eitaa logo
قربان صحرائی چاله‌سرائی
181 دنبال‌کننده
508 عکس
282 ویدیو
4 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم در این کانال بخشی از دست نوشته‌ها، مقالات، گزارشات و تصاویر تهیه شده توسط اینجانب درج می‌شود. راه ارتباط 👇 @sahraei
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶 مداحی میلاد امام حسین علیه السلام ✍🏼 توفیقی شد پس از قرائت زیارت عاشورای صبح پنج شنبه ۱۴۰۰/۱۲/۱۹ در ساختمان پردیسان موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، چند بیت شعر بخوانم. غزلی در مدح امام حسین علیه السلام از شاعر آئینی ما، سرکار خانم فرزانه قربانی. 🍃🌺🍃 هر نسیمی تربتت را از سفر می‌آورد عطر سیب کربلا را بیشتر می‌آورد قاصدک از کهکشان‌ها هر زمان رد می‌شود از ستاره‌بازیِ چشمت خبر می‌آورد شور بر پا می‌شود در سینه‌ي پاک صدف لحظه‌ای که فاطمه دُرّ و گوهر می‌آورد رود جاری می‌شود از چشمِ ابرِ بیقرار محتشم وقتی برایت شعر تَر می‌آورد با چه شوقی زیر پاهایِ تو می‌اندازدَش هرکسی که پیشکش نزد تو، سر می‌آورد فُطرسِ قلبم جدا شد از فرشته‌ها ولی تو اگر باشی شفیعش بال در می‌آورد 🍃🌸🍃❤️🍃🌸🍃 علیه السلام شاعر 🔈 ❤️ 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 علاوه بر تشویق به کتابخوانی، لازم‌است گاهگاهی بچه ها را به کتابفروشی ببریم و اجازه بدهیم در راهروهای غرفه ها، خصوصا غرفه کودکان پرسه بزنند تا کتاب را ببینند، بردارند، لمس کنند، ورق بزنند، بگذارند ووو تا مشامشان حداقل با بوی کاغد و کتاب عطرآگین شود ... 👦 محمد احسان در غرفه دنیای کتاب مجتمع تجاری صفائیه، قم، خیابان شهدا (صفائیه)، ۱۴۰۰/۱۲/۲۶ 🔹 محمد احسان، دانش آموز کلاس اول امام علی علیه السلام دبستان پیامبر اعظم ص پردیسان قم ✍🏼 🍃🌺🍃🌸🍃📚🍃🌸🍃🌺🍃 📚 🔰 🆔 @sahranevesht
✍ قربان صحرائی چاله سرائی: ايام نوروز است و ديدار با اقوام و آشنايان و دوستان اما گروهي هم منتظر ديدار هستند، دوستان و آشنايان و خصوصا فاميلي که اعياد گذشته در کنار ما و مانند ما بودند و اين عيد و اعياد آتي ديگر حضور فيزيکي در بين ما ندارند، 🍂🌸🍂 مهدي عزيزي شکاري يکي از آناني است که سال گذشته وسال‌هاي گذشته در جمع ما بود ولي اکنون در جوار حضرت حق براي ابديت آرميده است. او پسرخاله، هم‌بازي روزگار کودکي، و دوست دوران نوجواني و جواني من بود. یادش بخیر گرچه قريب به سي سال بود که روزگار بين ما فاصله انداخته بود و خیلی کم یکدیگر را می دیدیم ولي هرگاه در سفرم به شمال همديگر را ملاقات مي‌کرديم خاطرات گذشته را با هم مرور مي‌کرديم. خاطراتي که در راه ۱۳ آبان تا دران را با هم با بازي‌گوشي‌هاي کودکانه طي مي‌کرديم ... 🍂🌹🍂 بعدها پس از امتحانات خردادماه مدارس، تابستان‌ها من و مهدي باهم به کارگري مي‌رفتيم. بيشتر در فصل شاليزار براي دروي برنج مي‌رفتيم. معمولا او با کارفرما قرارداد مي‌کرد. روزي براي دروي يکي از شاليزارهاي مرحوم حاج ارس رفته بوديم. مهدي با مرحوم حاج ارس بر سر مقدار دستمزد به قول معروف قدري چانه‌زني کرد. مرحوم حاج‌ارس آدم خوش‌برخورد و خوش مشربي بود. توافق انجام شد و درو را شروع کرديم. 🌾🌾🌾 در ميانه‌ي کار، گاهي مرحوم حاج ارس براي سرکشي به شاليزار مي‌آمد و با مرحوم مهدي شوخي مي‌کرد و به زبان تالشي مي‌گفت: «مِهدي، ت هنتَه م دَخْشَردِرَه!!» 😃 🌿🌿🌿 يک روز شير آبي را بازکردم و مشغول وضوي نماز ظهر شدم. مهدي هم کنارم ایستاده بود؛ طوري وضو مي‌گرفتم تا قطرات آب به صورت مهدي بپاشد، يه وقت با لبخند به من گفت: تو داري براي خودت وضو مي‌گيري يا براي من؟!! 😁 🍁🍁🍁 روز تاسوعایی صدای مرثیه ای از بلندگوهای صحن و سرای مسجد و بقعه امامزاده شفیع گوشها را نوازش و دیدگان را بارانی میکرد. پدربزرگ از من پرسید این صدای سوزناک کیست؟ گفتم: نمیدانم! نزدیک تر که رفتیم دیدیم مهدی میکروفون به دست، کنار دیوار مسجد ایستاده و نوای حزین "خوش آمدی نزد ما یا حبیب، یا حبیب"ش فضا را پر کرده. 🏴🏴🏴 آخرین باری که مهدی را دیدم اول مهر ۱۴۰۰ بود. نزد خاله (مادر مهدی) نشسته بودم، خاله به من گفت از درخت خج (گلابی محلی) جلوی منزلش خج بچینم. همان لحظه مهدی همراه با همسر و دخترش نازنین فاطمه رسیدند. مهدی نردبان را اماده کرد و در چیدن گلابی کمکم نمود. نازنین فاطمه هم برایم سوره کوثر را قرائت کرد ... 🍁🍁🍁 امروز اما مهدی در میان ما نیست. خدایش غریق رحمت وسیعش بفرماید به برکت صلوات بر محمد و آل محمد و عجل فرجهم. او و دختر خردسالش در آخر مهر ۱۴۰۰ بر اثر سانحه تصادف به رحمت حق پیوستند. روحشان شاد. پ.ن: مرا در تنگنا قرار دادي!! ┈•••✾•💞🍁🌹🍁💞•✾•••┈ دایی 🌑 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍🏼 اینجا زادگاه، خانه و سرای سردار نامی و آزاده مرد دوران، میرزاکوچک خان جنگلی است. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🏡 در این مکان که در محله استادسرای شهر رشت واقع شده، یونس استادسرایی متولد شد و رشد و نمو کرد تا در برهه ای از تاریخ ایران بزرگ، در حالیکه خفقان و تاریکی و ظلمت بر پیکره ی این مرز و بوم چنبره انداخته بود، برخیزد و اتاق فکری به نام "اتحاد اسلام" تشکیل دهد تا یک اندیشه ی والای ایرانی با برنامه ای اسلامی، "ایران" را از یوغ استعمار بریتانیا، استکبار روس و استبداد حکومت مرکزی نجات دهد. 🔹 آدم با ورود به این مکان، به فضا و جغرافیای سیاسی، تاریخی، اجتماعی بیش از یکصد سال پیش سیر می کند؛ بخصوص اگر میرزاشناس فرهیخته ای مثل دکتر مجید رحمانی، با بیان شیوا، رسا، دقیق و علمی خود ظرافت ها و نکات ناشنیده، کمتر شنیده و حتی شنیده ی تاریخی را در قالب جملاتی شنیدنی به عمق گوش دل تو نفوذ دهد. ⏰ ساعتی که در این خانه بودیم گروه گروه از بازدیدکنندگان با سکوتی دیدنی پای گفتارهای شیرین و شنیدنی دکتر مجید، سراپا گوش می شدند تا سردار نام آور ایران، میرزاکوچک خان جنگلی و نهضتش را بیشتر و بهتر بشناسند و شنیده های توام با دیده ها را به عنوان سوغات معنوی با خود به شهر و دیارشان ارمغان ببرند. ┈•••✾•💞🍁🌺🍁💞•✾•••┈ 🎥 & ✍ @m.r.ghoghnoos @sardare.jangal1300 🍁 🔰 🆔 @sahranevesht
هدایت شده از گیلان پرس
🔺دوچرخه شخصی که قبل از انقلاب هنگام معلمی و بعد از انقلاب در موقع فرمانداری از آن استفاده می کرد. @Gilan_Press
❇️ ميرزا خودش فرستاده بود ... ✍🏽 ساعتی از وقت نماز مغرب و عشاء روز يکشنبه ۱۴۰۱/۰۱/۰۷ گذشته بود که با دکتر مجيد رحمانی عزیز براي زيارت مزار سردار جنگل به سليمان‌داراب رفتیم. وقتی رسیدیم با دَرِ بسته بقعه مواجه شدیم! سه چهار نوجوان داخل محوطه بودند. آنان وقتي متوجه شدند براي زيارت ميرزا آمده‌ايم بدون اينکه چيزي بگوييم از همان‌جا گفتند: الآن تعطيل است و عکاسي هم ممنوع؛ برويد و فردا بياييد! هوا خیلی سرد بود و محمداحسان از سرما مي‌لرزيد. آقاي دکتر رحماني، محمداحسان را در شال گردنش‌ پيچيد و يک قرص سنگگ‌ داغ از نانوايي گرفت و محمداحسان مشغول خوردن شد. 😞 با ناامیدی پشت دَرِ بسته ایستاده و به حضرت میرزا سلام دادم و پيشانيم را روي نرده‌هاي شبکه‌ي در گذاشتم و در دلم خطاب به سردار جنگل گفتم: میرزاجان! پس از دو سال دوري، این همه راه از قم برای عرض سلامِ عید آمدم؛ حال دَرِ سرايَت به رويم بسته است و اجازه ندارم به مضجع شریفت بیایم؟ حاشا به رأفتي که از تو سراغ داريم! 😌 در حالیکه دکتر رحمانی کنارم ايستاده بود و شماره خادم مسجد سليمان‌داراب را می‌گرفت تا بیاید و در را باز کند، من پشت نرده‌ها از مزارش عکس می‌گرفتم. در همين حال یکی از آن نوجوانان چند بار گفت: آقا عکاسی ممنوع است!! و مرتب با صداي بلند تاکید می‌کرد: عکاسی ممنوع، عکاسي ممنوع! 🤫 خادم گوشی را بر نداشت. با ناامیدی برگشتیم. همان زمان ماشین سمندی از خيابان و از کنارمان گذشت و تا ما را دید توقف کرد. مردي موقر و رشيد و پا به سن گذاشته، پیاده شد. مستقیم آمد سراغ دکتر رحمانی. سلام و احوالپرسی گرمی و عیدمبارک گفت. و با شوخی گفت: «پشتِ دَرِ میرزا مانده‌اید»؟! و بعد بدون اينکه چيزي غير از احوالپرسي از ما بشنود، کلید انداخت و در را باز کرد و همگی با هم رفتیم برای سلام عید به محضر حضرت میرزا! 💖 گویی آقامیرزای عزیز آن آقا که دکتر رحمانی ايشان را جناب آقاي توفيقي، يکي از مسئولان محترم هیات امناي مسجد و بقعه سليمان‌داراب معرفی‌اش کرد را فرستاده بود تا در را به روی زائرش از قم بگشاید ...! 🍃🌺🍃 بله، ميرزا، خودش آقاي توفيقي را فرستاده بود؛ سردار جنگل نااميدي زائرانش را نپسنديد و بار عام داد تا به حضورش برسند و سلام عيد و عرض ارادت ابراز نمايند. ┈•••✾•🌺🌿🇮🇷🌿🌺•✾•••┈ ✍🏽 @m.r.ghoghnoos 🍁 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💝 حضرت خورشید؛ به تو از دور سلام به تن صد پاره پاره پیکر تو از دور سلام به پیکر بی سر تو از دور سلام به سینه ی شکافته به خنجر تو از دور سلام به زخم فزون از اختر تو از دور سلام به حضرت ماه منور تو از دور سلام به علی اکبر، آن شبه پیمبر تو از دور سلام به علی اصغر، آن طفل خشکیده حنجر تو از دور سلام به خواهرت، زینب مضطر تو از دور سلام به رقیه، سه ساله دختر تو از دور سلام به سکینه ی منتظر با دیده ی تر تو از دور سلام به حبیب بن مظهر تو از دور سلام به بریر و به زهیر و به عبدالله بن یقطر تو از دور سلام به عون و به محمد بن عبدالله جعفر تو از دور سلام به قاسم آن دردانه ی برادر تو از دور سلام به پهلو شکسته ی مادر تو از دور سلام به مظلومیت شاه نجف، آن پدر حیدر تو از دور سلام به کننده ی دروازه ی خیبر تو از دور سلام به جگر پاره پاره ی برادر تو از دور سلام به همه ی وجود بر هستی برتر تو از دور سلام به تو از دور، به تو از دور، به تو از دور سلام به تو از دور سلام، به تو از دور سلام، به تو از دور سلام ... 🌿🌼🍃🌺🍃🌼🌿 @beofogh_behesht ✍🏼 🌙 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 بوی بهشت می وزد از کربلای تو 💝 🌹 ای صد هزار جان گرامی فدای تو 💝 🌿🌼🍃🌺🍃🌼🌿 @beofogh_behesht 🌙 🔰 🆔 @sahranevesht
📻 ٤ ارديبهشت، سالروز تاسيس بسم الله الرحمن الرحيم 🗓 امروز ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ مطابق با ۸۲مین سالروز تأسيس راديو در ايران است. در ۴ ارديبهشت ۱۳۱۹ اولين فرستنده راديويي ايران در تهران با نام راديو تهران آغاز به کار کرد. از آن تاريخ تاکنون راديو يکي از گسترده‌ترين رسانه‌اي است که مورد استفاده عموم مردم ايران قرار دارد. 📻📻📻 براي بنده نيز راديو جذابيت‌هاي خاص خودش را داشته و دارد و عليرغم فراگيرشدن انواع و اقسام رسانه‌هاي شنيداري و ديداري و نوشتاري، همچنان راديو يکي از رسانه‌هاي شنيداري جداناشدني و هميشگي است. گرچه امروزه راديو را بيشتر به هنگام رانندگي و ... گوش مي‌دهيم اما جايگاه راديو همچنان ويژه و اختصاصي است. هرچند قبل از ورود راديو به خانه ما، پدر ارجمندم در سال ۱۳۵۴ يک دستگاه ضبط صوت از مشهد مقدس خريد ولي دقيقاً يادم نيست اولين‌باري که راديو به خانه ما آمد چه تاريخي بوده؟ اما گمان مي‌کنم از سال ۱۳۵۵ خورشيدي راديو هم کنار آن ضبط صوت، روي رَفْ خانه‌ي تخته‌پوش ما در ييلاق قرار گرفته است. به همين خاطر بنده از گوش دادن به راديو لذت برده و مي‌برم و از آن خاطرات بسياري دارم. 📻📻📻 چه از روزگاري که با نواي ملکوتي اذان مرحوم استاد محمد در شهريور ۱۳۵۶ که پدرم افطار خويش را با آن باز مي‌کرد و این اولین نوای آشنا از رادیو در گوشم هست و يا برنامه «» که از راديو رشت پخش مي‌شد و چه بعدها در دهه شصت، انواع و اقسام اخبار مربوط به را از طريق راديو مطلع مي‌شديم. 📻📻📻 حتي در آن‌ سالها شبها از راديو عراق که ساعتي به زبان فارسي برنامه پخش مي‌شد، صداي برخي از اسراي ایرانی جنگ تحمیلی را مي‌شنيديم که براي خانواده‌هاي خود پيام سلامتي مي‌دادند. علاوه بر اينها، «»، «»، «» را در دهه شصت به صورت هفتگي پيگيري مي‌کرديم. همچنين «» و «» از جمله برنامه‌هاي راديويي بودند که اواخر دهه شصت و سالهاي پاياني نوجواني و آغاز جواني آن‌را دنبال مي‌کردم. 📻📻📻 بعدها خودم براي برنامه‌ي «فرهنگ مردم» راديو سراسري مطالبي از مي‌نوشتم و شب‌هاي شنبه (جمعه‌شب‌ها) منتظر مي‌ماندم تا آن‌را از راديو بشنوم و چه لذتي داشت وقتي مطلب کوتاهي از نوشته‌هايم را مجريان فرهنگ مردم با احترام و اعزاز قرائت مي‌کردند. 📻📻📻 از راديو خاطرات فراواني دارم. زمستان ۱۳۶۸ که سال سوم دبيرستان بودم، روزي گوینده آقای در موضوع خانه و خانواده سخن مي‌گفت. آن‌روزها دختربچه‌اي از همسايگان، مادرش را از دست داده بود. همان‌روز وقتي سر کلاس درس حاضر شديم، معلم انشاي ما جناب آقاي گفتند امروز به اختيار يک انشاي توصيفي بنويسيد. بنده بلافاصله انشايم را با جمله‌اي از سخنان آقاي شجاعي‌مهر که آن‌روز شنيده بودم شروع کردم و با گريزي احساسي به حادثه مرگ آن مادر و وضعيت آن دختربچه و البته اميد به آينده، انشايي توصيفي نوشتم. نيم ساعت بعد متن انشاء را براي همکلاسي‌ها و آقاي ولي‌زاده خواندم. استقبال آنان از انشاي في‌البداهه‌ام ديدني و البته برايم بسيار جالب بود که شیرینی اش را فراموش نخواهم کرد. 📻📻📻 ┈••••✾•💞🍃🌺🍃💞•✾•••┈ ✍🏼 🌙 📻 🔰 🆔 @sahranevesht