◀️ بهترين راه ادب آموزى خويشتن:
قسمت 1
⏺ امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به سه نكته مهم اشاره كرده، نخست مى فرمايد: «فكر، آينه شفاف و درخشنده اى است»; (الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ).
هنگامى كه اشيا در مقابل آينه قرار مى گيرند و نور بر آن ها مى تابد، نور از اشيا بر مى خيزد و به آينه مى خورد و از آن بازمى گردد و به چشم انسان منتقل مى شود و از آن جا كه هر قسمتى از اشيا نور را به يك نحو منعكس مى كند تمام مشخصات آن شىء در چشم انسان منعكس مى شود، و جمله معروفى كه در تعريف فكر گفته اند: «الفكر حركة الى المبادىء ومن مبادىء الى المراد» فكر از دو حركت تشكيل مى شود: از مبادى به سوى مقصد حركت مى كند و از مقصد به سوى انسان، و حقايق اشيا را به او نشان مى دهد، مى تواند قابل تطبيق بر اين حركت دوگانه در مقابل آينه باشد. به هر حال خداوند لطف بزرگى در حق انسان كرده كه اين آينه شفاف تمام نماى حقايق را در اختيار او گذاشته مشروط بر اين كه آن را به وسيله هوى و هوس ها، تعصب ها، پيش داورى هاى غلط، تقليدهاى كوركورانه و در يك كلمه موانع شناخت، تاريك و كدر نسازد و خود را از اين نعمت بزرگ الهى محروم ننمايد. و به گفته شاعر:
إذا المرء كانت له فكرة
ففى كل شىء له عبرة
هنگامى كه انسان فكر آماده اى داشته باشد به هرچيز بنگرد درس عبرتى از آن مى آموزد.
در حديثى از اميرمؤمنان(عليه السلام) مى خوانيم: «إِذَا قَدَّمْتَ الْفِكْرَ فِى أَفْعَالِكَ حَسُنَتْ عَوَاقِبُكَ فِى كُلِّ أَمْر; اگر كارهاى خود را با فكر آغاز كنى پايان تمام كارهاى تو خوب خواهد بود».
👈 ادامه دارد .....
#نهج_البلاغه_حكمت_365
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ بهترين راه ادب آموزى خويشتن:
قسمت 2
⏺ در حديث ديگر از آن حضرت مى خوانيم: «ما ذَلَّ مَن أحسَنَ الفِكْرَ; كسى كه خوب بينديشد هرگز ذليل نمى شود»
در حديث ديگرى از امام مجتبى(عليه السلام) آمده است: «أوصيكم بتقوى الله و إدامةِ التفكّرِ فإنّ التّفَكّر أبو كُلِّ خير و أُمِّه; شما را به تقواى الهى و تداوم تفكر توصيه مى كنم زيرا فكر كردن، پدر و مادر همه نيكى هاست».
آنگاه امام(عليه السلام) به نكته دوم اشاره كرده، مى فرمايد: «حوادثِ عبرت انگيز، بيم دهنده و اندرزگوست»; (وَ الاِعْتِبَارُ مُنْذِرٌ نَاصِحٌ).
واژه «اعتبار» به معناى عبرت گرفتن است ولى در اين جا به معناى حوادث عبرت انگيز مى باشد. اين حوادث، بشير و نذير است; حوادثى كه عاقبت كار ظالمان و ستمگران را نشان مى دهد، بيم دهنده و انذاركننده است و حوادثى كه پايان كار عدالت پيشگان و نيكوكاران را نشان مى دهد بشير و اندرزگوست.
هنگامى كه از يك سو از آينه شفاف فكر استفاده گردد و از سوى ديگر از حوادث تاريخى و عبرت آموز پند گرفته شود به يقين انسان مى تواند در صراط مستقيم به سوى مقصد الهى پيش رود.
قرآن مجيد، هم به تفكر اهميت فراوان داده و در آيات زيادى انسان ها را به آن دعوت نموده و هم تاريخ عبرت انگيز پيشينيان را در سوره هاى مختلف بازگو كرده است تا اسباب تربيت انسان ها كامل گردد.
از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه رابطه نزديكى ميان انديشيدن و عبرت گرفتن است. در آيه 176 سوره اعراف مى فرمايد: «(فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُون); اين داستان ها را (براى آنها) بازگو كن، شايد بينديشند (وبيدار شوند)!».
👈 ادامه دارد .....
#نهج_البلاغه_حكمت_365
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ بهترين راه ادب آموزى خويشتن:
قسمت 3
⏺ اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديثى در غررالحكم مى فرمايد: «كَسْبُ العقلِ الاعتِبارُ وَالاستِظهارُ و كَسْبُ الجَهلِ الغَفلةُ و الاغترِارُ; عقل، عبرت مى گيرد و خود را با آن تقويت مى كند ولى جهل به غفلت و غرور وامى دارد».[5]
سپس امام(عليه السلام) در سومين نكته مى فرمايد: «براى تأديب خويشتن همين بس كه از آنچه براى ديگران نمى پسندى بپرهيزى»; (وَكَفَى أَدَباً لِنَفْسِكَ تَجَنُّبُكَ مَا كَرِهْتَهُ لِغَيْرِكَ).
هيچ انسانى به كمال نمى رسد مگر اين كه در اصلاح عيوب خويش بكوشد ولى شناخت عيوب غالباً مشكل است. اى بسا انسان براثر حب ذات نه تنها عيب خود را نمى بيند بلكه ممكن است آن را نشانه حسن بشمارد; ولى در برابر ديگران چنين نيست; عيوب آن ها را با تمام ريزه كارى ها مى بيند و گاه زبان به انتقاد از اين و آن مى گشايد.
بنابراين بهترين و عاقلانه ترين راه براى شناخت عيوب خويشتن اين است كه انسان آنچه را براى ديگران عيب مى شمرد از خود دور سازد و ديگران را مقياس و معيار براى سنجش حال خويشتن قرار دهد. آيا راهى بهتر از اين براى اصلاح نقاط ضعف يافت مى شود؟
ولى نمى توان انكار كرد كه افرادى هستند كه صفات يا اعمالى را به ديگران خرده مى گيرند اما آن را براى خود مى پسندند و به فرموده اميرمؤمنان(عليه السلام) در حكمت #نهج_البلاغه_حكمت_349 اين ها احمق واقعى هستند: «وَ مَنْ نَظَرَ فِى عُيوبِ النَّاسِ فَأَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ الاَْحْمَقُ بِعَينِه». اين سخن شبيه چيزى است كه در ميان اديبان، معروف است كه از لقمان پرسيدند: ادب را از كه آموختى؟ گفت: از بى ادبان، هرچه از ايشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهيز كردم
ريشه اين معنا نيز در قرآن مجيد وجود دارد آن جا كه مى فرمايد: «(أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ); آيا مردم را به نيكى (و ايمان به پيامبرى كه صفات او آشكارا در تورات آمده) دعوت مى كنيد، اما خودتان را فراموش مى نماييد؟»
اشاره به اين كه نبايد تنها نيكى را به ديگران توصيه كرد و پرهيز از زشتى ها را درباره ديگران مورد توجه قرار داد بلكه خود انسان اولويت دارد.
#نهج_البلاغه_حكمت_365
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ #تفسیر_خوانی قرآن کریم
هر روز یک آیه
تفسیر نور – استاد محسن قرائتی
سوره #بقره
#بقره_253
تِلْكَ الْرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَ جَتٍ وَءَاتَيْنَا عِيسَى اْبنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَتِ وَ أَيَّدْنَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُمْ مَنْ ءَامَنَ وَمِنْهُمْ مَّنْ كَفَرَ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ
نشانههاى روشن (آن پیامبران، ما بعضى از آنان را بر بعضى برترى دادیم. از آنان كسى بود كه خداوند با اوسخن گفته ودرجات بعضى از آنان را بالا برد، وبه عیسىبنمریم و معجزات) دادیم و او را با روحالقدس (جبرئیل) تأیید نمودیم، و اگر خدا مىخواست، كسانى كه بعد از آنان (پیامبران) بودند، پس از آنكه نشانههاى روشن براى آنها آمد، با هم جنگ و ستیز نمىكردند. (امّا خداوند مردم را در پیمودن راه سعادت آزاد گذارده است،) ولى با هم اختلاف كردند پس برخى از آنان ایمان آورده و بعضى كافر شدند. (و باز) اگر خدا مىخواست (مؤمنان و كافران) با هم پیكار نمىكردند، ولى خداوند آنچه را اراده كند انجام مىدهد. (و اراده حكیمانهى او بر آزاد گذاردن مردم است.)
👈 با نصب نرم افزار زیر با ما در این دوره ی تفسیر خوانی همراه شوید 👇
https://cafebazaar.ir/app/com.ghadeer.tafsirnour
⏺کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_6
دعای #ششم
دعای سیدالساجدین (علیه السلام ) در #صبح و #شب:
«18» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ وَفِّقْنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا وَ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ فِي جَمِيعِ أَيَّامِنَا
1. لِاسْتِعْمَالِ الْخَيْرِ
2. وَ هِجْرَانِ الشَّرِّ
3. وَ شُكْرِ النِّعَمِ
4. وَ اتِّبَاعِ السُّنَنِ
5. وَ مُجَانَبَةِ الْبِدَعِ
6. وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ
7. وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ
8. وَ حِيَاطَةِ الْإِسْلَامِ
9. وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ
10. وَ إِذْلَالِهِ وَ نُصْرَةِ الْحَقِّ وَ إِعْزَازِهِ
11. وَ إِرْشَادِ الضَّالِّ
12. وَ مُعَاوَنَةِ الضَّعِيفِ
13. وَ إِدْرَاكِ اللَّهِيفِ
خدايا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را در اين روز و شبمان، و در تمام اياممان براى اين امور موفّق بدار:
1. به كارگيرى خير،
2. و دورى از شر،
3. و شكر نعمتها
4. و پيروى از روشهاى نيك،
5. و دورى از بدعتها،
6. و امر به معروف،
7. و نهى از منكر،
8. و پاسدارى از اسلام
9. و كم كردن و خوار ساختنباطل،
10. و يارى و گرامى داشت حق،
11. و راهنمايى گمراه،
12. و كمك كردن به ناتوان،
13. و پناه دادن به درمانده و گرفتار.
👈 براى هر كدام از سيزده موردى كه امام سجّاد عليه السلام در ضمن دعا بيان كردهاند توضيحى مختصر بيان مىشود.
#دعا_ششم_18
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_6
#دعا_ششم_18
قسمت 3
🔴 3- شكر نعمت
وَ شُكْرِ النِّعَمِ
شكر، ياد نعمتها و اظهار آن است. يعنى سپاس گويى و نيكو گفتن از احسان كننده كه در حقيقت اعتراف به نعمت همراه با تعظيم و احترام است. تشكّر بنده بر نعمتهاى ظاهرى و باطنى كه خداوند در اختيار او نهاده و از واجبات حتميّه و اوليه است.
خداوند در قرآن مجيد بسيار بر شكرگزارى تأكيد نموده است كه بندگان همواره خود را ممنون او دانند و در نتيجه سر به طاعت او نهند و تسليم فرامينش باشند.
امام على عليه السلام اسوه شاكران و مولاى ستايشگران ربوبى مىفرمايد:
أَوَّلُ ما يَجِبُ عَلَيْكُم لِلَّهِ سُبحانَهُ شُكْرُ أَيادِيِه وَ ابْتِغاءُ مَراضِيِه.
نخستين چيزى كه بر شما در برابر خداى سبحان واجب است، سپاسگزارى از نعمتهاى او و فراهم آوردن موجبات خشنودى اوست ..
خداوند درباره يكى از بندگان صالح خويش يعنى لقمان حكيم مىفرمايد:
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمنَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَمِيدٌ
و به راستى ما به لقمان حكمت عطا كرديم كه نسبت به خدا سپاسگزار و شاكر باش و هركه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس مىگزارد، و هركه ناسپاسى كند [به خدا زيان نمىزند، زيرا] خدا بىنياز و ستوده است.
«هر چند حكمت معانى گستردهاى دارد از جمله گفتهاند:
مجموعهاى از معرفت و علم و اخلاق پاك و تقوا و نور هدايت است. ولى اساس و هدف از اعطاى حكمت از سوى خداوند به لقمان حكيم، شكرگزارى بوده است. و لقمان به خاطر امتيازهاى عالى به مقام شكر دست يافت. انسان هر گاه نعمتهاى الهى را در جاى خود به كار بگيرد سودش به خود او برمىگردد ولى اگر كفران نعمات كند، ضررش در وهله اوّل به خودش، سپس به ديگران مىرسد.
در پايان آيه مىفرمايد: غَنِىٌّ حَمِيدٌ يعنى شكرگزار در برابر انسانهاى عادى يا نعمتى را به بخشنده مىدهد و يا اگر چيزى نمىدهد با ستايش او مقامش را در نزد مردم بالا مىبرد ولى در مورد خداوند هيچكدام معنى ندارد؛ زيرا او از همگان بىنياز است و همه ستايشگران به ويژه فرشتگان حمد او مىگويند.
يك نكته پيرامون آيه قابل توجه است كه كلمه شكر با صيغه فعل مضارع آمده كه نشانه استمرار و هميشگى است ولى كفر با صيغه ماضى آمده كه بر يك مرتبه هم صدق مىكند، اشاره به اين است كه: كفران حتى يكبار سرانجام دردناكى دارد، امّا شكرگزارى بايد مستمر باشد تا انسان مسير تكاملى خود را طى كند.
حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد:
اوْحَىَ اللَّهُ تَعَالى إِلى مُوسى: يا مُوسى اشْكُرْنى حَقَّ شُكْرِي، فَقالَ: يا رَبِّ كَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ، وَ لَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُكَ بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ؟! فَقالَ: يا مُوسى شَكَرْتَنى حَقَّ شُكْرى حِيْنَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنِّى.
خداى تعالى به موسى وحى فرمود: اى موسى! مرا چنانكه بايد شكر كن.
موسى عرض كرد: پروردگارا! چگونه تو را چنانكه بايد شكر گويم حال آن كه هر شكرى كه تو را مىگويم خود نعمتى است كه تو به من ارزانى داشتهاى؟ فرمود: اى موسى! وقتى كه بدانى توفيق آن شكر را هم من به تو دادهام، حق شكر مرا ادا كردهاى.
پس شكر كامل، اعتراف خاضعانه زبان درون در برابر خداى تعالى به عجز و ناتوانى از به جا آوردن كمترين شكر اوست؛ زيرا كه توفيق شكرگزارى نعمت جديدى است كه بايد بر آن شكر نمود.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
رسول خدا صلى الله عليه و آله در سفرى بر ناقه خود سوار بود كه ناگاه فرود آمد و پنج بار سجده كرد و دوباره سوار ناقه شد. همسفران پرسيدند:
اى رسول خدا! ما از شما رفتارى ديديم كه پيش از اين نديده بوديم؟ حضرت فرمود: «آرى، جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و مرا از جانب خداى عزّوجلّ بشارتهايى داد. از اينرو خدا را در سجده سپاس گفتم و بر هر بشارتى سجده نمودم.
👈 ادامه دارد ...
تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج 5 ، ص: 105
👌 دعای #ششم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🌹 یک غزل زیبا از مرحوم فیض کاشانی در #روز_چهارم_محرم #ماه_محرم :
👈 یارب چمن حسن تو خرم زچه آبست
کاندر نظرم هر چه به جز تست سرابست
غیر از دل عشاق تو معمور ندیدیم
گشتیم سراپای جهان جمله خرابست
هر کس که چشید از می عشق تو نشد پیر
مستان غمترا همهٔ عمرشبابست
در عهد صبا توبه شکستیم بصهبا
دیریست که سجاده مارهن شرابست
رندی که بمستی گذراند همه عمر
فارغ زغم پرسش و اندوه حسابست
هشیار کجا گردد زآشوب قیامت
آن مست که از نشأهٔ چشم تو خراب است
بر بحرو بر و خشک و تر دهر گذشتیم
جز آب رخ دوست جهان جمله سرابست
پرکن ز می صاف غزل ساغر دیوان
جانرا می بی دردسر ای فیض کتابست
گر میکده ویران و خرابات خرابست
در هر نگه چشم تو صد گونه شرابست
هم گردش چشم تو مگر با خودش آرد
آن مست که از گردش چشم تو خرابست
بیدار کجا گردد از آشوب قیامت
آن دیده که با فتنه چشم تو بخوابست
پروا نکند زآتش جانسوز جهنم
آن سینه که بر آتش عشق توکبابست
با آنهمه تمکین که سراپای تو دارد
چون عمر زما میگذری این چوشتابست
زان لطف نهان با دل ما هیچ نکردی
باری همه گر قهر و عتابست حسابست
تنها نه دل #فیض خراب از نگه تست
کو دل که نه زآن غمزه مستانه خرابست
#فیض_خوانی #فیض_کاشانی
#فیض_کاشانی_غزل_83
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
طرح #برداشت_من هفته 32
از عبارات نورانی #صحیفه_سجادیه
👌صفحه ی ویژه اعضا در روزهای #جمعه
✳️ عبارت #منتخب
🔹اللَّهُمَّ ....
وَ تَكْذِيبا لِمَنْ قَصَبَنِى،
وَ سَلامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِى 🔹
🔸 بار الها! مرا از نيرويى برخوردار فرما كه بتوانم عيبجويى و دشنام گويى بدخواهان را تكذيب نمايم.
پروردگارا! كسى كه مرا ارعاب مىكند و به اذيت و آزار تهديد مىنمايد تو مرا از شر او سالم و مصون بدار.
https://eitaa.com/sahife2/5187
دعای #بیستم #مکارم_اخلاق
#دعا_بیستم_8
👈 نظرات، دل نوشته ها و حرفهای صمیمانه ی شما درخصوص عبارت فوق که از هم اکنون برای ما ارسال شود، در این قسمت بارگذاری میشود
◀️ انشاالله سعی کنید در این طرح به عشق امام سجاد علیه السلام و انس بیشتر با این کتاب نورانی ولو درحد یک خط!! مشارکت فرمایید
👌 ادمین 👇
@yas2463
👈 میتوانید این دعای زیبا را با 🎙 صدای مداحان مختلف گوش دهید
👈 و متن آن را بخوانید
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
👈 دعای #بیستم #مکارم_اخلاق
👤 با صدای زیبای مداح جوان بحرینی #اباذر_حلواجی👇
https://www.aparat.com/v/MGhF7/
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
#دعا_بیستم_8 در این دسته از فرازهای دعا که از«واجعل لی یدا...»شروع می شود،امام سجاد علیه السلام،گویا قدرت خدا را به رخ می کشد.خود را متصل به این قدرت می داند.
شاید مناجات میکند که:خدایا من بر سر عهد و پیمان بندگی هستم پای تو می ایستم،تا به تو متصل شوم.....توهم که معلوم است پای عهد خود هستی...«ومن اوفی بعهده من الله»پشتوانه من باش و به من توانایی عطا کن تا دروغ آن کس که در مورد من بدگویی میکند ،آشکار سازم.
روایتی از امام صادق علیه السلام هست «...به کسی که به تو بد می گوید،بگو اگر این صفت که به من نسبت دادی درمن هست،خدا مرا بیامرزد،واگر در من نیست،خدا تو را بیامرزد»
و مرا از شر کسانی که تهدیدم می کنند،سلامت بدار.
رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرماید«کسی که نظر تندی به مؤمنی بیفکند که او را بترساند،خداوند او را در روزی که سایه و پناهگاهی جز سایهٔ او وجود ندارد،می ترساند»
خدایا امام عصر (علیه السلام)ازبدخواهان در امان بدار.
هر کسی را عشق لیلایی به صحرا می کشد
من که سر گردان کوی اکبرت هستم حسین
(علیه السلام).
در جوامعى كه حكام مستبد و زورگو فرمانروا هستند و منويات خائنانهى خويش را بىچون و چرا به موقع اجرا مىگذارند، مردم از حق و عدالت محروماند و چون قدرت دفاع از خود ندارند، ناچارند كه بيدادگريها را تحمل كنند و به مصائب و بلايا تن دردهند. اگر افراد آزرده و شجاعى در گوشه و كنار وجود داشته باشند كه بتوانند در مواقعى به جبار خائن اعتراض كنند و مردم را به تخلف و سرپيچى از اوامرش تحريك نمايند، حكومت وقت با تهمت و افترا، عيبجويى و دشنامگويى، و از هر راه ديگر كه ممكن شود مىكوشد تا آن عناصر شريف را بدنام نمايد، قدر و منزلتشان را از ميان ببرد، و سخنانشان را از اثر بيندازد. على (ع) و ديگر ائمهى معصومين در طول حكومت معاويه و ساير حكام بنىاميه و بنىعباس با اين گرفتارى مواجه بودند و به صور مختلف مورد هتك و اهانت واقع مىشدند. يك روز معاويه على (ع) را به قتل عثمان متهم نمود و مردم را به نام خونخواهى بر ضد آن حضرت تحريك كرد، روز ديگر مردم را نسبت به سب على (ع) وادار نمود و بدگويى و اسائهى ادب نسبت به آن حضرت را در منابر و مجالس معمول ساخت و آن را از وظايف عبادى خطبا و مردم به حساب آورد و مامورين دولت و عموم مردم را در اجراى اين دستور اكيدا مكلف و موظف ساخت.
روزى وليد بن عبدالملك به فرزندان خود گفت: من پيوسته مىشنيدم كه اصحاب ما و خاندان ما على (ع) را سب مىكنند و فضايل و كمالات آن حضرت را دفن مىنمايند و مردم را به دشمنى با آن جناب وامىدارند، اما اين كار برخلاف انتظار اصحاب ما موجب مىشد كه على (ع) به دلها نزديكتر شود و آل اميه از دلها دورتر و كار دفن فضايل على (ع) و بىخبر نگاهداشتن افراد عالم و تحصيلكرده از مراتب كمالات آن حضرت به جايى رسيد كه احدى جرئت نمىكرد حديثى را در مجالس از على (ع) نقل كند و از آن حضرت اسم ببرد و ناچار بود بگويد: يكى از اصحاب رسول خدا حديث نموده است، يا بگويد مردى از قريش حكايت كرده است، و بعضى مىگفتند: پدر زينب حديث نموده است.
دشنامگو و سب مسلمان
دو روایت از پیامبر اکرم ص :
*سب كنندهى مومن مانند كسى است كه در پرتگاه هلاكت قرار گرفته است.
*دشنامگويى به مسلمان فسق است و جنگ با او كفر.
معاويه برخلاف دستور رسول اكرم هم على (ع) را سب نمود و هم با آن حضرت جنگيد و در نتيجه مشمول هر دو قسمت حديث پيمبر گرامى قرار گرفته است.
در مقابل اعمال نارواى معاويه به روش اسلامى و الهى على (ع) توجه بنماييد:
على (ع) شنيد كه بعضى از اصحابش در ايام جنگ صفين اهل شام را سب مىكنند. فرمود: ميل ندارم شما در جمع دشنامدهندگان باشيد و اگر اعمال اهل شام را بگوييد و متذكر حالشان بشويد از نظر سخن شايستهتر و از جهت عذر، رساتر است، شما به جاى سب بگوييد: خدايا! ما و آنان را از ريختن خون يكديگر مصون و محفوظ دار، خدايا! بين ما و آنان اصلاح برقرار نما و آنها را از گمراهى به هدايت سوق ده تا جاهل، حق را بشناسد.
معاويه بن ابىسفيان و آل اميه علاوه بر نسبتهاى دروغ و خلاف واقع به على (ع) و سب و دشنام آن حضرت در مجالس، و همچنين دفن نمودن فضايل آن جناب، به خيانت بهتآور دگرى دست زدند و با تبليغات خائنانهى خود، بخصوص در منطقهى وسيع شام، وابستگى و قرابت على (ع) و حضرت صديقهى اطهر و فرزندان معصومشان را با رسول گرامى پنهان داشتند و هويت آنان را در افكار عوام مردم به گونههاى مختلف ترسيم كردند و به مردم فهماندند كه تنها اهلبيت رسول خدا و وراث آن حضرت بنىاميه هستند و از اين راه، خود را جانشين بحق پيشواى اسلام معرفى نمودند و تحت اين عنوان مقدس، جنايات بزرگى را مرتكب شدند و اين تبليغات خائنانه و خلاف واقع همچنان جريان داشت تا با انقلاب بنىعباس، كاخ ستمكارى بنىاميه فروريخت و دروغ آنان آشكار گرديد.
مسعودى، مورخ نامى، از قول يكى از برادران تحصيلكرده و عالم خود نقل مىكند كه مىگفت: روزها با جمعى مىآمديم، در نقطهاى مىنشستيم، و دربارهى ابوبكر و عمر و على (ع) و معاويه مناظره مىكرديم و گفتههاى اهل علم را در اين باره نقل مىنموديم. چند نفر عوام مىآمدند، نزديك ما مىنشستند و سخنان ما را استماع مىنمودند. روزى يكى از آنان كه عقل بيشتر و ريش بلندترى داشت به ما گفت: چقدر دربارهى معاويه و على و فلان و فلان سخن مىگوييد، از او پرسيديم شما در اين باره چه مىگوييد؟ گفت دربارهى چه شخصى مىپرسيد، مقصودتان كيست؟ گفتم على (ع). گفت مگر نه اين است كه او پدر فاطمه بود، پرسيدم فاطمه كيست؟ گفت: عيال پيغمبر اسلام، دختر عايشه، و خواهر معاويه. پرسيدم قصهى على (ع) به كجا انجاميد؟ گفت: در غزوهى حنين كشته شد.
سپس مسعودى مىگويد:
عبدالله بن على از افسران بنىعباس بود و براى كشتن مروان حمار، آخرين خليفهى اموى، به شام وارد شد. او جمعى از شيوخ اهل شام را كه صاحب ثروت و رياست بودند و غير از سپاهيان شام به حساب مىآمدند تحت الحفظ نزد ابوالعباس سفاح فرستاد. اينان در حضور ابوالعباس سفاح قسم ياد كردند كه ما براى پيمبر گرامى اسلام قرابت و اهلبيتى كه وارث او باشند جز بنىاميه نمىشناختيم تا شما عهدهدار امر خلافت شديد و زمام امور را به دست گرفتيد.
نه تنها اهلبيت رسول گرامى براى مردم شام ناشناخته بودند، بلكه عدهى زيادى از مردم كوفه نيز از اين امر آنچنان كه بايد آگاهى نداشتند و اهلبيت را به خوبى نمىشناختند. متجاوز از چهل سال بر اثر تبليغات خائنانهى بنىاميه، سب على (ع) در مجالس، معمول بود و گويندگان خودفروخته در منابر به حضرتش دشنام مىگفتند و فرزندان معصوم آن حضرت نيز از اين جسارت و اسائهى ادب مصونيت نداشتند. عمر بن عبدالعزيز كه به مقام خلافت رسيد تصميم گرفت از سب آن حضرت جلوگيرى نمايد. تصميم خود را به موقع اجرا گذارد و به تمام مامورين دولت، در سراسر كشور، دستور داد اين مهم را عملى نمايند و بر اثر اين تصميم، رفته رفته، سب على (ع) در مجامع و منابر متروك گرديد. واقعهى دردناك عاشورا و اسارت امام سجاد (ع) و ساير اهلبيت رسول گرامى در خلال آن چهل سال صورت گرفت.
خطبههاى نافذ امام سجاد و حضرت زينب در نقاط حساس كوفه و شام بخصوص در مسجد اموى و مجلس يزيد مردم را به مقدار قابل ملاحظهاى از حقيقت امر و خيانت آلاميه آگاه نمود و مكر آنان را كه مدعى قرابت نزديك با پيغمبر بودند و خويشتن را وارث بحق پيشواى اسلام مىخواندند آشكار ساخت و بر اثر نشر آن سخنان، سب و دشنام در داخل كوفه و شام تقليل يافت.
امام سجاد (ع) : و تكذيبا لمن قصبنى.
بار الها! مرا از نيرويى برخوردار فرما كه بتوانم عيبجويى و دشنامگويى بدخواهان را تكذيب نمايم.
مقصود امام از اين تكذيب نه آن است كه به مردم بفرمايد آن گفته ها دروغ است، بلكه هدف آن حضرت اين است كه خداوند موجباتى را فراهم آورد كه بتواند حقايق امر را براى مردم بيان كند و شنوندگان را به دروغ بودن آن تبليغات خائنانه واقف سازد تا مردم بدانند كه سب و دشنامشان گناه بوده و از عمل خود پشيمان شوند و از آن پس خويشتن را به آن گناهان آلوده ننمايند. اين موفقيت در سفر كوفه و شام نصيب آل رسول (ص) گرديد و موجب شد كه زن و مرد در مواقع مختلف گريستند و از اعمال خود ابراز شرمندگى نمودند. آنجا كه حضرت زينب در آغاز خطبهى كوفه به مردم فهماند كه او دختر پيمبر اسلام است كه با شما سخن مىگويد.
وقتى ام كلثوم فرمود: ان الصدقه علينا محرمه، و به زن صدقه دهنده فرمود: ما فرزندان پيمبريم.
سخن امام سجاد (ع) در مسجد شام با حضور يزيد:
امام سجاد (ع) قبلا از يزيد خواسته بود كه روز جمعه منبر برود و يزيد پاسخ مثبت داده بود. روز جمعه فرارسيد. مرد منحرفى را امر نمود كه منبر برود، به حضرت على و حضرت حسين عليهماالسلام بدگويى نمايد. او منبر رفت و هر چه خواست در اين باره گفت. سپس امام (ع) استيذان منبر نمود. يزيد كه از وعده ى قبلى خود پشيمان شده بود اجازه نداد. مردم شفاعت نمودند پذيرفته نشد. سپس فرزند يزيد كه سن كمى داشت در مقام تقاضا برآمد و گفت: پدر! اين شخص چه كارى را مىتواند با خطبهى خود انجام دهد، اجازه بده. يزيد گفت: اينان وارث علم و فصاحت اند و من مىترسم از سخنرانى او فتنهاى به ضرر ما برپا شود. سرانجام اجازه داد و حضرت سجاد (ع) منبر رفت. پس از حمد خداوند و ذكر ازلى و ابدى بودن ذات مقدسش به معرفى خود پرداخت و قسمت اعظم سخنان آن حضرت اين بود كه به حضار بفهماند كسى كه با شما سخن مىگويد فرزند حضرت محمد بن عبدالله رسول گرامى اسلام است تا بر مردم آشكار شود كه بنىاميه به دروغ خود را اهلبيت و وارث پيشواى اسلام خواندهاند.
امام سجاد (ع) در مقام معرفى خود تنها به اسم نبى اكرم اكتفا نكرد، بلكه بعضى از آيات قرآن شريف را كه در امر معراج نازل شده و همه مىدانستند كه مربوط به شخص نبى اسلام است خاطرنشان ساخت و فرمود:
انا ابن من اسرى به الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به الى سدره المنتهى، انا ابن من دنى فتدلى، فكان قاب قوسين او ادنى، انا ابن من اوحى اليه الجليل ما اوحى.
خلاصه، پس از ذكر پارهاى از مميزات و اوصاف آن حضرت فرمود:
انا ابن الحسين القتيل بكربلا، انا ابن على المرتضى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن فاطمه الزهراء.
من فرزند حسين قتيل كربلايم، من پسر على مرتضايم، من پسر محمد مصطفايم، من فرزند فاطمهى زهرايم.
وقتى سخن امام (ع) به اينجا رسيد صداى شيون و گريهى شديد مردم بلند شد، يزيد احساس فتنه و آشوب كرد، به موذن گفت برخيزد براى نماز اذان بگويد. امام كرسى سخن را ترك نفرمود، وقتى موذن به اسم مبارك رسول اكرم رسيد، امام سجاد عمامهى خود را از سر برداشت و به موذن قسم داد كه ساكت شود. سپس از روى كرسى خطابه متوجه يزيد شد و فرمود: اين محمد جد توست يا جد من است، اگر او را جد خودت بدانى همه مىدانند دروغ گفتهاى، اما اگر او را جد من بدانى از تو مىپرسم چرا فرزند او را كشتهاى و چرا اموال اهلبيت را به غارت بردهاى و چرا خانوادهى پيغمبر را اسير گرفته و گرد بلاد گرداندهاى؟ يزيد اوضاع و احوال را خطرناك ديد و به موذن فرياد زد اقامهى نماز را بگويد.
در اين موقع از مردم كلمات خشمآلود شنيده مىشد و صداهايى همانند لهيب آتش به گوش مىرسيد، بعضى نماز خواندند، بعضى نماز نخواندند و متفرق شدند.
حضرت زينب عليهاالسلام براى يزيد پيام فرستاد كه موافقت كند براى حسين بن على عليهماالسلام مجلس ماتمى تشكيل دهد، موافقت نمود، هفت روز مجلس عزا ادامه داشت و هر روز عدهى زيادى از زنان شام در مجلس شركت مىكردند، مجموع جريانها زمينهى هيجان در مردم آماده نمود، مىخواستند به خانهى يزيد هجوم برند و او را به قتل برسانند. مروان از اين تصميم آگاهى يافت، براى يزيد پيام فرستاد كه ماندن اهلبيت در شام به صلاح نيست، وسايل حركتشان به حجاز را آماده كن، آماده نمود و آنان را روانهى مدينه ساخت.