🌺 اولین پنجشنبہ ماه پُر برکت رمضان
و ياد درگذشتگان
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
☘ اولین پنجشنبہ ماه مبارک رمضان است روزمان را بہ فاتحہ اے و صلواتے معطر ڪنیم بہ یاد آنان ڪـہ روزے در ڪنارمان نفس هایشان گرما بخش محفل مان بود و امروز یادشان دلگرم مان میڪند.
💠 @sajdeh63
سلیمانا از این خرمن فقط یک خوشه میخواهم
ز، گوشه گوشه دنیا فقط شش گوشه میخواهم
التماس دعا...
💠 @sajdeh63
مگه میشه امام رضا تنهام بزاره...
🔻🔻🔻
https://www.instagram.com/tv/B_m_tfrBLmZ/?igshid=4seo5kf3ho8p
پدرِ من کارگر بود
پدرِ او معلم
ما پولِ جهاز نداشتیم
آنها پولِ عروسی
به هم نرسیدیم
سالها سپری شد
او پزشک شد و من معلم ورزش
دخترش دانش آموزم شده
و گاهی من بیمارش میشوم
اما آنچه هم "درد" و هم "درمان"مان شد
پولِ کمِ حلالِ پدرانمان بود.
روز معلم و روز جهانی کارگر گرامی باد
💠 @sajdeh63
#خاطرات_شهدا
#سیره شھید
ابراهیم معلم عربے یکے از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربے ابراهیم زیاد طولانے نشد!از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت!حتے نمے گفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا !!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه !!!
گفتم: مگه چے شده؟ کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش ، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر بگیرد!
آقاے هادے نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه محروم هستند ؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند ؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد...
مدیر ادامه داد: من با آقاے هادے برخورد کردم ! گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے! در صورتے که هیچ مشکلے براے نظم مدرسه پیش نیامده بود!!! بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم:دیگه حق ندارے اینجا از این کارها بکنے ! آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگرے پر کرد...
حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند
که ایشان را برگردانم ؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند... ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے از دانش آموزان بے بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم!
#شهید_ابراهیم_هادی
📚کتاب سلام بر ابراهیم
💠 @sajdeh63
☘ آقا معلم عزیز روزت مبارک☘
شادی ارواح مطهر شهدا
بویژه معلم شهید جواد مغفرتی
صلواتی هدیه کنید
💠 @sajdeh63
حضرت علامه حسن زاده:
آنگاه كه نماز را به پايان آوردى، سر به سجده نهاده و بگو :
اللّهُمَّ ارزُقنى حَلاوَةَ ذِكرِكَ وَ لِقائِكَ وَ الحُضُور عِندَكَ
💠 @sajdeh63
مومن حواست هست؟؟!!
مومن؛ مراقب سخن گفتن و سخن شنیدن؛ فکر کردن و قضاوت نمودن و سایر حرکات خود است.
☘روحانی شهید حمید آوری فرد
💠 @sajdeh63
🚩 هم اکنون
در اولین جمعه ماه مهمانی
در جوار امام مهربانی
نایب الزیاره تان هستم
پ.ن:
حاجات همگی روا
ارتباط با مدیر
✅ @ya_roghayeh63
انتظار ؛
حدیث امروز و دیروز نیست!
سخن از زمان و مکان نیست!
انتظار ؛
جغرافیایی جهانیست
سفریست به بلندای تاریخ بشر
از ازل تا ابد ، از حضور تا ظهور
و ما اهالی انتظاریم
که تو را از کودکیها خواندهایم
در لالایی مادرانمان
در ندبـههای پدرانمان
در عهدها و آل یٰسهایمان...
ای آفتاب بی سایه
ما عشیرهی انتظاریم
بی نصیب از تماشایت
ما اسیران غربتیم که
جان به دیدار تو
یک روز فدا خواهیم کرد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠 @sajdeh63
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
🔹🔹
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
🔹🔹
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
🔹🔹
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
🔹🔹
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
🔹🔹
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم..
🔹🔹
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
🔹🔹
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد ارباب...
🔹🔹
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
..
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
✅ @sajdeh63
سجده بر خاک
🥀 شهید عبدالحمید حسینی 💠 @sajdeh63
🔸 " در محضـــر شهیـــــد "
⭕️شهیدی که امام زمان(عج) در تشییع پیکر آن شرکت کردند⭕️
🌹شهید عبدالحمید حسینی🌹
شهیدی که امام زمان(عج) در تشییع جنازه آن شرکت کردند، وصیت کردند که جمعه صبح ساعت چهار شهید میشوند که شبانه و راس ساعت نه، به خاک سپرده شوند و بجز چند نفری که نامبرده بودند در تشییع جنازه نباشد از جمله شهید حبیب روزی طلب و حاج سیدعلی اصغر دستغیب کسی سنگینی تابوت را حس نکرد! خود سر رو به قبله شد. مراسم تشیع جنازه آن شهید از اینکه من جز آن چند نفر نبودم غبطه می خوردم و جهت رعایت وصیتش دورا دور در مراسم شرکت می کردم. فضای مراسم طوری دیگر به نظرم آمد حضرت زهرا(س) را بین خود و خدا واسطه نمودم و خدا را قسم دادم که اگر موضوع خاصی در این مکان وجود دارد من بدانم تشییع کنندگان فقط چند قدم مانده به قبر تابوت شهید را از زمین بلند کردند تا محل قبر تشییع نمودند. هنوز یکی دو قدم از تشییع نگذشته بود که یکی از دوستانم به حالت گریه و غیره عادی شخصی را به دنبال من فرستاد تا به نزد او بروم. خود را به او رساندم به من گفت بیا که من دارم می بینم گفتم چه می بینی؟ گفت امام زمان«ع» را می بینم جلو تابوت رو گرفته و با تشییع کنندگان می آید . تقریبا دیگر به بالای سر قبر محل دفن رسیده بود. وقتی تابوت را روی زمین گذاشتند باز گفتم دیگه چه میبینی؟ گفت حضرت در کنار تابوت ایستاده. در آن هنگام جنازه شهید بزرگوار را به داخل قبر انتقال دادند در حالی که حاج آقا دستغیب به داخل قبر رفته بود تا آن شهید گرانقدر را در قبر بگذارند و برای او تلقین بخوانند وقتی که جنازه آن شهید عزیز را در قبر گذاشتند گفتم هنوز آقا را می بینی؟ گفتند خیر دیگر نمی بینم به او گفتم که اگر صلاح می دانی به آقای دستغیب موضوع را بگویم. ایشان فرمودند: اشکالی ندارد ولی نگویید چه کسی دیده من فوراً به طرف آقای دستغیب رفتم و موضوع رو در میان گذاشتم و از ایشان خواستم دعای فرج را همگی با هم در حضور ایشان بخوانیم آقا قبول نمودند و از قبر بیرون آمد و همگی دعای فرج را با هم خواندیم و انگار از من میخواستند که مطلب را برای جمع حاضر بیان کنم. امر ایشان را اطاعت نمودم.
#شهید_عبدالحمید_حسینی
#سالروز_شهادت
💠 @sajdeh63
📸 نماز، قبل افطار
🔹حاج قاسم هنگام افطار میگفت: نزدیک افطار، عطش انسان برای آب و غذا زیاد میشود؛ در این لحظهها اجر این نماز بیشتر است.
💠 @sajdeh63
روزِ هشتُم قلبِ من یڪ بام دارد دو هوا ؛
لحظھ ای صحنِ گوهرشاد و دمی پایین پا
التماس دعا...
💠 @sajdeh63
🌸 | #مرحوم_استاد_بهجت |
.
این گونہ فحش بده
.
پسر ایت اللہ بهجت مےگوید:
پدر هرگز در ڪودڪے اجازه نمیداد
فحش بدهیم من میگفتم نمیشود
ڪہ عصبانے هستیم فحش ندهیم
میگفتند بگویید گل انارے
زیرا گل انار مانند انار است اما
وقتے سراغش میروے میبینے انار نیست.
💠 @sajdeh63
حضرت امام علی(ع):
روزه قلــ♡ــب بهتر از روزه زبان و روزه زبان بهتر از روزه شڪم اسٺ!
✓غررالحڪم،ج۱،ص۴۱۷،ح۸۰
💠 @sajdeh63
رمضان یعنے...
ماهے که در آن
با هر نفس کشیدنت،
میتوانے دنیا را به خوشبختے
نزدیکـ تر کنے!!
پس حتے براے نفسهایت هم
نیت ظهـــور کن...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠 @sajdeh63
شکر خدا که تحت لوای خدیجه ایم
بعد از هزار سال گدای خدیجه ایم
🏴 سالروز وفات امالمومنین حضرت خدیجه کبری(سلام الله علیها) تسلیت باد.
💠 @sajdeh63
حضرت آیتالله خامنهای:
قبل از فتح مدینه، یعنى قبل از آنکه مدینهاى در اختیارِ پیغمبر قرار بگیرد و زندگىاى، راحتى، حکومتى، قدرتى در اختیار آن بزرگوار باشد؛ در حال نهایت شدّت، حضرت خدیجه انفاق کردند؛ هم مالشان را، هم جانشان را، هم راحتشان را. اینها مغفولٌعنه مانده؛ حضرت، مظلومه است. ۱۳۹۵/۰۲/۲۰
💠 @sajdeh63
🏴 زیارتنامه حضرت خدیجه سلام الله علیها
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ المُؤْمِنينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ سَیِّدِ المُرسَلینِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اَوَّل المُؤمِناتِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَن اَنْفَقْتَ مالَها فِی نُصرَةِ ِسَيِّدِ الْأَنْبِيآءِ وَ نَصَرَتهُ مَااستَطاعَت وَدافَعَت عَنهُ الاعداءَ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَلَّمَ عَلَيْها جَبْرآئيلُ، وَ بَلَّغَ اِلَيْهَا السَّلامُ مِنَ اللَّهِ الْجَليلِ، فَهَنِیٔاً لَکَ بِما أَولاکِ اللهُ مِن فَضل،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
التماس دعا...
💠 @sajdeh63
💎👌حرز بسیار ساده حضرت خدیجه علیها السلام برای دور شدن از بلایا
دوستان و عزیزان! حرز حضرت خدیجه علیهاالسلام را به خانواده و دوستان خود بیاموزیم تا از شرّ دشمنان و خطرات حفظ شوند.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم،ِ يَا اللَّهُ يَا حَافِظُ، يَا حَفِيظُ يَا رَقِيبُ».(مهج الدّعوات، ص5)
🌺 «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💠 @sajdeh63
#روز_شمار_دفاع_مقدس
🗓 ۱۵ اردیبهشت
• شهادت حسین قجهای فرمانده گردان سلمان فارسی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) (۱۳۶۱ ه.ش)
• شهادت محمد رضا موحددانش معاون گردان سلمان فارسی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) (۱۳۶۱ ه.ش)
• دفع سومین پاتک سنگین دو تیپ زرهی و مکانیزه سپاه سوم ارتش عراق در جاده اهواز- خرمشهر توسط گردان سلمان فارسی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) (۱۳۶۱ ه.ش)
💠 @sajdeh63
🗓 ۱۵ اردیبهشت سالروز شهادت
قهرمان کشتی جوانان کشور
سـردار فاتـح خرمشهــر
فرمانده گردان سلمان فارسی
لشکر ۲۷ محمدرسول الله ﷺ
عملیات بیتالمقدس سال ۱۳۶۱
#شهید_سرلشکر_حسین_قجهای
💠 @sajdeh63
#روایت_دم_افطار
🔸 دم اذان مغرب براي افطار دور هم جمع میشدیم و سفره بزرگی انداخته و با خواندن دعا، روزه خود را افطار میكردیم.
دعا را معمولا فرماندهان میخواندند و ما كه جوانتر بوديم بيشترين ادعيه ماه رمضان را در جبهه و از زبان فرماندهانمان ياد میگرفتيم. قرآن خواندن بعد از افطار و به ويژه شبهاي قدر هم از لحظات فراموش نشدنی جبههها بود.
بعضی از اوقات هم در زمان افطار، دشمن بعثی حملاتش را تشديد می كرد و توپخانهاش پشت سر هم گلوله روي سرمان ميريخت. يك بار هم تانكر آب را نزديك به زمان افظار هدف گرفتند و در نتيجه ديگر آبی براي خوردن در افطار نداشتيم.
یک بار دم افطار آنقدر به سمت ما گلوله شليك كردند كه تركش يكی از گلولهها پاي يكي از رزمندگان را در كنار سفره افطار قطع كرد...
#راوی
#محمد_حسن_بخشی
💠 @sajdeh63