گفتم اگر صلاح میدانی در پارت اول همه چیز ب قول خودت وهم الود پیش برود و در هنگام ضرورت پرده ها کنار برود اینها را ما از شما یاد گرفته ایم ممنان

خدا به شما خیر کثیر بدهد. جسارت بنده را ببخشید.

بنام خدا قصه اتاق زایمان جزو دوم فضای باز ب منظور نشان دادن فضای عادی شهر و رفت و آمد و گذران زندگی مردم در شهر حامد پس از انکه چفیه را بر دوشش گذاشت از سالن ایستگاه بیرون امد باران نم نمک میبارید ساک و لباس حامد کمی طعم باران گرفته بود ماشینهای مسافرکش کنار جدول خیابان مورب ایستاده بودند حامد پاورچین پاوروچین پیاده رو را طی کرد تا مبادا اب جمع شده در مسیر به اپ شتک بزند رانندگان با سرو صدای زیاد مسافران را دعوت میکردند که با او تا مقصد همراهی کنند دستفروشان که بدلیل باران بساط خود را جمع کرده بودند زیر سقف ایستگاه تاکسی منتظر بودند تا پس از پایان باران مشغول فروش شوند زمانیکه حامد دستگیره درب ماشین را برای باز کردن میفشرد دوست هسفرش او را صدا کرد و در حالیکه داشت سوار ماشین میشد یکبار دیگر با تکان دادن دست از حامد خداحافظی کرد حامد پاسخ او را داد و برایش دست تکان داد حامد در بدو ورود به تاکسی حسابش را به راننده پرداخت کرد او میخواست ب هنگام پیاده شدن مسافران را معطل نکند در طول مسیر حامد صحنه های داخل پیاده رو و خیابان را ب دقت تماشا میکرد حتی یکبار یک صحنه نظر حامد را ب خود جلب کرد و او صحنه را با وسواس نگاه میکرد و مجبور شد سرش را بسمت راست بچرخاند ونیم پهلو شود راننده تاکسی پس از گذر از چند چهارراه و خیابان و ب اشاره حامد ایستاد و حامد از ماشین پیاده شد بقیه مسیر را حامد پیاده ب سمت منزل رهسپار شد در مسیر حامد داخل مغازه ای شد و یک عروسک پارچه ای و یک روسری خرید بااین وصف نشان داد حامد صاحب یک دختر بچه است پایان جزو دوم ممنان

بنام خدا جزو سوم اتاق زایمان حامد چند ماهی بود که ب تهران نیامده بود و از وضع و احوال خانواده خبر چندانی نداشت اخرین بار ک حامد توانسته بود تلفنی با خانواده صحبت داشته باشد یک ماه قبل بود حامد نمیخواست برای همسرش زحمت ایجاد کند در منزل حامد گوشی تلفن وحود نداشت و هر زمان که حامد تماس تلفنی برقرار میکرد همسرش میبایست تا منزل صاحبخانه که در طبقه بالا قرار داشت از پله ها بالا برود و این کار برایش مشکل بود بالا رفتن از پله ها و پایین امدن از انها نفس فریده همسر حامد را ب شماره می انداخت فریده گاهی مجبور میشد بین راه در پاگرد پله ها بنشیند و کمی نفس چاق کند و بعد به مسیرش ادامه دهد حامد دیگر در این ماه اخر به این موضوع پی برده بود و همین امر باعث شده بود با فریده تماس نگیرد فقط گاهی گداری او از زن همسایه تلفنی حال فریده را میپرسید و از احوال او با خبر میشد و اگر فریده پیغامی برای حامد داشت توسط زن همسایه دریافت میکرد حامد دسته کیسه عروسکی را که برای دخترش خریده بود را به دسته ساک گره زده بود و ساک روی طرف چپ دوشش محکم نشسته بود سر کوچه اکبر اقا با وانت میوه اش درست همانجا که پاتوق همیشگی اش بود ایستاده بود حامد ب سمت اکبراقا رفت باران دیگر بند امده بود کف کوچه و خیابان خیس بارانی بود اما بگونه ای نبود ک اب کف خیابان ب پاها شتک بزند ( لطفا از اینجا کلام شروع میشود) حامد:سلام اکبر اقا اکبراقا:به سلام حامد جان گل کجایی ابر مرد خیلی وقته نیستی حامد:اره چند ماهی نبودم خودت چطوری خوبی دلم برای محله و خانواده و بروبچه ها تنگ شده چه خبر...؟ اکبراقا:فدات بشم ما هم دلمون برای شما تنگ شده نباشی این کوچه سوت و کوره انگار نه انکار راستی شنیدی محمد خاله سلطان هم رفت سربازی گفت دیدمت ازت خداحافظی کنم جمعیت زیادی اومدن بدرقش اما تو نباشی چی بگم خدا کنه کوچه مون هیچ موقع بی بزرگتر نشه حامد:اکبر اقا لطف کن دو سه قلم میوه بده دست خالی نریم خونه اکبراقا:ای به چشم شما موز ببرو سیب امروز برای منزل پرتقال و لیموشیرین برده ام زینب جونم ک عاشق نارنگیه فداش بشم خدا بت ببخشتش چه دختر نازیه میگه عمو اکبر برا بابام کلی نقاشی کشیدم بیاد نشونش بدم یبارم یکی از نقاشیاشو اورد من دیدم حامد و اکبراقا دقایقی را ایستاده و باهم صحبت میکردند این صحبتها بدون کلام است اکبراقا با اشاره منزلی را با دست نشان میداد و در رابطه با ان صحبت میکرد حامد ب صخبتهای اکبراقا گوش میداد حامد از جیبش پول درآورد حساب کند اکبراقا: نه فدات شم بذار جیبت انقد خجالتمون نده تو سر ماخیلی حق داری ما همینجوریشم بدهکار افرادی مانند شما هستیم حامد مبلغی را بوسید و روپیشونیش کشید وگذاشت روی ترازوی اکبراقا و کیسه های میوه را برداشت و از اکبراقا خداحافظی کرد و رفت حامد از مقابل چند در عبور کرد و در مقابل یک درب ایستاد چند لخظه ای مکث کرد و سپس زنک را ب صدا درآورد پایان جزو سوم

بنام خدا دو روز دیگر وارد ماه مبارک رمضان میشویم که یکی از چهارماه حرام است بفرموده فرمانده معظم کل قوا هرگونه بحث و جدل و ستیز وتلخکامی ممنوع لذا به کلیه واحدهای کنشگر که در عرصه فضای مجازی برعلیه جنگهای ترکیبی فعالیت دارند اعلام میگردد مواظب ترفندهای دشمن که در صددند شیرینی وحلاوت انتخابات را در کام مردم تلخ نمایند باشند علی اصغر عقابی

❤﷽❤ 🥨فقط ازدواج دائم 🤵🤵#آقا_تهران #کد بنام خدا 🕊محل سکونت: تهران میدان دکتر فاطمی 🕊اصالت خانوادگی: پدر مادر اهل یزد خودم متولد تهران 🕊سید هستید:خیر 🕊 سن: ۶۵ ۱۳۳۷/۰۴/۱۴ 🕊قد و وزن :۱۷۶ و ۹۸ 🕊نحوه زندگی در حال حاضر: مجردی 🕊رنگ پوست و رنگ چشم: سفید و میشی 🕊سطح زیبایی(۱تا۵): ۲/۵ 🕊نوع پوشش در اجتماع و مهمانی: عرف معمول اما ساده پوش 🕊تحصیلات و رشته: رشته معماری داخلی دانشگاه هوستون / آمریکا 🕊وضعیت نظام وظیفه: معافیت دائم 🕊شغل: بازنشسته سال ۹۷ وزارت بازرگانی 🕊موافق اشتغال خانم: مانعی نمیبینم 🕊درامد خودم و خانواده: حقوق بازنشستگی مکفی 🕊مشکل جسمی و بیماری: بیماری دیابت کنتر شده 🕊موافق شراب و دودودم: استغفرالله 🕊موافق ماهواره: هرگز نداشته ام 🕊مجرد،مطلقه یا بیوه: مطلقه سال ۹۱ 🕊تعداد فرزند: دختر / پسر / دختر هر سه خانه خودشان هستند 🕊خانه و ماشین: خانه را با توافق اجاره میکنیم انشاالله ماشین را اگر خانم رانندگی بکند میخریم انشاالله 🕊میزان اعتقادات(کم،متوسط،زیاد): گزینه چهارم ) بسیار زیاد 🕊مهارت هایم: اهل ادبیات تا کنون ۸ کتاب چاپ شده دارم ۳ کتاب را برای چاپ دست ناشر دارم در کارهای هنری صاحب ذوقم 🕊شغل و تحصیلات پدر: 🕊شغل و تحصیلات مادر: پدر و مادر ب رحمت حق رفته اند 🕊تعدادخواهروبرادر: ۳ و ۳ 🕊اختلاف سنی مدنظر: قطعا خانم زیر ۶۰ سال سن نباشد 🕊مطلقه میپذیرید: بله 🕊فرزند دار میپذیرید: بله ترجیحا اگر دختر باشد 🕊از شهرهای دیگرمیپذیرید: اگر منظور هجرت ب شهر خانم است بسیار موافقم 🕊ویژگی اصلی خودم: اهل اعتقادات صبور / ساده زیست / آرام / ساده پوش / ولایتی / وارد ب دو زبان انگلیسی و عربی / رعایت حلال و حرام / رعایت محرم و نامحرم / 🕊ویژگی اصلی همسرآینده: اگر بتواند مانند خودم باشد فبها حتما چادری باشد نیتش فقط ازدواج و تشکیل خانواده باشد در حد معقول اهل سفر ( ترجیحا زیارتی ) باشد ⭕️ایدی👈 ۰۹۳۶۹۳۶۹۵۳۶ شماره ثابت ندارم ⚠️ما هیچ شناختی نسبت به صاحب فرم نداریم، تحقیقات ونتیجه گیری با خودشماست لطفاقوانین کانال رعایت شود🙏🏻 👇 @ghavaninezdevag 👌اگر این فرم را برای آشنایان خود مناسب میدانید برای آنها بفرستید تا در ثواب واسطه شدن در ازدواجشان سهیم باشید. @ezdevagemoghadas👩‍❤️‍💋‍👨

سوپ شیر و قارچ: فقط چندتا نکته داره رفقا اول اینکه ریختن مرغ دلبخواه هست دوم اینکه چون تو این سوپ شیر و خامه هست هرچی بیشتر رو گاز بمونه بیشتر خودشو میگیره پس واسه غلظت @tarfand_asan

سویا ۲۰۰ گرم گوشت چرخ کرده ۵۰۰ گرم عصاره گوشت ۲ عدد کره ۱ تا ۲ قاشق غذاخوری پیاز ۲ عدد بزرگ با رنده ریز رنده کنید نصف لیوان آب جوش @tarfand_asan

#دمی_سبزیجات ( مخصوص کسانی که گیاه خوار هستن) 🔺مواد لازم: برنج روغن سیب زمینی گوجا فرنگی نخود پخته شده شوید نمک و فلفل سیر به دلخواه این غذای خوشمزه و عالی که پر از ویتامین و سبزی جات هست حتما استفاده کنید مطمئن هستم که خوشتون میاد مخصوصا کسانی که میخوان رژیم و یا سبزی خوار هستن از این پلو مخلوط استفاده کنن... نوش جانتون❤️❤️🙏🏼 🌻 | ‌❥ @ashpazi_Home 🏡🌿✾•────────────────•

با عطر قرمه سبزی باید هوش از سر آقای خونه برد😊 دوتا کار رو بهت یاد میدم قرمه سبزی تو اینجوری درست کن 💥یکی اینکه سبزی رو که سرخ میکنی پنج دقیقه آخرش سیر رنده شده میریزی تو سبزی و سرخ میکنی بعد به خورشت اضافه میکنی و دوم اینکه دوتا قاشق شنبلیله خشک رو تفت بده دوتا قاشق رب انار و رب آلوچه رو با کمی آب حل کن بریز تو شنبلیله تفت داده شده نیم ساعت آخر خورشتت بهش اضافه کم عالی میشه عالی👌😋

/نشردهیم بیایید نقص های فرهنگیمان را با هم ریشه کن کنیم.😊👇 _از بچه ها نپرسیم پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت ؟ _از بچه های فامیل راجع به معدل درسیشان نپرسیم. _سرزده به خانه کسی نرویم. _راجع به متراژ و قیمت خانه صاحبخانه از او نپرسید .راجع به قد و وزن و سن اشخاص و مسایل شخصی سوال نکنید. _وقتی برایمان مهمان می آید تلوزیون را خاموش کنیم . _از عروس و داماد خود به فرزندانمان بدگویی نکنیم. _وقتی پدر یا مادری فرزندش را تنبیه کرده، جلوی بچه طرفداری بچه را نکنیم. _در تربیت فرزند دیگران حتی نوه هایمان هیچ دخالتی نکنیم. _هدایایی را که برای ما مناسب نبودند به دیگران هدیه نکنیم. _بدون اجازه همسایه مهمانی با صدای موزیک بلند در منزل نگیریم. _در مکان های عمومی اگر فرد سالمندی ایستاده، ما ننشینیم. _در مترو و اتوبوس به افراد زل نزنید. _موقع رانندگی داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید. _وقتی چراغ سبز میشود، با بوق اعلان نکنید. _به رانندگی خانوم‌ها خرده نگیرید. _وقتی پیاده راه میروید اخم نکنید. _وقتی دوستانتان را بعد مدتی میبینید,هرگزنگویید :چقدر پیر شدی؟ یا ازبین رفتی. راجع به ظاهر کسی قضاوت نکنید. _به آرامی غذا بخورید.مخصوصا وقتی مهمان هستید بیشتر از کنار هم غذا خوردن لذت ببرید تا خود غذا. _باران که می آید کنار پیاده رو ها آهسته برانیم. _هنگام برف شاخه درختان جلو خانه را تکان دهیم. _به رستورانهای فست فود که میروید، خودتان ظرف غذایتان را داخل سطل بیندازید. _همیشه زباله های خود را تفکیک کنید. _همیشه در پله برقیها در سمت راست بایستید و سمت چپ را همیشه برای مردمی که عجله دارند خالی بگذارید. _ در متروها و اتوبوسها بدانیم حق تقدم با کسانی هست که قصد پیاده شدن دارند، سپس افرادی که سوار میشوند. _تمام وقتتان را صرف سریالهای بی سر وته نکنید. به ورزش و مطالعه و یا دیدن فیلم های روز سینما بها دهید. _پولهای شما برای بانک ها نیستند. بیشتر خرج خودتان کنید و تا جایی که امکان دارد به مسافرت بروید. _اگر متاهل هستید هرگز بدون اطلاع همسرتان به جایی نروید.همیشه او را در جریان بگذارید. _همیشه حلقه ازدواج در دستتان باشد.اگر کوچک شده در اسرع وقت سایز آنرا درست کنید و به دست کنید. _همیشه با توجه به محیط پوشش خود را تعیین کنید. در خیابانها و مکان های عمومی نیازی به آرایش زیاد نیست. _در محیط کار لباس رسمی بپوشید و هرگز صندل راحتی به پا نکنید یا صندل تابستانه با جوراب نپوشید. _هرگز بدون ادکلن به سر کار نروید مخصوصا اگر شغل شما طوریست که با ارباب رجوع زیاد سروکار دارید. _هر سال به دندانپزشکی بروید .اگر سالی یک دندان خراب را هم درست کنید. دندانهایتان همیشه سالم میمانند. _به افراد بیمار یا معتاد یا اقلیت ها به چشم یک انسان عادی نگاه کنید و با آنها رفتار عادی و محترمانه داشته باشید. _ و در آخر هرگز کشور خود را با تمام کاستی هایش مسخره نکنید و اجازه ندهید دیگران نیز حرمت شکنی کنند. 💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f