امام (ع) از كلمهى «مدارا» استفاده نموده و از مداراكنندگان نام برده است.
«مدارا» در لغت عرب به معناى ملاطفت و ملايمت است
و فارسى زبانان نيز از اين كلمه همان معنى را مىفهمند.
كسى كه مىخواهد با دگرى مدارا كند :
در مواجهه با او به گشاده رويى برخورد مىنمايد
و به نرمى و ملاطفت سخن مىگويد.
چند روایت درمورد " مدارا و رعايت آن در مواقع لازم "
رسول گرامى فرمود: خداوند به من امر فرمود كه با مردم مدارا نمايم همانطور كه فرمان داده است و اجبات را انجام دهم.
و نيز فرموده است: خداوند پيمبران را از اين جهت كه شديدا با دشمنان دين خدا مدارا مىكنند و براى حفظ برادران خويش در راه رضاى او به خوبى و شايستگى تقيه مىنمايند بر تمام مردم برترى و فضيلت داده است.
على (ع) فرموده است: با مردم مدارا كن تا از برادرى آنان بهرهمند شوى و با روى گشاده با آنان مواجه شو تا كينهها در ضميرشان بميرد.
مدارا با مردم اگر به منظور احترام و تكريم به شخصيت آنان باشد بسيار ارزنده و مهم است،
چنين مدارايى نشانه ى عقل بيدار و فكر روشن بين است،
چنين مدارايى مايه ى محبوبيت و راه نفوذ در افكار دگران است.
اولياى الهى به چنين مدارايى عنايت بسيار داشتند و پيروان خود را به رعايت اين دستور مفيد و ثمربخش تشويق مىنمودند.
رسول گرامى فرموده است: عاقلترين مردم كسى است كه بيشتر با افراد مدارا مىكند و خوارترين مردم كسى است كه آنان را مورد تحقير و توهين قرار مىدهد.
و نيز فرموده است: ما، جامعهى پيمبران، ماموريت داريم كه با مردم مدارا نماييم همانطور كه به اداى فرايض الهى ماموريم.
كسانى كه عقلهاى خود را با پرده هاى تعصب و تصلب، عناد و لجاج، و تقليدهاى كوركورانه پوشانده بودند هرگز به دين حق گرايش نمى يافتند و دعوت پيمبران را اجابت نمىنمودند.
خداوند در قرآن شريف فرموده:
ان الذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون.
كسانى كه كفر آورده و عقلهاى خود را پنهان نمودهاند اگر به آنان اعلام خطر بنمايى يا ننمايى ايمان نمىآورند.
ولى آنها كه داراى عقل آزاد بودند دعوت پيمبران را كه آميخته به مدارا و لطف كلام بود پذيرا مىشدند و از آنان پيروى و اطاعت مىنمودند.
گاهى مدارا نمودن به منظور #تقيه و براى مصون ماندن از شر دشمنان بىايمان و مستبد است.
اين قبيل مدارا در ايام امامت حضرت سجاد (ع) تا زمان امامت حضرت على بن موسى الرضا عليهماالسلام ضرورت داشت، از اين رو آنان خود تقيه مى نمودند و به اصحاب و پيروان خود نيز اكيدا تقيه را توصيه مىكردند
تا بدين وسيله از طرفى جان و مال و عرض و شرف آنان را از خطر مصون دارند
و از طرف ديگر با رعايت تقيه بتوانند احكام الهى و معارف اسلامى را به وسيله ى آنان به طور پنهان بين افراد مومن نشر دهند و تا جايى كه ممكن است دين خدا را از دستبرد خائنين و بدعتگزاران محافظت نمايند.
امام (ع) فرموده است: مدارا نمودن با دشمنان خدا از بهترين و برترين صدقهى آدمى براى نفس خود و براى برادران باايمانش مىباشد.
ابن مسكان مىگويد: امام صادق (ع) به من فرمود: درباره ى تو گمان دارم كه اگر در حضورت على عليهالسلام مورد شتم و اسائه ى ادب قرار گيرد، تو اگر بتوانى بينى او را با دندان مىگزى. عرض كردم: بلى والله فدايت شوم، من چنينم و اهلبيت من نيز اينچنين. حضرت فرمود: اينگونه مباش، قسم به خدا كه بسا مىشنيدم كسى به على (ع) بد مىگويد و بين من و او جز ستون مسجد فاصله اى نبود. من خود را پشت ستون پنهان مى نمودم و موقعى كه از نماز فارغ مىشدم از كنارش گذر مىكردم، به او سلام مىدادم و با وى مصافحه مىنمودم.
در بعضى از روايات امر تقيه براى صيانت دين خدا آنقدر مهم شمرده شده كه امام (ع) تارك آن را فاقد ايمان خوانده است.
امام صادق (ع) فرموده: بر دين خود پروا داشته باشيد و آن را در پس پرده ى تقيه محجوب داريد، زيرا كسى كه تقيه ندارد ايمان ندارد.
گاهى اختناق و فشار حكام جور به اوج خود مىرسيد و مضيقه آنقدر شديد مىشد كه كوچكترين غفلت از تقيه و گفتن چيزى كه نبايد گفته شود مرگ به بار مىآورد و به حيات كسى كه غفلت نموده يا آنكه در اين غفلت مورد سوءظن واقع شده خاتمه داده مىشد. كشته شدن معلى بن خنيس بر اثر غفلت از تقيه و افشا نمودن رازى بود كه امام صادق (ع) با او در ميان گذارده بود.
حفص بن نسيب مىگويد: در ايام قتل معلى بن خنيس به محضر امام صادق (ع) شرفياب شدم، به من فرمود: اى حفص! به معلى حديث گفتم و او آن را نشر داد و بر اثر آن گرفتار عذاب شمشير گرديد.
در پارهاى از مواقع وضع و محاذات اوضاع و احوال به گونهاى بود كه معرفى نمودن شخص و نام بردن از او موجب گرفتارى و ابتلا مىشد يا لااقل باعث هتك و توهين مىگرديد.
روايت شده كه روزى امام صادق (ع) در بازار مدينه عبور مىكرد و فرزند بزرگوار معظمش حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام پشت سر آن حضرت بود. شخصى جامهى فرزند را گرفت و كشيد و پرسيد: اين پيرمرد كيست؟ آنقدر شرايط محيط بد بود و احساس خطر مىشد كه حضرت موسىالكاظم ناچار شد در پاسخ آن مرد بگويد كه «او را نمىشناسم».
مدارا در اسلام از صفات حميده و خلقيات پسنديده است و پيمبران خدا در مقام تبليغ دين ماموريت داشتند كه با مردم به مدارا برخورد نمايند و با ملايمت سخن گويند.
خداى بزرگ به موسى و هارون در ملاقات با فرعون چنين دستور داد:
اذهبا الى فرعون انه طغى. فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى.
شما دو نفر نزد فرعون برويد كه او سخت طغيان نموده است. با وى به نرمى سخن بگوييد شايد به خود آيد و آگاه گردد يا از عذاب الهى بترسد و ستمگرى را ترك گويد.
مدارا نمودن در پارهاى از موارد با ملاطفت و ملايمت برخورد داشتن و با گشاده رويى و نرمى سخن گفتن است،
و در پارهاى از موارد به معناى حلم و بردبارى، لب فروبستن و سكوت، يا تغافل و ناديده گرفتن است،
و مدارا با افراد تندخو و بداخلاق يا تقيه در مقابل مخالفين و افراد زيانرسان بدين معنى است.
على (ع) فرموده: بدترين برادرانت كسى است كه معاشرت با او زيادتر به مدارا نمودن نيازمندت مىكند و به عذرخواهى بيشتر وادارت مىسازد.
دوستى كه از خود راضى و زودرنج است و هر چه مىگويد انتظار دارد كه دگران بىچون و چرا گفتهاش را قبول كنند و اگر نپذيرند آزرده خاطر و رنجيده مىشود،
دوستى كه در تمام امور خردهگير است و اگر سخنى گفته شود كه در نظرش ايهام داشته باشد ناراحت مىگردد و دوستيش تيره و تار مىشود،
دوستى كه اسير بدگمانى است و نسبت به دگران سوءظن مىبرد و اگر در مجلسى دو رفيق به هم لبخند بزنند و آهسته با يكديگر سخنى بگويند او گمان بد مىبرد و تصور مىكند كه وى را به باد مسخره و استهزا گرفتهاند، اين قبيل دوستان براى كسانى كه نمىتوانند قطع رابطه كنند مصيبتى بسيار سنگين و جانكاه است.
بايد همواره با آنان مدارا نمايند و اگر در موقعى غفلت نمودند عذرخواهى كنند و آن نقطه ى تاريك را از صفحه ى خاطرشان بزدايند.
در روايتى كه ذكر شد على (ع) اين قبيل دوستان بى ارزش و مزاحم را بدترين دوست خوانده و در روايت ديگر از آنان سلب برادرى نموده است:
على (ع) فرموده: آن كس كه براى حفظ برادريش به مدارا نياز داشته باشى براى تو برادر نيست.
#تقيه در حكومت جور و محيط اختناق، نوعى مدارا نمودن است،
مداراى به معناى حلم و سكوت، مداراى به معناى تغافل و خوددارى از معارضه.
در محيط تقيه، مدارا نمودن از مداراى با دوستان از خودراضى و پر توقع سختتر و به مراتب زيانبارتر است،
زيرا مدارا ننمودن با اين قبيل دوستان ممكن است باعث قطع رشتهى دوستى و منجر به جدايى آميخته به كدورت و احيانا مايهى دشمنى و عداوت فردى گردد،
اما در مورد تقيه ممكن است مايهى بدبينى و خشم حاكم جبار گردد و بر اثر آن خونها ريخته شود، اموال و اعراض بر باد رود، و افراد شريف گرفتار زندان و شكنجه گردند.
بنابراين در محيط تقيه مدارا نمودن امرى است ضرورى و لازم.
از اين رو ائمهى معصومين عليهمالسلام اين موضوع را به دوستان خود اكيدا توصيه نمودهاند و خاطرنشان ساختهاند كه اگر كسى برخلاف عمل كند و سخنان اهلبيت را در محيط خطر افشا نمايد در روايات، اين عمل به قتل عمد امام تعبير شده است.
امام صادق (ع) فرموده: كسى كه چيزى از امر ما را بين مخالفين شايع نمايد همانند اين است كه ما را عمدا به قتل برساند نه آنكه به خطا ما را كشته باشد.
امام (ع) و دوستان واقعيش در سختترين فشار و شديدترين مضيقه قرار داشتند و رعايت تقيه در آن شرايط ايجاب مىكرد سخنى كه از آن استشمام مخالفت و برداشت مقاومت مىشود به زبان نياورند و در تمام حركات و برخوردها با يكديگر حداكثر مدارا و احتياط را رعايت نمايند.
از اين رو امام دست تمنى به پيشگاه الهى برداشته و حل مشكلات را از ذات اقدس او مىخواهد.
به نظر مىرسد سه جمله از دعاى «مكارمالاخلاق» كه موضوع امروز است ناظر به وضع دردناك و طاقت فرساى زمانه ی خود باشد و امام براى حل آن مضيقه سه درخواست از باريتعالى نموده كه اگر مقبول افتد و مستجاب شود موانع برطرف مىگردد و زندگى قابل تحمل خواهد بود.
ایشان عرض مىكنند:
و من حب المدارين تصحيح المقه.
و من رد الملابسين كرم العشره.
وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِينَ حَلَاوَةَ الْاَمَنَةِ الْاَمَنَةِ
در عبارت بالا آمده : بار الها! دوستى كسانى را كه با مدارا برخورد مىكنند به محبت واقعى تبديل نما.
شيعيان واقعى و دوستان حقيقى علاقه داشتند كه آزادانه حضور امام شرفياب شوند و دين خدا را آنطور كه هست بياموزند و بر معرفت خويش بيفزايند، آرزو داشتند كه امام را گاهى به منزل خود دعوت نمايند و از محضر مباركش بيش از پيش بهرهمند گردند.
ولى در شرايط فعلى كه غرق تقيه و مدارا هستند نمىتوانستند چنين عملى را انجام دهند.
اگر گاهى در رهگذر با امام برخورد مىنمودند ممكن نبود مانند دو دوست صميمى با گرمى به هم دست بدهند، مصافحه نمايند، و با يكديگر سخن بگويند
بلكه در كمال مدارا و احتياط سلامى زير لب مىگفتند و چهره ى ناشناخت به خود مىگرفتند تا مبادا مامورين مراقب روابط امام و او را گزارش دهند و گرفتارى و زحمت به بار آيد.
امام عرض مىكند: بار الها! اين مداراى تلخ و رنجآور را كه ناشى از تقيه و معلول اختناق شديد است برطرف بنما و به دوستى واقعى كه منزه از تقيه و مداراى بدو ناگوار باشد تبديل فرما.
در جملهى اول، حضرت سجاد (ع) از مداراكنندگان كه دوستان واقعى اهلبيتاند سخن مىگويد. اينان طبق دستورى كه از امام دريافت نمودهاند موظف اند تقيه كنند و برخوردشان با حضرت على بن الحسين عليهماالسلام با مدارا و احتياط باشد تا موجبات گرفتارى خودشان و زحمت براى امام فراهم نيايد.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم دعا درخواست مىكند:
و من رد الملابسين كرم العشره.
بار الها! آميزشهاى وهن آور را به معاشرتهاى كريمانه مبدل نما.
در حكومتهاى استبدادى هميشه بين مردم و عمال دولت افرادى پست و فرومايه وجود داشتهاند كه به پيروى از حكومت جبار يا براى خشنودى حاكم مستبد و جلب توجه او مرتكب گناهان و ناروايىهايى مىشدند و در مواقعى اشخاص آزاده و طرفداران عدل و دادگرى را اذيت مىكردند و مورد تحقير و اهانت قرار مىدادند تا خود را طرفدار حكومت نشان بدهند يا عملشان به گوش فرمانرواى مستبد برسد، شايد مورد تشويق قرار گيرند، و اين كار در زمان حكومت بنىاميه و بنىعباس نسبت به ائمهى معصومين عليهمالسلام و اصحاب عاليقدرشان مكررا به وقوع پيوسته، ولى امامان بزرگوار به اصحاب خود تاكيد مىنمودند كه واكنشى نشان ندهند و مرتكب عمل حادى نشوند و در اينجا به طور نمونه سه مورد ذكر مىشود :
اول:
حماد بن عثمان مىگويد: در موقعى كه موسى بن عيسى در منزلش كه مشرف به مسعى بود ديد حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام سوار قاطرى است و از مروه مىآمد. در اين موقع ابن هياج به مردى از قبيلهى همدان كه در آنجا بود دستور داد برود لجام قاطر را بگيرد و بگويد: اين قاطر متعلق به من است، آمد و لجام را گرفت و گفت: من مالك اين قاطر هستم. امام (ع) پاى خود را از ركاب خارج نمود و پياده شد و به كسانى كه همراهش بودند فرمود:
زين قاطر را برداريد و قاطر را به او بدهيد. مرد گفت: آن هم متعلق به من است. حضرت فرمود: ما شاهد داريم كه اين زين ملك حضرت باقر (ع) بوده است و اما قاطر را به تازگى خريدارى كردهايم، تو مىدانى و آن را كه مىگويى.
دوم :
امام صادق (ع) در حيره بود، اراده فرمود به نقطهاى معروف به صالحى كه در ده فرسخى بغداد بود برود. دو نفر از اصحاب و دوستانش به نامهاى مرازم و مصادف در معيت حضرت بودند. اول شب به صالحى رسيدند. مردى كه در مدخل بلد مامور دولت در گرفتن عوارض و عشريهى بار بود مانع ورود آن حضرت گرديد و گفت : اجازه نمىدهم وارد شوى. امام در آنجا توقف فرمود و چندين بار در فواصلى از مامور درخواست موافقت نمود و او همچنان مانع بود. مرازم و مصادف از اين مزاحمت نابجا سخت ناراحت شدند. مصادف به حضرت عرض كرد: اجازه بدهيد او را به قتل برسانيم و جنازهاش را در شط بيفكنيم. حضرت به شدت با اين عمل مخالفت فرمود و ممانعت مامور بلد همچنان ادامه داشت تا بيشتر وقت شب سپرى گرديد. آنگاه با ورود امام موافقت نمود. حضرت وارد محل شد.
فرمود: مرازم! اين عمل بهتر بود يا آن را كه شما دو نفر گفته بوديد؟ عرض كرد: اين عمل. فرمود: مرد كارى مىكند تا از ذلت كوچك رهايى يابد و همان عمل او را گرفتار ذلت بزرگتر مىگرداند.
سوم :
يكى از فرزندان امام سجاد (ع) مىگويد: هشام بن اسمعيل فرماندار مدينه با من بدرفتارى مىكرد و پدرم على بن الحسين عليهماالسلام از وى اذيت و آزار بسيار ديد. موقعى كه از حكومت عزل شد وليد بن عبدالملك، خليفهى وقت، دستور داد براى تحقير وى او را در مرئى و منظر مردم متوقف نمايند. امام سجاد (ع) روزى بر وى گذر كرد. موقعى كه او را بر در منزل مروان نگاهدارى مىكردند به حضرت سلام نمود. امام (ع) به كسانى كه در معيت آن حضرت بودند و از خواصش به شمار مىآمدند رو كرد و فرمود: احدى متعرض او نشود.
از اين سه قطعهى تاريخى روشن شد كه ائمهى معصومين عليهمالسلام در زمان خلفاى بنىاميه و بنىعباس با چه مشكلاتى مواجه بودند و چگونه افراد پست از مردم عادى و مامورين دولت فرزندان پيمبر گرامى را اسائه ى ادب مىنمودند و برخوردهاى موهن و تحقيرآميز با آنان داشتند. امامان مصلحتانديش و عطوف از تعرض دوستانشان نسبت به آنان مانع مىشدند و جلوگيرى مىكردند.
در جملهى سوم دربارهى مستبدين ستمكار كه منشا بدبختى و مصيبت مسلميناند در پيشگاه خداوند عرض مىكند:
و من مراره خوف الظالمين حلاوه الامنه.
بار الها! تلخى ترس از ستمكاران را به شيرينى امنيت تبديل فرما.
در اسلام، وجود حكومت براى مردم يك امر ضرورى و اجتناب ناپذير است و على (ع) در اين باره فرموده:
و انه لابد للناس من امير بر او فاجر.
مردم بايد، به ناچار، امير و فرمانروايى داشته باشند، خوب و نيكوكار باشد يا بد و گناهكار.
در جامعهى اسلامى نبايد مردم از حكومت خائف باشند، بلكه ترس مردم بايد از گناه و اعمال خلاف قانون خودشان باشد. على (ع) در ضمن حديثى فرموده است:
الا لا يرجون احد الا ربه و لا يخافن الا ذنبه.
هيچكس به احدى اميدوار نباشد مگر به ذات اقدس الهى و از هيچ چيز و هيچ كس نترسد جز از گناه و اعمال خلاف قانون خودش.
ترس مردم از خداوند ترس از مقام خداوند است. مقام خداوند، اقامهى عدل و احقاق حق است، مقام خداوند حمايت از مظلوم و مجازات ظالم است. قرآن شريف مىفرمايد:
و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى.
كسى كه از مقام خدا بترسد و نفس خود را از اطاعت هوى نهى نمايد جايگاه او بهشت رحمت خواهد بود.
بنابراين كسى كه از گناه منزه است از حاكم نمىترسد و از وى خوفى ندارد. اگر در محيطى مردم بىگناه از شر حاكم خائف باشند دليل بر بدى و ستمكارى آن حاكم است.
عن على عليهالسلام قال: شر الولاه من يخافه البرىء.
بدترين واليان و زمامداران كسانى هستند كه شخص منزه و بىگناه از شر آنان خائف و ترساناند.
در حكومت فرمانرواى دادگر، علاوه بر آنكه مردم از امنيت جان و مال و عرض برخوردارند از خوف و هراس نيز در امان خواهند بود، يعنى مىدانند كه تا مرتكب گناهى نشدهاند حكومت متعرض آنان نمىشود و ايجاد زحمتى نمىنمايد.
امام (ع) در ابتداى جمله از تلخى طبع و نگرانى ضمير كه ناشى از ظلم ظالم است نام مىبرد
و در پايان جمله از شيرينى آرامش ضمير و امنيت خاطر سخن مىگويد و از پيشگاه خدا درخواست مىكند كه تلخى خوف را به شيرينى ايمنى مبدل نمايد.
رفتار ظالمانه ى فرمانرواى ستمگر به انديشه و افكار جامعه شكل مىدهد و مىتوان گفت مردم به طور ناآگاه همانند او ساخته مىشوند. اميرالمومنين (ع) در اين باره فرموده است:
الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم.
مشابهت مردم با امرا و فرمانروايانشان بيش از شباهتى است كه به پدران خود دارند، اينان همانند حكومت، زور مىگويند، خيانت مىنمايند، به تجاوز و تعدى دست مىزنند، و در پارهاى از مواقع در شعاع محدود زندگى خويشتن بيش از حاكم ظالم تند مىروند.
اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبى
برآورند غلامان او درخت از بيخ
در حكومت فرمانرواى ظالم، انحراف اخلاقى زياد مىشود، مردم از ترس جان خود يا براى جلب رضاى فرمانروا #تملق مىگويند، به دروغ وى را #مدح و ثنا مىنمايند، از خوف احترام مىكنند، و در مقابلش سر تعظيم فرود مىآورند.
در روايات اسلامى اعلام شده است كه اين قبيل حكام ظالم در روز قيامت مشمول عذاب شديد الهى خواهند بود.
رسول اكرم فرموده است: واى بر حال كسانى كه مردم آنان را از ترس شرشان به پاكى و نيكى ياد مىكنند، واى بر حال كسانى كه مردم از خوف ظلم و ستمشان آنان را اطاعت مىنمايند، واى بر حال كسانى كه مردم از ترس بدكارى و شرشان مورد تكريم و احترام قرار مىگيرند.
وجود حاكم خيرخواه و دادگر از نظر شان انسانى و زندگى آدميان آنقدر ارزش و اهميت دارد كه طبق حديث رسول اكرم صلى الله عليه و آله اگر اين شرط و دو شرط ديگر كه در كنار آن ذكر شده در جامعهى بشرى تحقق يابد، براى آن مردم بر روى زمين بودن بهتر از شكم خاك است، و گرنه درون خاك براى آنان از روى زمين بهتر و شايستهتر است.
وقتى زمامداران و فرمانروايانتان نيكان شما باشند، و متمكنين و ثروتمندانتان اسخياء شما باشند، و امور جامعهى شما با مشورت و تبادل افكارتان تنظيم گردد، در اين موقع واجد زندگى انسانى هستيد و روى زمين براى شما بهتر از دل خاك است، و اگر جامعهى شما از اين سه مزيت محروم باشد شكم خاك براى شما از روى زمين بهتر است.
به عبارتی ، پيمبر اسلام مىخواهد بفرمايد: اگر جامعهى مسلمين از عدل فرمانروايى و تعادل اقتصادى و توازن فكرى برخوردار بودند شايستهى زندگى هستند و اگر فاقد اين برتريها بودند، حيات انسانى ندارند و براى آنان زير زمين بهتر از روى زمين است.
امام سجاد عليهالسلام در آن اختناق شديد و شرايط طاقت فرسا
نمىتواند اوضاع و احوال سياسى روز را با صراحت شرح دهد و مردم را از عمق وقايع آگاه سازد،
نمىتواند بگويد بر خودش و بر شيعيان باايمان و علاقهمندش چه مىگذرد و چگونه روز را به شب و شب را به روز مىآورند،
نمىتواند بگويد بعضى از عمال خودفروختهى دولت چگونه براى امام و براى اصحابش ايجاد زحمت مىكنند و به وسيلهى جاسوسان، زندگى را بر آنان تا چه حد تلخ و ناگوار ساختهاند،
نمىتواند بيان كند كه بعضى از افراد فرومايه و پست براى اينكه خود را طرفدار دولت نشان بدهند و از اين راه به هيئت حاكمه نزديك شوند چگونه با امام معصوم و شيعيان پاكدل با اسائهى ادب برخورد مىكنند و آنان را مورد توهين و تحقير قرار مىدهند،
نمىتواند شرح دهد كه ظلم و بيدادگرى خليفهى وقت و مامورينش به اوج خود رسيده و خوف و هراس بر قلوب سايه افكنده و آرامش و سكون را از دلها سلب نموده است،
ناچار براى آنكه گوشهاى از وضع موجود را ارائه كند با عبارت دعا سخن گفته و از پيشگاه خداوند درخواست حل مشكلات را نموده است، و سه جملهى اخير اين قطعه از دعاى «مكارمالاخلاق» ناظر به اين مطالب است.
1. در جملهى اول براى شيعيان وظيفهشناس و آگاه دعا مىكند، شيعيانى كه طبق دستور آن حضرت تقيه مىكنند و گفتار و رفتارشان با مدارا و احتياط است، آشكارا با حضرت سجاد رفت و آمد نمىنمايند و صريحا ابراز علاقه نمىكنند، براى اينكه مستمسكى به دست جاسوسان ندهند و باعث زحمت امام و گرفتارى خودشان نشوند.
و من حب المدارين تصحيح المقه.
بار الها! دوستى كسانى را كه با ما به مدارا برخورد مىنمايند به دوستى واقعى مبدل نما، يعنى شرايطى را به وجود آور كه ضرورت تقيه از ميان برود و دوستانمان در ابراز علاقه به ما آزادى عمل داشته باشند.
2. در جملهى دوم براى افراد پست و فرومايهاى دعا مىكند كه به منظور جلب توجه حكومت با امام و شيعيان برخوردهاى موهن دارند و برخلاف حق و عدل عمل مىكنند :
و من رد الملابسين كرم العشره.
بار الها! آميزشهاى وهنآور را به معاشرتهاى كريمانه تبديل نما، يعنى خداوندا! انديشه و نيت افراد پست و فرومايه را اصلاح كن و دل آنان را به مسير صحيح هدايت فرما تا معاشرتشان كريمانه و بر وفق حق و عدل باشد.
3. در جملهى سوم براى خليفهى وقت و هيئت حاكمهى جبار دعا مىكند، آنانكه با فشارهاى ظالمانهى خود روز را بر مردم چون شب تار نمودهاند، جامعهى مسلمين را گرفتار شديدترين اختناق كردهاند، و خوف و هراس را بر همهى دلها مسلط ساختهاند.
و من مراره خوف الظالمين حلاوه الامنه:
بار الها! تلخى ترس از ستمكاران را به شيرينى امنيت و آرامش خاطر تبديل فرما، يعنى موجباتى فراهم آور كه ظلم از ميان برود و بر اثر آن تلخى ترس از دلها زايل گردد و شيرينى امنيت جايگزين آن شود.
◀️ یازده پند حکیمانه :
قسمت 8
⏺ سپس امام علیه السلام در دهمین نکته مى فرماید: «آنکس که فراوان #ياد_مرگ کند به اندکى از دنیا راضى مى شود»؛ (وَمَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْیَسِیرِ). روشن است آنکس که مرگ را فراموش کند و در عالم خیال و پندار، زندگى را جاوید بداند حرص بر او غلبه مى کند و هرچه از دنیا به دست آورد به آن قانع نخواهدبود؛اماآنکس که مى داند ممکن است فردا بانگ رحیل از این جهان براى او سر داده شود و یا به تعبیر دیگر پایان عمر خود را در هر لحظه امکانپذیر مى بیند به مقدارى که نیاز دارد راضى مى شود و از حرص و طمع بازمى ماند. کلینى؛ در جلد دوم کتاب کافى بابى در مذمت دنیا و زهد ذکر کرده واز جمله امورى که در ترک دنیاپرستى موثر ذکر مىکند یاد مرگ است. در حدیث سیزدهم آن باب آمده که یکى از یاران امام باقر علیه السلام عرض کرد: حدیثى براى من بیان کنید که از آن بهرهمند شوم. امام علیه السلام فرمود: «أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ یکْثِرْ إِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِلاَّ زَهِدَ فِى الدُّنْیا؛ زیاد به یاد مرگ باش، چراکه هیچ انسانى فراوان یاد مرگ نمى کند مگر اینکه نسبت به زرق و برق دنیا بى اعتنا مى شود». مرحوم علامه مجلسى نیز در بحارالانوار روایاتى در این زمینه آورده؛ از جمله روایتى است از امام صادق علیه السلام که مى فرماید: «ذِکْرُ الْمَوْتِ یمِیتُ الشَّهَواتِ فِى النَّفْسِ وَیقْلَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَهِ، وَیقَوِّى الْقَلْبَ بِمَواعِدِ اللَّهِ وَیرِقُّ الطَّبْعَ، وَیکْسِرُ أَعْلامَ الْهَوى، وَیطْفِى نارَ الْحِرْصِ، وَیحَقِّرُ الدُّنْیا، وَهُوَ مَعْنى ما قالَ النَّبِى صلی الله علیه و آله فِکْرُ ساعَهٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَهِ سَنَهٍ؛ یاد مرگ، شهوت هاى سرکش را در درون آدمى مى میراند، ریشه هاى غفلت را از دل برمى کند، قلب را به وعده هاى الهى نیرو مى بخشد، به طبع آدمى نرمى و لطافت مىدهد، نشانه هاى هواپرستى را دَرهم مى شکند، آتش حرص را خاموش مى سازد و دنیا را در نظر انسان کوچک مى کند، و این است معناى سخنى که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده: یک ساعت فکر کردن از یک سال عبادت بهتر است».
👈 ادامه دارد .....
#نهج_البلاغه_حكمت_349
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ یازده پند حکیمانه :
قسمت 9
⏺ در یازدهمین و آخرین نکته حکیمانه مى فرماید: «آنکس که بداند گفتارش جزء اعمال او محسوب مىشود سخن کم مى گوید مگر در آنجا که به او مربوط است»؛ (وَمَنْ عَلِمَ أَنَّ کَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ کَلاَمُهُ إِلاَّ فِیَما یَعْنِیهِ). بسیارند کسانى که هرچه بر سر زبانشان آمد مى گویند و چنین مى پندارند که سخن، باد هواست و جایى ثبت نمىشود در حالى که سخنان انسان سرنوشت سازترین اعمال اوست و بارها گفته ایم بخش عظیمى از گناهان کبیره به وسیله زبان انجام مى شود، همانگونه که بخش عظیمى از طاعات با زبان است. زبان، کلید خوشبختى ها و بدبختى هاست، بنابراین چگونه ممکن است انسان سخنش را جزء اعمالش نداند؟ به یقین اگر بداند (مَّا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ)؛ انسان هیچ سخنى را بر زبان نمى آورد مگر اینکه همان دم، فرشته اى مراقب و آماده براى انجام مأموریت (و ضبط آن) است!» در سخنان خود دقت مى کند و جز آنچه به او مربوط است و مصلحت وى ایجاب مى کند سخن نخواهد گفت. درباره خطرات زبان و بیهوده گویى ها و سخنان بدون مطالعه روایات فراوانى از معصومان : نقل شده است. نکته نسخه اى کامل! امام علیه السلام در این مجموعه از کلمات حکمت آمیز که به یازده دستور مهم اشاره کرده، نسخه اى کامل مربوط به سیر و سلوک در راه حق و رسیدن به قرب خدا ونجات از عذاب دنیا و آخرت ارائه فرموده است. بخشى از آن مربوط به تربیت نفوس و خودسازى است: نپرداختن به عیوب دیگران و به عکس، دقت در عیوب خویشتن و ترک فضول کلام که مایه حیات قلب است و توجه به خطرات زبان، همه از امورى است که سالکان راه حق را در این مسیر کمک مى کند و به اهداف مقدس خود واصل مى نماید. بخش دیگر مربوط به تحصیل آرامش در حیات دنیاست: قناعت پیشه کردن و ترک تجمل پرستى و به #ياد_مرگ بودن و راضى شدن به مقدار ضرورت از مواهب دنیا، همه از امورى است که درهاى آرامش را به روى انسان مى گشاید واو را از غوطه ور شدن در امورى که مایه پریشانى و اضطراب است حفظ مى کند. بخش دیگر در ارتباط با مسائل اجتماعى و زندگى صحیح با مردم است؛ ترک ظلم و ستم و توجه به عواقب سوء آن، پرهیز از موارد تهمت و نگاه کردن به وضع مردم و خویشتن با یک چشم، همه از امورى است که رابطه انسان را با مردم اصلاح مى کند. در مجموع نسخه جامعى است که هرکس آن را به کار بندد در طریق سیر وسلوک و پوییدن راه حق نیاز به چیز دیگرى ندارد. چه خوب است افراد به جاى اینکه به دنبال پیر و شیخ و مرشد و استاد عرفان بیفتند که خطرات فراوانى دربر دارد همین برنامه مطمئن را نصب العین خود قرار دهند و آنچه را مى خواهند از آن بخواهند و آنچه را مى جویند در آن بجویند. #تجمل_گرایی
#نهج_البلاغه_حكمت_349
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ #تفسیر_خوانی قرآن کریم
هر روز یک آیه
تفسیر نور – استاد محسن قرائتی
سوره #بقره
#بقره_236
وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ الْنِّسَآءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِى أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِن لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرَّاً إِلّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ الْنِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَبُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِى أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ
و گناهى بر شما نیست كه به طور كنایه (از زنانى كه در عدّه وفات و یا در عدّه طلاقِ غیر رجعى هستند،) خواستگارى كنید، یا (تصمیم خود را) در دل نهان دارید. خداوند مىداند كه شما آنها را یاد خواهید كرد، ولى با آنها وعده پنهانى (براى ازدواج مخفیانه) نداشته باشید، مگر آنكه (به كنایه) سخن پسندیده بگویید، ولى (در هر حال) اقدام به عقد ازدواج ننمایید تا مدّت مقرّر به سرآید، و بدانید كه خداوند آنچه را كه در دل دارید مىداند، پس از (مخالفت با) او بپرهیزید و بدانید خداوند آمرزنده و بردبار است.
1- اسلام، دین فطرى است و انسان فطرتاً متمایل به ازدواج است. لذا اسلام اجازه مىدهد این خواسته حتّى در زمان عدّه، به نحو كنایه كه عواطف بستگان جریحه دار نگردد، طرح شود. «لا جناح علیكم فیما عرّضتم»
2- به غرائز و هیجانهاى نفسانى توجّه داشته باشید و به جاى سركوب غرائز، جوانان را راهنمایى كرده و هشدار بدهید. «علم اللّه انّكم ستذكرونهنّ ولكن لاتواعدوهنّ سرّاً»
3- توجّه به زمان و حالات، در طرح پیشنهادات، یك اصل است. خواستگارى زن داغدار در ایام عده و با صراحت، بىادبى یا بىسلیقگى ونوعى گستاخى است. «عرّضتم... تقولوا قولا معروفا»
4- كسى كه بداند خداوند از درون او آگاه است، تقوا پیشه مىكند. «یعلم ما فى انفسكم فاحذروه»
5 - سفارش به تقوا در هر حال، مخصوصاً در مسائل زناشوئى مورد نظر است. «فاحذروه»
6- خداوند با حلم خود، كم صبرى شما را جبران مىكند. شما به قدرى عجله دارید كه به سراغ زن داغدیده آن هم در ایام عدّه مىروید، ولى خداوند با حلم خود این كار را بر شما منع نكرده است. «انّ اللّه غفور حلیم»
7- به دنبال هشدار، زمینهى بازگشت را نیز فراهم كنید. «فاحذروه... غفور حلیم»
👈 با نصب نرم افزار زیر با ما در این دوره ی تفسیر خوانی همراه شوید 👇
https://cafebazaar.ir/app/com.ghadeer.tafsirnour
⏺کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2