❇️ عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد
👌زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان #حافظ دلسوخته بدنام افتاد
🔅 برنامه ی روزانه #حافظ_خوانی
#حافظ_غزل_111 #قاسم_سلیمانی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ تتمه ی حکایت #مرد_مفلس (در 12 قسمت ) قسمت 8 🌺 این رها کن عشقهای صورتی نیست بر صورت نه بر رو
🔴 هان عزیز من عشقهاى صورى را رها کن نه تنها عشق روى زنان بلکه عشق مطلق صورت .
آن که معشوق است صورت نیست خواه عشق این جهان باشد یا جهان دیگر .
اگر صورت معشوق باشد چرا وقتى جان از بدن معشوق بیرون رفت او را رها مىکنى؟ .
صورت که در جاى خود ثابت است پس براى چه از او سیر مىشوى؟ پس تأمل کن و ببین معشوق تو کى است .
اگر چیز محسوس معشوق باشد باید هر کس که حس دارد عاشق باشد.
عشق در عاشق وفا ایجاد کرده و هر دم آن را فزونتر مىسازد اگر عشق کار صورت باشد کى صورت مىتواند وفا را هر لحظه دگرگون و افزون سازد .
پرتو خورشید بدیوار مىتابد دیوار نور عاریتى مىیابد .
عشق صورى هم عیناً دل بستن به آن دیوار است براى چه بکلوخى دل مىبندى اصلى و منشأ را بجوى که پایدار باشد .
👈 مولانا بر این باور است که: که عشقهای این جهانی هم «عشق برصورت» یا بر روی زیبای یک بانو نیست. حتى خریداران و عاشقان محسوس هم به صورت کارى ندارند. اگر عشق بر صورت است، چرا پس از بیرون رفتن جان، این جسم را رها میکنی؟
مولانا میگوید: حتی واسطهْ عاشقی هم حواس ظاهر نیست؛ اگر این چنین بود، همهْ موجودات زنده عاشق بودند. او براین باور است که: آنچه عشق را میافزاید، وفاست و وفا را صورت دگرگون نمیکند و حتی اگر صورت و جسم بمیرد، عشق میتواند برجای بماند.پس عشق کار صورت نیست، باید به منبع عشق راه یافت.
مولانا سرچشمه همهْ عشقها «حضرت حق» را به خورشید تشبیه میکند و میگوید: وقتی که روشنی حق بر موجودات این جهانی بتابد، عشق به آنها پایدار میشود. «اصلی که تابد او مقیم» همان خورشید حقیقت است که میتابد و جاودانه میتابد.
چون تو نمودى جمال، عشق بتان شد هوس
رو که از این دلبران کار تو دارى و بس
(#سنایی )
پس آن چه از زیباییها در عالم طبیعت مىبینیم چنان که #حافظ گفته است: «یک فروغ رخ ساقى است که بر جام افتاد.» ( #حافظ_غزل_111 ) و اگر آن خورشید فروغ خود را بر گیرد جز تاریکى نماند. پس ابلهى است به زیبایى ظاهرى دل بستن و زیبایى اصلى را نادیده گرفتن.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_18
قسمت 8
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2