#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_16
#دعای_شانزدهم_صحیفه_سجادیه
#دعا_شانزدهم_4
#پناه_بى_پناهان 2
#نجات_غمديدگان_دل_شكسته 1
#حکایت_جوامع_الحکایات 1
✳️ سديد الدين محمد عوفى در كتاب «جوامع الحكايات» نقل مىكند:
«تاجرى معروف و آبرودار و مورد توجّه مردم زيارت كعبه الهى كرد، جهت مخارج سفر مقدارى زر مهيا نمود و گوهرى نفيس كه قيمت آن سه هزار دينار بود با آن زر در هميانى نهاد و بر كمر بست.
در منزلى از منازل راه به قصد قضاى حاجت از كاروان فاصله گرفت، هميان از ميان بگشاد و به كنارى گذاشت ومشغول قضاى حاجت شد، چون از كار خود فراغت يافت، برداشتن هميان را فراموش كرد و به راه خود ادامه داد، پس از مدتى از هميان ياد آورد به محل قضاى حاجت بازگشت ولى هميان را نيافت چون اموال ديگر در اختيار داشت و مىتوانست ادامه سفر دهد، از گم شدن هميان غصّهاى به خود راه نداد.
پس از اداى حج و بجا آوردن مناسك به وطن اصلى مراجعت نمود، در حالى كه در وطن انواع محنتها به او حمله ور شد و كار به جايى رسيد كه جهت حلّ مشكل هر تيرى به تركش مىگذاشت و مىانداخت به خطا مىرفت و هر تجارت كه از راه تجربه پيش مىگرفت دچار خسران مىشد.
در مدتى اندك تمام مال و منال او از دست برفت، از خوف مردم و ترس طلب كار و شرمسارى از دوستان و خلاصه شدت رنج و غم، وطن اصلى را وداع كرد و ترك شهر وديار نمود.
👈ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج 7 ، ص: 289
#شانزدهم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_16
#دعای_شانزدهم_صحیفه_سجادیه
#دعا_شانزدهم_4
#پناه_بى_پناهان 2
#نجات_غمديدگان_دل_شكسته 1
#حکایت_جوامع_الحکایات 2
✳️ او با زن و فرزند در حركت بود، نه منزلى پديد و نه مقصدى معين و نه راحلهاى مهيا و نه زادى پيدا، همان طور در حركت بود تا به دهى رسيد، در سرايى خراب فرود آمد، فصل زمستان رنج و مشقت آنان را بيش از پيش كرد، در چنين وضعيتى همسر او دچار وضع حمل شد، به مرد گفت: آخر ترتيب كار من بساز و چراغى برافروز و به جهت من غذايى مناسب حال تهيه كن.
مرد را بيش از اندكى پول نقره نبود، مىگويد: در آن شب تاريك برخاستم و به دكّان بقالى رفتم و او را التماس كردم تا دكّان خود را باز كرد، شرح حال بدو باز گفتم قدرى روغن و شكر به من داد، ظرف روغن و كيسه شكر به سوى منزل مىبردم، پايم به سنگى سخت آمد، با سر بيفتادم كاسه روغن شكست و آن روغن با گل و لاى مخلوط شد، هر ذرّه شكر به جايى ريخت، در حالى كه فرياد از نهادم برآمد از جاى برخاستم و به آواز بلند گريه سر دادم و بر خود و اين همه رنجى كه به من رسيده نوحه كردم،
👈ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج 7 ، ص: 289
#شانزدهم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_16
#دعای_شانزدهم_صحیفه_سجادیه
#دعا_شانزدهم_4
#پناه_بى_پناهان 2
#نجات_غمديدگان_دل_شكسته 1
#حکایت_جوامع_الحکایات 3
✳️ ناگهان مردى سر از پنجره خانه بيرون كرد و آواز داد:
اى مرد تو را چه مىشود كه در اين نيمه شب به فرياد آمدهاى و مزاحم خواب مردمان شدهاى، گفتم: عيالم دچار وضع حمل است، دو درهمى پول نقره داشتم روغن و شكر خريدم آنهم از دستم برفت.
گفت: اى مرد براى دو درهم نقره عزا لازم نيست و گريه و زارى معنا ندارد، گفتم:
درد من همين نيست مرا وقتى ثروتى ونعمتى وافر بود، در حدى كه سه هزار دينار همراه گوهرى گران از دست دادم و ذرّهاى غصه نخوردم، اما امروز اين دو درهم براى من مالى بود و گوشهاى از درد مرا دوا مىكرد، تضرّع و زاريم و فرياد ونالهام بى جا نيست، در اين موقعيت جاى سرزنش نمىباشد.
صاحب خانه مرا نزد خود دعوت كرد و گفت: وصف هميان خود را بازگوى، گفتم: اى خواجه از سر اين داستان بگذر و بيچارگان را به سخن بى معنا ميازار، خواجه گفت: اين سؤال به شوخى نمىكنم و قصد آزار تو را ندارم، براى من بگو در چه وقت و در كجا اين هميان از دست دادهاى؟
👈ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج 7 ، ص: 289
#شانزدهم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_16
#دعای_شانزدهم_صحیفه_سجادیه
#دعا_شانزدهم_4
#پناه_بى_پناهان 2
#نجات_غمديدگان_دل_شكسته 1
#حکایت_جوامع_الحکایات 4
✳️ تمام قصه زندگى خود را براى او بازگفتم، به من گفت: اكنون عيال تو كجاست، آن سراى خراب به او نشانى دادم عدّهاى از خدمتكاران خود را فرستاد و عيال مرا به خانه خود آورد و دستور داد به احسن صورت از زن و بچهام پذيرايى كنند، سپس گفت: تو مقصدى معين ندارى اگر اين جا بمانى تو را سرمايه دهم كه به آن داد و ستد نمايى، پيشنهادش پذيرفتم مرا سيصد دينار زر مايه به كف نهاد و من آن را در خريد و فروش به كار بردم و در مدتى اندك منافع آن به پانصد دينار رسيد.
تمام آن به خدمت خواجه بردم، مرا گفت: اكنون تو را ثروتى به حاصل آمد و سرمايه به دست افتاد و از محنت فقر و فاقه خلاصى يافتى و آمادهاى تا مسئلهاى برايت بگويم، گفتم: بگو گفت: اگر آن هميان خود را ببينى بشناسى، گفتم: آرى، هميانم را آورد با تعجب ديدم مهر آن از سرش برنداشته و همچنان دست نخورده باقى مانده، به من گفت: من در همان شب تاريك خواستم هميان را به تو بازگردانم، اما چون تو را در فقر و فاقه عظيم ديدم و در شدت نگرانى ترسيدم كه تو را طاقت آن لذت و خوشحالى نباشد و خداى ناكرده رنجى به تو رسد، سيصد دينار به تو دادم تا چشمت پر شود و دستت فراخ گردد و روحيه ات آماده شود آنگاه هميان را به تو برگرداندم.
من آن هميان را بگشادم و آن مال پيش او نهادم و گفتم: چندان كه خواهى بردار، گفت: اى خواجه سالهاست كه من به حفظ اين مبتلا بودم و اين ساعت وجود مقدس حق مرا خلاصى داد و حق به حق دار رسيد، من بر آن مرد بزرگوار دعا كردم و مال خود در تصرف آوردم و پس از اندكى به توفيق حق و گشوده شدن در رحمت دولت و اقبالم به استقبال آمد و از رنج و محنت به راحت افكند، آرى»
«يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ»
👈ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج 7 ، ص: 289
#شانزدهم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2