eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ گفت:" بسم الله، بیا ، تا او کجاست؟ ♦️ شیر که به عقل و قدرت خود تکیه دارد، بدون آن که بفهمد این پیروی از دشمن او را به هلاکت می افکند به خرگوش می گوید جلو برو و آن شیر را به من نشان بده تا او و صد شیر همچون او را به سزای اعمالشان برسانم. و البته این نکته را هم یادآور می شود که اگر حیله ای در کار باشد خرگوش را به سزای دروغ خود خواهد رساند. در اینجا مولانا به این نکته توجه دارد که وقتی قضای الهی در می رسد چشم ها بسته می شود و انسان قدرت تمیز دوست از دشمن را از دست می دهد.بنابر این انسان باید در شناخت حقیقت به خدا روی آورد و از او مدد جوید. ❇️ اندر آمد چون قلاووزی به پیش ♦️خرگوش به مانند یک راهنما ( قلاووز) در جلو شیر به راه افتاد و او را به سمت چاه عمیقی (مغ) که به عنوان دام برای شیر در نظر گرفته بود برد. خرگوش و به دنبال او شیر به سوی چاه می رفتند. شگفتا (اینت= این تو را) که خرگوشی مکار چگونه شیری را فریب داده و به سوی هلاکت می برد. اگر آب کاهی را به دشت و صحرا ( هامون) ببرد جای تعجب ندارد، اما اگر آب کوهی را با خود ببرد جای بسی تعجب است. البته به نظر مولانا این امر به ظاهر عجیب است ولی هنگامی که حکم و قضای الهی در کار باشد هیچ امری عجیب نیست. مکر خرگوش شیر را به اسارت خود در آورد.عجب ( طرفه) خرگوشی که با وجود کوچکی شیری با عظمت را می رباید. ❇️ موسیی، فرعون را با رود نیل ♦️یک مثال برای چنین امور عجیبی که در دو بیت قبل مطرح شد قصه موسی(ع) در قرآن است که بدون هیچ قشون و لشکری فرعون را با لشکر و جمعیت فراوانش در نیل به هلاکت رساند. در آنجا هم فرعون که به خود و قوایش مغرور بود نمی دانست چگونه با رفتن به دنبال موسی (ع) و یارانش خود را به نابودی می کشاند. ❇️ یی نمرود را با نیم پر ♦️مثال دیگر، داستان پشه ای است که با تمام کوچکی و در حالیکه یک بال خود را هم از دست داده بود از راه بینی وارد مغز نمرود پادشاه جبّار بابل شد و ماموران برای از بین بردن او بر سر نمرود با گرز کوفتند و باعث شکاف فرق سرو هلاکت پادشاه شدند. حالِ آن کو قول دشمن را شنود ♦️آن چه در پیروی و قبول حرف خرگوش از جانب شیر در این داستان روی می دهد ، حال کسی را می ماند که حرف دشمن و یا یار حسود خود را می پذیرد و در واقع با او برضد خود یار و همراه می شود.حال فرعون که به حرف وزیر خود هامان گوش می کند و یا نمرود که به وسوسه شیطان تسلیم می شود نیز همین است که با پای خود به سوی هلاکت می روند. ❇️ دشمن ار چه دوستانه گویدت دام دان، گرچه ز دانه گویدت گر تو را قندی دهد، آن زهر دان گر به تن لطفی کند ، آن قهر دان ♦️خلاصه سخن مولانا در این دو بیت این است که در مواجهه با دشمن همواره باید نوعی حزم و بدگمانی داشته باشیم و فریب ظاهر را نخوریم. ❇️ چون قضا آید، نبینی غیر پوست ♦️همان طور که قبلا اشاره شد وقتی حکم وقضای الهی در می رسد کسی را جلودار آن نیست.بنابر این از نظر مولانا این فریب خوردن از دشمن هم خود قضای الهی است. پس در چنین حالی باید با دعا و زاری به درگاه خداوند برویم و از او که داننده اسرار ( علام الغیوب) است بخواهیم که ما را مجازات نکند و شیر نفس را بر ما غالب نفرماید.همچنین باید از او بخواهیم تا چشمان ما را در برابر حقیقت آنچنان تیره و تار نکند که آب خوش را آتش و آتش را آب گوارا تصور کنیم. ❇️ از شراب قهر، چون مستی دهی ♦️خداوند گاهی برای تنبیه بندگان گمراه خود آنها را از شراب قهر خود سیراب می کند . در آن صورت خداوند کاری می کند که بنده گمراه چیزهایی را که در واقع وجود ندارند واقعی می بیند. یعنی شخص دچار توهم می شود و در اثر این توهم ناشی از مستی از شراب الهی سنگ بی ارزش را گوهر و پشم بی مقدار را سنگ گرانبهایی چون یشم می پندارد. در اثر این مستی حس های شخص گمراه کارایی اصلی خود را از دست می دهند و در چنین حالتی چوب بد بو و ناچیز گز را چوب خوش بو و گرانبهای صندل تصور می کند. 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
❇️ ادامه ی حکایت (شرح مختصر قسمت اول ) 🔹 نوازنده ای که جهان ازو پر از خیالات زیبا شده بود و از نوای دلپذیرش مرغ دل به پرواز درمیامد و از شنیدن صدایش هوش جان حیران میشد وقتیکه عمرش گذشت و پیر و ناتوان شد و به اصطلاح مولانا گیر شد و کمرش خم شد و ابروهاش هم روی چشمانش را گرفت همچون ریسمانی که بر دم اسب میبندند (پالدم) مطربی کز وی جهان شد پر طرب رسته ز آوازش خیالات عجب 🔹 صدای دلنشینش بر اثر پیری زشت گشت و دیگر هیچکس اورا چیزی به حساب نیاورد (لاش:مقدار کم ) اون نوایی که زهره و اسمان را به حسرت و رشک میاورد حالا شبیه اوای خری شده بود مولانا در ادامه میفرماید کدام خوشیست که در جهان پایدار است و ناخوشی نمیشود و کدام سقفی است که روزی فرش و پخش زمین نمیشود ..مگر اواز و نفس عزیزان خداوند که نفخه صور اسرافیل عکسی از دَم الهی اونهاست گشت آواز لطیف جان‌فزاش زشت و نزد کس نیرزیدی بلاش 🔹 از شنیدن صدای درون اونهاست که ما از درون مست میشیم حتی اگرجسمشان هم ناپدید باشه اما هستی ما از نیستی ایشان نشات میگیره…اونها مثل کهربایی جذب کننده ذوق دل سالکانند و لذت دریافتهای روحانی و الهام و وحی اند …. اندرونی کاندرونها مست ازوست نیستی کین هستهامان هست ازوست 🔹 وقتیکه مطرب ضعیف و پیرتر شد از شدت فقر محتاج یه قرص نان گشت و بدرگاه خدا میگفت که بار خدایا عمر و مهلتم دادی و لطفهای فراوان با همچو من بنده حقیر و گناهکاری کردی …. چونک مطرب پیرتر گشت و ضعیف شد ز بی کسبی رهین یک رغیف 🔹 پیر چنگی ادامه میده که ایخدا امروز دیگه درامد و کسبی ندارم و مهمان توام و برای تو چنگ میزنم در همین احوال که چنگ در دست داشت بسوی گورستان شهر براه افتاد و آه میکشید و میگفت امروز دستمزدم رو از خدا میخواهم زیرا که او خریدار دلهاست نیست کسب امروز مهمان توم چنگ بهر تو زنم کان توم 👈 ادامه دارد ... (شرح مختصر قسمت اول ) 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️عرب در جواب زنش گفت مال و منال براى چه مى‏خواهى كه بيشتر عمر ما گذشته. شخص عاقل بزياد و كمى اين عالم نگاه نمى‏كند براى اينكه كم يا زياد هر دو چون سيل مى‏آيند و مى‏روند سيل خواه صاف باشد خواه تيره و گل آلود چون مى‏گذرد قابل گفتگو نيست در اين عالم هزاران جانور زندگى مى‏كند بدون اينكه غمى بخود راه دهد فاخته هر شب بر بالاى درخت بدون ساختگى خدا را شكر مى‏گويد. بلبل خداوند را سپاس گفته و در رسيدن روزيش بخدا اعتماد مى‏كند . باز دست شاه را مايه خوشى و قرارگاه خود قرار داده از مردارها اميد خود را قطع كرده. از خورد گرفته تا فيل كلان همه عيال خدا بوده و خدا بهترين نگاه دارنده عيال خود است. اين همه غم و درد كه در سينه ماها است گردبادهايى است كه از هستى ما بوجود آمده.] اين غمهاى بنيان كن چون داسيست كه عمر ما را درو مى‏كند و اين همه چنين شد و چنان شد وسواسيست كه بما عارض شده. هر رنج و دردى پاره و قسمتى از مرگ است اگر مى‏توانى اين قسمت كوچك از مرگ را از خود دور كن. اگر ديدى كه نمى‏توانى از خود دور كنى بدان كل او هم كه خود مرگ است بسراغ تو خواهد آمد. اگر جزو مرگ بر تو شيرين و گوارا باشد بدان كه خداوند كل او را هم بتو شيرين خواهد كرد. درد و رنج رسول و فرستاده مرگند پس از فرستاده او رو مگردان بلكه استقبال كن. هر كس بى‏درد و رنج و شيرين زندگى كرد بتلخى خواهد مرد و كسى كه تن خود را پرستيد جان نصيب او نخواهد بود. گوسفندهايى را كه از صحرا بكشتارگاه مى‏برند آن را كه فربه تر است مى‏كشند. اى قمر، اى زن مهربان شب گذشته و صبح رسيده چرا افسانه شب را از سر گرفته‏اى. وقتى جوان بودى قانع‏تر بودى اكنون چرا طالب زر شده‏اى در صورتى كه در جوانى خود زر بودى. درخت مو پر ميوه‏اى بودى اكنون چرا ميوه تو كاسد شده و وقتى كه بايد برسد بفساد گرائيده است. ميوه تو بايد شيرينتر بشود نه اينكه از مرحله اول هم عقب‏تر برود. تو جفت منى جفت بايد با جفت خود هم آهنگ باشد تا كارها اصلاح شود. جفت بايد مثل جفت خود باشد كفش و چاروق را نگاه كن كه هر دو جفت و مثل هم هستند. اگر يكى از دوتاى كفش بپا تنگ شود هر دوتا بى‏مصرف خواهد بود. جفت نمى‏شود كه يكى بزرگ و ديگرى كوچك باشد هيچ ديده‏اى كه گرگى جفت شير نر گردد. يك جفت جوال اگر يكى خالى و ديگرى پر باشد نمى‏توان بار شتر نمود. من با قوت قلب بسوى قناعت مى‏روم تو براى چه زياد طلب كرده بسوى بدى متمايل شده‏اى. اين مرد قانع با خلوص نيت و دل سوزى شب تا سحر بزن خود از اين قبيل نصايح مى‏كرد. ترجمه ابیات 114 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ نصيحت كردن زن شوهرش را 👈 زن گفت من فريب افسون ترا نخواهم خورد. سخنانى كه از دعوى و دعوت گفتن ترهاتى بيش نيست برو و سخن از روى كبر و نخوت مگوى. كار و بار خود را با طمطراق نگو در كار و حال خود دقت كرده و شرم كن. كبر زشت است و از گدايان زشت‏تر است مثل اينكه روز برف و سرما جامه انسان تر باشد. تو كه خانه‏ات چون خانه عنكبوت بى‏استحكام است چرا اين قدر باد و بروت راه انداخته‏اى.] تو چه وقت جان خود را بوسيله قناعت روشن كرده‏اى تو كه از قناعت فقط اسم او را ياد گرفته‏اى پيغمبر فرموده كه قناعت گنج است تو گنج را از رنج تميز نداده و رنج را بجاى گنج گرفته‏اى. قناعتى كه گفته‏اند گنج جان و روان است تو لاف مزن كه رنج روان هستى. مرا جفت خود مخوان من جفت انصافم و جفت دغل‏بازى نيستم. تو كه از شدت فقر در هوا را رگ مى‏زنى از شاه و بيك چرا دم مى‏زنى. با سگها بر سر يك استخوان نزاع مى‏كنى و مثل نى تو خالى ناله‏ات بلند است. مرا بخوارى و تحقير نگاه نكن تا آن چه در رگ و پوست تو پنهان است آشكارا نگويم تو عقل خودت را از من بيشتر تصور كرده‏اى من كم عقل را تو چگونه ديده‏اى. مثل گرگ زشت بما حمله نكن اى آن كه بى‏عقلى بهتر از عقل ننگين تو است. عقل تو كه پايبند مردمى است آن عقل نيست بلكه مار و كژدم است. خدا خصم ظلم و مكر تو بوده و دست مكر تو از ما كوتاه باد. تو هم مارى و هم فسون‏گر عجب است اى ننگ عرب با اينكه يك نفر هستى هم مار و هم مارگيرى زاغ اگر بزشتى خود پى مى‏برد از غم و درد چون برف گداخته بزمين فرو مى‏رفت. مرد افسونگر چون دشمنى بر مار افسون مى‏خواند و مار هم بر او افسون مى‏خواند و بدامش گرفتار مى‏كند. اگر افسون كردن مار براى خود افسونگر دام نبود كى شكار افسونگرى شده و اين شغل را شعار خود قرار مى‏داد. مرد افسونگر از بس حريص و طالب كسب و كار است ملتفت نيست كه چگونه مار او را افسون كرده است. مار مى‏گويد اى افسونگر افسون خود را ديدى اكنون افسون مرا ببين. تو بنام حق مرا فريب مى‏دهى تا رسواى شر و شورم كنى. نام حق مرا بست و نگاه داشت نه اراده تو واى بر تو كه نام حق را دام خود قرار داده‏اى همان نام بوسيله زخم من رگ جانت را مى‏برد يا ترا هم مثل من بزندان مى‏برد. 👈ترجمه ابیات 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
◀️عشق تو نهال آمد وصل تو کمال حیرت آمد 👈دراین غزل زیبا و”حیرت زا” عشق کاملاً عرفانی وآسمانیست. معشوق همان معشوق اَزلی بی همتاست وتمام ابیاتِ غزل یکدست وهماهنگ درراستای به تصویرکشیدن بُهت وحیرتِ عاشق است. برای درک بهتراین غزل وآشناشدن باحال وهوای غزل،مرورشعرزیبای زنده یاد بنظر ضروری می نماید: 🌺 کار مانیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم! پشتِ دانایی، اردو بزنیم دست در جذبه ی یک برگ بشوییم و سرِ خوان برویم صبح ها وقتی خورشید در می آید متولّد بشویم هیجان ها را پرواز دهیم روی ادرک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نَم بزنیم آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم نام را باز ستانیم از ابر از چنار از از تابستان روی پای تر باران به بلندی محبّت برویم در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم. 👈همانگونه می دانیم اغلبِ عرفامتفقاً براین باوربودند که برای رسیدن به سرمنزلِ مقصود،لازمست سالک یارهرو،هفت منزل یاهفت شهرسیروسلوک را(طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت وفقروفنا) به سلامت طَی کنند تابه کوی حقیقت رهنمون گردند. امّاحافظِ ،گرچه به تمام راه ورسم ِ منزلهای سیروسلوک آشنا وآنهارا یکایک باموفّقیت طَی کرده وپشت سرگذاشته است لیکن دراینجا تعریفِ جدیدی ازحیرت ارایه داده است،تعریفی که عارفان ووارستگان نیز انگشت به دهان در”حیرت” فرومانده اند! اودرحقیقت بابرهم ریختنِ بنای کهنه وکلنگیِ منازل ِ سیروسلوک،مثل همیشه طرحی نودرانداخته است. اودراین غزل جایگاهِ “حیرت” رانه درمنزل ششم که درجایگاه اوّل قرارداده وحتّا وصال رانیزسببِ کمالِ حیرت دانسته است. درنظرگاهِ حافظ، حیرت یک سکّو وپلّه جهت پرتاب به مرحله ای دیگرنیست بلکه خودِ حیرت وشناورماندن دربُهت وتحیّر هدف غایی می باشد. چراکه انسان مگرمی تواند درمقابل این همه زیبایی ازبُهت وسرگشتگی خارج وبه کاردیگری مشغول شود؟! معنی بیت: خطاب به معشوق اَزلیست: عشق توازابتدا به مانندِ نهالِ حیرت، ازخاکِ مزرعه ی ِ وجودِ ماسربرآورد ومارا دربُهت وسرگشتگی فروبُرد.این نهال هرچه بزرگترشد برحیرتِ ماافزوده شد وسرانجام که درختی تنومندگشت ثمر ومیوه یِ آن بُهت وتحیّرشد! بنابراین ،عشق تونهالِ حیرت و وصلِ تونیزکمالِ حیرت وشگفتیست. توآنقدرزیبایی وجاذبه داری که ماهیچ فرصتی جز فروماندن درشگفتی وانگشت به دندان گزیدن نداریم! مااگرخیلی زرنگ بوده باشیم تنهاکاری که ازعهده ی آن خواهیم آمد شناورماندن دردریای حیرت است! کاردیگری نمی توان انجام داد. کشش وجاذبه های بی نهایتِ تو که پی درپی وبی وقفه بردل عشّاق فرودمی آید، آنهاراازانجام هرکاری دیگرعاجز وناتوان می سازد. باچنین حیرتم ازدست بشد صرفه ی کار درغم افزوده ام آنچ ازدل وجان کاسته ام آغازعشق توچون نهالِ حیرت وپایانش (وصال وپیوند باتو) کمالِ حیرت است. سرتاسرمنازل این راه ازابتدا تاانتهاحیرتی فزاینده وبی پایانست. ◀️یک دل بنما که در ره او بر چهره نه خال حیرت آمد حافظ میگوید از استمرار حیرت خبر میدهد .ومیگوید که محب هر لحظه در حالت بعد و عدم وجدان محبوب گرفتار حیرت مذمومه است و در حالت قرب و وجدان مطلوب گرفتار حیرت محموده است چنانچه عشق همه حیرت است و حیرانی چرا که عاشق مستهلک در معشوق است و خود بیخبر و حیران و تداوم بقایش در معشوق است و خود فانی میشود گوید : بینی و بینک انی ینازعنی فارفع بلطفک انی من البین میان من وتو، «من » نزاع می کند، خداوندا به لطفت، «من » را از میان بردار! تا دوئیت از میان برخیزد و من در تو مستحیل شوم و در تو باقی ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت را در خانۀ پیرزنی فرتوت (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 3 🌺 آنک تو مستش کنی و شیرگیر گر ز مستی کژ رود عذرش پذیر گرچه ناخن رفت چون باشی مرا بر کنم من پرچم خورشید را ورچه پرم رفت چون بنوازیم چرخ بازی گم کند در بازیم گر کمر بخشیم که را بر کنم گر دهی کلکی علمها بشکنم آخر از نه کم باشد تنم ملک نمرودی به پر برهم زنم قسمت 3 👈ادامه دارد ... برنامه ی - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
🔴 آنک تو مستش کنی و شیرگیر گر ز مستی کژ رود عذرش پذیر ⏹ معنای لغات مست کردن: کنایه از خود ناآگاه ساختن از خود، مغرور کردن به خویش. از آن کسى بودن: خاص او شدن، بدو پرداختن. پرچم خورشید: ترکیبى غریب است، در فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوى «گیسوى آفتاب» و «شعاع خورشید» معنى شده. «کندن پرچم خورشید» ممکن است کنایت از بالا رفتن به آسمان باشد. (اگر تو مرا به خود اختصاص دهى چنان بالا مى‏روم که خورشید روشنى بخش را بر اندازم و خود جاى آن بنشینم، یا اینکه چنان نورانى مى‏شوم که پرده تاریک کسوف را از روى آفتاب بر مى‏دارم). نواختن: نوازش کردن، نیرو دادن. گُم کردن: واگذاردن، ترک کردن. کمر: آن چه بر میان بندند. کمر و قلم از نشانه‏هاى اقتدار است. کلک: قلم، و آن از نشانه‏هاى وزارت است. نَمرود: پادشاه بابل. مشهور است که ‏اى به بینى او رفت و مغز او را بخورد و او از نیش آن پشه جان به در نبرد. 👈 الهی! اگرچه دستان گنده پیر روزگار، توانم را از من ستانده‌، لیکن اگر تو از من حمایت کنی و همراه باشی، می‏توانم بار دیگر چون بازِ شکاری اوج بگیرم و کاکل خورشید را چنگ بزنم و خورشید را مانند مرغ ضعیفی شکار کنم. خدایا! اگر تو بخواهی چنان به سوی تو پرخواهم کشید که آسمان نتواند هم‌‌پرواز من شود. با قدرتی که خدا بدهد کارهای خارق‌العاده می‏تواند کرد. خدایا! عنایت تو آن‌‌چنان قدرتی به پشه داده است که بساط حکومت نمرود را برچید. من کم از پشه نیستم اگر بار دیگر به من عنایت و توجه کنی، ملک نمرودی را برهم می‏زنم. کمر و کلک (قلم)، نشانهْ قدرت و مقام و منصب است. خدایا مگر نه این است که بی‏راهه رفتنم، از سرِ مستی بادهْ تو بوده است؟! عنایت زاید‌الوصف تو آن ‌چنان مرا از خودم بی‌خود کرده است، که راه را از کژراهه تشخیص نداده‌ام. بارالها! عذرم را بپذیر. و هم در این معنى است دعاى امام سجاد (علیه السلام ) در [ ] : اِلهى وَ سَيِّدى اِنْ کُنْتَ لا تَغْفِرُ اِلاّ لاِوْلِيآئِكَ وَاَهْلِ طاعَتِكَ؛ فَاِلى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبوُنَ وَ اِنْ کُنْتَ لا تُكْرِمُ اِلاّ اَهْلَ الْوَفآءِ بِكَ، فَبِمَنْ يَسْتَغيثُ الْمُسْيَّئوُنَ. «خدایا، اگر تو جز دوستان و فرمانبرداران را نیامرزى گناهکاران بر درگه که زارند؟ و اگر تو جز وفاداران را اکرام نفرمایى بد کرداران به که فریاد بر آرند؟ » قسمت 3 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
👈ترجمه ی متن کامل 🔴(كميل بن زياد مى گويد: امام دست مرا گرفت، و به سوى قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پردردى كشيد و فرمود) اى كميل بن زياد اين قلب ها بسان ظرفهايى هستند، كه بهترين آنها، فراگيرترين آنهاست، پس آنچه را مى گويم نگاه دار (علمى، اخلاقى، اعتقادى): 1- اقسام مردم (مردم شناسى): مردم سه دسته اند، دانشمند الهى، و آموزنده اى بر راه رستگارى، و هاى دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر سر و صدايى مى روند، و با وزش هر بادى حركت مى كنند، نه از روشنايى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند. 2- ارزش هاى والاى دانش: اى كميل: دانش بهتر از مال است، زيرا علم، نگهبان تو است، و مال را تو بايد نگهبان باشى مال با بخشش كاستى پذيرد امّا علم با بخشش فزونى گيرد، و مقام و شخصيّتى كه با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مى گردد. اى كميل بن زياد شناخت علم راستين (علم الهى) آيينى است كه با آن پاداش داده مى شود، و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى كند، و پس از مرگ، نام نيكو به يادگار گذارد. دانش فرمانروا، و مال فرمانبر است. 3- ارزش دانشمندان: اى كميل ثروت اندوزان بى تقوا مرده گرچه به ظاهر زنده اند، امّا دانشمندان، تا دنيا برقرار است زنده اند، بدن هايشان گرچه در زمين پنهان امّا ياد آنان در دل ها هميشه زنده است. 4- اقسام دانش پژوهان: بدان كه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش فراوانى انباشته است، اى كاش كسانى را مى يافتم كه مى توانستند آن را بياموزند آرى تيز هوشانى مى يابم امّا مورد اعتماد نمى باشند، دين را وسيله دنيا قرار داده، و با نعمت هاى خدا بر بندگان، و با برهان هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى فروشند. يا گروهى كه تسليم حاملان حق مى باشند امّا ژرف انديشى لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اوّلين شبهه اى، شك و ترديد در دلشان ريشه مى زند پس نه آنها، و نه اينها، سزاوار آموختن دانش هاى فراوان من نمى باشند. يا فرد ديگرى كه سخت در پى لذّت بوده، و اختيار خود را به شهوت داده است، يا آن كه در ثروت اندوزى حرص مى ورزد، هيچ كدام از آنان نمى توانند از دين پاسدارى كنند، و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند، و چنين است كه دانش با مرگ دارندگان دانش مى ميرد. 5- ويژگى هاى رهبران الهى: آرى خداوند زمين هيچ گاه از حجّت الهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك و پنهان، تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه هايشان از ميان نرود. تعدادشان چقدر و در كجا هستند. به خدا سوگند كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند، كه خدا به وسيله آنان حجّت ها و نشانه هاى خود را نگاه مى دارد، تا به كسانى كه همانندشان هستند بسپارد، و در دل هاى آنان بكارد، آنان كه دانش، نور حقيقت بينى را بر قلبشان تابيده، و روح يقين را دريافته اند، كه آنچه را خوشگذاران ها دشوار مى شمارند، آسان گرفتند، و با آنچه كه ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند. در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است، آنان جانشينان خدا در زمين، و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم كميل هر گاه خواستى باز گرد. 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
❇️ قرآن کریم هر روز یک آیه تفسیر نور – استاد محسن قرائتی سوره إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ (26) همانا خداوند از اينكه به اى (يا فروتر) يا بالاتر از آن مثال بزند شرم ندارد، پس آنهايى كه ايمان دارند مى دانند كه آن(مثال) از طرف پروردگارشان به حقّ است، ولى كسانى كه كفرورزيدند گويند: خداوند از اين مثل چه منظورى داشته است؟ (آرى،) خداوند بسيارى را بدان (مثال) گمراه و بسيارى را بدان هدايت مى فرمايد. (امّا آگاه باشيد كه) خداوند جز افراد فاسق را بدان گمراه نمى كند. 👌 حقايق والا و مهم را مى توان با زبان ساده ومثال بيان نمود. «ان يضرب مثلاً» 👤استاد ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
◀️ ، دشمن نيرومند عقل: قسمت اول 📜 امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به يكى از آثار سوء خودپسندى اشاره كرده، مى فرمايد: «خودپسندىِ انسان يكى از حسودان عقل اوست»; (عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ). مى دانيم حسود كسى است كه به نعمت هايى كه به انسان رسيده رشك مى ورزد و آرزوى زوال آن را دارد و همين امر سبب مى شود به دشمنى با او برخيزد و هر كارى از دستش ساخته است، در اين راه انجام دهد، چهره او را در جامعه نازيبا نشان دهد، عيوب او را فاش سازد، افراد را از طريق شايعه پراكنى از وى دور كند و حتى به خانواده و فرزندان او دشمنى ورزد، اگر بتواند، كسب و كار و مقام او را از وى بگيرد و اگر نتواند در مسير آن مانع تراشى كند. اينها كارهايى است كه يك حسودِ عنود انجام مى دهد. خودپسندى در برابر عقل انسان نيز همين كارها را انجام مى دهد; قدرت عقل را از انسان مى گيرد و او را به خطا مى افكند، عيب انسان را ظاهر مى سازد، مردم را از او متنفر مى كند، حتى خانواده او را گرفتار مشكلات مى كند، جاه و مقام او را متزلزل مى سازد و گاه اموال و ثروت او را از دستش مى گيرد، چرا كه مردم هرگز حاضر به همكارى با افراد خودپسند و خودخواه نيستند. بنابراين، اين تعبير كه «خودپسندى يكى از حاسدان عقل انسان است» تعبيرى بسيار رساست كه تمام نكاتى را كه در بالا گفته شد در بر دارد و اين است معناى فصاحت و بلاغت كه انسان در ضمن عبارت كوتاهى حقايق فراوانى را بيان نمايد. در ضمن تعبير به «أَحَدُ حُسّادِ عَقْلِهِ; يكى از حاسدان عقل» نشان مى دهد كه عقل انسان حاسدان ديگرى نيز دارد كه از آن جمله هواى نفس و استبداد به رأى و تكبر است و در عوامل ظاهرى نيز شراب و مواد مخدر دشمن و حسودِ عنود عقل اند. درباره آثار خطرناك عُجب و خودپسندى در بحث هاى گذشته در گفتار حكيمانه (وَأوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ) و گفتار گرانبهاى حكيمانه (الإعْجابُ يَمْنَعُ مِنَ الاْزْديادِ) نيز مطالب قابل توجهى آمده است. اساساً عُجب و خودپسندى يكى از نشانه هاى جهل و نادانى است و طبق ضرب المثل معروف فارسى: «خودپسندى جان من برهان نادانى بود» زيرا انسان با تمام عظمتى كه دارد، موجودى ضعيف است; يك آلوده به ممكن است قوى ترين انسان ها را از پاى در آورد و يا به هنگام خوردن و آشاميدن، لقمه و آب گلوگيرش شود و او را خفه كند. بلند مرتبه ترين انسان ها از نظر مقام ظاهرى ممكن است يك شبه مقام خود را از دست بدهد و برترين ثروتمندان در مدت كوتاهى گرفتار ورشكستگى گردد و به خاك سياه بنشيند. با اين حال آيا خودپسندى و خودخواهى دليل بر نادانى نيست؟ مى دانيم انسان نادان در معرض هرگونه آفت مادّى و معنوى است. رذيله عُجب و خودپسندى سرچشمه رذيله هاى ديگر نيز نظير «تكبر» مى شود كسى كه خويشتن را مى پسندد هنگامى كه در برابر ديگران قرار گرفت تكبر مى ورزد و گاه گرفتار رذيله هاى خودمحورى و انحصارطلبى نيز مى شود، زيرا وقتى زياد به خود معتقد شد، همه چيز را براى خود مى خواهد و در هر كارى خويش را محور مى بيند. ادامه دارد ... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
5- احسان و دگردوستى اين صفت در مقابل خوددوستى است. خوددوستى را تمام حيوانات، حتى حشرات، هم دارند، مثلا مگس، ، اين دو حشره‏ى ناچيز هم خوددوستى دارند، در تابستان به صورت شما نشسته، همين كه دستتان نزديك آمد احساس خطر مى‏كند و فورا فرار مى‏نمايد، چرا؟ زيرا به خودش و زندگيش علاقه دارد. يك بچه‏ماهى كوچك در آب تا دستتان به حوض دراز مى‏شود فرار مى‏كند، اينها خوددوستى دارند و اين خوددوستى را ما هم داريم و حيوانات هم دارند ولى هيچيك از اين تمايلات حيوانى معيار عظمت و بزرگى انسان نيست، معيار بزرگى و عظمت انسان، دگردوستى است و به هر نسبت كه دگردوستى، در يك جامعه تقويت شود و علاقه‏ى به مردم و حفظ لزوم خدمتگزارى به مردم تقويت گردد، دلالت دارد بر اينكه انسانيت رشد بيشترى كرده و بشر قدمهاى بلندترى به سوى تعالى و تكامل برداشته است.
‏ 28 15 🔴 صداى حشرات‏ دانشمندان زنجره‏ها را به خاطر صداى بلند و منظمشان نوازنده جهان حشرات ناميده‏اند و بيش از دو هزار نوع زنجره تا به حال شناخته شده است. دانشمند حشره شناس اس. د. فروست مى‏گويد: در جهان حشرات، جيرجيرك بغرنج‏ترين اندام‏هاى صوتى را داراست. اين حشره نه تنها داراى پوستى شبيه پوسته طبل است و آن را به كمك عضلات نيرومند خود به نوسان و لرزش در مى‏آورد، بلكه داراى يك سيستم بسيار كامل تشديد كننده صداست كه در مقابل آن مگافون‏هاى ملخ‏هاى سبز مانند اسباب بازى‏هاى بچه‏هاست. آوازهاى اين حشرات هر كدام معناى خاص خود را دارد، برخى از آنها پيام‏هاى عاشقانه است و بعضى براى جلب توجّه ماده و برخى ديگر وجود خطر را خبر مى‏دهند، بعضى هم خبر دهنده گرماى هواست، و معانى ديگرى در اين صداها هست كه هنوز بشر به آنها آگاهى نيافته است. حشرات نوازنده و موسيقى دان، گرماسنج‏هاى خوبى نيز هستند. زنجره‏ها هر چه هوا گرم‏تر شود تندتر مى‏خوانند، ولى چون گرمى هوا به يكصد درجه فارنهايت‏ رسيد ناگهان از صدا مى‏افتند، از اين‏روست كه برخى از مردم گرمى هوا را از روى نغمه زنجره حدس مى‏زنند و مى‏گويند: اگر تعداد دفعاتى را كه يك زنجره برفى در 15 ثانيه از خود صدا در مى‏آورد با عدد چهل جمع كنيم درجه درست هوا را به دست آورده‏ايم! تمام حشرات داراى اندام شنوايى مى‏باشند، اما محلّ قرار گرفتن اين اندام‏ها انسان را دچار شگفتى مى‏نمايد. ملخ مهاجر داراى يك جفت گوش بر روى پاهاى عقبى و ملخ معمولى داراى يك جفت گوش روى پاهاى جلو مى‏باشد. جيرجيرك‏ها نيز چنين هستند. نكته قابل توجه اين است كه: گوش براى شنيدن آفريده شده تا موجود زنده را از خيلى چيزها آگاه كند. مثلًا گوش انسان وِزوِز ، ريزش آب، صداى طوفان، آواز پرنده، صداى دوست، سخن دشمن و صداهاى بسيار ديگرى را به مغزها مخابره مى‏كند و آدمى را از وجود چيزهاى مختلف آگاه مى‏سازد. مسلّماً گوش در حشرات و حيوانات هم براى اين منظور مهم آفريده شده تا چون موضوعات مختلف و مطالب گوناگون را كه به صورت صدا منعكس شده درك كند! راستى، چه جهان عجيبى است. انسان با همه قدرت فكرى و علمى در برابر عظمت اين واقعيت‏ها به دريايى از حيرت فرو مى‏رود و با تمام وجود در برابر آفريننده اين عرصه گاه پر از عجايب، به فرياد مى‏آيد كه: يكى هست و هيچ نيست جز او وَحْدَه لا الهَ الّا هُو ( اصفهانى ) آرى، تدبّر در آفريده‏ها، آدمى را به آفريننده هدايت مى‏كند و عقل و انديشه را در برابر حريم با عظمت او به سجده دائمى وادار مى‏نمايد. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏4، ص: 206 👌 دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
‏ 28 16 🔴 اقسام ‏ ها گودى اقيانوس‏ها به هزاران متر مى‏رسد، ولى نور خورشيد بيش از چهارصد متر از سطح دريا پايين نمى‏رود. پس دريا به دو بخش تاريك و روشن تقسيم مى‏شود. گياهان دريايى به طور معمول در بخش روشن دريا مى‏باشند. در اين جا پرسشى پيش مى‏آيد كه ماهى‏هايى كه در بخش تاريك دريا زندگى مى‏كنند و از نور خورشيد محرومند و براى فعاليّت‏هاى حياتى به نور احتياج دارند چه مى‏كنند؟ آنهم ماهى‏هاى نيرومندى كه مى‏توانند صدها تن سنگينى آب را تحمّل كرده، در ته دريا زندگى كنند. ولى آفريدگار جهان اين پرسش را پاسخ داده و اين ماهى‏ها هر چه نور بخواهند در اختيارشان گذارده است. ماهى‏هايى را در آنجا آفريده كه اشعه نورانى از خود پخش مى‏كنند، مانند كرم شب تاب در زمين و نورى در هوا! اين ماهى‏ها قعر دريا را روشن مى‏كنند. در برابر دستگاه نور پاش آنها صفحه شفّافى قرار دارد تا نور بهتر منعكس شود. اين ماهى‏هاى نور افكن اقسامى دارند و داراى نورهاى رنگارنگ مى‏باشند؛ از گروهى نور قرمز، از گروهى نور سبز، از گروهى نور زرد مى‏تابد؛ عجب اين جاست‏ كه برخى داراى چراغ‏هاى متعدّدى هستند. در پشت ماهى قزل آلاى كف دريا از سر تا دم دكمه‏هايى است كه مانند لامپ‏هاى كوچك نور مى‏دهد. ماهى‏هاى سياهرنگى هستند كه بر پوست آنها صدها نقطه قرمز رنگ روشن ديده مى‏شود. ستاره دريايى را از عمق 900 مترى بالا آوردند نورى سبز رنگ و تند و درخشان به صورت پنج پره از بدنش تراوش مى‏كرد. آيا اين كارخانجات الكتريكى در پيكر اين ماهى‏ها در ته دريا چگونه قرار داده شده؟ چگونه آب دريا اين چراغ‏ها را خاموش نمى‏كند؟ آيا لامپ اين چراغ‏ها از كدام شيشه ساخته شده كه فشار آب چهار صد مترى آن را نمى‏شكند، آيا حجم اين كارخانجات الكتريكى چقدر است؟ آيا مواد سوختنى آنها چيست و از كجا مى‏آيد؟ آيا چه كسى آنها را به كار مى‏اندازد و بر كار آنها نظارت مى‏كند كه از كار نيفتد. آيا ماده بى شعور مى‏تواند تاريكى را از روشنايى تشخيص دهد تا براى تاريكى چراغى درست كند؟ 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏4، ص: 206 👌 دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
‏ 28 19 🔴 عجايب بال ‏ آيا تاكنون در نيرويى كه در بال پرندگان موجود است و آنها را به مسافت‏هاى دور و دراز مى‏برد انديشيده‏ايد؟ اين چه نيرويى است و حقيقت آن چيست و چگونه در بال آنها جاى دارد و در چه جاى بال‏هاى آنها مى‏باشد و به چه وسيله در بال‏ها نهاده شده است؟ چگونه اين نيروى عظيم در بال كوچك آنها گنجانيده شده است؟ نيروهاى محرّكه اگر كمك خارجى به آنها نرسد، مى‏مانند و مقدارى كه كار كردند فرسوده مى‏شوند و نياز به تعمير دارند، ولى نيروى پرش پرندگان نياز به كمك خارجى و احتياج به تعمير ندارد. آيا غذاى پرندگان كه معمولًا حشرات و يا برگ‏هاى درختان است چگونه تبديل به اين نيروى عظيم مى‏شود؟ چه ماشين شيميايى دقيقى و عظيمى در اين جثّه كوچك نهفته است كه آن غذاى ساده را تبديل به اين نيروى بزرگ مى‏كند؟ آرى، اينها نشانه قدرت عظيم و دانش نامحدود پديدآورنده پرندگان و نگاهدارنده آنهاست. غالب حشرات نر با آواز خود ماده ‏ها را به سوى خويش مى‏خوانند و آنها را به طرف خود جلب مى‏كنند مانند سوسك، ملخ، و جيرجيرك. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏4، ص: 206 👌 دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
يَا مَنْ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُ عَظَمَتِهِ اى آن كه، شگفتى‏هاى عظمتش به پايان نمى‏رسد! 🔴 عجایب ها 👈 لطفا روی اعداد " 1 2 3 4 " کلیک کنید 👌 دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
‏ 28 20 🔴 صداى ‏ ها حشره شناسان تاكنون براى پشه ‏ها سه نوع صدا و سخن تشخيص داده‏اند: صداى خشم، صداى كمك و صداى طلب معشوق. دانشمندان براى از بين بردن پشه‏هاى موذى صداى جنس نر آن را به گاهى كه ماده را به سوى خود مى‏طلبد ضبط كرده و در نقاط معيّنى پخش مى‏كنند. وقتى پشه ‏هاى ماده در اطراف دستگاه پخش صدا كه زبان پشه ناميده مى‏شود جمع مى‏شوند آنها را به وسيله د. د. ت يا سم‏هاى ديگر معدوم مى‏نمايند. تقليد از سخن پشه‏ هاى نر و آواز آنها براى گرد آوردن پشه‏ ها از سم پاشى مزارع و كشتزارها بهتر و به صرفه ‏تر است، زيرا سمّ، تنها حشره موذى را از بين نمى‏برد بلكه ميليونها حشرات مفيد مانند زنبور عسل را نيز نابود مى‏سازد و از ميزان ميوه‏ها و حبوبات هم مى‏كاهد، زيرا حشرات به لحاظ گرده افشانى و تلقيح گل‏ها، ميوه‏ها را فراوان مى‏كنند، از طرف ديگر هزينه سمپاشى مزارع خيلى بيشتر و سنگين‏تر از سمپاشى اطراف دستگاه پخش صداى پشه مى‏باشد. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏4، ص: 206 👌 دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
برنامه ی ضعف و ناتوانی انسان وَ قَالَ (عليه السلام): مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ؛ مَكْتُومُ الْأَجَلِ، مَكْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ؛ تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ، وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ، وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَة. حضرت علی که درود خدا بر او باد ، فرمود: بيچاره فرزند آدم اجلش پنهان، بيمارى هايش پوشيده، اعمالش همه نوشته شده، اى او را آزار مى دهد، جرعه اى گلو گيرش شده او را از پاى در آورد، و عرق كردنى او را بد بو سازد. 👌 شرح این حکمت نورانی را در لینک زیر بخوانید: 👈 (نقاط ضعف عجيب اين مغرور! ) 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
برنامه ی معروف به خطبه ( در 16 بخش ) اين خطبه از خطبه هاى بسيار پر ارزش، پر محتوا و فصيح و بليغ است، كه گواه ديگرى بر عظمت اميرمؤمنان عليه السلام و ارتباطش با عالم قدس، و بهره گيرى اش از علم بى انتهاى الهى است. ❇️ بخش 15: آگاه از همه چیز ( در 2 قسمت ) قسمت اول 👈 عالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِينَ وَ نَجْوَى الْمُتَخَافِتِينَ وَ خَوَاطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ وَ عُقَدِ عَزِيمَاتِ الْيَقِينِ وَ مَسَارِقِ إِيمَاضِ الْجُفُونِ، وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَكْنَانُ الْقُلُوبِ وَ غَيَابَاتُ الْغُيُوبِ، وَ مَا أَصْغَتْ لِاسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الْأَسْمَاعِ وَ مَصَايِفُ الذَّرِّ وَ مَشَاتِي الْهَوَامِّ وَ رَجْعِ الْحَنِينِ مِنَ الْمُولَهَاتِ وَ هَمْسِ الْأَقْدَامِ وَ مُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلَائِجِ غُلُفِ الْأَكْمَامِ وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غِيرَانِ الْجِبَالِ وَ أَوْدِيَتِهَا وَ مُخْتَبَإِ الْبَعُوضِ بَيْنَ سُوقِ الْأَشْجَارِ وَ أَلْحِيَتِهَا وَ مَغْرِزِ الْأَوْرَاقِ مِنَ الْأَفْنَانِ وَ مَحَطِّ الْأَمْشَاجِ مِنْ مَسَارِبِ الْأَصْلَابِ وَ نَاشِئَةِ الْغُيُومِ وَ مُتَلَاحِمِهَا 👈 14. تعريف علم خداوند خداوند از اسرار پنهانى مردم و از نجواى آنان كه آهسته سخن مى گويند و از آنچه كه در فكرها بواسطه گمان خطور مى كند، و تصميم هايى كه به يقين مى پيوندد، و از نگاه هاى رمزى چشم كه از لابلاى پلك ها خارج مى گردد، آگاه است. خدا از آنچه در مخفى گاه هاى دل ها قرار دارد، و از امورى كه پشت پرده غيب پنهان است، و آنچه را كه پرده هاى گوش مخفيانه مى شنود، و از اندرون لانه هاى تابستانى مورچگان، و خانه هاى زمستانى حشرات، از آهنگ اندوهبار زنان غم ديده و صداى آهسته قدم ها، آگاهى دارد. خداى سبحان از جايگاه پرورش ميوه در درون پرده هاى شكوفه ها، و از مخفى گاه غارهاى حيوانات وحشى در دل كوه ها، و اعماق درّه ها، از نهانگاه ها بين ساقه ها و پوست درختان، از محل پيوستگى برگ ها به شاخسارها، و از جايگاه نطفه ها در پشت پدران، آگاه است. http://farsi.balaghah.net/محمد-دشتی/ترجمه 👈 ادامه دارد ... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
‏ 4 ‏ 2 ✳️ «نادانى ما به موجوديت خود از يك طرف، جهل ما به عظمت و لطف تو از طرف ديگر، مانع جريان لطف عمومى تو نخواهد گشت. ما چگونه مى‏توانيم ريزش فيض عظيم تو را در هر لحظه به تمام كاينات و موجود انسانى درك كنيم؟ ما كه محبوس قوانين طبيعت هستيم و براى ما بسيار مشكل است كه جريانات زير بناى كون و فساد را درك كنيم. ما چشم به دنيا گشوده و هميشه درخشندگى نور وجود را بر در و ديوار اجزاى تمام موجودات مشاهده نموده‏ايم. ما آن شيشه‏هاى شفافيم كه نور دائماً در آن نفوذ مى‏كند و او گمان مى‏نمايد نور از خود آن شيشه است. روح ما را در لانه كوچكى به نام بدن جا داده‏اى و مانند آن كرم ناچيز كه تمام موجوديت خود را ساخته شده در لانه محقر يك شاخه درختى مى‏بيند و درك نمى‏كند كه درخت به واسطه ريشه نهفته در زمين آب را جذب نموده و تا بلندترين شاخه و كوچك‏ترين برگ، حيات خود را مرهون همان آب است و همان آب است‏ كه اساس زندگى اوست،، او درباره باغبان و كيفيت و كميت فعاليت او هيچ گونه توجهى ندارد. كى داند كه اين باغ از كى است كو بهاران زاد و مرگش در دى است‏ (مولوى) اما آن شيشه خواه بداند نور درخشنده‏اى كه او را شفاف نموده است از منبع ديگرى است يا نداند، ذات شيشه ظلمانى است و آن كرم محقر بداند كه حيات و موجوديت او نتيجه آب و خاك و كوشش باغبان است يا نداند، نور به شيشه خواهد تابيد و باغبان فعاليت نموده و آب به بلندترين شاخه‏ها و كوچك‏ترين برگ‏ها از ريشه درخت خواهد رسيد. ولى اى پروردگار لطيف، گاه‏گاهى كه به خود مى‏آييم در يك لحظه زودگذر كه به لطف خداوندى تو متوجه مى‏گرديم، نه تنها درك مى‏كنيم قوام تنها موجوديت ما بسته به لطف توست، بلكه گمان مى‏كنيم كه به غير از ما به چيز ديگرى نپرداخته‏اى، فقط تو خداى مايى. چنان لطف تو شامل هر تن است كه هر بنده گويد خداى من است عطا و بخشش حضرت او از باب آقائى و كرمش از ناحيه محبت و لطفش از منعش بيشتر است و اگر در تمام مدت عمر انسان، منعى از جانب او برسد، يا از باب عقوبت گناه و يا به قول اميرمؤمنان عليه السلام از باب امتحان عبد است، تا استعدادهاى انسان در كشتزار بلا و مصيبت شكوفا شود. 👈ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج‏ 7 ، ص: 321 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
برنامه ی *️⃣ و مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ يذكر فيها عجيب خلقة الطاووس. از خطبه هاى امام عليه السلام است كه در آن از شگفتى هاى پرده برداشته است. 👈 این خطبه نورانی در 5 بخش می آید : ✳️ بخش چهارم: آفرینش جانداران کوچک و بزرگ *️⃣ و سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَةِ، إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِيتَانِ وَ الْفِيَلَةِ؛ وَ وَأَى عَلَى نَفْسِهِ أَلَّا يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِيهِ الرُّوحَ، إِلَّا وَ جَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ وَ الْفَنَاءَ غَايَتَهُ. ✳️ 6. شگفتى آفرينش جانداران كوچك: *️⃣ پاك و برتر است خدايى كه در اندام ، و ريز، پاها پديد آورد، و جانداران، بزرگتر از آنها، از های دريا، و های عظيم الجثّه را نيز آفريد، و بر خود لازم شمرد، كه هيچ كالبد جاندارى را وانگذارد و به درستى اداره اش نمايد، جز آن كه ميعادگاهش را و پايان راهش را نيستى قرار داد. http://farsi.balaghah.net/محمد-دشتی/ترجمه 👌 شرح این خطبه ی نورانی را " اینجا " بخوانید * از هاى ريز گرفته تا ها و فيل ها * اندکى از شگفتى هاى ماهى هاى بزرگ و فيل ها 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
برنامه ی *️⃣ و مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ رُوِيَ عَنْ نَوْفِ الْبَكّالي قالَ: خَطَبَنا بِهذِهِ الْخُطْبَةِ أَميرُالْمؤمنينَ عَليٌّ عليه السلام بِالْكُوفَة وَ هُوَ قائِمٌ عَلى حِجارَةٍ، نَصَبَها لَهُ جُعْدَةُ بنُ هُبَيْرَةَ الْمَخْزُومي، وَ عَلَيْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمائِلُ سَيْفِهِ لِيفٌ، و فى رِجْلَيْهِ نَعْلانِ مِنْ لِيفٍ، و كأنّ جَبينَه ثَفِنَةُ بَعيرٍ. فَقالَ عليه السلام: از خطبه هاى امام عليه السلام است از « » نقل شده كه اميرمؤمنان على عليه السلام در كوفه روى قطعه اى سنگ، كه «جعدة بن هبيره مخزومى» نصب كرده بود ايستاد در حالى كه پيراهنى خشن از پشم بر تن داشت و شمشيرش را با بندى از ليف خرما حمايل كرده بود و در پاهايش كفشى از ليف خرما بود و پيشانى اش از اثر سجده، پينه بسته بود، و اين خطبه را ايراد كرد. از پايان اين خطبه استفاده مى شود كه امام عليه السلام آن را يك هفته قبل از شهادتش ايراد فرموده و هدفش از ايراد آن آماده ساختن مردم براى جهاد با و غارتگران شام بوده ، مردم دعوتش را اجابت كردند و هزاران هزار نفر براى جهاد با ستمگران آماده شدند؛ ولى افسوس .... 👈 امام عليه السلام در اين خطبه براى آماده ساختن روح و جان مردم جهت مبارزه با دشمنان ستمگر به بيان چند نكته مهم مى پردازد که در 8 بخش می آید : ✳️ بخش سوم: علم و آگاهی خداوند *️⃣ فسُبْحَانَ مَنْ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ وَ لَا لَيْلٍ سَاجٍ، فِي بِقَاعِ الْأَرَضِينَ الْمُتَطَأْطِئَاتِ وَ لَا فِي يَفَاعِ السُّفْعِ الْمُتَجَاوِرَاتِ، وَ مَا يَتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُ فِي أُفُقِ السَّمَاءِ وَ مَا تَلَاشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ الْغَمَامِ، وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ تُزِيلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ الْأَنْوَاءِ وَ انْهِطَالُ السَّمَاءِ، وَ يَعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَةِ وَ مَقَرَّهَا وَ مَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَ مَجَرَّهَا، وَ مَا يَكْفِي الْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِهَا، وَ مَا تَحْمِلُ [مِنَ] الْأُنْثَى فِي بَطْنِهَا. ✳️ علم الهی : *️⃣ پس پاك است خدايى كه پوشيده نيست بر او سياهى تيره و تار بر روى ناهموارى هاى زمين، و قلّه هاى كوتاه و بلند كوه ها، و نه غرّش رعد در كرانه آسمان، و نه درخشش برق در لابلاى ابرها، و نه وزش بادهاى تند و طوفان، و نه ريزش برگ ها بر اثر بارش باران، و نه محل سقوط قطرات باران، و نه مسير كشيده شدن دانه ها به وسيله مورچگان، و نه غذاهاى كوچك ناديدنى ها، و نه آنچه كه در شكم حيوانات مادّه در حال رشد است (خدا به همه آنها آگاه است). http://farsi.balaghah.net/محمد-دشتی/ترجمه 👌 شرح فقرات نورانی فوق را " اینجا " بخوانید * احاطه علمى او به همه چيز *انواء چيست؟ 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
برنامه ی *️⃣ وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ فِي التَوْحيدِ وَ تَجْمَع هذِهِ الْخُطْبَة مِنْ أُصولِ الْعِلْمِ ما لا تَجْمَعُهُ خُطْبَةٌ. از خطبه هاى امام عليه السلام است كه درباره ايراد فرموده و آن قدر اصول علمى در آن گرد آمده كه درهيچ خطبه اى وجود ندارد !! 👈 این خطبه نورانی در 7 بخش می آید : ✳️ بخش پنجم: عجز انسان از *️⃣ هُوَ الْمُفْنِي لَهَا بَعْدَ وُجُودِهَا، حَتَّى يَصِيرَ مَوْجُودُهَا كَمَفْقُودِهَا، وَ لَيْسَ فَنَاءُ الدُّنْيَا بَعْدَ ابْتِدَاعِهَا بِأَعْجَبَ مِنْ إِنْشَائِهَا وَ اخْتِرَاعِهَا؛ وَ كَيْفَ وَ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِيعُ حَيَوَانِهَا مِنْ طَيْرِهَا وَ بَهَائِمِهَا وَ مَا كَانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَ سَائِمِهَا وَ أَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَ أَجْنَاسِهَا وَ مُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَ أَكْيَاسِهَا عَلَى إِحْدَاثِ بَعُوضَةٍ مَا قَدَرَتْ عَلَى إِحْدَاثِهَا، وَ لَا عَرَفَتْ كَيْفَ السَّبِيلُ إِلَى إِيجَادِهَا وَ لَتَحَيَّرَتْ عُقُولُهَا فِي عِلْمِ ذَلِكَ، وَ تَاهَتْ وَ عَجَزَتْ قُوَاهَا وَ تَنَاهَتْ وَ رَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِيرَةً، عَارِفَةً بِأَنَّهَا مَقْهُورَةٌ، مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا، مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ عَنْ إِفْنَائِهَا. ✳️ 4. معاد و آفرينش دوباره پديده ها: *️⃣ اوست نابود كننده پديده ها پس از آفرينش، كه گويا موجودى نبود. نابودى جهان پس از پديد آمدن، شگفت آورتر از آفرينش آغازين آن نيست. چگونه محال است در صورتى كه اگر همه جانداران جهان، از پرندگان و چهارپايان، آنچه در آغل است و آنچه در بيابان سرگرم چراست، از تمام نژادها و جنس ها، درس نخوانده و انسان هاى زيرك، گرد هم آيند تا پشّه اى را بيافرينند، توان پديد آوردن آن را ندارند، و راه پيدايش آن را نمى شناسند، كه عقلهايشان سرگردان و در شناخت آن حيران مى مانند، و نيروى آنها سست و به پايان مى رسد، و رانده و درمانده باز مى گردند، آنگاه اعتراف به شكست مى كنند، و اقرار دارند كه نمى توانند پشّه اى بيافرينند و از نابود ساختنش ناتوانند. http://farsi.balaghah.net/محمد-دشتی/ترجمه 👌 شرح فقرات نورانی فوق را " اینجا " بخوانید * حتى قادر به خلق اى نيستند! * معاد جسمانى و اعاده معدوم * آفرينش شگفت پشه ها 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2