❇️ #خلیفه_و_اعرابی 5
ادامه داستان اعرابی و زنش (پاسخ مرد به همسرش)
❇️ گفت ای زن تو زنی یا بوالحزن
فقر فخر آمد مرا بر سر مزن
مال و زر سر را بود همچون کلاه
کل بود او کز کله سازد پناه
آنک زلف جعد و رعنا باشدش
چون کلاهش رفت خوشتر آیدش
مرد حق باشد بمانند بصر
پس برهنه به که پوشیده نظر
وقت عرضه کردن آن بردهفروش
بر کند از بنده جامهٔ عیبپوش
ور بود عیبی برهنهش کی کند
بل بجامه خدعهای با وی کند
گوید ای شرمنده است از نیک و بد
از برهنه کردن او از تو رمد
خواجه در عیبست غرقه تا به گوش
خواجه را مالست و مالش عیبپوش
کز طمع عیبش نبیند طامعی
گشت دلها را طمعها جامعی
ور گدا گوید سخن چون زر کان
ره نیابد کالهٔ او در دکان
کار درویشی ورای فهم تست
سوی درویشی بمنگر سست سست
زانک درویشان ورای ملک و مال
روزیی دارند ژرف از ذوالجلال
حق تعالی عادلست و عادلان
کی کنند استمگری بر بیدلان
آن یکی را نعمت و کالا دهند
وین دگر را بر سر آتش نهند
آتشش سوزا که دارد این گمان
بر خدا و خالق هر دو جهان
فقر فخری از گزافست و مجاز
نه هزاران عز پنهانست و ناز
از غضب بر من لقبها راندی
یارگیر و مارگیرم خواندی
گر بگیرم برکنم دندان مار
تاش از سر کوفتن نبود ضرار
زانک آن دندان عدو جان اوست
من عدو را میکنم زین علم دوست
از طمع هرگز نخوانم من فسون
این طمع را کردهام من سرنگون
حاش لله طمع من از خلق نیست
از قناعت در دل من عالمیست
بر سر امرودبن بینی چنان
زان فرود آ تا نماند آن گمان
چون که بر گردی تو سرگشته شوی
خانه را گردنده بینی و آن توی
#مثنوی_معنوی_116
🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
❇️ #خلیفه_و_اعرابی 5 ادامه داستان اعرابی و زنش (پاسخ مرد به همسرش) ❇️ گفت ای زن تو زنی یا بوالحزن
✳️ مرد گفت اى زن تو زن هستى و نمىدانى فقر باعث افتخار است بمن طعنه نزن.
زر و مال مثل كلاه است آن سرى كه مىخواهد در پناه كلاه باشد كچل و بىمو است.
آن كه زلفهاى قشنگ و مجعد دارد وقتى كلاهش از سر بيفتد خوشتر خواهد بود.
مرد خدا مثل چشم است چشم بىحجاب بهتر است.
برده فروش در جلو مشترى لباس عيب پوش برده را از تن او بيرون مىآورد.
اگر برده معيوب باشد البته لباس او را بيرون نخواهد آورد و بوسيله جامه عيب او را پنهان مىكند.
و مىگويد اين بنده از تو خجالت مىكشد كه برهنه شود و اگر برهنهاش كنيم از تو مىرمد.
آن شخص مالدار سر تا پا غرق عيب است همان مال است كه عيب او را مىپوشاند.
طمع مال چشم اشخاص طماع را مىپوشاند و عيب متمولين را نمىبينند چون طمع است كه اشخاص را بهم نزديك مىكند
گدا اگر سخنى چون زر ناب بگويد مشترى نخواهد داشت.
بدرويشان با نظر تحقير منگر كه كار درويشى بالاتر از فهم و ادراك تو است
ملك درويشان و راى ملك و مال ظاهرى است آنها روزى مخصوص فراوانى از طرف خداوند ذو الجلال دارند.
خداوند عادل است عادل چگونه ممكن است با بىدلان ستم كند.
ممكن نيست كه يكى را نعمت و متاع داده و ديگرى را بر آتش جاى دهند.
آتش بگيرد كسى كه اين گمان را بخداى تعالى نسبت داد.
الفقر فخرى كه حضرت رسول فرموده از روى گزاف و مجاز نيست صد هزاران عزت و ناز در فقر پنهان است.
بر اثر خشم و عصبانيت بمن نسبت مار خويى و مارگيرى دادى
من اگر مار بگيرم دندانش را مىكنم تا ايمن از سر كوبيدن باشد .
چون همان دندان است كه دشمن جان او است من دشمن را از ميان مىبرم و با اين دانش و عمل دشمن را دوست مىكنم
من هرگز از روى طمع افسون نمىخوانم بلكه طمع را سر نگون مىكنم.
از اثر قناعت در دل من عالم خوشى است حاشا كه من از خلق طمعى داشته باشم.
ترجمه ابیات #مثنوی_معنوی_116
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2