❇️ #خلیفه_و_اعرابی 1
قصّۀ خلیفه كه در كرم در زمان خود از حاتم طایی گذشته بود و نظیر خود نداشت
❇️ یک خلیفه بود در ایام پیش
کرده حاتم را غلام جود خویش
رایت اکرام و داد افراشته
فقر و حاجت از جهان بر داشته
بحر و در از بخششش صاف آمده
داد او از قاف تا قاف آمده
در جهان خاک ابر و آب بود
مظهر بخشایش وهاب بود
از عطااش بحر و کان در زلزله
سوی جودش قافله بر قافله
قبلهٔ حاجت در و دروازهاش
رفته در عالم بجود آوازهاش
هم عجم هم روم هم ترک و عرب
مانده از جود و سخااش در عجب
آب حیوان بود و دریای کرم
زنده گشته هم عرب زو هم عجم
#مثنوی_معنوی_110
🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ در این داستان سه شخصیت اصلی وجود داره . که این چند روز با اونها آشنا میشیم :
خلیفه ای که در روزگار خودش به بخشندگی و کرم معروف هست ،
و مرد و زن اعرابی که در فقر و نداری هستند و زندگی رو به سختی طی میکنند .
در ابتدا مولانا یک نمای کلی از این شخصیت ها به ما میده و در ادامه میبینیم که شکایت های زن از نداری و ... باعث میشه که مرد اعرابی راه بیافته تا بره پیش خلیفه و درخواست کمک کنه و ...
فکر میکنم این داستان هم از داستان های زیبای مثنوی است که اگر دنبال کنید پشیمون نمیشید .
👈در روزگاران قدیم خلیفه ای بود که از بخشش و سخاوت حاتم طایی را غلام خودش کرده بود اون حاکم پرچم دار عدل و داد بود همیشه به فقرا رسیدگی میکرد چنانکه فقر را در جامعه خویش از بین برده بود …دریا با آن همه گوهر ها و نعمات فراوان در پیش این خلیفه بخشنده صاف و تهی گشته بود و از دادگری و انصاف تمام جهان را پر کرده بود
همچو ابر و باد صفت بخشندگی برای زمین داشت و در جود و کرم همانند خداوند وهاب(بسیار بخشنده) مظهر بخشایش بود از نوع عطا و بخشندگییش دریا و معادن زیر و رو میشدند و مردم دسته دسته بسوی او روانه بودند
قبله حاجت نیازمندان درگاه این شاه بود و آوازه اش در عالم پیچیده بود و تمام اقوام مانند عجم و رومی و ترک عرب از کرم و سخاوتمندی اش در شگفت بودند
دریایی از کرم بود و مانند آب حیوان (که نماد زندگی بخشیست ) آدم های مختلف ازو زنده میگشتند
👈ادامه حکایت در بند بعد
#مثنوی_معنوی_110
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2