❇️ حکایت زیبای حضرت #یوسف_و_دوست_کودکی_اش قسمت اول
👈 آمد از آفاق یار مهربان
یوسف صدیق را شد میهمان
کاشنا بودند وقت کودکی
بر وسادهٔ آشنایی متکی
یاد دادش جور اخوان و حسد
گفت کان زنجیر بود و ما اسد
عار نبود شیر را از سلسله
نیست ما را از قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود
گفت چون بودی ز زندان و ز چاه
گفت همچون در محاق و کاست ماه
در محاق ار ماه نو گردد دوتا
نی در آخر بدر گردد بر سما
گرچه دردانه به هاون کوفتند
نور چشم و دل شد و بیند بلند
گندمی را زیر خاک انداختند
پس ز خاکش خوشهها بر ساختند
بار دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزود و نان شد جانفزا
باز نان را زیر دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهم هوشمند
باز آن جان چونک محو عشق گشت
یعجب الزراع آمد بعد کشت
این سخن پایان ندارد باز گرد
تا که با یوسف چه گفت آن نیک مرد
بعد قصه گفتنش گفت ای فلان
هین چه آوردی تو ما را ارمغان
بر در یاران تهیدست آمدن
هست بیگندم سوی طاحون شدن
حق تعالی خلق را گوید بحشر
ارمغان کو از برای روز نشر
جئتمونا و فرادی بی نوا
هم بدان سان که خلقناکم کذا
هین چه آوردید دستآویز را
ارمغانی روز رستاخیز را
یا امید بازگشتنتان نبود
وعدهٔ امروز باطلتان نمود
منکری مهمانیش را از خری
پس ز مطبخ خاک و خاکستر بری
ور نهای منکر چنین دست تهی
در در آن دوست چون پا مینهی
اندکی صرفه بکن از خواب و خور
ارمغان بهر ملاقاتش ببر
شو قلیل النوم مما یهجعون
باش در اسحار از یستغفرون
اندکی جنبش بکن همچون جنین
تا ببخشندت حواس نوربین
وز جهان چون رحم بیرون روی
از زمین در عرصهٔ واسع شوی
آنک ارض الله واسع گفتهاند
عرصهای دان انبیا را بس بلند
دل نگردد تنگ زان عرصهٔ فراخ
نخل تر آنجا نگردد خشک شاخ
حاملی تو مر حواست را کنون
کند و مانده میشوی و سرنگون
چونک محمولی نه حامل وقت خواب
ماندگی رفت و شدی بی رنج و تاب
چاشنیی دان تو حال خواب را
پیش محمولی حال اولیا
اولیا اصحاب کهفند ای عنود
در قیام و در تقلب هم رقود
میکشدشان بی تکلف در فعال
بیخبر ذات الیمین ذات الشمال
چیست آن ذات الیمین فعل حسن
چیست آن ذات الشکال اشغال تن
میرود این هر دو کار از انبیا
بیخبر زین هر دو ایشان چون صدا
گر صدایت بشنواند خیر و شر
ذات که باشد ز هر دو بیخبر
#مثنوی_معنوی_148
🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
❇️ حکایت زیبای حضرت #یوسف_و_دوست_کودکی_اش قسمت اول 👈 آمد از آفاق یار مهربان یوسف صدیق را شد میهم
👈آیه 88 - 89 سوره شعرا
يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ﴿۸۸﴾ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴿۸۹﴾
(روز قیامت) روزی است که مال و فرزند هیچ سود نبخشند (88) مگر آن کس که خدا را قلبی پاک و سلیم به درگاه آورد (89)
🔴عارفان گفتهاند سرّ آنکه خداوند قلب پاک را بهترین هدیه روز قیامت معرفی کرده است این است که در آن آیینهٔ پاک، خداوند عکس جمال خویش را مینگرد و صاحب جمال را با آیینه سر و سودایی است.
این حکایت از مثنوی گویی در تفسیر همین آیه آمده است 👇
🔴یکی از دوستان دوران کودکی یوسف به دیدن او آمد. نخست از خاطرات گذشته گفت و حسد برادران را نسبت بدو برشمرد. یوسف روبه دوستش کرد و گفت :
عار نــَبوَد شیر را از سلسله
نیست ما را قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه زنجیر سازان میر بود
پرسش دیگر آن دوست از یوسف این بود که «در چاه و سپس در زندان چگونه بودی، حتما خیلی بر تو سخت گذشت !» یوسف پاسخ داد : «ببین دوست من، ماه را بنگر. درست است که در آخر ماه کوچک و کوچکتر می شود ولی دوباره از نو طلوع می کند و بزرگتر می گردد و قرص تمام می شود.» مثال دیگر، بگویم :
گندمی را در زیر خاک می کاریم، گندم می روید و خوشه می دهد، خوشه را می کوبیم و سپس آسیابش می کنیم و از آن آرد می سازیم و نان می پزیم. در این مرتبه آن را به زیر دندان می فشاریم و به معده می فرستیم. از آن عقل و جان و فهم حاصل می آید، مرتبه بعد آن ها را از درون محو می کنیم عشق حاصل می شود. عشق موجب می شود تا عاشق در معشوق محو و فنا شود و از مرتبه سکر به صحو و هوشیاری بعد از مستی و به معرفت کلی برسد.
دوست یوسف چنان محو استدلال های عقلانی و معنوی یوسف قرار گرفته بود که یادش رفت از ارمغان خود حرفی بزند . یوسف به او گفت : «هین چه آوردید تو ما را ارمغان ؟»
در این جا مولانا از این ارمغان پلی می زند به ارمغان انسان در برابر خدا که اعمال پسندیده ی ما گرچه در برابر دریای لطف او قطره هم نیست ولی گویا نیاز ما که هست.
گفت من چند ارمغان جستم تو را ارمغانی در نظر نامد مرا
چگونه قطره را تقدیم دریا کنم ؟ چگونه زیره به کرمان ببرم ! هر چه آرم لایق درگاه تو نیست، تو همه چیز داری، حسن تو آفتاب است که در همه جا تابان است.
لایق آن دیدم که من آیینه ای
پیش تو آرم چو نور سینه ای
تا ببینی روی خوب خود در آن
ای تو چون خورشید شمع آسمان
آینه آوردمت ای روشنی
تا چو بینی روی خود یادم کنی
و سپس آیینه از بغل بیرون آورد و تقدیم یوسف کرد و گفت : «اکنون جمال خود در آن ببین.»
آینه هستی چه باشد نیستی
نیستی بگزین گر ابله نیستی
اساس عرفان آینه سازی دل است، چه آینه از خود هیچ نقشی ندارد اما نقش نماست، همیشه غیر خود ر ا نشان می دهد.
#مثنوی_معنوی_148
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
❇️ حکایت زیبای حضرت #یوسف_و_دوست_کودکی_اش قسمت اول 👈 آمد از آفاق یار مهربان یوسف صدیق را شد میهم
👈 ترجمه ابیات👇
📜 يار مهربانى از دور آمده مهمان يوسف صديق گرديد.
آنها در زمان كودكى با هم آشنايى قديمى داشتند و بمناسبت آشنايى قديمى.
از جور و حسد برادران گفتگو بميان آمد يوسف ع فرمود كه آن واقعه چون زنجير بود ولى ما شير بوديم.
شير از سلسله زنجير عار ندارد قضاى حق بود و ما از قضاى خداوند گله نداريم
شير اگر چه زنجير بگردن دارد ولى بر همه زنجير سازان حكومت دارد و همه مرعوب او هستند
گفت تو چگونه در چاه و زندان بودى گفت مثل اينكه ماه در محاق و در حال هلال است
در محاق اگر چه ماه تحليل رفته و در حال هلال قدش خميده مىشود ولى بالاخره در آسمان بدر تمام مىگردد
اگر دانه در را در هاون كوبيده و خرد كردند بالاخره نور چشم و دل شده باعث دفع گزند گرديده.
گندم را زير خاك مىاندازند ولى در آخر از او خوشهها مىسازند.
دفعه ديگر در آسيا كوبيده و نرمش كردند در عوض قيمتش بالا رفته نان گرديد كه جان را تقويت مىكند .
بار ديگر نان را در زير دندان كوبيده و نرم كردند و بر اثر آن تبديل بعقل و هوش و جان گرديد.
و چون باز آن جان محو عشق گرديد ثمرهاى از آن حاصل شد كه در قرآن مجيد از آن به يُعْجِبُ اَلزُّرَّاعَ 48: 29 تعبير مىكنند
و باز آن جان چون محو حق گرديد و فانى شد از عالم مستى بيرون آمده هوشيار گرديد.
اين گفتگو طولانى است بر گرد و قصه يوسف را با دوستش بيان كن.
بعد از اين گفتگوها حضرت يوسف گفت اى دوست عزيز براى ما ارمغان چه آوردهاى.
دست خالى پيش دوستان آمدن مثل اين است كه انسان بدون گندم به آسياب برود.
خداى تعالى در روز قيامت بخلق مىفرمايد ارمغان براى امروز چه در دست داريد؟
مىفرمايد: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ 6: 94 (سوره انعام) شما تنها و بدون همراه (و شفيع) همان طور كه در اول دفعه شما را خلق كرديم آمدهايد؟ و آن چه بشما داده بوديم پشت سر گذاشتهايد
براى اينكه شفيع و دستآويز شما باشد چه آوردهايد؟ و براى ارمغان روز رستاخيز چه در دست داريد
يا شايد اميد نداشتيد كه بسوى من بر مىگرديد و وعده روز قيامت را دروغ فرض مىكرديد.
تو كه وعده مهمانى او را انكار مىكنى از مطبخ او جز خاكستر نصيبى نخواهى داشت.
يا اگر منكر نيستى چرا اين طور بدر خانه دوست دست خالى آمدهاى.
اندكى از خواب و خور خود صرفهجوئى كرده براى ملاقات او ارمغان تهيه كن.
از كسانى باش كه كم خواب بوده و در وقت سحر استغفار مىكردند.
مثل جنين كه در شكم مادر حركت مىكند تو نيز اندكى جنبش كن تا حواسى بتو بدهند كه بتوانى با آن نور و روشنى را درك كنى
و آن وقت از جهانى كه بمنزله رحم مادر است بيرون رفته و از زمين در يك عرصه وسيع داخل شوى.
اينكه در سوره نساء خداى تعالى مىفرمايد أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اَللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها 4: 97 (آيا زمين خدا وسعت نداشت كه برويد و مهاجرت كنيد؟) مقصود آن عرصهاى است كه انبيا از اين عالم خارج شده به آن جا رفتهاند.
آن جا عرصهاى است كه نخل اميد خشك نشده و در آن عرصه وسيع دل تنگى وجود ندارد.
چون تو بار حواس خود را حمل مىكنى از اين جهت است كه بكندى حركت كرده خسته مىشوى.
ولى در موقع خواب چون بارى ندارى بلكه خود محمولى هستى كه ترا مىبرند خستگى نداشته و چالاك هستى.
اين محمول بودن تو در موقع خواب نمونه كوچكى است از حال اوليا كه آنها را مىبرند و هيچ بار و سنگينى ندارند
اوليا در حال ايستادن و نشستن و خواب و پهلو بپهلو شدن چون اصحاب كهفند.
كه آنها را در كارها بدون زحمت و تكلف پهلوى راست و پهلوى چپ مىگردانند.
پهلوى راست چيست كارهاى خوب و روحانى پهلوى چپ چيست كارهاى بدن و مشاغل تن.
اين هر دو كار از انبيا صادر مىشود در حالى كه آنها از هر دو بىخبرند و چون كوهى هستند كه آواز را منعكس مىكند.
اگر انعكاس صوت سخن خوب يا بد بگوش تو برساند خود كوه از آن دو خبرى ندارد.
#مثنوی_معنوی_148
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2