فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شخصیتهای مهم
موثر
آینده ساز
فرمانده نیروی دریایی با نسل امروز!
SAHELEROMAN | ساحل رمان
آخرین برگ سفرنامه باران این است
که زمین چرکین است ... 🗞
.
#شعریجات
- استاد شفیعی کدکنی
SAHELEROMAN | ساحل رمان
••
① یـه بخش از رمان آنلــاینمون
(خیلی طولانی نشه، یک الی چند
خط) که به دلــت نشـسته و برات
خـــاص بــوده رو انتخــاب کن.🔖
② حــالا برو توو گالـــریت و ببین
کـــدوم عکـس وایب ایــن تیکه از
رمان رو بهت میده!📷
••
••
ترکیب این دوتا رو [برامون بفرست] و
به قید قرعه، برنده این هفتهی ما باش!
به احتــرام محصلهامــون هم تا
ساعت ۲۴ مهلت دارید جذابیات
تون رو برامون بفرستید.🤝😎
#چالش
••
تو خیلی قدرت ها داری! حالا یه اشتباه
هم مثل یه گوجه گندیده خورده وسط
تصویر فرشتهایت؛ چرا کلا خودت رو
حذف می کنی؟ دست بلند کن! گوجه
گندیده رو از روی سروصورتت پاک کن...
"بگذارید خودم باشم _ نرجس شکوریانفرد"
•
•
پ.ن: پرسیدید چی به چیه! ایشون یکی از
ارسالیهاست. صرفا جهت شفافسازی🚶🏻♀🤝
#چالش
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت هشتادودوم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
به روی خودش نمیآورد و میگويد:
- ولی خدائیش فرشته، ضربالمثل قدیمیها خیلی درست بوده که میگفتن «جسم، مَرکبِ (الاغ) روحه»؛ میخوای به هدفات برسی و روانی نباشی و ابرقدرت روحی باشی اول باید مرکبت سالم باشه که پای رفتن داشته باشه و ببرتت!
فکر نمیکردم دایی برای جسم اهمیتی قائل باشه، فکرم همیشه این بود که انسان را روح میبینند و همۀ لذتهای جسمانی را حرام!
- چیه زل زدی به من، با خودت حرف میزنی!
تازه متوجه میشوم که چندلحظهای است دارم دایی را نگاه میکنم و با چشم صحبت میکنم.
تا میخواهم سرم را پایین بندازم، با قاشق زیر چانهام را نگه میدارد و میگوید:
- آ، آ، آ دقیقا حرفای ذهنت رو بگو!
میگویم:
- فکر میکردم شما اهل لذت نباشی! منظور جسمیه!
قاشق را برمیدارد و میگوید:
- تو اصلا لذت رو میفهمی که یه همچین فکری هم کردی؟
- دایی!
معترضتر از من حرف میزند:
- چرا نگاهت انقدر کجه؟ چی شده که نمیبینی؟ تو کی انقدر فرصت کردی خودت رو خراب کنی؟
قاشقم را به نشانۀ اعتراض زمین میگذارم، قاشقش را به نشانه کم اهمیتی پر میکند و به دهان میگذارد، با آرامش میجود، قاشقی از سالاد من را هم میخورد و میگوید:
- بخور بابا، قهر نکن، اما خواهشا از کور لذتی بیرون بیا!
بابا همین سالاد خوردن مگه لذت نداره، کی درست کرده و داره به تو التماس یه قاشق بیشتر میکنه، سیبزمینی آتیشی با چایی که هرروز برات درست میکنم لذت نیست، جسمی نیست، بستنیهایی که از جیب من خودت رو مهمون میکردی، کوهی که میبردمت... فرشته!
فرشته گفتنش انقدر اعتراضی هست که جرأت نکنم جواب بدهم، خودم را مشغول خوردن نشان میدهم و ذهنم اما حرفهای دایی را ادامه میدهد و تمام لذتهای جسمانی را مرور میکند، درست میگوید، نمیتوانم به خودم دروغ بگویم؛ اهل ورزش است، گپ دوستانه، گردشهای گاه و بیگاه خانوادگی...
ردیف میشود همۀ آنهایی که هرچه سبک و سنگین میکنم لذت جسم را دارد.
بالاخره تمام میشود، غذا خوردن و سالادم را میگویم.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان
••
و اما برندهی قرعهکشی چالش دیروزمون
کاربر: ♡ZohourOmid♡
[کتاب روانشناسیطورِ #قدرت_پنهان_من]
اثری از تیم نمکتاب؛ مبارکتون باشه!^^🦋
••
حالا هم همینه، خیلی چیزایی که براش بیتابی
میکنی به اندازه آدامسه، چند دقیقه، چندساعت،
چندروز بیشتر دوام نداره، تفش میکنی. اما پدر
همه رو درمیاری، ظاهرا پدرومادرت رو اما دراصل
خودت رو!
.
.
📖- بگذارید خودم باشم
📽- #ســکـانــسیـــجات
SAHELEROMAN | ساحل رمان
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت هشتادوسوم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
نمیدانم چرا اما بیحرف و اعتراض ظرفها را جمع میکند تا ببرد، همراهیاش میکنم، میایستد که بشورد، همه کاری میکنم و آخرش میآید که برود، همۀ حرف را میگویم:
- دایی، سوده میخواد بیاد.
نگاهش همراه میشود با قهقه بلندی که مرا هم میخنداند. میکوبد پشت کمرم و با همان خندهها کلمات را هم بیرون میریزد:
- مدیونی فکر کنی از ترس سوده دارم ظرف میشورم. زن من نیست که، هوادار تو اِ، کشته من رو این چند روز.
خودم را جمعوجور میکنم که بروز ندهم خوشحال هستم از آمدنش! داخل اتاق که میشویم میگوید:
- فرشته من نصیحتی نمیگم اما خیلی ضعیف شدی، غذا خوردنت نامیزونه، به خودت برس، این چند روزه که غذای فستفودی نداشتیم جوشهای صورتت همه بهتر شدن.
بیاختیار میچرخم سمت آینه. نگاه چندثانیهای تایید حرف دایی است که میشنوم:
- من همیشه ارتباطم رو با کسایی که هوای جسمشون رو نداشتند کم کردم، ناراحت نبودم که قلیون و سیگار میکشه، حرفم این بود چرا خودش برای خودش مهم نیست، میگفتم چون تنبله و زیاد میخوابه و برنامهای برای خودش نداره ولش کنم، دوست نداشتم با کسی که هدفی نداره دوستی کنم، اصلا شعارم این بود با کسی که هوادار جسمش نیست ارتباط محدود داشته باشید.
- اینها همهاش لذته خب!
- حالا من میگم نفهمی، سوده خانم میگه چرا میگی، خیلی هم اهل فهمه!
- خدا سوده رو برا من نگهداره!
- سوده و صدتا مثل سوده برای کسی که نمیخواد بفهمه، به هیچ دردی نمیخوره، فقط لوستر و پرروتر میشی!
- دایی!
- یعنی حرف حق زدم، به جای اعتراض فکر کن! آدمی که خودش رو به خواب میزنه نمیشه بیدارش کرد!
- دایی همۀ اینها هم درست!
نمیگذارد حرفم را بزنم.
- اما مهم اینه که الان جسم تو حالش خوب نیست، معدهدرد داری، بدخوابی داری، بدخوراک هم هستی، سالی چندبار سرما میخوری، میگرن داری، چند قدم از چهارتا کوه بالا میبردنت میریزه پایین! خوراک هم آداب داره، چه چیزی رو کی بخوری، چهجوری بخوری!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
من رشتهی محبت تو پاره میکنم
شاید گره خورد به تو نزدیکتر شود ! ¡🖇
.
#شعریجات
SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آرامید_جون
تقدیم میکند.
در ضمن اگر کسی سرگذشتی داره که قابل نوشتن باشه، بعد از دیدن این فیلم با ادمین ارتباط بگیره
تا با نویسنده ساحل رمان
#نرجس_شکوریان_فرد
گفتگو بشه ببینیم فرصت دارن بنویسم یا نه🧐
@takrang1
اونــایی که از زمــان رمان #راز_تنهایی
باهامون بودین؛ توو خلسه رفتنهای
دنیل رو یادتون میاد؟🌫❤️🩹
چه روزایی بودنا! ...=)
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت هشتادوچهارم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
تمام مغازهها، رسانهها تبلیغ و تلقین میکند که بخوری!
اما کی میگه که چه چیزی بخوری بدنت سالمتر میمونه!
پفک؟
چیبس؟
آدامس؟
سس؟
قهوه؟
شیرینیجات؟
روغنها... تراریخته، کودهای نیتروژن که به زمین و گیاه میدن...
اینا غیر از اینی که جسمت رو مریض میکنند، خلقت رو هم عوض میکنند
به تمام ارکان وجودم برمیخورد، این همه دربوداغان هستم و خودم خبر ندارم!
به دایی حرفم را نزنم میمیرم!
- حرف آخر را بگو دایی!
- آفرین حالا شدی دختر فهیم خودم، آدمی که برای جسمش ارزش قائل نباشه برای روحش هم قطعا ارزش قائل نیست، چون جسم و روح باهم متصلند و سریع و حتمی روی هم اثر میذارند!
حرفش ناقص میماند چون صدای زنگ همراهش که بلند میشود به سرعت برمیدارد و با سلام بلند بالایی که میکند میفهمم یکی از همکاران یا شاید هم رئیسشان است!
از اتاق میزند بیرون و در فضای بستۀ اتاق من میمانم و افکارم.
افکاری که رهایم نمیکند تا خواب من را جدا میکند از خودش!
اما راست میگوید؛ این چند روز که هلههوله نخوردهام، سالم خوردهام خودم هم آرامتر هستم، اعصابم را میگویم...
موبایل ندارم تا دورههای بیپایانم را در مجازی شروع کنم و صدها قسمت فیلم ببینم، آرامترم دوستام نیستند تا... راستی واقعا دوستانم بودند؟
پس چرا وقتی بودند و بودم، خراب بودم، تلخ و گس.
حلا که نیستند آرامترم. آرامتر!
حالا که چهارپنج ساعت موسیقی پرده گوشم را نمیلرزند آرامترم...
دوست ندارم به خودم دروغ بگویم...
به خودم نه...
با خودم صادق هستم...
باید باشم...
گوشه دفترم مینویسم:
هدفم از همه کارها چه بود؟ هرکارم را با چه هدفی انجام میدادم؟ بهانه لذت بردن کافی بود برای انجامشان؟ بعدش؛ بعد از همۀ لذتهایم خوشحال بودم یا خودخواهتر؟ اصلا چه کارهایی را ترک کردم که حالم را خوب میکرد؟...
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...