#عاشق_شهید_همت_بود.
یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در #مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.
می گفت: نمیخوام رودرروی #خانمها باشم.
طوری مینشینم که عکس #شهید_همت هم در مقابلم باشه.
حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد حاج همت می انداخت.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
شادی روحش #صلوات
#حلال_و_حرام
🌷یه روز من و حسن از خیابون عبور مى كرديم. کنار خیابون عده ای بساط میوه فروشی پهن کرده بودند. به میوه ها که نگاه کردم چشمم به جعبه های انگور افتاد. درشت و خوش رنگ بودند. به حسن گفتم: اجازه میدی کمی انگور بخرم؟ گفت: اگه دوست داری عیبی نداره بخر.
🌷من رفتم و قیمت انگورها رو پرسیدم. کمی گران به نظر می رسيد. از فروشنده نایلونی گرفتم، اما با خودم گفتم: بهتر است اول ببینم انگورش خوب است یا نه! یه دونه انگور گذاشتم توی دهنم. دیدم بی مزه است. گفتم: شاید این یکی اینطور بوده. چند دونه دیگه خوردم، وقتی دیدم انگورها تعریفی ندارن، نایلون رو گذاشتم سرجاش و اومدم پیش حسن.
🌷....به من گفت: پولشو دادی؟ گفتم: پول چی رو؟ گفت: پول اون چند دونه انگور رو که خوردی. همون جا بود که به خودم اومدم و از دقت و توجه او تشکر کردم.
🌹خاطره ای از زندگی سردار شهید حسن شوکت پور
📚 کتاب "کوله پشتی" به نقل از حدیث آرزومندی ص ٨٦
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#خواستگارى_حضرت_مادر_س_از_من....
🌷جلسه اولى كه اومدن خونمون خواستــگارى بهم گفت: تنها نیومدم.... مادرم حضرت (زهرا سلام الله علیها) همرام اومدن. من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه. وقتی رفتن، من فقط گريه مى كردم.
🌷مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: مگه چی بهت گفت که اینجوری گریه مى كنى؟! گفتم: یادم نیســـت چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش حضرت زهـرا (س) اومده خواستگارى. جوابم مثبــــــتِ. تا اینو گفتم؛ خونوادمـــم زدن زیر گريه....
🌷من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس مى كردم....
🌷مدام ذکــــر بی بی رو لباش بود. مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) مى خوند. ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو شکسته ش با اصابت ترکش به پهلو به شهادت برسه.
راوى: همسر شهيد سيد اسماعيل سیرت نیا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
گفت: بالاخره که #فراموشش میکنی.اینجوری نمی مونه
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
یاد #بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره
با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت #خاطره شون تموم نمیشه
گفت: ولی همین که نیستن کم کم همه چی تموم میشه
گفتم: #بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون #شروع میشه
#شـهداء
شادی روح پاک شهدا #صلوات
هدایت شده از سلام برابراهیم
1_31053948.mp3
3.24M
چقدر غمگینه غروبای جمعه😔
سینه ها سنگینه غروبای جمعه😭
#مجتبی_رمضانی
پیشنهادویژه دانلود👌
@SALAMbarEbrahimm
✍️| #ڪلام_شهید |
اي خواهران عزيزم
حجاب و عفٺ و پاڪدامني
را سرلوحہ زندگي خود قرار دهيد
و هميشہ فاطمہ وار و
زينب گونه زندگے و مبارزه ڪنيد.
🌷شهــید محمد جوادی نژاد🌷
💢 #لوس_بازی
باران شدت گرفته بود ...
بیرون از سنگر را نگاه میکردم،
ناگهان چیزی در میان باران
توجه مرا به خودش جلب کرد ،
دقت که ڪردم دیـدم
یک نفر در حال نماز خواندن است !
زیر بـاران ؟!!!
با دقت بیشتری که نگاه کردم
از تعجب دهانم باز مانده بود
مصطفـــی بود ...
کہ زیر باران داشت نماز میخواند !!
بعد ها ازش پرسیدم
که چرا زیر باران نمـاز میخواندی ؟!
گفت: میخواهم خودم را برای خدا لوس کنم !!
✍ راوی : همرزم شهید
#شهید_مصطفی_رحمانی
#گردان_غواصی_نوح
@SALAMbarEbrahimm
#کلام_شهید
آخرت خود را به دنیاے فانی نفروشید،
کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصه های اجتماعی و فرهنگی، سیاسی حضور فعال داشته باشید.
🌷شهید محمد بلباسی🌷
مزار این شهید همیشه شلوغ است!
🌷مزار سجاد خیلی شلوغ میشود،
اوائل این موضوع برای خود ما هم عجیب بود،
میرفتیم و میدیدیم یکی از شیراز به #عشق سجاد بلند شده آمده تهران، یکی در گرگان خواب سجاد را دیده و آمده بهشت زهرا، یکی در قم، یکی در اصفهان و ...
اولش نمی دانستیم حکمتش چیست
بعد دیدیم حکمت این شلوغی، برمی گردد به وصیت نامه سجاد که خطاب به مردم گفته:
« اگر درد دلی دارید یا خواستید مشورتی بگیرید بیایید سر مزار من . به لطف خداوند من همیشه حاضر هستم. »
شاید باورتان نشود اما ما هر وقت سر مزار سجاد میرویم میبینیم مزار پر از دسته گل است و اصلا احتیاجی نیست ما با خودمان گل ببریم. »
شهید #سجاد_زبرجدی 🌷
راوی خواهر شهید
شهادت ۱۳۹۵ حلب سوریه
مزار مطهر قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران
#شهید_دهه_هفتادی مدافع حرم🌷
#راه شهید ، #کلام شهید
❤️خداوند از مؤمن ادای تکلیف را می خواهد، نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را.
فقط #اخلاص ، و با دید تکلیفی به وظیفه توجه کردن.
#شهید_مهدی_باکری
درس_اخلاق
شادی روحش صلوات🌹
#شهید_روح_الله_قربانی
روح الله دوم دبستان بود باید با پدرش سردار قربانی، به ماموریت #بوسنی میرفتند
روح الله در همان سن کم حدود #شرعی را رعایت میکرد و این موضوع از چشم پدر و مادرش دور نمیماند.
👈مثلا هیچگاه به صورت #نامحرم نگاه نمیکرد. هنوز خیلی مانده بود به سن #تکلیف برسد.
اما هم #نمازهایش را میخواند هم به حلال و حرام خیلی مقید بود. این رفتارهایش را از پدر و مادرش #الگو برداری کرده بود.
💢آری او یک شهید بود
تا شهید نباشی شهید نمیشوی
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
@SALAMbarEbrahimm
خدایا چقدر دوست داشتنی
و پرستیدنی هستی ...
هیهات که نفهمیدم !
چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد،
برای دیدار پروردگارش ،
ولی چه کنم که تهیدستم ،
خدایا قبولم کن ....
.
فرازی از مناجاتنامه
#شهید_سید_روح_الله_عمادی🌷
.
ولادت ۱۳۵۹ شهادت ۱۳۹۴ تاسوعای حسینی.
از گردان هوایی صابرین
#شهید_مدافع_حرم
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
@SALAMbarEbrahimm
#قسمت_اول (٢ / ١)
#نقره_داغ_كردن_مسئولين....!
🌷زمان جنگ رسم بود که سازمان های دولتی، مدیرها و کارمندهای خود را به جبهه اعزام می کردند. سال ١٣٦٥ در فاو مستقر بودیم. بی سیم خبر داد. بخشدار «میاندرود» و «کیاسر»، سهمیه ی مدیرهایی هستند که این دفعه قرار است چند هفته مهمان محور، توی خط باشند. تا اسم مدیر و معاون تو دهان بی سیم چی چرخید، ذهن ام درگیر شد. دنبال این بودم، سر به سر آنها بگذارم و مثل بیشتر وقت ها که میزبان مدیرها هستیم، ترس و وحشت را به جانشان بیندازم.
🌷همه ی این سر به سر گذاشتن ها با قصد و نیت انجام می شد. بنای مردم آزاری نبود. هدف این بود که وقتی برگشتند، بدانند رزمنده ها و بچه های مردم توی جبهه به چه سختی زندگی می کنند. با خودم کلنجار می رفتم تا فکر بکری به ذهنم برسد؛ فکری که «نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را».
🌷دست به کار شدم. قلم، کاغذ گرفتم و شروع کردم به نامه نوشتن. نامه را که نوشتم، دادم دست پیک محور تا آن را به دست بخش دارها برساند. از قصد، در نامه را هم باز گذاشتم تا وقتی نامه را دیدند، متن آن را به راحتی بخوانند. نشانی دو مدیر را هم به پیک دادم و تأكيد کردم که به آنها بگوید، نامه را به دست فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) برسانند.
🌷گردان امام محمد باقر (ع) یکی از گردان های محور ٢ بود. مطمئن بودم که آنها به محض دیدن نامه ی سرباز، کنجکاویشان گل می کند و تا ته نامه را می خوانند؛ همان چیزی که دوست داشتم اتفاق بیفتد. متن نامه این بود:...
ادامه دارد...
#شهدا_را_یاد_کنیم_باذکر_صلوات
یکی از نکات جالب جنگ ایران و عراق که ممکن هست از آن اطلاع نداشته باشید: در زمانی که شهر سوسنگرد در اشغال عراقی ها بود آنها برای این شهر فرماندار و مقامات شهری هم انتخاب کرده بودند ...
✏️ ۳۸ سال قبل شهر سوسنگرد پس از مدتها محاصره ، در طی عملیاتی کوبنده ۱ روزه توسط ارتش ایران (با همکاری دلیرانه مردم شهر) آزاد شد.
خـدا #همه_جا هس🍃
وقتی بخاطر لبخندش گناهی رو
تـرک میکنی⛔️
وقتی کنایه های دیگران رو
بخاطر رضایتش#تحمـل میکنی
شک نکن
داره نگات میکنه🌹
#برای_خوب_تر_شدن_امروز_و_انتخاب_کن
#شهید_یوسف_فدایی_نژاد🌷
هر وقت برای مرخصی می آمد ،
همین که می رسید دم در خانه و مرا می دید، با خنده می گفت:
سلام پدرِ شهید .... خوبی پدرِ شهید...؟!!
با خنده دنبالش میکردم که نگو این حرف رو پسر ...!
اما حالا که همه بهم میگن : سلام پدرِ شهید ... دیگه یوسفی نیست که بخوام دنبالش کنم
💢 #شهادت دردرگیری با گروهکـ تروریستی پژاک
راوی #پدر_شهید
🌹یاد #شهدا با #صلوات
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
#قسمت_اول (٢ / ١) #نقره_داغ_كردن_مسئولين....! 🌷زمان جنگ رسم بود که سازمان های دولتی، مدیرها و کارم
#قسمت_دوم (٢ / ٢)
#نقره_داغ_كردن_مسئولين....!
🌷....متن نامه اين بود: آقای بلباسی! بخش دار کیاسر و سورک، خدمت می رسند. با همه ی وجود از آنها پذیرایی کنید! در ضمن یک قایق موتوری هم در اختیارشان قرار بدهید تا به این طرف ساحل بیایند. فراموش نشود، شأن مسئولان محترم رعایت شود.
🌷پیش بند نامه، نامه ی محرمانه ی دیگری، مهر و موم شده، به دست پیک دادم و گفتم: بعد از این که نامه ی اول را به دست بخشدارها دادی، تند برو طرف چادر فرمانده گردان و این نامه را به آقای بلباسی برسان! تأكيد کردم که غیر از بلباسی، به دست کس دیگری ندهد. پیک رفت....
🌷از قرار معلوم، بخش دارها، نامه ی باز شده را که دیدند، آن را خواندند. وقتی مطمئن شدند، فرمانده ی محور توی نامه برای آنها، چه عزت و احترامی قائل شده، حسابی خوشحال شدند. همان طور که در نامه تأكيد شد، بچه های گردان امام محمد باقر (ع) با سلام و صلوات، آن ها را سوار قایق کردند و آوردند این طرف ساحل، یعنی فاو.
🌷توی نامه ی دوم که محرمانه بود، از بلباسی خواستم، هر چه سریع تر، به محض باز شدن پای دو مدیر به فاو، آن ها را ببرد کانال کنی؛ درست جایی که عراقی ها بر آن مسلط اند و گرای آن را دارند....!
🌷بخش دارها، کلی خوشحال شدند که چه احترامی دارد به آن ها می شود، غافل از این که قرار است، چند ساعت دیگر، مثل رزمنده های دیگر، داخل کیسه های شن، خاک بریزند و بعد هم آنها را کول کنند و از داخل کانال به مقصد ببرند.
🌷چهار هفته ی تمام بخشدارها، خاک ریختند و کول کردند، تا این که بعد خبر رسید تاب نیاوردند و با ترفندی، آنجا را به مقصد هفت تپه ترک کردند.
راوى: رزمنده سرافراز جواد صحرايى، فرمانده محور گردان امام محمد باقر (ع)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✨امشب
✨سخن از جان
✨جهـان باید گفت
✨توصیف رسول(ص)
✨انس و جان باید گفت
✨در شب ولادت دو
✨قــطب عالـم
✨ تبریک به صـاحب الزمان (عج)
✨بایـد گفـت 💐💐💐💐💐
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 میلاد رسول #مهربانی و #رحمت، #حضرت_محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و صادق آل محمد (علیه السلام) رئیس مذهب تشیع بر شما مبارک باد 💞
در مدرسه ی ایثار هم معلم نمونه ای👌
املای اخـلاص میگویی و جمله ات میرسد بـه
💢"مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم، #جـز_خدا"
و باز ما می رسیم به، نقطه سر خط ...
#ابراهیـم ... !
یادمــان بده خط بعدی را #بدون_غلط املایی بنویسیم✍ .
#شهید_ابراهیم_هادی
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
در مدرسه ی ایثار هم معلم نمونه ای👌 املای اخـلاص میگویی و جمله ات میرسد بـه 💢"مشکل کارهای ما این ا
دنیایم را با شما
آذین بستہ ام..تا با شما نفس بڪشم...
با شما زندگے ڪنم
تا مگر روزے
مثل شما بشوم...روزے ڪنار نامم
بنویسند #شهیــد...