از فطرسِ مَلَک به همه دلشکستهها؛
حی علی کرامتِ گهوارهیِ حسین...❤️🩹🕊
.
#ولادت_امام_حسین
SAHELEROMAN | #شعریجات
رفقای ساحل رمانی!
لیست کامل کتابهای سرکار خانم #نرجس_شکوریان_فرد
رو ازمون خواسته بودید. ایشون هستن!👐🏻😎
.
.
[قصهی قهرمانان وطن🇮🇷]
• از او - قصه شال
• از او - عبدالمهدی
• از او - ناخدا رحمت
• از او - مادر شمشادها
• از او - هنوز سالم است
• از او - چهار قصه شورانگیز
●
[جیبیهای شگفتانگیز🪄]
• پدر
• مادر
• سعید
• خواهر
• امیر من
• امام من
• معصومه
• امام رئوف
• حاجقاسم ۱
• حاجقاسم ۲
• محبوب من
• سفر بیستم
• میر و علمدار
• دل های امیدوار
• صاحب پنجشنبهها
• میر و علمدار مصور
• آرزوی شیرین
●
[رمانهایی از زندگیِ تو🫂]
• اپلای
• من نه ما
• راز تنهایی
• شطرنجباز
• از کدام سو
• هــــــوای من
• سو من سه
• مثبت یـــک
• سیاهصورت
• رنج مقدس۱
• رنج مقدس۲
• زنان عنکبوتی
• عشق و دیگر هیچ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه دیدار با
نویسنده بریم؟
اول نیت کن،
بعد ببین.
@sahele_roman
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوسیوپنجم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
گام اول را برمیدارم؛ فرار میکنم از تمام آنچه که میخواهد ذهنم را در منگنه بگذارد؛ تمام خاطرات، خیالات...
پیشنهاد میدهم به سوده جان دایی:
- مشاعره کنیم؟
شروع میکند همان اول:
- در این درگه که گَه گَه کُه کَه و کَه کُه شود ناگه مشو غره به امروزت که از فردا نهای آگه
نفسم حبس میشود؛ تا میآیم غُر بزنم که سوده جان کمی مدارا، کمی سادهتر، چکشت را بگذار زمین، قبلا اگر نفهم بودم و مغرور به حال و روز و زیبایی و هر کوفتی، مؤدب میشوم، هرچه داشتم، حالا تمام آنها ریخته، آگه نبودم از فردایم که امروز میشود و به این بدبختی!
_ 《ه》بده فری جون!
_ همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تورا که من هم برسم به آرزویی
- دوست داشتم اینو!
مقاومت میکنم که حالم بد نشود و با ضربه پا چوب خشک را میشکنم و حرصم خالی میشود نه با اشک و ناله.
با حرکت و بلند هم میگویم:
- 《ی》بده سوده جان که بدون شوی عزیزت داری باخت را تجربه میکنی!
با ارهای که دستش است و تلاش میکند چوبها را ببرد اشارهای تهدید آمیز میکند و میگوید:
- یارا یارا گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را چو مسيحا به دمیدن آهی روشن کن
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان
به میزانِ نظر، حُسن تو را با ماه سنجیدم؛
میانِ این و آن فرق از زمین تا آسمان دیدم...🌙
.
#ولادت_حضرت_عباس
SAHELEROMAN | #شعریجات
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ
سلام بر تو ای وعده خدا كه آن را ضمانت نمود ...🌱
•
#یازده_روز_مانده | #نیمه_شعبان
••
پ.ن: اگه از میزان استقبالی که سال پیش [ از این موجود زیبا ] انجام شد خبر داشتید، بیشک جامهدران کف پیوی ادمینش بودید تا اتمام موجودی نزده! 🤝🥹
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوسیوششم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
خوانده نخوانده هر دو باهم میزنیم زیر آواز:
بی تو برگی زردم
به هوای تو می گردم
که مگر بیفتم در پایت
ای نوای نایم
به هوای تو می آیم
که دمی نفس کنم تازه در هوایت
به نسیم کوبت ای گل
به شمیم بویت ای گل
در سینه داغی دارم
از لاله باغی دارم
با یادت ای گل هر شب
در دل چراغی دارم
باغم بهارم باش
موجم کنارم باش
حالا هر دویمان دستانمان را در هوای سرد باغ تکان میدهیم و با آخرین صدا میخوانیم:
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بیتو به جان آمد وقت است که بازآیی
مشتاقی و مَهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایابِ شکیبایی
انقدر زمزمه میکنیم که با سردی هوا به سرفه میافتیم.
مینشینم میان برگها و مینشیند مقابلم.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
••
یه سلام از صدر داستانهای
بیژن و منیژه
لیلی و مجنون
خسرو و شیرین؛
اما از نوع نافرجامش!🔞
••
دنیا هرکسی رو یه جور میچرخونه
و دور میده..
امّا بعــضی ها یه جورِ عجیبتــــری
اسیرِ بازیِ دنیا میشن و ماجراهای
پیچیدهتری براشون رُخ میده!🌪
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوسیوهفتم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
من با خستگی او با خندههای راز آلوده!
مینالم:
- این را دوست داشتم
چشمم یخ میبندد از سرما!
دست به کار میشود و چوب و برگ و خار را در اجاق سنگی دستساز دایی میچیند و فندک را زیرش میگیرد.
اول برگ و خار پذیرای آتش میشوند و شعله بلند میکنند
و بعد چوبهای کوچک و ظریف و بعد از دقایقی چوبهای کلفت.
دستان سرخ شده از سرما میگیرم کنار آتش.
این حرارت را دوست دارم و میگویم:
- اول ضعیفها نابود شدند، بعد چوبهای نازک...
شده حال و احوال ماها در این بلبشوی دنیا، این زن و زندگی، اول همهٔ ماهایی که اعتقاد ضعیف داشتیم، قدرت تفکر پایین، تحلیل بلد نبودیم و سرمان گرم مجازی کرده بودند سوختیم تا...
سوده نمیگذارد ادامه بدهم و میگوید:
- ای فرشتهای که خودت را دو جوراب و دو شلوار و سه لباس و شال و کلاه پوشاندهای
برخیز و کمی آب بیاور تا برایت چای هل و به و سیب دمیده و از خواب سر و غفلت بیدارت کنم!
- نه اینکه شما با لباس بهاری آمدهاید؟
- جواب بزرگترت را مده، ادب حکم میکند برخیزی دست بر سینه، چشم گویان، پای در گالش خویش کرده آبی از چشمه بیاوری شاید رستگار شوی!
- رستگار!
- بترس از کید ما زنها که خداوند هم فرموده که کید ما عظیم است!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
مگو شرط دوام دوستی دوریست! باور کن،
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه میسازد...👤
.
#فاضل_نظری
@SAHELEROMAN | #شعریجات
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوسیوهشتم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
حرفش بیحد راست و درست است.
سوده را نمیگویم خداوند را میگویم؛ این بلبشوی خیابانی را هم با ما زنها کلید زدند و خوب هم توانستند شورمان را قلقلک کنند و شعورمان را تعطیل نگه دارند!
من آب میآوردم، سوده قابلمه را،
من پیاز پوست میکنم، او حبوباتی را که از دیشب خیسانده ک از صبح بار گذاشته را در قابلمه میریزد،
آب میریزد، سبزی میریزد، جو را هم که پخته میریزد،
راستش نگاه نمیکنم، فقط میبینم که هم هوای آتش را دارد و هم هوای غذا را،
پیازها اشکم را در میآورند و من با ریختنشان در ماهیتابه و روغن داغ حالشان را جا میآورم!
مشغول میکنم خودم را به همهچیز جز فکرهایی که نباید.
یک جنگ تمامعیار راه انداختهام بین خودم و خودم.
سروصدای همهچیز را درمیآورم تا سروصدای غصهها را نشنوم.
کار دست خودم است و خودم باید بلند شوم، ده بار میروم تا ساختمان و آشپزخانه، یکبار کفگیر میآورم، بار دیگر نعنا،
یکبار نمک میآورم، بار دیگر استکان.
میان تمام رفتوآمدها هم به سبک علیرضا افتخاری میخوانم:
بیتو برگی زردم
به هوای تو میگردم
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...