🚩 #کلام_شهید
این جمله را بارها ازش شنیده بودم:
«معنی ندارد کسی بگوید من گرفتارم تا وقتی امام رضا علیه السلام هست»
#شهید_مجید_پازوکی
💠 @sajdeh63
در جبهه اُجرت همهی خدمات
و زحمات فرستادن صلوات بود!
برکت صلواتِ رزمندگان؛
قابلِ قیاس با هیچ درآمدی نبود...
#زندگی_در_جنگ #چراغسازی_صلواتی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
علی همیشه یک سوم حقوقش را به من می داد و من با همان یک سوم امور منزل را اداره می کردم خرج و مخارج منزل دست خودم بود. میگفتم: شما مسئولین از وضع بازار که خبر ندارید رفتم بلوزی را که تازه خریده بودم برایش آوردم گفتم: به نظرت قیمت این بلوز چنده؟ قیمت پنج هزارتومانی را میگفت پانصد تومان دادم در می آمد معلوم بود که از قیمتها خبر ندارد می گفتم شما مسئولین نمیدانید که قیمتها چقدر بالاست و گرانی چه بیدادی میکند. پولی که علی میداد با اینکه یک سوم حقوقش بود اما برکت داشت. وقتی که بهم پول میداد میگفتم: حاج آقا یه وقت پول کم نیارید و برید قرض کنید از همین بردارید. می خندید و میگفت: شما نگران نباش قرض نمیکنم. دو سوم باقی مانده حقوق هر ماهش را برای کمک به این و آن خرج میکرد خیلی ها می آمدند دم در خانه نامه میدادند و گریه میکردند درد دل میکردند نامه را که میدادم علی مدام پیگیری میکردم تا به نتیجه برسد علی میخندید و میگفت: خانم شما بیشتر از من برای درددل این مردم جوش میزنید📝 راوی : همسر شهید
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
💠 @sajdeh63
🚩 #حدیث_روز
ﺍمام ﻋَﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ:
در حضور هفت گروه، هفت کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی:
◆ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ
◇ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ
◆ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ
◇ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن
◆ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩی ﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮه نمایی نکن
◇ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ بی بچه، ﺍﺯ بچه ات ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ
◆ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ یتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ
📚 ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص۱۶۷
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
اتفاقی آمده بود سنگر ما؛ سرظهر. نماز خواندیم. برای ناهار هم نگه ش داشتیم. چند قوطی تن ماهی را باز کردیم. نخورد. گفت « روغنش واسه معدم خوب نیست. » می دانستم معده ش ناراحتی دارد. گفت « اگه لوبیا بود، می خوردم. » پا شدم کنسرو لوبیا پیدا کنم. هر چه گشتم، نبود. سر سفره که آمدم، دیدم دارد نان خشک های توی سفره را جمع می کند و می خورد. همان شد ناهارش.
#سردارشهید_مهدی_باکری
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
تعریف هوش و تدبیر و شجاعتش؛ تقریبا به همه رسیده بود. دیگر روی او حساب دیگری باز می کردیم. تصورم از زندگی خصوصی اش یک زندگی سطح بالا و مرفه بود. ناسلامتی فرمانده لشکر بود. شب بعد از شهادتش، رفتم به خانه اش در دزفول سری بزنم. خانه که نه، یک اتاق اجاره ای کوچک بود. وضع اتاق را که دیدم، گریه ام گرفت. یک زیلو، دو تا پتو، چند تکه ظرف و یک کارتن پر از کتاب با چند دست لباس بچه گانه، همه زندگی اش همین بود!
📚پیک افتخار ۳۸ ؛ ص ۹
#سردارشهید_حسن_باقری
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
"حسین فاطمه؛ به یاد لب عطشان تو آب نمی نوشم" این جمله روی قمقمه ی یک شهید نوشته شده بود. وقتی تکانش دادم؛ پر پر بود.
#به_فدای_لب_عطشان_حسین💔
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
ملاقات شهید بروجردی و امام زمان(عج)
▫️جلسه میگذاشتند و بحث میکردند؛ به نتیجه نمی رسیدند. آن پایگاه امنی که دنبالش بودند؛ پیدا نمی شد. کار داشت عقب می افتاد و عملیات هم نزدیک بود.
▫️آمد و پرسید نماز امام زمان(عج)را چگونه می خوانند. توضیح دادم و گفتم: "چطور مگه؟ واسه چی میخوای؟" گفت: "نذر کرده بودم اگه مشکل حل بشود به شکرانه، نماز امام زمان(عج) بخوانم.
▫️توی همین افکار بود که روی نقشه خوابش برده بود. توی خواب امام عصر را دیده بود. جایی را نشان داده بود و بهش فرموده بود: "این جا پایگاه بزنید. محل خوبی است." دوستانش سر به سرش میگذاشتند "راستش را بگو، این جا را رو نکرده بودی! از کجا گیر آوردی؟"
📚امام زمان و شهدا، ص۵۲
💠 @sajdeh63
🚩 #کلام_شهید
دیروز از هر چه بود گذشتیم
و امروز از هر چه بودیم!
آنجا پشت خاکریز بودیم
و اینجا در پناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم
و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!
جبهه بوی ایمان میداد
و اینجا ایمانمان بو میدهد!
الهی: َنصیرمان باش تا بصیر گردیم
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم
و آزادمان کن تا اسیر نگردیم!!
#سردارشهید_نورعلی_شوشتری
#مزارشهید_بهشت_رضا_مشهد
💠 @sajdeh63