eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
◀️ نخست حق را بشناس سپس پيروانش را: قسمت 1 📜 بعضى گفته اند: (شخصى به نام) «حارث بن حوط» (كه از ياران آن حضرت عليه السلام محسوب مى شد ولى راه خطا را مى پيمود) خدمت حضرت آمد وعرض كرد: شما فكر مى كنيد من هم لشكر جمل را گمراه مى دانم؟ (چنين نيست)»؛ (وَقِيلَ إنَّ الْحارِثَ بْنَ حُوطٍ أتاهُ فَقالَ: أَتَراني أَظُنُّ أصْحابَ الْجَمَلِ كانُوا عَلى ضَلالَةٍ؟). امام عليه السلام فرمود: «اى حارث! تو به زير دست خود نگاه كردى نه به بالاى سرت به همين دليل حيران و سرگردان شدى (اگر به من و جمعيت مهاجران و انصار پيامبر صلي الله عليه وآله نگاه مى كردى در شناخت حق گرفتار سرگردانى نمى شدى) تو حق را نشناختى تا كسانى را كه به سراغ حق آمده اند بشناسى. باطل را نيز نشناخته اى تا كسانى را كه به سراغ باطل رفته اند شناسايى كنى»؛ (يَا حَارِثُ، إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ آلْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرَفِ آلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ). حارث (براى تبرئه خود) گفت: «من همراه سعيد بن مالك (سعد بن مالك، مشهور به سعد ابى وقاص) و عبد الله بن عمر كناره گيرى مى كنم (و بى طرف مى مانم)»؛ (فَإِنّي أعْتَزِلُ مَعَ سَعيدِ بْنِ مالِکٍ وَعَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ). امام عليه السلام فرمود: «سعيد (سعد) و عبدالله بن عمر حق را يارى نكردند و باطل را نيز خوار نساختند (آنها راه خطا پيمودند، چگونه به آنها اقتدا مى كنى؟)»؛ (فَقال عليه السلام: إِنَّ سَعِيداً وَعَبْدَ اللّهِ بْن عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَلَمْ يَخْذُلاَ البَاطِلَ). مى دانيم كه در ماجراى جنگ جمل، مردم به سه گروه تقسيم شدند: گروه اوّل، مؤمنان آگاه بودند كه دست به دامان اميرمؤمنان على عليه السلام زدند و بر بيعتى كه با او كرده بودند ثابت قدم ماندند و به فرمان آن حضرت براى خاموش كردن آتش فتنه «طلحه» و «زبير» به بصره آمدند. گروه دوم، فريب خوردگانى بودند كه به تحريك «طلحه»، «زبير»، «عايشه» و «معاويه» بيعت خود را شكستند و يا هرگز بيعت نكردند و در مقابل آن حضرت ايستادند. گروه كوچكى نيز بودند كه بى طرفى را برگزيدند و به گمان باطل، به احتياط عمل كردند؛ نه به صفوف ياران على عليه السلام پيوستند و نه دنبال «طلحه» و «زبير» به راه افتادند كه از جمله آنها «سعد بن ابى وقاص» و «عبدالله بن عمر» بودند. در كلام مورد بحث به نام «حارث بن حوط» كه شخص سرشناسى نبود برخورد مى كنيم كه خدمت امام عليه السلام رسيد و اظهار داشت كه من باور نمى كنم لشكر جمل گمراه بوده اند. امام عليه السلام با گفتار حكيمانه خود درسى به او و افراد همفكرش داد و فرمود: سرچشمه اشتباه تو اين است كه به زيردست خود نگاه كرده اى؛ يعنى به افراد فرومايه و نادان و بى سروپا، به پيمانشكنان و فتنه انگيزان؛ و به بالاى سرت ـ كه اشاره به خود آن حضرت و مهاجران و انصارى است كه در ركاب آن حضرت بودند ـ نگاه نكردى. اگر اينگونه مى نگريستى هرگز در بى طرفى توأم با سرگردانى نمى ماندى و راه صحيح را برمى گزيدى. ادامه دارد .... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ نخست حق را بشناس سپس پيروانش را: قسمت 2 📜 سپس امام عليه السلام به اصلى كلى و مهم اشاره كرده فرمود: راه صحيح اين است كه اول حق را بشناسى و آن را معيار قرار دهى. هركس به سراغ آن آمد آن را خوب بدانى، خواه از افراد برجسته باشد يا از افراد ناشناخته. همچنين باطل را خوب بشناسى و بر اساس آن طرفداران باطل را شناسايى كنى، خواه از افراد برجسته باشند يا از مردم عادى. اشاره به اينكه تو نگاه به «طلحه» و «زبير» كردى كه از ياران پيامبر صلي الله عليه وآله بودند و روزى در ركاب آن حضرت جهاد و فداكارى داشتند و همچنين به همسر پيغمبرصلي الله عليه وآله عايشه نگريستى و حق و باطل را بر معيار آنها قرار دادى و اين اشتباه بزرگ توست. هنگامى كه «حارث» براى توجيه كار خود به كار «سعد بن ابى وقّاص» و«عبدالله بن عمر» اشاره كرد، حضرت در پاسخ او فرمود: اشتباه بزرگ آنها اين بود كه بى طرف ماندند؛ نه حق را انتخاب كردند و نه باطل را. بالاخره در ميان اين دو گروه حتمآ يكى بر حق بود؛ خوب بود گروه حق را شناسايى و از آن دفاع مى كردند، بنابراين آنها قطعآ خطاكار بودند. در اينكه منظور از جمله «لَمْ يَخْذُلاَ الْباطِلَ» چيست؟ گفته شده منظور اين است كه آنها با سكوتشان در برابر اصحاب جمل و اهل شام، باطل را يارى كردند، زيرا خذلان به معناى ترك يارى است، بنابراين «لَمْ يَخْذُلا» به معناى يارى كردن است. همين جمله در حكمت 18 به صورت ديگرى آمده كه هماهنگ تر با مقصود امام عليه السلام است؛ در آنجا امام عليه السلام درباره كسانى كه از جنگ كردن با شورشيان به همراه او خوددارى كرده بودند مى فرمايد: «خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ؛ آنها دست از يارى حق برداشتند (و حق را تنها گذاشتند) و باطل را نيز يارى نكردند». به هر حال تمام اينها، نكوهش افرادى است كه به گمان خود راه تقوا را مى پويند و در حوادث مهم مذهبى و اجتماعى و سياسى بى طرف مى مانند؛ همان بى طرفى كه نشان عدم مسئوليت در برابر حق و باطل است. در طول تاريخ اسلام به اينگونه افراد برخورد مى كنيم و امروز هم در جامعه خود كسانى را مى بينيم كه همين مسير غلط را مى پيمايند و گمان مى كنند در طريق تقوا و پرهيزكارى گام گذاشته اند. ادامه دارد .... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ نخست حق را بشناس سپس پيروانش را: قسمت 3 📜 معرفى چند چهره: در مقدمه اين كلام حكيمانه، نام «حارث بن حوط» كه در بعضى از نسخ به جاى «حوط»، «خوط» آمده به چشم مى خورد. او فرد ناشناسى است و در كتب رجال كمتر درباره او سخن گفته اند. همين مقدار معلوم است كه در داستان جنگ جمل بى طرفى را برگزيد و به كار «سعد بن ابى وقاص» و «عبدالله بن عمر» استناد جست كه اميرمؤمنان عليه السلام آن پاسخ دندانشكن را به او داد. مرحوم علامه «نمازى» در مستدرك رجال الحديث مى نويسد: او از اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام؛ ولى آدم نادرست و نكوهيده اى بود. اما «سعد بن مالك» (كه در متن بالا به اشتباه «سعيد بن مالك» ذكر شده)، همان «سعد بن ابى وقاصِ» معروف است كه نام پدرش مالك بود و به دليل رشادت هايى كه در فتح قادسيه از خود نشان داد در تاريخ اسلام مشهور شد و به همين جهت، عمر او را به عنوان يك نفر از شوراى شش نفرى خود براى انتخاب خليفه بعدى برگزيد؛ ولى هنگامى كه مردم با اميرمؤمنان على عليه السلام بيعت كردند، از بيعت با آن حضرت خوددارى كرد و گوشه نشينى را انتخاب نمود. البته بعد از اميرمؤمنان عليه السلام با معاويه نيز رابطه خوبى نداشت و بعضى از فضايل على عليه السلام را آشكارا بيان مى كرد. از جمله هنگامى كه معاويه نامه اى به او و«عبدالله بن عمر» و «محمد بن مسلمه» در زمان حيات اميرمؤمنان على عليه السلام نوشت و آنها را به يارى خود براى خونخواهى عثمان طلبيد، هركدام به او پاسخى دادند و«سعد بن ابى وقاص» اشعارى در پاسخ او نوشت كه بعضى از آن چنين است : مُعاويه دائُکَ داءُ الْعَياءِ وَلَيْسَ ما تَجىءَ بِهِ دَواءٌ أَيَدْعُوني أبُوالْحَسَنُ عَلىٌ فَلَمْ أرْدُدْ عَلَيْهِ ما يَشاءُ أَتَطْمَعُ فِي الَّذي أعْيا عَلِيّاً عَلى ما قَدْ طَمَعْتَ بِهِ الْعَفاءُ اى معاويه! تو گرفتار درد بى درمان شده اى ـ كه هيچ دوايى براى آن پيدا نمى شود. آيا ابوالحسن على عليه السلام مرا مى خواند ـ و من دعوت او را پاسخ نگويم؟ اما تو طمع دارى در كسى كه به على عليه السلام (با آن عظمت و مقام) پاسخ مثبت نداده به تو پاسخ مثبت دهد و آنچه را طمع كرده اى ارزانى دارد. سعد سرانجام عزلت برگزيد و گوسفندانى تهيه كرده به پرورش آنها پرداخت. در بعضى از روايات آمده است معاويه كه از عدم همراهى او و ذكر فضايل على عليه السلام توسط او بيم داشت و مى ترسيد با خلافت يزيد همراهى نكند وى را مسموم ساخت. اما «عبدالله بن عمر» (فرزند خليفه دوم) از كسانى بود كه از اميرمؤمنان عليه السلام كناره گيرى كرد و با دستگاه معاويه نيز هماهنگى نداشت و هنگامى كه يزيد، امام حسين عليه السلام را به شهادت رساند، سخت به او انتقاد كرد و در ملاقاتى كه با يزيد داشت بر او فرياد زد كه چرا حسين عليه السلام را كشتى؟ ولى در بعضى از روايات آمده هنگامى كه «حَجاج» مكه را گرفت و «عبدالله بن زبير» را به دار آويخت «عبدالله بن عمر» ترسيد كه او را هم به سرنوشت «عبدالله بن زبير» گرفتار سازد. نزد «حجاج» رفت و گفت: دستت را بده تا با تو براى «عبدالملك» (خليفه اموى) بيعت كنم، زيرا رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: «مَنْ ماتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً». حجاج پايش را دراز كرد و گفت: با پايم بيعت كن. با دستم مشغول كارى هستم. «عبدالله بن عمر» گفت: مرا مسخره مى كنى؟ «حجاج» گفت: اى احمق قبيله بنى عدى! تو با على بيعت نكردى ولى امروز مى گويى كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد مرگ او مرگ جاهليت است؟ آيا على امام زمان تو نبود؟ چرا با او بيعت نكردى؟ به خدا سوگند مى دانم تو به موجب فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله نزد من نيامده اى، بلكه به دليل ترس از به دار آويخته شدن بر همان درختى كه «ابن زبير» را به دار آويختم آمده اى. گفته شده كه سرانجام «حجاج» او را با زهر به قتل رسانيد. 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
❇️ قرآن کریم هر روز یک آیه تفسیر نور – استاد محسن قرائتی سوره وَكَذَ لِكَ جَعَلْنَكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِى كُنْتَ عَلَيْهَآ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبْ عَلَى‏ عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إلاَّ عَلَى‏ الَّذِينَ هَدَى‏ اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إيمَنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ‏ و بدین‌سان ما شما را امّتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر (نیز) بر شما گواه باشد. و ما آن قبله‌اى را كه قبلاً بر آن بودى برنگرداندیم، مگر براى آنكه افرادى را كه از پیامبر پیروى مى‌كنند از آنها كه به جاهلیّت باز مى‌گردند، بازشناسیم. و همانا این (تغییر قبله،) جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدایت كرده دشوار بود. وخدا هرگز ایمان شما را (كه سابقاً به سوى بیت‌المقدّس نماز خوانده‌اید،) ضایع نمى‌گرداند. زیرا خداوند نسبت به مردم، رحیم و مهربان است. مسیحیان در موقع عبادت، رو به محلّ تولّد حضرت عیسى در بیت‌المقدّس مى‌ایستادند كه نسبت به محلّ سكونت آنان، در مشرق قرار داشت، و یهودیان رو به بیت‌المقدّس عبادت مى‌كردند كه نسبت به محلّ سكونتشان، در طرف مغرب قرار مى‌گرفت، ولى كعبه نسبت به آن دو در وسط قرار مى‌گیرد و قرآن با اشاره به این موضوع، مى‌فرماید: همانگونه كه ما كعبه را در وسط قرار دادیم، شما مسلمانان را نیز امّت میانه قرار دادیم. ⏺ اولیاى خدا، بر اعمال ما نظارت دارند. «لتكونوا شهداء» آرى، بعضى انسان‌ها داراى چنان ظرفیّتى هستند كه مى‌توانند ناظر تمام اعمال و آگاه به انگیزه‌هاى انسان‌ها در طول تاریخ باشند. ⏺ آزمایش، یك سنّت قطعى الهى است و خداوند گاهى با تغییر فرمان، مردم را امتحان مى‌كند. «لنعلم من یتبع الرسول...» ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی دردمندان زهر هلاهل دارند قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی دیده ما چو به امید تو دریاست چرا به تفرج گذری بر لب دریا نکنی نقل هر جور که از خلق کریمت کردند قول صاحب غرضان است تو آن‌ها نکنی بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی 🔅 برنامه ی روزانه ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
«14» وَ أَنْتَ الَّذِي دَلَلْتَهُمْ بِقَوْلِكَ مِنْ غَيْبِكَ وَ تَرْغِيبِكَ الَّذِي فِيهِ حَظُّهُمْ عَلَى مَا لَوْ سَتَرْتَهُ عَنْهُمْ لَمْ تُدْرِكْهُ أَبْصَارُهُمْ وَ لَمْ تَعِهِ أَسْمَاعُهُمْ وَ لَمْ تَلْحَقْهُ أَوْهَامُهُمْ فَقُلْتَ: اذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لَا تَكْفُرُونِ» وَ قُلْتَ: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» و تويى كه با گفتارت از غيبت خود، و تشويقت كه بهره آنها در آن است، به امورى راهنمايى كردى كه اگر آن امور را از ايشان مى‏پوشاندى، ديدگانشان آنها را درك نمى‏كرد، و گوش‏هايشان فرا نمى‏گرفت و انديشه و فكرشان به آنها نمى‏رسيد. پس گفتى: «مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم، و مرا سپاس گزاريد، و كفران نكنيد.» و فرمودى: «اگر شكر كنيد، بر شما افزون مى‏كنم و اگر ناسپاسى كنيد، محققاً عذاب من سخت است.» دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
1 ⏺ قرآن، بهترين راه دعوت به سوى خداوند امام سجاد عليه السلام با توجّه به آيات ذكر شده در اين فرازهاى دعا، مردم امّت و اسلامى را نسبت به استفاده از قرآن و بهره‏مندى از آن، توجّه مى‏دهد و اگر انسان در آيات الهى تفكّر و تدبّر كند و به لطايف و راهنمايى‏هاى قرآن واقف گردد، به طور يقين در سرنوشت خود و در اجتماع دچار نابسامانى و كجى نخواهد شد و او را در مسير صراط مستقيم، كمك و ياورى خواهد نمود. وقتى انسان، تاريخ را مورد مطالعه و بررسى قرار مى‏دهد، مى‏فهمد كه: «بشريت براى فرار از جاهليّت و گمراهى و بدبختى و سرگردانى و اضطراب و نگرانى و پراكندگى زندگانى و فكر و حواس و مشاعر خود، جز اسلام راهى ندارد، چنان كه در طول تاريخ زندگانى خود، براى رهايى از شرور و طغيان جاهليّت جزت اسلام راهى نداشته است. اين اسلام در صورت كامل و نهايى خود تنها علاج براى همگى جاهليّت‏هاى جهان به خصوص جاهليّت نوين است، بى‏گمان اسلام همان آيينى است كه هر چه را جاهليّت منحرف ساخته، به وضعى صحيح باز مى‏گرداند و تصور و سلوك و سياست و اجتماع و اقتصاد و اخلاق و هنر و روابط زن و مرد و كليه شئون زندگى انسان را در نصاب خود قرار مى‏دهد.» «1» آرى، قرآن به عنوان بهترين راهنما، باورهاى غلطى كه نزد مردم مى‏باشد را اصلاح كرده و آنها را در مسير تكامل و تعالى بشر قرار مى‏دهد و رشد عقلى و فكرى بشر را شكوفا كرده و او را به سوى قرب الى اللّه سوق مى‏دهد. قرآن منحصر به يك عصر و زمان يا يك شهر و بلادى نيست، قرآن متعلّق به همه اعصار و امصار است. «قرآن، زبانى جهانى و فطرى دارد، در فهم معارف قرآن كريم نه بهره مندى از فرهنگى خاص شرط است، تا بدون آن نيل به اسرار قرآنى ميسور نباشد و نه تمدّن ويژه‏اى مانع، تا انسان‏ها با داشتن آن مدنيّتِ مخصوص، از لطايف قرآنى محروم باشند و يگانه زبانى كه عامل هماهنگى جهان گسترده بشرى است، زبان فطرت است كه فرهنگ عمومى و مشترك همه انسان‏ها در همه اعصار و امصار است و هر انسانى به آن آشنا و از آن بهره‏مند است و هيچ فردى نمى‏تواند بهانه بيگانگى با آن‏ را در سر بپروراند و دست تطاول تاريخ به دامان پاك و پايه‏هاى استوار آن نمى‏رسد كه خداى فطرت آفرين آن را از هر گزندى مصون داشته است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِكَ الدّينُ الْقَيّمُ» پس [با توجّه به بى‏پايه بودن شرك‏] حق‏گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى‏] روى آور، [پاى‏بند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست؛ اين است دين درست و استوار. بايد توجّه داشت كه مراد از زبان قرآن و مردمى بودن آن، سخن گفتن به فرهنگ مشترك مردم است. انسان‏ها گرچه در لغت و ادبيّات از يكديگر بيگانه‏اند و در فرهنگ‏هاى قومى و اقليمى نيز با هم اشتراكى ندارند. اما در فرهنگ انسانى كه همان فرهنگ فطرت پايدار و تغييرناپذير است با هم مشتركند و قرآن كريم با همين فرهنگ با انسان‏ها سخن مى‏گويد. مخاطب آن فطرت، انسان‏هاست و در رسالت آن شكوفا كردن فطرت‏هاست و از اين رو زبانش براى همگان آشنا و فهمش براى عموم بشر آسان است. از قرآن كريم به «نور»، «كتاب مبين» (روشن و روشنگر)، «برهان» (نور سپيد و درخشان) تعبير شده است. گرچه نور درجات و مراتب مختلفى دارد و برخى چشم‏ها از ديدن درجات شديد آن محروم است، اما هيچ كس نمى‏تواند تيره بودن نور يا عجز از شهودِ اصل آن را، ادعا كند. قرآن كريم تبيان (بيانگر) همه معارف ضرورى و سودمند براى بشر و عهده دار بيان همه معارف و احكام هدايتگر، سعادت بخش و سيادت آفرين جوامع انسانى‏ است.» 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 11 ، ص: 356 👌 دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
2 ⏺ عظمت قرآن در روايات‏ رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد: فَضْلُ الْقُرآنِ عَلى‏ سائِرِ الْكَلامِ كَفَضْلِ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ. فضل قرآن بر باقى سخنان، چون فضل خدا بر خلق است. و نيز مى‏فرمايد: الْقُرآنُ غِنىً لاغِنى‏ دُونَهُ وَ لا فَقْرَ بَعْدَهُ. قرآن بى‏نيازى و غنايى است كه غنايى غير از آن نيست و فقرى بعد از آن نمى‏باشد. امام على عليه السلام در عظمت قرآن مى‏فرمايد: وَ عَلَيْكُمْ بِكِتابِ اللَّهِ فَانَّهُ الْحَبْلُ الْمَتينُ وَ النُّورُ الْمُبينُ وَ الشِّفاءُ النّافِعُ وَ الرِّىُّ النّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لايَعْوَجُّ فَيُقامَ وَ لايَزيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لاتُخْلِقُهُ كِثْرَةُ الرَّدِّ وَ وَلُوجُ السَّمْعِ. مَنْ قالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ. بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمانى محكم، و نورى آشكار، و دارويى سودمند، و سيراب كننده‏اى فرونشاننده عطش است، نگاهدار كسى است كه‏ به آن چنگ زند و نجات بخش كسى كه به آن درآويزد. كژ نشود تا راستش كنند، و منحرف نگردد تا از او بخواهند كه بازگردد، و از خواندن بسيار و به گوش خوردن كهنه نگردد. آن كه با قرآن سخن گويد راست گفته، و هر كه به آن عمل كند پيش افتاده است. قرآن چنان آن قوم خونخوار و جاهل و متعصّب را كه انواع بيمارى‏هاى اجتماعى و اخلاقى، سرتاپاى وجودشان را فرا گرفته بود، شفا داد كه نه تنها درمان يافتند، بلكه آن چنان قوى و نيرومند شدند كه ابرقدرت‏هاى جبّار جهان را به زانو درآوردند و اين درست همان حقيقتى است كه مسلمانان امروز آن را از ياد برده‏اند. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 11 ، ص: 356 👌 دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 8 👤استاد ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا ✦ حالِ روح آدمیزاد تا زمانی خوش است؛ که اتصالش به منبعِ وجودش؛ دائمی باشد! برای گلدان روح آدمیزاد، همه جا سایه‌ای تاریک است؛ ✦ غیر از همان طاقچه‌‌ای که نام الله را، بر دیوارش کوبیده‌اند! ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامه ی مشکل همنشینى با سلاطین و قدرتمندان صَاحِبُ السُّلْطَانِ كَرَاكِبِ الْأَسَدِ، يُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ. امام علی علیه السلام که درود خدا بر او باد فرموذند : همنشين و پادشاه (فرد قدرتمند ) ، شير سوارى را ماند كه ديگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى داند كه در جاى خطرناكى قرار گرفته است. 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ قرب است از آن قرب، الحذر! قسمت 1 📜 امام عليه السلام در اين كلام حكيمانه اشاره به موقعيت خطرناك اطرافيان سلاطين وپادشاهان و زمامداران مى كند و مى فرمايد: «همنشين سلطان مانند كسى است كه بر شير سوار است، ديگران به مقام او غبطه مى خورند ولى او خود بهتر مى داند در چه وضع خطرناكى قرار گرفته است». (صَاحِبُ السُّلْطَانِ كَرَاكِبِ الاَْسَدِ: يُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ، وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ). تاريخ نشان مى دهد كه مقربان سلاطين هميشه گرفتار خطرى بوده اند كه امام عليه السلام در اين كلام حكيمانه به آن اشاره كرده است. مردم، مقام و جاه آنها را مى بينند و غبطه مى خورند كه اى كاش به جاى آنها بودند و با استفاده از قدرت سلطان مى توانستند هر كارى را بخواهند انجام دهند. اين در حالى است كه آنها همواره بر لب پرتگاه خطرند و بسيار شده است كه ناگهان سلطان به آنها بدبين شده، نه تنها دستور عزل آنها را داده، بلكه آنها را به شدت مجازات نموده و در بسيارى از موارد نابود كرده است. اين به آن سبب است كه از يكسو سلاطين انتظار دارند اطرافيانشان كارهاى آنها را بزرگ جلوه دهند و نقاط ضعف را نبينند و و چاپلوسى را به درجه اعلا برسانند و از سوى ديگر افراد حسود، همواره به سخن چينى درباره آنها مى پردازند و اگر كمترين لغزشى براى آنها پيدا شود آن را بزرگ كرده به سلطان گزارش مى دهند و سعى مى كنند تخم بدبينى را در ذهن او بكارند و از سوى سوم، گاه سلطان از نفوذ آنها به وحشت مى افتد و چنين مى پندارد كه ممكن است اطرافيانش رقيب او شوند و حتى قدرت را از دست او گرفته او را از اوج عزت به زير آورند. اين عوامل دست به دست هم مى دهند و سبب مى شوند كه آنها هميشه در خطر باشند. چه تشبيه جالبى امام عليه السلام فرموده است: شخصى كه سوار شير است مردم او را صاحب قدرت تصور مى كنند كه چگونه توانسته شير را كه قوى ترين حيوانات است تحت سلطه خود قرار دهد ولى از سويى ديگر، شير هرگز خوى درندگى خود را فراموش نمى كند؛ ناگهان از يك فرصت استفاده كرده، سوار خود را بر زمين مى زند و او را مى درد. بسيار ديده شده است كه پرورش دهندگان شير در باغ وحش يا در سيركها براى تماشاى مردم سالها از اين حيوان درنده مراقبت كرده و به او محبت نموده اند؛ ولى ناگهان خوى درندگى شير ظاهر شده و مراقب و پرورش دهنده خود را دريده است. در سراج الملوك (طرطوشى) تعبير زيباى ديگرى از اين حديث آمده است؛ او از امام عليه السلام چنين نقل مى كند: «صاحِبُ السُّلْطانِ كَراكِبِ الاْسَدِ يَهابُهُ النّاسُ وَهُوَ لِمَرْكُوبِهِ أهْيَبُ؛ يار سلطان همچون كسى است كه بر شير سوار شده، مردم از او مى ترسند و او از مركبش بيشتر مى ترسد». ادامه دارد .... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ قرب است از آن قرب، الحذر! قسمت 2 📜 با توجه به اينكه اين مشكل براى اطرافيان سلاطين و زمامداران به خصوص زمامداران خودكامه در هر عصر و زمان و در هر مكانى وجود داشته، ضرب المثل هاى زيادى در اين زمينه، ميان مردم رواج يافته كه «ابن ابى الحديد» موارد زيادى از آنها را در سخنان خود آورده است، از جمله از «عتابى» (از شعراى عباسى و دوستان برامكه، وزراى بنى عباس) نقل مى كند كه به او گفتند: چرا به سراغ امير نمى روى؟ گفت: زيرا مى بينم يكى را بدون اينكه كار خوبى انجام داده باشد پاداش مى دهد و تشويق مى كند و ديگرى را بدون گناه به قتل مى رساند و من نمى دانم جزء دسته اولم يا دوم و آنچه از او اميد دارم به اندازه خطرى نيست كه مرا تهديد مى كند. از شخص ديگرى به نام «سعيد حميد» نقل مى كند كه مى گويد: خدمت سلطان مانند حمام است؛ آنها كه بيرون هستند مايلند هرچه زودتر وارد و آنها كه داخلند مايلند خارج شوند. از «ابن مقفع» نقل مى كنند كه توجه سلطان بر اطرافيانش باعث دردسر است وبى اعتنايى او باعث ذلت. ديگرى مى گويد: سزاوار است كسى كه همنشين سلطان است هميشه خود را آماده عذرخواهى از گناهى كند كه هرگز انجام نداده و در حالى كه نزديك ترين افراد به اوست از همه ترسانتر باشد. نيز از بعضى نقل مى كند هنگامى كه با سلطان همنشين شدى بايد با او چنان مدارا كنى كه زن زشت صورت با شوهرى كه از او متنفر است رفتار مى كند؛ يعنى پيوسته خود را در نظر او زيبا جلوه دهى. بديهى است آنچه در اين كلام حكيمانه امام عليه السلام آمده است اشاره به اطرافيان و حواشى سلاطين جور و زمامداران خودكامه است وگرنه همراهى و معاونت وكمك به زمامدار عادل مسلمين و كسانى كه به حكم خداوند و پذيرش حق حكومت دارند، خدمت بزرگ و افتخار عظيمى است. 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
❇️ قرآن کریم هر روز یک آیه تفسیر نور – استاد محسن قرائتی سوره قَدْ نَرَى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَبَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَّبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ‏ (اى پیامبر!) همانا مى‌بینیم كه تو (در انتظار نزول وحى، چگونه) روى به آسمان مى‌كنى، اكنون تو را به سوى قبله‌اى كه از آن خشنود باشى، برمى‌گردانیم. پس روى خود را به جانب مسجدالحرام كن. و (شما اى مسلمانان) هر جا بودید، روى خود را به جانب آن بگردانید و همانا كسانى كه كتاب (آسمانى) به آنها داده شده، (به خوبى) مى‌دانند كه این فرمان به حقّ است كه از ناحیه‌ى پروردگار صادر شده و خداوند از اعمال آنها غافل نیست. این آیه حاكى از آن است كه پیامبر صلى الله علیه وآله منتظر و مشتاق نزول وحى در جهت تغییر قبله بود واین تغییر قبله از بیت‌المقدّس به كعبه، وعده‌ى خداوند به پیامبرش بوده است. رضایت رسول اكرم صلى الله علیه وآله از قبله بودن كعبه، دلائلى داشت از جمله: الف: كعبه، قبله‌ى ابراهیم علیه السلام بود. ب: از زخم زبان، تحقیر و استهزاى یهود آسوده مى‌شد. ج: استقلال مسلمانان به اثبات مى‌رسید. د: به اوّلین پایگاه توحید یعنى كعبه، توجّه مى‌شد. چون مسئله‌ى تغییر قبله یك حادثه‌ى مهمّى بود، لذا در آیه، دوبار در مورد توجّه به كعبه، فرمان داده شده است: یك‌بار خطاب به پیامبر با لفظ؛ «وجهك» و یك‌بار خطاب به مسلمانان با كلمه؛ «وجوهكم» ⏺ ادب پیامبر در نزد خداوند به قدرى است كه تقاضاى تغییر قبله را به زبان نمى‌آورد، بلكه تنها با نگاه، انتظارش را مطرح مى‌نماید. «قدنرى تقلب وجهك» ⏺ خداوند رضایت رسولش را مى‌خواهد و رضاى خداوند در رضاى رسول اوست. «قبلة ترضاها» ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا