✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش ارائه میگردد انشاالله )
بخش 1
🌺 چونک صوفی بر نشست و شد روان
رو در افتادن گرفت او هر زمان
هر زمانش خلق بر میداشتند
جمله رنجورش همیپنداشتند
آن یکی گوشش همیپیچید سخت
وان دگر در زیر کامش جست لَخت
وان دگر در نعل او میجست سنگ
وان دگر در چشم او میدید زنگ
باز میگفتند ای شیخ این ز چیست
دی نمیگفتی که شکر این خر قویست
گفت آن خر کو بشب لا حول خورد
جز بدین شیوه نداند راه کرد
چونک قوت خر بشب لا حول بود
شب مُسَبِّح بود و روز اندر سجود
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔴چونک صوفی بر نشست و شد روان
وقتى صوفى سوار خر شده براه افتاد خر در هر قدم با سر بزمین مىافتاد.
در هر دفعه مردم او را بلند مىکردند بالاخره گمان کردند که حیوان رنجور است.
یکى گوشش را مىپیچید دیگرى دهنش را باز کرده زیر کامش را مىنگریست.
یکى بنعل او نگاه مىکرد که مبادا سنگ زیر آن رفته باشد آن یکى رنگ چشمش را نگاه مىکرد.
بصوفى مىگفتند تو دیشب شکر مىکردى که این خر خیلى قوى و چابک است اکنون از چیست که باین حال زار افتاده.
صوفى گفت خرى که شب لا حول بخورد روز بهتر از این راه نمىرود.
وقتى قوت شب خر لا حول باشد شب در حال تسبیح گفتن بوده و روز در حال سجده خواهد بود .
👈مضمون این ابیات نیز مثالى است براى نشان دادن تزویر و ظاهر سازى بعض مردم، نیز پایان بد آن کس که به چنین کسان اعتماد کند.
مولانا می گوید: امان از اظهار نظرهای غیر مسئولانه که نه تنها در میان عامه مردم، بلکه در میان خبرگان بی خبره، پژوهش گران بی پژوهش و صاحب نظران بی صائب نیز شیوع مالیخولیایی یافته است. هر کسی از گمان خود گمانه زنی میکند و تنظیم امور مینماید. و نعل وارونه میزند. اینان «لاحول خورانی» هستند که شیطان وار به بندگی و ایمان تظاهر میکنند.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش1
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش ارائه میگردد انشاالله )
بخش 2
🌺 آدمی خوارند اغلب مردمان
از سلام علیکشان کم جو امان
خانهٔ دیوست دلهای همه
کم پذیر از دیومردم دمدمه
از دم دیو آنک او لا حول خورد
همچو آن خر در سر آید در نبرد
هر که در دنیا خورد تلبیس دیو
وز عدو دوسترو تعظیم و ریو
در ره اسلام و بر پول صراط
در سر آید همچو آن خر از خباط
عشوههای یار بد منیوش هین
دام بین ایمن مرو تو بر زمین
صد هزار ابلیس لا حول آر بین
آدما ابلیس را در مار بین
دم دهد گوید ترا ای جان و دوست
تا چو قصابی کشد از دوست پوست
دم دهد تا پوستت بیرون کشد
وای او کز دشمنان افیون چشد
سر نهد بر پای تو قصابوار
دم دهد تا خونت ریزد زار زار
همچو شیری صید خود را خویش کن
ترک عشوهٔ اجنبی و خویش کن
همچو خادم دان مراعات خسان
بیکسی بهتر ز عشوهٔ ناکسان
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔴آدمی خوارند اغلب مردمان
👈 اغلب این مردم آدم خورند بسلام و علیکشان اعتماد مکن .
اینها دلشان خانه دیو است به افسون این دیو مردم فریب مخور .
کسى که از سخن دیو لا حول بخورد و بسخن او اعتماد کند بالاخره در راه رفتن مثل آن خر با سر بزمین مىخورد.
هر کس که در دنیا فریب دیو خورده و تعظیم مزورانه دشمن دوست نما را بپذیرد.
در راه اسلام و بر پل صراط بواسطه گامهاى لرزانش با سر بزمین خواهد آمد .
عشوههاى یار بد را نپذیر جویاى دام باش و با ایمنى در زمین راه نرو .
هوشیار باش که صد هزار ابلیس با لا حول برابر تو مىآیند اینها مارهایى هستند اى آدم ابلیس را در اینها ببین .
دل بدل تو داده و مىگوید جانم دوست عزیزم براى اینکه پوست از کله این دوست بکند واى بر کسى که از دست دشمنان افیون بچشد.
چون قصاب سر بپاى تو مىنهد و دل بدل تو مىدهد تا خونت را بریزد.
مثل شیر باش و صید خودت را خودت بکن و بعشوه و افسون بیگانه و خویش اعتنا نکن.
اعتماد به اشخاص پست را مثل اعتماد به آن خادم بدان انسان بىکس باشد بهتر است که به افسون و عشوهگرى ناکسان اعتماد کند .
👈بسیاری از مردم در هر عصری و در هرجامعهای، بهلحاظ سرگرم بودن به مسائل مادی و دلبستگیهای این جهانی، در زمرهْ اغیار از حقایق سیر و سلوک روحانی و معنوی محسوب میشوند. بنابراین، هوشمندانه باید مراقب کنشها و رفتارهای مردم بود و فریفتهْ رفتار ظاهری آنها نشد؛ زیرا به ظاهر لاف دوستی میزنند، ولی در باطن درصدد فریفتن این و آنند. مولانا میگوید: کسی که شیفتهْ سخنان فریبنده دیگران شود، مانند آن خر صوفی، بالأخره هنگام حرکت با سر به زمین واژگون میافتد. جان کلام این است که اگر در راه کمال به دیگران تکیه کنی، تو را میفریبند و به مقصود نخواهی رسید. شیر، شکار درندگان دیگر را نمیخورد و تو اگر مانند شیر، خود در پی مقصود خود باشی، عشوه و فریب بیگانه و آشنا دامنگیر تو نخواهد بود.
مولانا می گوید: باید مواظب تلبیس شیطان بود. شیطان دشمن دوستنماست؛ کسی که در این دنیا حیله و نیرنگ شیطان را باور کند و در دام شیادیهای شیطان فریفته شود، از گیجی و پریشانی با سر به زمین خواهد خورد. مولانا به فریب آدم و حوّا در بهشت اشاره میکند که مطابق باب سوم سفر پیدایش در تورات، ابلیس به صورت مار بر حوا ظاهر شد و او را به خوردن میوهْ معرفت ترغیب کرد و پس از آن، حوا آن میوه را به آدم خورانید و هر دو از بهشت رانده شدند. شیطان برای فریب دادن انسان از سخنان خوشآیند و گمراه کننده استفاده میکند.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش2
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 3
🌺 در زمین مردمان خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
جوهر خود را نبینی فربهی
گر میان مشک تن را جا شود
روز مردن گند او پیدا شود
مشک را بر تن مزن بر دل بمال
مشک چه بود نام پاک ذوالجلال
آن منافق مشک بر تن مینهد
روح را در قعر گلخن مینهد
بر زبان نام حق و در جان او
گندها از فکر بی ایمان او
ذکر با او همچو سبزهٔ گلخنست
بر سر مبرز گلست و سوسنست
آن نبات آنجا یقین عاریتست
جای آن گل مجلسست و عشرتست
طیبات آید به سوی طیبین
للخبیثین الخبیثات است هین
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️در زمین مردمان خانه مکن
🔴در سرزمین دیگران خانه بنا نکن و ساکن نشو تو بکار خود بپرداز و کار بیگانه را بعهده خود نگیر .
بیگانه کیست؟ بیگانه همین تن خاکى تو است که تمام غم و اندوه تو براى آن است .
تا تو بتن خود غذاى چرب و شیرین داده عزیزش مىدارى جوهر جان تو فربه نشده قوى نخواهد گردید .
این تن خاکى را اگر دائما میان مشک جاى دهى روز مردن گند او آشکار مىگردد .
مشگ را بتن خود نزن بلکه بدل بمال مشگ چیست؟ نام خداوند ذو الجلال است .
منافق مشگ بتن مىمالد و روح را در قعر گلخن جاى مىدهد.
بر زبان نام حق دارد و ذکر مىگوید ولى از جانش از کفر و بىایمانى بوهاى بد استشمام مىگردد.
ذکر او مثل سبزهایست که در گلخن روئیده یا چون گلیست که بر مبرز سبز شده.
آن گل و گیاه در آن جا عاریه بوده و جاى او محفل انس و مجلس عشرت است .
فرمودهاند زنان پاک براى مردان پاک و مردان ناپاک براى زنان ناپاک هستند .
🔴توصیهْ مولانا این است که خود را نجات بده و کارخود کن، کار بیگانه مکن. به اموری که در جهت کمال و سیر و #سلوک الی الله نیست، دوری گزین و در چنین موقعیتی #خلوت گزیدن، شرط طریق و راه نجات است.
هر آن چه انسان را از مسیر شناخت حقایق آن جهانی و امور ماورای این جهان باز دارد یا موجب ایستایی انسان از حرکت و سیرالیالله شود و همچنین، عوامل وابستگی مادی را تقویت کند، ولو رسیدگی به امور معیشتی و توجه به جسم عنصری شخص باشد، از نظر مولانا بیگانه محسوب میشود؛ در زمرهْ بیگاری و هدر دادن زحمات و باز ماندن از بهرههای معنوی است و به مثابه خانه ساختن در زمین دیگران است. "در زمین مردمان خانه مکن"، امیال نفسانی از موانع بزرگ بر سر راه هر سالک الیالله به حساب میآید. مولانا میگوید: تا هنگامی که درحال تنیدن و ریشهدار کردن خود در امور مادی این جهانی هستید و همه همّتان صرف مسائل زندگی دنیایی و پاسخگویی به امیال گوناگون نفسانی تان هست، هرگز روح و جانتان را فربه و بانشاط نمییابید. تن و زندگی مادی در سیر الیالله بیگانه است و تا انسان در خدمت این بیگانه است، شادی ندارد.. تا انسان اسیر تن است، این گوهر او جلوه نمیکند. به قول #سعدى :
همىمیردت عیسى از لاغرى
تو در بند آنى که خر پرورى
تن و غوطهور شدن در گنداب زندگی مادی، ساختارشان طوری است که با مُشک و عنبر هم نمیشود تعفن آن را پوشاند. در اینجا مولانا سخن از مشک دیگری میکند که دل را خوش بو و شادمان میکند؛ این مشک " #ذکر_خدا " است. منظور مولانا این است که حتی تمسک به ظواهر دین و شریعت، برای خوب جلوه دادن خود هم راه گشاه نیست و به مثابه مشک بر تن مالیدن است که یک رفتار مذهبی منافقانه است. منافقان که دلشان را از نور حق بهرهاى نیست، پیوسته در پى ارضاى خواهشهاى نفسانىاند و با مؤمنان به دو رویى کار کنند. به ظاهر با مسلمانان اند و در باطن همراه شیطان. «
وَ إِذا لَقُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»
ظاهرى آراسته دارند و دلى تاریک همچون سبزه در خرابه ها.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش3
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 4
🌺 کین مدار آنها که از کین گمرهند
گورشان پهلوی کینداران نهند
اصل کینه دوزخست و کین تو
جزو آن کلست و خصم دین تو
چون تو جزو دوزخی پس هوش دار
جزو سوی کل خود گیرد قرار
ور تو جزو جنتی ای نامدار
عیش تو باشد ز جنت پایدار
تلخ با تلخان یقین ملحق شود
کی دم باطل قرین حق شود
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️کین مدار آنها که از کین گمرهند
👈#کینه بدل خود راه مده و بدان کسانى که کینه دارند گور آنها پهلوى گور اهل کینه خواهد بود .
اصل کینه از دوزخ است پس کینه تو جزئى است از همان کلى و دشمن جان تو است .
و چون جزء دوزخ هستى مطمئن باش که جزء پیش کل خود قرار خواهد گرفت .
اما اگر سعی کنی که جزوه بهشت باشی وروح کمال طلب خود را ترقی دهی، یقین بدان که زندگی توفزندگی پایدار وجاودانه خواهد شد.
تلخ با تلخها قرین مىگردد و کى ممکن است باطل هم دم حق گردد .
👈مولانا میگوید: اصل و ریشهْ کینه توزی، همان دروخ است و کینه توز، جزوی از آن کل است و دشمن دین و ایمان توست. کینه و دشمنی بر سر منافع مادی است و انسانی که بر سر منافع مادی کینه میگیرد، در راه حق نیست. مولانا بارها در جاهای مختلف مثنوی، #نفس را که سرچشمهْ تمام وابستگی های مادی است، دوزخ معرفی کرده است و در نزد اهل تحقیق، دوزخ ورای نفس و صفات نفسانی نیست، چنان چه بهشت نزد ایشان سوای روح و اوصاف روحانی نباشد. مولانا میگوید: کینهتوزی مکن، زیرا کسانی که از کینهتوزی گمراه شدهاند، گورشان را در کنار گور کینهتوزآن قرار میدهند و چون کینه، ماهیتش ماهیت دوزخ است. انسان کینهورز، سرانجام به دوزخ خواهد پیوست؛ زیرا از نظر جنسیت، به یقین تلخان به تلخان و مردم ناپاک و بدنهاد به همطیف خودشان خواهند پیوست.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش 4
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 5
🌺 ای برادر تو همان #اندیشه ای
ما بقی تو استخوان و ریشهای
گر گلست اندیشهٔ تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی
گر گلابی بر سر جیبت زنند
ور تو چون بولی برونت افکنند
طبلهها در پیش عطاران ببین
جنس را با جنس خود کرده قرین
جنسها با جنسها آمیخته
زین تجانس زینتی انگیخته
گر در آمیزند عود و شکرش
بر گزیند یک یک از یکدیگرش
طبلهها بشکست و جانها ریختند
نیک و بد درهمدگر آمیختند
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ای برادر تو همان #اندیشه ای
🔴بدان اى برادر که تو عبارت از اندیشه هستى و باقى دیگر در وجودت هر چه هست رگ و پى و استخوان و پوست و گوشت است (بنا بر این اگر #کینه ور باشى همانا کینه هویت تو را تشکیل مىدهد و تو همان کینه هستى) .
اگر اندیشه تو گل باشد گلشنى و اگر خار است هیمه گلخن خواهى بود .
اگر گلاب باشى بر سر و لباست مىزنند و اگر چون بول باشى ناچار بیرونت خواهند ریخت .
طبله عطاران را نگاه کن که جنس را با جنس خود قرین نموده .
جنسها را با هم جنسهاى خود آمیخته و از این تجانس بدکان خود زینتى دادهاند .
اگر عود و شکر عطار بهم مخلوط شوند چون جنس هم نیستند با کمال دقت آنان را از هم جدا مىسازد.
در دنیا طبلهها شکسته و جانها ریخته و نیک و بد بهم آمیختند.
🔴مولانا میگوید: هستی ما در حقیقت اندیشههای ماست و از اینکه بگذریم، باقی وجود ما مشتی استخوان و پوست و رگ و ریشه است که در راه حق، بیگانه است. کسی که اندیشهْ نیک ندارد ، چوب یا خار و خسی است که فقط به درد سوزاندن و آتشدان حمّام میخورد. بعید نیست که مولانا در بیان این سخن، به مفهوم "حیوان ناطق " توجه داشته باشد؛ زیرا انسان را "حیوان ناطق" گفتهاند و در این اصطلاح، ناطق به معنای اندیشهگر و مُدرک است. طبیعتاً پرورش اندیشه و سلامت آن وابسته به پرورش روح است. اگر آدمى در پى کامل ساختن روح بر آمد اندیشه او نیز سالم و کامل خواهد گشت و اگر وسوسههاى شیطانى بر روح او غالب شد، اندیشهاش به سوى بدیها خواهد شد و سرانجام او را به دوزخ روحى و اخروى خواهد افکند که:
آدمى را فربهى هست از خیال
گر خیالاتش بود صاحب جمال
ور خیالاتش نماید ناخوشى
مى گدازد همچو موم از آتشى
مولانا، هستی را به دکان عطاری تشبیه کرده است که در آن، کالاهای گوناگون را هر یک به جای خود چیدهاند. در فلسفهْ افلاطونی، میان عدم و هستی، یک عالم دیگری قائل هستند که به آن، "عالم مثال" میگویند. در عالم مثال، صورت مثالی همهْ کائنات وجود دارد. نیکلسن میگوید: «در اینجا ظاهراً مولانا عالم مثال را به طبله عطاران تشبیه کرده است که در آن، هر چیزی جای مشخص دارد.» بنابراین "طبله بشکست"، یعنی خلقت از عالم مثال به عالم ماده آمد و جانها که همچون عود و شکر، هر کدام جایی در عالم مثال داشتند، یکباره به عالم صورت آمدند و نیک و بد در همدیگر آمیختند. با توجه به این بیان، پس ازآنکه جانهای نیک و بد، از طبلهْ عالم مثال به عالم ماده و صورت ریخت و درهم آمیخت، پروردگار برای جدا کردن نیک و بد، پیامبران را فرستاد. دکانداران قدیم، برای پاک کردن دانههای گیاهی، از تکههای کاغذ استفاده میکردند؛ به این ترتیب که دوگوشهْ مجاور یک پاره کاغذ را روی هم میگذاشتند و با دو انگشت میگرفتند و طرف دیگر کاغذ را که شکل ناودانی داشت، زیردانهها میبردند و دانههای مورد نظر را به کمک آن بر میداشتند.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش 5
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 6
🌺 حق فرستاد انبیا را با ورق
تا گزید این دانهها را بر طبق
پیش ازیشان ما همه یکسان بدیم
کس ندانستی که ما نیک و بدیم
قلب و نیکو در جهان بودی روان
چون همه شب بود و ما چون شبروان
تا بر آمد آفتاب انبیا
گفت ای غش دور شو صافی بیا
چشم داند فرق کردن رنگ را
چشم داند لعل را و سنگ را
چشم داند گوهر و خاشاک را
چشم را زان میخلد خاشاکها
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔴حق فرستاد انبیا را با ورق
👈خداى تعالى انبیا را فرستاد تا این دانهها را بر گزیده و طبقه بندى نمایند.
پیش از آمدن انبیا ما همه یکسان بودیم و کسى نمىدانست که ما نیک و بد داریم.
نقد و قلب با هم و مثل هم رایج بودند و جهان چون شب بود و ما چون شب رو.
تا آفتاب انبیا طلوع کرده گفت اى قلب دور شو و اى نقد صافى بیا.
رنگها را چشم تمیز مىدهد چشم است که لعل و سنگ را مىشناسد.
چشم مىداند که گوهر کدام و خاشاک کدام یکى است از همین جهت است که خاشاک بچشم مىخلد.
👈 مولانا در اینجا کتابهای آسمانی را به ورقی تشبیه کرده است که با آن، دانههای نیک و بد انسان را از یکدیگر میتوان جدا کرد. با این بیان، اشاره به آیهْ شریفهْ دارد که: «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»:مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادى در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مىکرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند؛) تنها (گروهى از) کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههاى روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند. خداوند ، آنهایى را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود. (امّا افراد بىایمان، همچنان در گمراهى و اختلاف، باقى ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مىکند. وقتی که آفتاب انبیا تابید، فکر و اندیشه آدمیان به تکاپو و حرکت افتاد و به سوی بالندگی و رشد و نوسانات حرکت کرد و قدرت تشخیص و آگاهی انبیا و مردان حق و اولیاءالله، عرصهْ بروز اندیشهْ بشری شد.
انبیا را واسطه ز آن کرد حق
تا پدید آید حسدها در قلق
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش 6
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 7
🌺 دشمن روزند این قلابکان
عاشق روزند آن زرهای کان
زانک روزست آینهٔ تعریف او
تا ببیند اشرفی تشریف او
حق قیامت را لقب زان روز کرد
روز بنماید جمال سرخ و زرد
پس حقیقت روز سر اولیاست
روز پیش ماهشان چون سایههاست
عکس راز مرد حق دانید روز
عکس ستاریش شام چشمدوز
زان سبب فرمود یزدان والضحی
والضحی نور ضمیر مصطفی
قول دیگر کین ضحی را خواست دوست
هم برای آنک این هم عکس اوست
ورنه بر فانی قسم گفتن خطاست
خود فنا چه لایق گفت خداست
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️دشمن روزند این قلابکان
👈صرّافان دغل کار، دشمن روزند، ولی طلاهای ناب معادن شیفته روزند؛ یعنی انسانهای ریاکار، دشمن انبیا هستند که وجودشان چون روز پُرفروز است. اما خردمندان نیک سرشت، عاشق و شیفتهْ وجود نورانی انبیایند.
حضرت حق تعالی، برای آن به قیامت روز فرمود که روز، زیبایی سرخ و زرد و حقیقت اشیاء را نشان میدهد و در قرآن، قیامت به عنوان روز جدایی نیکان از بدان آمده است: «إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ »:همانا خداوند در روز قیامت، میان آنها جدایی افکند که او بر احوال همه موجودات، گواه است
پس در حقیقت، روز حقیقی، سرّ اولیاست و روز این جهانی را با آفتاب این روز حقیقی نباید قیاس کرد، اما اگر در برابر مهتاب اولیاء قرار دهیم، تازه چیزی است تاریک، مانند سایه. روشنایی روز این جهان، بازتابی از سرّ اولیاست و شب که چشمها را میدوزد و دید انسانها را میگیرد، بازتاب صفت ستّاری آنهاست.
مولانا همین سخن را به قرآن مستند میکند. سوگند پروردگار به روشنایی در آغاز سورهْ والضحی، سوگند به نور باطن پیامبر(ص) است و مفسران میگویند که در همهْ روشناییهای عالم، نور محمد (ص) است که میتابد؛ درخورشید، ماه و ستارگان. مولانا میگوید: قول دیگری هم در تفسیر والضحی هست که این سوگند، به روشنی روز است؛ برای آنکه روشنی روز، بازتاب روشنی محمدی است. سپس مولانا برای تأیید تفسیر خود از والضحی، به آیهْ شریفهْ سوره انعام اشاره میکند که ابراهیم خلیل در جستوجوی خدای خود بود و ستاره را خدا میپنداشت، اما هنگامی که افول آنها را دید، گفت: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِینَ »: من این روشناییهای افول کننده را دوست ندارم.
هر پیمبر اُمّتان را در جهان
همچنین تا مخلصى مىخواندشان
کز فلک راه برون شو دیده بود
در نظر چون مردمک پیچیده بود
مردمش چون مردمک دیدند خُرد
در بزرگى مردمک کس ره نبرد
اگر دعوت اولیاى خدا گسترده گردد، دکان مدعیان دروغین بسته خواهد شد، براى همین است که آنان دشمن مردان خدایند. اگر چراغ خرد بندگان روشن شود، مقام و ارزش اولیاى خدا را خواهند دانست. اولیاى خدا هدایت مردم را خواهند، و پیروان شیطان گمراهى آنان را، چنان که زر سره همیشه خواهان روشنى است و ناسره طالب تاریکى.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش 7
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 8
🌺 از خلیلی لا احب افلین
پس فنا چون خواست رب العالمین
لا احب افلین گفت آن خلیل
کی فنا خواهد ازین رب جلیل
باز واللیل است ستاری او
وان تن خاکی زنگاری او
آفتابش چون برآمد زان فلک
با شب تن گفت هین ما ودعک
وصل پیدا گشت از عین بلا
زان حلاوت شد عبارت ما قلی
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔴از خلیلی لا احب افلین
👈 مولانا میگوید: جاییکه بندهای چون ابراهیم "لا احب ال آفلین" میگوید، چگونه ممکن است که پروردگار جهانیان، روشنی ناپایدار این جهانی را بخواهد و به آن سوگند بخورد؟ مولانا میگوید: سوگند به شب، در آیهْ دوم سورهْ والضحی؛ باز سوگند به شب این جهانی نیست. پروردگار به ستّاری پیامبر سوگند میخورد و ستاری او در این است که اسرار غیب را میداند، اما در درون تن خاکی و جنبهْ دنیاییِ زندگیاش پنهان است. اگر این ستاری نباشد، پیامبر نمیتواند مردم را به راه راست هدایت کند. تن را به این جهت زنگاری میگوید که تن، به خلاف جان، پاک و روشن نیست و همانند صفحهْ فلزی است که روی آن زنگاری باشد. آلودگی به زندگی مادی، زنگار تن است. در بیت بعد، باز تن را به شب تشبیه کرده است و میگوید: تابش نور پیامبر با پرداختن به جنبههای این جهانی زندگی منافات ندارد و آفتاب نور محمدی، هنگامی که از فلک نبوّت طلوع کرد، به جنبهْ دنیایی وجود او گفت: «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى » پروردگارت تو را وانگذاشته و بر تو خشم نگرفته است
منظور مولانا این است که همین جنبهْ مادی زندگی تن هم میتواند به عنوان وسیله، در خدمت جنبهْ روحانی و خدایی باشد. بنابراین تفسیر از سوره والضحی، پروردگار به هر دو جنبهْ غیبی و این جهانی پیامبر سوگند خورد که او را وانگذاشته است. مولانا میگوید: در حقیقت وصال حق از درون بلا آشکار میشود و آیهْ « مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ »گویای شیرنی وصل است پس از وقفهْ کوتاه در نزول وحی.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش 8
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 9
🌺 هر عبارت خود نشان حالتیست
حال چون دست و عبارت آلتیست
آلت زرگر به دست کفشگر
همچو دانهٔ کشت کرده ریگ در
و آلت اسکاف پیش برزگر
پیش سگ که استخوان در پیش خر
بود انا الحق در لب منصور نور
بود انا الله در لب فرعون زور
شد عصا اندر کف موسی گوا
شد عصا اندر کف ساحر هبا
زین سبب عیسی بدان همراه خود
در نیاموزید آن اسم صمد
کو نداند نقص بر آلت نهد
سنگ بر گل زن تو آتش کی جهد
دست و آلت همچو سنگ و آهنست
جفت باید جفت شرط زادنست
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔴هر عبارت خود نشان حالتیست
👈مولانا میگوید: احوال ما و آنچه به ارادهْ حق بر دلها میگذرد، مانند دستی است که امور زندگی را میگرداند و عبارت نیز مانند ابزاری است که دست با کمک آن کاری را پیش میبرد.
هر ابزاری را باید به دست اهلش داد که میتواند به کار ببرد؛ مثلاً اگر ابزار زرگر در دست کفّاش قرار گیرد، مانند این است که دانهای در ریگزار کاشته شود. همچنین اگر ابزار کفاش را در اختیار کشاورز قرار دهی مثل این است که کاه را پیش سگ و استخوان را پیش الاغ بگذاری. منظور این است که عبارت قرآن و سخن اهل معنا در صورتی مؤثر و موجب هدایت است که در دست اهلش قرار گیرد و از او صادر گردد. برای مثال، انا الحق گفتن منصور حلاج به نور تبدیل شد، ولی انا الله گفتن فرعون، دروغ و یاوره بود، زیرا منصور از سرای خودبینی بیرون آمد و خود را در ذات حق فانی کرد و دیگر چیزی جز حق نمیدید و وجود او نایی بود که نوازندهاش حضرت حق بود. این انا الحق را در واقع خدا میگفت، نه منصور. فرعون هم گفت من خدایم. ولی این سخن, از پریشانی و بیماری دل وی بود. درحالیکه هر دو به ظاهر یک سخن میگویند.
مثال دیگر، عصایی است که موسی در دست داشت و بر صدق و راستی او گواهی میداد. ولی عصایی که در دست جادوگران بود به هیچ دردی نمیخورد. به همین دلیل حضرت عیسی اسم اعظم را به همراه نادان خود نیاموخت. آنکه نادان است عیب و نقص را به ابزار نسبت میدهد؛ مثلاً اگر تو سنگ را بر گل بکوبی آتشی تولید نمیشود. نا اهلان نیز ممکن است کلمات حقتعالی و اولیاالله را حفظ کنند و دائم ورد زبان سازند، اما از این رهگذر چیزی جز گمراهی نصیبشان نگردد.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش 9
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 10
🌺 آنک بی جفتست و بی آلت یکیست
در عدد شکست و آن یک بیشکیست
آنک دو گفت و سه گفت و بیش ازین
متفق باشند در واحد یقین
احولی چون دفع شد یکسان شوند
دو سه گویان هم یکی گویان شوند
گر یکی گویی تو در میدان او
گرد بر میگرد از چوگان او
گوی آنگه راست و بی نقصان شود
کو ز زخم دست شه رقصان شود
گوش دار ای احول اینها را بهوش
داروی دیده بکش از راه گوش
پس کلام پاک در دلهای کور
مینپاید میرود تا اصل نور
وان فسون دیو در دلهای کژ
میرود چون کفش کژ در پای کژ
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔴آنک بی جفتست و بی آلت یکیست
👈آن که بىجفت است و بىآلت فقط یکى است و آن ذات خداوندى است عدد ممکن است مشکوک باشد ولى بهر حال در یکى شکى نیست.
بگویند یا سه یا بیشتر بهر حال در یکى شکى نیست و هر سه درو شود یکى متفقند.
وقتى احولى رفع شد همه یکسان مىشوند آنهایى که دو یا سه مىگفتند همه خواهند گفت یکى.
اگر گوى میدان او هستى در جلو چوگان او چون گرد بهوا بلند شو و چوگان خورده از میدان بر گرد.
گوى وقتى بىنقص و درست است که از چوگان دست شاه برقص در آید .
اى احول اینها که گفتم بدقت گوش کن و بچشمان خود از راه گوش دارو بکش .
بس کلام پاک که بدلهاى کور وارد نشده و بسراغ اصل روشن خود مىرود .
ولى فسون دیو در دلهاى کج بسهولت وارد مىشود همان طور که کفش کج بپاى کج مىرود .
👈 هستی یکی بیش نیست و آنچه هست خداست. جلوههای گوناگون این هستیِ مطلق در عالم ماده و تعین متعدد است و ما این نمودها را به چشم ظاهر میبینیم. در اینجا مولانا از مذاهب دیگر رفع اتهام میکند و میگوید: معتقدان به اهورامزدا و اهریمن، یا آنها که در مذهب مسیح سه نیروی معنوی و خدایی (اب، ابن، روح القدس) قائل شدهاند، یا آنها که چون یونانیان باستان برای هر چیز، خدایی قائل بودند، باز در وجود خدای یگانه متفقاند. بههرحال به یک نیروی غیر مادی و نادیدنی اعتقاد دارند. مولانا این دو خدایی یا چند خدایی را به نقص چشم احول و دو بین تشبیه میکند؛ همانطور که احول یک چیز را دو چیز میبیند، انسان ناآگاه نیز نمودهای هستی مطلق را جداگانه میپندارد. پس در یک خدایى همگان متحدند و آنان که خدا را دو و سه دانند یا گویند «اَللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ» ، با دیده کج و ناقص به جهان مىنگرند. اگر با فهمى درست به نظام عالم مىنگریستند وحدت را در همه چیز مىدیدند و همه چیز را در حیطه قدرت او مىدانستند که:
وَ فِى کُلِّ شَىءٍ لَهُ آیَةٌ
تَدُلُّ عَلى أنَّهُ وَاحِدٌ
در ادامه تاکید می کند که: قائل به توحید باش وبه ضربهْ چوگانِ مشیت به سویی برو. ، اگر تو به راستی معتقد به یگانگی پروردگاری، به راستی کسی در راه حق، حق گوی و راست و بینقصان است که ضربهْ دست حق، او را در میدان معرفت به حرکت درآورد. اگر چشم حقیقتبین نداری، با شنیدن سخن مردانِ حق، چشم دوبین خود را درمان کن و یگانگی حق را ببین. کلام حق در دلی که به عنایت حق روشن نباشد، نمیماند و به اصل نور باز میگردد.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش 10
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #عارف_و_خرش
قسمت چهارم (این قسمت به علت طولانی بودن در 11 بخش تنظیم گردیده و بمرور آمد)
بخش 11
🌺 گرچه #حکمت را به تکرار آوری
چون تو نااهلی شود از تو بری
ورچه بنویسی نشانش میکنی
ورچه میلافی بیانش میکنی
او ز تو رو در کشد ای پر ستیز
بندها را بگسلد وز تو گریز
ور نخوانی و ببیند سوز تو
علم باشد مرغ دستآموز تو
او نپاید پیش هر نااوستا
همچو طاووسی به خانهٔ روستا
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔴گرچه #حکمت را به تکرار آوری
👈حکمت را اگر چه تو تکرار کنى چون نااهل هستى از تو رو گردان مىشود و مىرود .
مىرود اگر چه مکرر بنویسى و نشان کنى و اگر چه بیان و تقریر نموده بذهن بسپارى.
او از تو با ستیزه روى در مىکشد و براى گریختن بندها را پاره مىکند.
و اگر تو هیچ نخوانى و او طلب و سوز تو را ببیند علم مرغ دست آموز تو خواهد شد.
همان طور که مرغ دست آموز شاه بخانه روستا نمىرود علم هم پیش نااستاد نخواهد رفت.
👈مولانا از کسانی سخن میگوید که در ظاهر، حکمت الهی نمیخوانند اما پروردگار سوز درون آنها را میبیند و معرفت خود را به آنها میدهد و علم الهی در دست آنها مانند مرغ دستآموز میشود. اما علم الهی و سخن حق در نزد ناآگاهان مانند طاووسی که در خانه محقر یک روستایی است و میگریزد. مشابه این مضمون در کلام امام علی(ع) نیز آمده است: «فانّ الحکمة تکون فی صدرالمنافق فتلجلج فی صدره حتی تخرج فتسکن الی صواحبها فی صدر المومن؛ حکمت را هر جا که هست بیاموز، زیرا حکمت در سینه منافق آنقدر میجنبد که سرانجام در سینه مؤمن جای گیرد.»
علم چندان که بیشتر خوانى
چون عمل در تو نیست نادانى
(سعدى)
علم کآن نبود ز هو بىواسطه
آن نپاید همچو رنگ ماشطه
علمهاى اهلِ دل حمّالشان
علمهاى اهلِ تن احمالشان
علم چون بر دل زند یارى شود
علم چون بر تن زند بارى شود
حکمت پژوهان واقعی علم ظاهرى را بارى بر دوش متعلّم دانند و گویند علمى که حقیقت را بیان مىدارد علم باطن است و این علم را از کتاب و دفتر طلب نباید کرد، بلکه درون صافى مىخواهد تا آن علم در آن متجلّى شود. اگر چنین روشنایى در دل پدید شد، این همان حکمت است.
همچو آهن ز آهنى بىرنگ شو
در ریاضت آینه بىزنگ شو
خویش را صافى کن از اوصافِ خود
تا ببینى ذاتِ پاک صافِ خود
بینى اندر دل علوم أنبیا
بى کتاب و بى مُعید و اوستا
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_9
بخش 11
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2