهم می‌دونی چی شد؟ اسهال شدم. و خندید. خنده‌اش بغض شد که قورت داد و فکر کرد که من نفهمیدم. واقعا هم حالش را نفهمیدم. دومین سوال احمقانه را پرسیدم: _ وای ترس که خوب نیست، حال گرفته الانتم خوب نیست! _ بهش فکر نکن. من هنوزم می‌ترسم. ترس اینکه این سپهر بی‌شرف‌بازی در بیاره! اما وجدانا مثل اولی نیست. باز هم قطره‌ای درخشید. . . . [ برای خوندن یه پارت جلوتر از کانال اصلی، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 ••• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|❄️| جان‌و‌دلی‌را‌چه‌محل‌، ای‌دل‌و‌جانم‌که‌تویی! SAHELEROMAN | ساحل رمان
• شرایط تحتِ کنترلِ ادمینه دوستان با خیال راحت بخوابید!✊🏻😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت بیست و چهارم » «رمان بگذارید خودم باشم» _ البته فری من هم ساده بودم! اون اولی بهم لبخندی می‌زد براش جون می‌دادم، اخم می‌کرد سکته می‌کردم، گل می‌خرید کثافت، بال درمی‌آوردم، کافه می‌رفتیم فانتزی‌هامو براش می‌چیدم... برق اشک بعدی، اشک من را هم به دنبالش کشاند تا روی متکایم! _ ولی خب آدم نباید ساده باشه! من حواسم به تو هست، همه چیز رو خودم یادت می‌دم! مَن، من مگر می‌خواستم با کسی ارتباط بگیرم؟! از فکرش هم یک ترس و تپش متفاوتی وجودم را گرفت. خودم را رها کردم با سوالی: _ اولی رو چی‌کار کردی؟ دوباره آن قطره برق زد کنار چشمش و آهی کشید که رها شد: _ من که کاری نکردم اون بعد چند ماه یک‌هو خیلی عجیب منو نخواست. _ تو رو نخواست؟ _ به کسی نگو، من پیش همه می‌گم که خودم تموم کردم اما متوجه شدم که من اصلا مهره اصلی بازیش نیستم، خیلی برام گرون تموم شد، ازش خواستم بیاد سر قرار همیشگی. _ کجا؟ _ یه کافه بود که خیلی برام خاطره شده بود، همه‌شو یادمه، فکر کردم اونجا قرار بذارم می‌تونم درست کنم. _ فقط برای تو خاطره بود؟ آب دماغش را بالا کشید. _ منِ احمق اینجوری فکر می‌کردم، وقتی نشست جلوم کاملا حالت دفاعی داشت، چون چند هفته بود خیلی بین‌مون بهم ریخته بود، چند بار گفته بود از این اداهای دخترانه‌ام حالش بهم می‌خوره. _ ادا؟ _ اینکه گریه می‌کردم، قهر می‌کردم... چه می‌دونم همین کارایی که باباهای ما وقتی از مادرامون می‌بینن نازشون رو می‌خرن، برای من برعکس بود؛ سرزنشم می‌کرد، منم گفتم یه خاطره بازی راه بندازم دیگه حتما جواب می‌ده! هدیه هم خریدم . . . . . . [ برای خوندن یه پارت جلوتر از کانال اصلی، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صاحب قبله و قبله دو عزیزند ولی خوش‌تر آن است من از قبله‌نما بنویسم... :) آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد باز غمنامه به بیگانه چرا بنویسم؟ . . - از شما به ما رسیده!📨 SAHELEROMAN | ساحل رمان
در حال بررسی اتفاقی نو در [ ساحل رمان! ] • با حضور افتخاری ادمین‌های [ نـــمــکــــتـــاب! ] • منتظر باشید!😎 •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا قرار شد ادمین یه سفر بیست روزه بره! اگـه دوست دارید همراه و هم‌سفرش باشید، یه [ بـــــــزن بریـــم ] بفرستید پیوی تا برنامه‌ی‌ سفرمون رو بگم بهتون!😃 • .
• جمعیت کثیر رو داشته باشید که یه مینیبوس بگیرم بیارم تا فردا😁 •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت بیست و پنجم » «رمان بگذارید خودم باشم» _ تو هدیه خریدی؟ _ چیه تو هرچی شنیدی مردا ناز می‌کشن و خرج می‌کنن؟ نه فری جون تو نمی‌دونی من برای اولی چند میلیون جیرینگی گذاشتم وسط که حرومش باشه، برای دومی از ترس مثل اولی دو برابر خودمو خالی کردم ولی برای این سپهر یه پوست شکلات هم هزینه نکردم! _ تلافی کردیا! _ نه اولش خرج نکردم ببینم آدمه، بعد چرا دیگه الان بعضی وقتا شارژ موبایلش‌ رو هم می‌دم! آب دهانم را قور دادم و فکر کردم چه کار سختی است! _ اون تو کافه، هدیه رو دست نزد که هیچ، خیلی قبیح برخورد کرد که هان، چته! _ وای! _ حالم بدتر از وای بود. مثل ماهی درحال مرگ شده بودم، هی دهنم رو باز و بسته می‌کردم که حرف بزنم، قیافه و حالتش می‌بست. بعد از کلی بالا و پایین، راحت ولم کرد و رفت. _ رفت؟ جوابم را نمی‌دهد، در رویای خودش است یا شدت دردش زیاد است که عکس‌العملی نمی‌بینم، نمی‌دانم! اما زمزمه‌اش را می‌شنوم: _ انقدر خوشحال بودم که داشتم رمانم‌رو می‌نوشتم تا کانال بزنم و آنلاین ادامه بدم. حالا حسم به همه رمانا دروغه! من کنار اولی هم رویاهامو از دست دادم هم... رنگم می‌پرد از اعترافات فرزانه و دلم نمی‌خواهد ادامه دهد، اما او دلش حرف زدن می‌خواست که کاش من را انتخاب نمی‌کرد: _ گول خوردم و چندبار باهاش به مکان‌های خالی هم رفتم! معده‌ام درجا درهم می‌پیچد. _ من عاشقش بودم و حاضر بودم برای خوشحالیش هر کاری انجام بدم. دست می‌گذارم روی معده‌ام. _ تمام عاشقانه‌هامو سوزوند، مثل خاکستر ریخت وسط زندگیم و من از لجش ارتباط گرفتم با یکی از دوستاش. اگر چشم نمی‌بستم و طاق‌باز نمی‌شدم حتما بالا می‌آوردم. دیگر هیچ دست خودم نبود. _ آدم بعد از شکست خواه ناخواه پر از حس انتقام می‌شه، می‌خواستم جلوی چشمش باشم، خودم رو خوشحال نشون بدم تا انتقامم‌رو بگیرم. دومی یه احمقی بود مثل اولی و من. فقط از من احمق‌تر. دید که سکوت کردم نیم‌خیز شد روی صورتم و پرسید: _ فری خوبی؟ فقط می‌توانستم یک عکس‌العمل نشان بدهم _ هوم! . . . [ برای خوندن هر شب سه قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این قوم را به راه حقیقت کشانده‌ای موسای بی عبا و عصایی بزرگوار بر شانه‌های باد، جهاز تو حمل شد فرمانروای ملک صبایی بزرگوار گم کرده‌ایم کعبه حاجات و آمدیم نزد شما که قبله‌نمایی بزرگوار من گریه می‌کنم که نگاهی کنی مرا آری همیشه عقده‌گشایی بزرگوار... • • - SAHELEROMAN | ساحل رمان
[ قدم اولِـــــ① سفر! ] . . موقع زمزمه کردنش، کی پیش چشم‌تون قد عَلَم می‌کنه؟ کدوم مخاطب خاص؟;)💌 @sahele_roman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- ...