eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ حکایت را در خانۀ پیرزنی فرتوت (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 1 🌺 دین نه آن بازیست کو از شه گریخت سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت تا که تتماجی پزد اولاد را دید آن باز خوش خوش‌زاد را پایکش بست و پرش کوتاه کرد ناخنش ببرید و قوتش کاه کرد گفت نااهلان نکردندت بساز پر فزود از حد و ناخن شد دراز دست هر نااهل بیمارت کند سوی مادر آ که تیمارت کند مهر جاهل را چنین دان ای رفیق کژ رود جاهل همیشه در طریق روز شه در جست و جو بیگاه شد سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد دید ناگه باز را در دود و گرد شه برو بگریست زار و نوحه کرد قسمت 1 👈ادامه دارد ... برنامه ی - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت را در خانۀ پیرزنی فرتوت 🔴خلاصۀ داستان ⏹ باز بلند پرواز و زیبایی که دست آموز شاه بود، روزی از کاخ شاهانه گریخت و به خانۀ محقّر پیرزنی فرتوت پناه برد. پیرزن که سرگرم بیختن آرد بود، آن بازِ زیبا را گرفت و از سرِ دلسوزی نابخردانه، شاهبال و ناخن‌های بلند او را چید. از آن‌سو شاه نیز نگران باز خود بود و به هرجا سر می‌کشید تا مگر او را پیدا کند. تا اینکه در پسینگاهِ آن روز، به کلبۀ پیرزن رسید و باز را با حالتی زار در آنجا پیدا کرد. شاه دلش به حال زار باز سوخت و ناله‌کنان بدو گفت: اینست سزای تو که از کاخ شاهانه گریختی و به این خانۀ محقّر پناه آوردی. این قصه قبل از مولانا در کتب فارسی شهرت داشته؛ چنانکه در کشف المحجوب به طریق اشارت آمده است: و لامحاله چون باز ملک بر دیوار سرای پیره‌زنی نشیند پر و بالش ببرند. شیخ این حکایت را به نظم در آورده است: مگر باز سپید شاه برخاست بشد تا خانهٔ آن پیرزن راست ادامه شعر عطار در لینک زیر https://ganjoor.net/attar/asrarname/abkhsh11/sh13/ 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 دین نه آن بازیست کو از شه گریخت سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت ⏹ معنای لغات کمپیر زن : یعنی زن پیر، فرتوت. تُتماج: (ترکى) نوعى آش که با دوغ یا کشک پزند. آشی است که از آرد ودانه های گیاهی می پخته اند. پایک: پاى ک (که افاده ترحم کند). بساز: آراسته، درست. بى‏گاه شدن: دیر شدن، به پایان رسیدن. (از بام تا شام در جست و جوى باز بود). 👈 داستان اینگونه آغاز می شود : پرنده ی بازِ دست آموز پادشاه، از دست شاه می گریزد وبه خانه پیر زنی فرتوت می رود وبرسرش می آید آنچه را که در ابیات آینده می خوانیم. ⚫️ مَثَل انسان‌های دین گریز 👌 مثل انسان‌های دین گریز، مَثل باز شکاری است که از محضر دین و دیانت و از بهشت معرفت الهی، می‌گریزد و به سوی خانهْ پیرزنی فرتوت پناهنده می‌شوند و خود را در دستان گندهْ پیر دنیا اسیر می‌کنند و دل‌سوزی‌های نابخردانه کمپیر دنیای پست او را مسخ کرده است و همهْ هویت انسانی الهی او را از او، می‌ستاند و پر و بالی که با او می‌توانست به اوج ملکوت پرواز کند، در دو دم قیچی تیز و بی‌رحم کمپیر روزگار شکسته و بریده می‌شود و این سزای انسانی است که از اصحاب بهشت و بهشتیان می‌گریزد و به دوزخ این جهانی روی می‌آورد. همچنین از این ابیات این معنی فهمیده می شود که:اگر نااهل را علمى که شایستگی آن را ندارد به دست آید در امر سازندگی به کار نگیرد و پندارد که حق آن علم را گزارد. چنان که پیر زن بال و ناخن باز را برید. على (علیه السلام) در باره چنین عالمان در نهج البلاغه، خطبه 17میفرماید : «پس میان مردمان به داورى نشیند و خود را عهده‏ دار گشودن مشکل دیگرى بیند. و اگر کار سر بسته ‏اى نزد او ببرند نظراتی چند از رأى خود آماده گرداند و آن را صواب داند». قسمت 1 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت را در خانۀ پیرزنی فرتوت (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 2 🌺 گفت هرچند این جزای کار تست که نباشی در وفای ما درست چون کنی از خلد زی دوزخ فرار غافل از لا یستوی اصحاب نار این سزای آنک از شاه خبیر خیره بگریزد بخانهٔ گنده‌پیر باز می‌مالید پر بر دست شاه بی زبان می‌گفت من کردم گناه پس کجا زارد کجا نالد لئیم گر تو نپذیری به جز نیک ای کریم لطف شه جان را جنایت‌ جو کند زانک شه هر زشت را نیکو کند رو مکن زشتی که نیکیهای ما زشت آمد پیش آن زیبای ما خدمت خود را سزا پنداشتی تو لوای جرم از آن افراشتی چون ترا ذکر و دعا دستور شد زان دعا کردن دلت مغرور شد هم‌ سخن دیدی تو خود را با خدا ای بسا کو زین گمان افتد جدا گفت هرچند این جزای کار تست که نباشی در وفای ما درست باز گفت ای شه پشیمان می‌شوم توبه کردم نو مسلمان می‌شوم قسمت 2 👈ادامه دارد ... برنامه ی - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 گفت هرچند این جزای کار تست که نباشی در وفای ما درست ⏹ معنای لغات خُلد: جاویدانى، بهشت جاودان. لا یَستَوِى: برگرفته است از آیه «لا یَسْتَوِی أَصْحابُ اَلنَّارِ وَ أَصْحابُ اَلْجَنَّةِ أَصْحابُ اَلْجَنَّةِ هُمُ اَلْفائِزُونَ:» یکسان نیستند مردم دوزخ و مردم بهشت و مردم بهشت رستگاران‏اند». گَنده پیر: سالخورده، کنایه از این جهان است. شاه خبیر: یعنی پروردگار زاریدن: گریستن با آواز. لئیم: پست، بد، بد کار. جنایت جو: طالب جنایت، خواهان گناه. لواى جرم افراشتن: کنایه از آشکارا گناه کردن. هم سخن دیدن: هنگامى که بنده به نماز یا ذکر مشغول است هم سخن خداست. 👈 انسان اگر در بینش توحیدی صداقت و وفا‌داری نشان ندهد، دچار گرفتاری‌های این جهانی خواهد شد و اگر از ارزش‌های توحیدی روی گردان شود در حقیقت گریزان شدن از بهشتِ معرفت و روی آوردن به دوزخ است. مولانا می‏گوید: تو چگونه از بهشت معرفت حق به سوی دنیای مادی می‏گریزی؟ انسان بریده از معنویت و خدا، همانند آن بازی است که در دستان گنده‌پیر دنیا اسیر گشته و دنیا همه شأنیت و شخصیت او را متلاشی کرده است. مولانا در این حالت بهترین راه را بیداری و بازگشت به شاه خبیر می‏داند که همواره سایهْ لطفش بر سر بندگانش هست. لذا می‏گوید: انسان گناه می‏کند و پروردگار توبهْ او را می‏پذیرد و بدی‌هایش را به نیکی مبدل می‏سازد. این مطلب اشاره‏ای است به آیه شریفهْ: «إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا»:مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مى‏کند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است! مولانا می‏گوید: چه بسا یک چنین لطفی از جانب پروردگار موجب شده است، تا انسان، کم ظرفیت و جنایت‌جو شوند. به همین جهت مولانا توصیه می‏کند که بنده باید را مراعات نماید و مغرور نگردد. بینش توحیدی اقتضا می‏کند که حتی به اعمال خوب خود هم متّکی نباشد، زیرا ممکن است در پیش‌گاه پروردگار، نیکی‌های ما زشت جلوه نماید بعد می‏گوید: پروردگار ما را به عبادت و ذکر و دعا فرمان داده است و این فرمان چنان ما را مغرور کرده که خود را «هم سخن با خدا» دیده‌ایم و نمی‏دانیم که همین گمان، ما را از او جدا می‏کند. این نشان دهنده طغیان آدمى است که بر اثر قدرتى که خدایش بخشیده، خود را به چیزى مى‏شمارد که «کَلاَّ إِنَّ اَلْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اِسْتَغْنى‏»:چنین نیست (که شما مى‏پندارید) به یقین انسان طغیان مى‏کند،از اینکه خود را بى ‏نیاز ببیند! . قسمت 2 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت را در خانۀ پیرزنی فرتوت (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 3 🌺 آنک تو مستش کنی و شیرگیر گر ز مستی کژ رود عذرش پذیر گرچه ناخن رفت چون باشی مرا بر کنم من پرچم خورشید را ورچه پرم رفت چون بنوازیم چرخ بازی گم کند در بازیم گر کمر بخشیم که را بر کنم گر دهی کلکی علمها بشکنم آخر از نه کم باشد تنم ملک نمرودی به پر برهم زنم قسمت 3 👈ادامه دارد ... برنامه ی - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 آنک تو مستش کنی و شیرگیر گر ز مستی کژ رود عذرش پذیر ⏹ معنای لغات مست کردن: کنایه از خود ناآگاه ساختن از خود، مغرور کردن به خویش. از آن کسى بودن: خاص او شدن، بدو پرداختن. پرچم خورشید: ترکیبى غریب است، در فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوى «گیسوى آفتاب» و «شعاع خورشید» معنى شده. «کندن پرچم خورشید» ممکن است کنایت از بالا رفتن به آسمان باشد. (اگر تو مرا به خود اختصاص دهى چنان بالا مى‏روم که خورشید روشنى بخش را بر اندازم و خود جاى آن بنشینم، یا اینکه چنان نورانى مى‏شوم که پرده تاریک کسوف را از روى آفتاب بر مى‏دارم). نواختن: نوازش کردن، نیرو دادن. گُم کردن: واگذاردن، ترک کردن. کمر: آن چه بر میان بندند. کمر و قلم از نشانه‏هاى اقتدار است. کلک: قلم، و آن از نشانه‏هاى وزارت است. نَمرود: پادشاه بابل. مشهور است که ‏اى به بینى او رفت و مغز او را بخورد و او از نیش آن پشه جان به در نبرد. 👈 الهی! اگرچه دستان گنده پیر روزگار، توانم را از من ستانده‌، لیکن اگر تو از من حمایت کنی و همراه باشی، می‏توانم بار دیگر چون بازِ شکاری اوج بگیرم و کاکل خورشید را چنگ بزنم و خورشید را مانند مرغ ضعیفی شکار کنم. خدایا! اگر تو بخواهی چنان به سوی تو پرخواهم کشید که آسمان نتواند هم‌‌پرواز من شود. با قدرتی که خدا بدهد کارهای خارق‌العاده می‏تواند کرد. خدایا! عنایت تو آن‌‌چنان قدرتی به پشه داده است که بساط حکومت نمرود را برچید. من کم از پشه نیستم اگر بار دیگر به من عنایت و توجه کنی، ملک نمرودی را برهم می‏زنم. کمر و کلک (قلم)، نشانهْ قدرت و مقام و منصب است. خدایا مگر نه این است که بی‏راهه رفتنم، از سرِ مستی بادهْ تو بوده است؟! عنایت زاید‌الوصف تو آن ‌چنان مرا از خودم بی‌خود کرده است، که راه را از کژراهه تشخیص نداده‌ام. بارالها! عذرم را بپذیر. و هم در این معنى است دعاى امام سجاد (علیه السلام ) در [ ] : اِلهى وَ سَيِّدى اِنْ کُنْتَ لا تَغْفِرُ اِلاّ لاِوْلِيآئِكَ وَاَهْلِ طاعَتِكَ؛ فَاِلى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبوُنَ وَ اِنْ کُنْتَ لا تُكْرِمُ اِلاّ اَهْلَ الْوَفآءِ بِكَ، فَبِمَنْ يَسْتَغيثُ الْمُسْيَّئوُنَ. «خدایا، اگر تو جز دوستان و فرمانبرداران را نیامرزى گناهکاران بر درگه که زارند؟ و اگر تو جز وفاداران را اکرام نفرمایى بد کرداران به که فریاد بر آرند؟ » قسمت 3 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت را در خانۀ پیرزنی فرتوت (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 4 🌺 در ضعیفی تو مرا با بیل گیر هر یکی خصم مرا چون پیل گیر قدر فندق افکنم بندق حریق بندقم در فعل صد چون منجنیق گرچه سنگم هست مقدار نخود لیک در هیجا نه سر ماند نه خود موسی آمد در وغا با یک عصاش زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش هر رسولی یک ‌تنه کان در زدست بر همه آفاق تنها بر زدست نوح چون شمشیر در خواهید ازو موج طوفان گشت ازو شمشیرخو قسمت 4 👈ادامه دارد ... برنامه ی - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 در ضعیفی تو مرا با بیل گیر هر یکی خصم مرا چون پیل گیر ⏹ معنای لغات بابیل: ابابیل. مرغانى که سنگ ریزه بر پیلان و لشکر حبشه افکندند و آنان را کشتند و سوره فیل در باره این رویداد نازل شده است. بُندُق: گلوله گلین یا سنگى یا سربى. حریق: سوزاندن. بُندُقحریق: یعنی گلولهْ آتش منجنیق: واژه‏اى گرفته از یونانى. ابزارى بود که در جنگها به وسیله آن سنگ یا آتش بر لشکر دشمن مى‏افکندند. هیجا: یعنی جنگ وغا: وَغَى، نبرد، جنگ. شمشیرها: کنایه از قدرت و شوکت. در زدن: کنایه از متوسل شدن (به قدرت خدا). بر زدن: برابرى کردن، روبرو شدن، همسرى کردن. شمشیر خو: که کار شمشیر کند، کشنده. 👈 تو فرض کن در ضعیفى و کوچکى مرغ ابابیل باشم و هر یک از دشمنانم چون پیل باشند. بقدر فندق سنگ مى‏افکنم بدنها را مى‏شکافد و گلوله کوچکم کار صد منجنیق مى‏کند [این بیت و بیت ما قبل آن اشاره بحکایت لشکر کشیدن ابرهه است که با فیلها و سپاه خود بعزم خرابى خانه کعبه آمد و مرغهاى کوچکى که ابابیل نام دارند در آسمان ظاهر شده و سنگهاى کوچکى را از هوا رها مى‏کردند بهر کس مى‏خورد از سر او سوراخ کرده از ما تحت او خارج مى‏شد در قرآن سوره فیل همین موضوع را بیان مى‏کند]. اگر چه ابزار جنگی ام کوچک وناچیز می نماید،اما با عنایت حق با همین ابزار ناچیز نه سر می ماند وکلاه خُود. موسى فقط با یک عصا آمد و بر فرعون و لشکریان شمشیر زن او غلبه کرد. هر پیغمبرى تکیه‏گاهش در خانه حق بوده و یک تنه خود را بهمه آفاق زده اگر از شمشیر نوح بپرسید بدانید که موج طوفان از اثر دعاى او خوى شمشیر بخود گرفت‏ . 👈 سخن در این است که قدرت حق می تواند هر آفریده یی را به کارهای خارق العاده توانا کند. در این ابیات مولانا نمونه هایی از سرگذشت پیامبران ومعجزات آنها را به دست می دهد.[ (نگاه کنید به: قرآن کریم، سوره مؤمنون: آیه‏هاى 55 و 56 و نهج البلاغه، خطبه قاصعه)] چکیدهْ محتوای سخن مولانا این است که پیامبران چون متکی به قدرت حق بودند یک تنه در برابر همهْ دنیا گرایان می ایستادند.ودر ابیات بعد قدرت همهْ انبیا را فرع قدرت حضرت محمد(ص) می شمارد. قسمت 4 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت را در خانۀ پیرزنی فرتوت (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 5 🌺 احمدا خود کیست اسپاه زمین ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین تا بداند سعد و نحس بی‌خبر دور تست این دور نه دور قمر دور تست ایرا که موسی کلیم آرزو می‌برد زین دورت مقیم چونک موسی رونق دور تو دید کاندرو صبح تجلی می‌دمید گفت یا رب آن چه دور رحمتست آن گذشت از رحمت آنجا رؤیتست غوطه ده موسی خود را در بحار از میان دورهٔ احمد بر آر گفت یا موسی بدان بنمودمت راه آن خلوت بدان بگشودمت که تو زان دوری درین دور ای کلیم پا بکش زیرا درازست این گلیم قسمت 5 👈ادامه دارد ... برنامه ی - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 احمدا خود کیست اسپاه زمین ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین ⏹ معنای لغات ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین:اشاره دارد به آیهْ شریفهْ« اقتربتِ الساعةُ وانشقَّ القمر»[ قمر، ایه 1] سعد و نحس: خوب و بد، مبارکى و شومى، که منجمان براى برخى ستارگان مى‏پنداشتند. و سعد و نحس در این بیت مقصود کسانى‏اند که معتقد به سعد و نحس ستارگان و اثر آنها در زمین و زمینیان‏اند. دَور قمر: آخرین دور هفت سیاره است و دور هر سیاره را هفت هزار سال دانند. هزار سال به خودى خود و شش هزار سال به مشارکت شش سیاره دیگر، و دور آدم آغاز دور قمرى است. و گفته‏اند در پایان این دور قیامت آغاز شود و این دور دور نحوست و بلاست. موسى کلیم و دور پیغمبر (ص): اشارت است به حدیثى که در تفسیر ابو الفتوح آمده است، و خلاصه آن اینکه: «چون موسى الواح را گرفت، پروردگار فرمود بستان و محافظت کن و چنان ساز که بر دوستى محمد (ص) پیش من آیى، موسى پرسید: محمد (ص) کیست؟ گفت: بر گزیده من است از جمله خلقان. موسى پرسید: هیچ اُمّت از اُمّت او فاضل‏تر هست؟ گفت: فضل امّت او بر دگر امّتان چنان است که فضل من بر خلقانم. موسى گفت: کاشکى من ایشان را بدیدمى. گفت: ایشان را نبینى و اگر خواهى تو را آوازشان بشنوانم. گفت: خواهم. حق تعالى فرمود تا امّت محمد (ص) از اصلاب جواب داد». در این معنى میبدى را تعبیرى لطیف است در تفسیر «سُبحانَ الَّذِى أَسرَى بِعَبْدِهِ»: دیگر معنى آن است که تا کرامت مصطفى و شرف وى بر خلق عالم جلوه کند و تا عالمیان بدانند که مقام وى مقام ربودگان است بر بساط صحبت، نه مقام روندگان در منزل خدمت... نبینى که موسى را گفت: «جاءَ مُوسى لِمِیقاتِنا» و مصطفى را گفت: «أسرَى بِعَبْدِهِ» موسى آینده است به خویشتن رونده، محمد (ص) برده است از خود ربوده. 👈 مولانا می‏‏گوید: قدرت همه انبیا فرع قدرت پیامبر اسلام است. قدرت حق می‏‏تواند هر آفریده‌ای را به کارهای خارق‌العاده توانا کند. قدرت همه انبیا بازتاب قدرتی است که پروردگار به رسول‌الله(ص) داده است. مولانا می‏‏گوید: ماه در آسمان بزرگ‌تر از ستاره‏های دیگر دیده می‏‏شود و ممکن است که این ستاره‏های سعد و نحس، ماه را سرور و پادشاه خود بدانند. تو ماه را بشکاف تا این ستاره‏ها که خود از سعد و نحس بودن هم بی‌خبرند؛ ببینند که دور دور توست. مضمون این سخن برگرفته از آیهْ شریفهْ قرآن است: « اقتربتِ الساعةُ وانشقَّ القمر» این آیهْ به معجزهْ معروف پیامبر در شکافتن ماه اشاره دارد. «تجلی»، یعنی جلوه‌کردن پروردگار بر بندگان که موسی چنین سعادتی را نداشت و جواب {لن ترانی} شنید، اما محمد (ص) در معراج به پیشگاه حق بار یافت و از مرتبهْ رحمت پیش رفته و به کمال قربت رسیده است: «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى»: نجم،ایه9 تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود؛ مولانا می‏‏گوید: پروردگار از موسی دلجویی می‏‏کند: من راه روزگار محمد را به این دلیل به تو نشان دادم که تو یکی از مردمان آن روزگاری که در این روزگار به جهانت آورده‌ام، اما نمی‏‏توانی به آن دوران برسی. این گلیم از پای تو درازتر است. امّت او نیز دور بهترین امّتان است که «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ » [ آل عمران،آیه 110 ] موسى (ع) چون کرامت محمد و دور او را دید گفت: پروردگارا، دور محمد (ص) از دور رحمت گذشته است، دور رؤیت قدرت و عظمت توست و دور کمال و رسیدن به قرب حضرت تو. و آرزو کرد تا خدا او را به دریاهاى رحمت خود برد و غوطه دهد و در دور احمدش ظاهر گرداند. قسمت 5 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت را در خانۀ پیرزنی فرتوت (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 6 🌺 من کریمم نان نمایم بنده را تا بگریاند طمع آن زنده را بینی طفلی بمالد مادری تا شود بیدار و وا جوید خوری کو گرسنه خفته باشد بی‌ خبر وان دو پستان می‌خلد زو مهر در کنت کنزا رحمة مخفیة فابتعثت امة مهدیة هر کراماتی که می‌جویی بجان او نمودت تا طمع کردی در آن چند بت بشکست احمد در جهان تا که یا رب گوی گشتند امتان گر نبودی کوشش احمد تو هم می‌پرستیدی چو اجدادت صنم این سرت وا رست از سجدهٔ صنم تا بدانی حق او را بر امم قسمت 6 👈ادامه دارد ... برنامه ی - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 من کریمم نان نمایم بنده را تا بگریاند طمع آن زنده را 👈 مولانا بسیار زیبا کشش الهی را به رفتار مادر با کودکِ شیرخوار تشبیه می‏کند؛ مادری مهربان که دماغ کودک را می‏مالد تا بچه از خواب بیدار شود و غذا بخورد. حضرت باری ‌تعالی به اقتضای رحمت واسعه ، به‌هر یک از بندگان خود به قدر استعداد و قابلیت ‌اش افاضهْ رحمت و افادهْ موهبت می‏کند. مولانا اساس و بنیان آفرینش را برمبنای رحمت و محبّت حضرت حق می‌داند و به این حدیث شریف اشاره می‏کند که پروردگار فرمود: من گنج مخفی بودم و می‏خواستم که شناخته شوم، به همین منظور خلق (انسان) را آفریدم. همچنین منظور مولانا ازاین ابیات این است که: نتیجهْ کشش پروردگار، هدایت بندگان و شناخت پروردگار است، شناخت ما به خدا و گرایش ما به او نیز مرهون زحمات و بت‌شکنی‌های پیامبران است و بایست قدر این ارزش الهی را دانست. اگر کوشش‌ها و بت شکنی‌ های آن حضرات و نیز جان ‌فشانی‌های پیامبر(صل الله علبه و آله) در راستای دین حنیف نبود، ما هم مانند پدرانمان بت ‌پرست بودیم. پس ما مرهون مجاهدت‏ های ایشان هستیم و باید ارزش این لطف و عنایت ویژهْ الهی را در ارسال رسل و انبیا بدانیم و سپاس‌گزار باشیم. 👌کُنتُ کَنزاً: برگرفته است از حدیث قدسی است که حضرت حق فرمود « کُنتُ کَنزاً مَخفِیّاً فَأحبَبتُ أن اُعرَفَ فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَى اُعرَفَ: گنجى پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم آفریده را خلق کردم تا شناخته شوم.» اِبتَعَثتُ: بعث و ابتعاث به یک معنى است. (من گنج رحمت پنهانى بودم پس امت هدایت شده‏اى را بر انگیختم). اُمَّتِ مَهدِیّه: اُمّت پیغمبر آخر زمان. چنان که در قرآن است: « کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ.»[ آل عمران،ایه 110 ] و مى‏توان گفت مقصود شخص رسول اکرم (صل الله) است چنان که در قرآن کریم[ نحل،آیه 120] ابراهیم (علیه السلام) «امّت» خوانده شده است. قسمت 6 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت را در خانۀ پیرزنی فرتوت (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش آخر 🌺 گر بگویی شکر این رستن بگو کز بت باطن همت برهاند او مر سرت را چون رهانید از بتان هم بدان قوت تو دل را وا رهان سر ز شکر دین از آن برتافتی کز پدر میراث مفتش یافتی مرد میراثی چه داند قدر مال رستمی جان کند و مجان یافت زال چون بگریانم بجوشد رحمتم آن خروشنده بنوشد نعمتم گر نخواهم داد خود ننمایمش چونش کردم بسته دل بگشایمش رحمتم موقوف آن خوش گریه‌هاست چون گریست از بحر رحمت موج خاست قسمت 7 برنامه ی - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 گر بگویی شکر این رستن بگو کز بت باطن همت برهاند او ⏹ معنای لغات وارستن: رها شدن، نجات یافتن. وارستن سر: کنایه از سجده نکردن، نپرستیدن. رهاندن: نجات دادن، خلاص کردن. میراثى: میراث خور، که میراثى از پدر یا خویشاوند یافته است. 👈 مولانا می‏گوید: با تلاش‌های پی ‌گیرانهْ انبیا، سرِ تو از سجدهْ بت ‌پرستی نجات پیدا کرد تا حقی که پیامبر برگردن همهْ امت‏ها دارد دریابی و آن را نیک بشناسی. لکن در این‌جا سخن از بتِ دیگری است که پرستش او از همهْ بت پرستی‌ها بدتر است و آن، بت نفس یا بت باطن شماست. پس دل را از رفتن در پی خواهش ‌های نفس آزاد کن. مولانا می‏گوید: تو بدان سبب از سپاس ‌گزاری دین، یکتا پرستی رخ برتافته‏ ای که دین را از پدرانت مفت و مجانی به دست آورده ‌ای. به‌ راستی داشتن دین شکرگزاری دارد اما چون مانند میراث از پدر به ما رسیده قدر آن را نمی‏دانیم و ارزشی برایمان ندارد. مثل جان‌ فشانی رستم در راه افتخار و شرف که زال آن را مفت ‌و‌مجانی به ارث برد. باز مولانا از طرف خدا چنین سخن می‏گوید: وقتی پروردگار بنده ‏ای را بستهْ عشق خود کند در دل او روزنهْ می‏گشاید و این و زاری‌ های ما و چشم ‌تر ‏ ، نشانهْ عنایت خاص و رحمت ویژه الهی است که حکایت از به ‌جوش آمدن دریای رحمت حق است. اگر خدا نخواهد که رحمتش شامل حال کسی شود او را نمی‏‏ گریاند. رحمت خدا بستگی به گریه‏ های خوب و لطیفی دارد که از ژرفای دل برآید. هرگاه بنده‏ ای از سرِ اخلاص بگرید، از دریای الهی امواجی بر می‏خیزد . اى خنک چشمى که آن گریانِ اوست وى همایون دل که آن بریانِ اوست‏ آخر هر گریه آخر خنده‏اى است مردِ آخر بین مبارک بنده‏اى است‏ هر کجا آب روان سبزه بود هر کجا اشکى روان رحمت شود قسمت 7 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2