eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
دعا می کنم غرق باران شوید چو بوی خوش یاس و ریحان شوید چو یاران مهدی شمارش کنند دعا میکنم جزء یاران شوید میلاد با سعادت مبارک🌸
رفیق شهید داری؟ حواست به رفاقتت هست؟ شهید بیدارمیکند شهید دستت را میگیرد شهید بلندت میکند شهید، شهیدت میکند... رفیق شهید داری؟؟
در این ظلماتِ دنیا ، راه و بیراهِ ما را ، چراغ هدایت هستید کاش لحظه ای رها نگردد ، دست‌مان از این حَبلُ‌المَتین...
یادت باشد شهید اسم نیست،رسم است شهید عکس نیست که اگر از دیوار اتاقت برداشتی فراموش بشود شهید مسیر است،زندگیست،راه است، مرام است شهید امتحانِ پس داده است شهید راهیست بسوی خدا 🌹 منطقه عملیاتی بیت المقدس، اردیبهشت ۱۳۶۱ ، مرحله دوم عملیات ، وقتی رزمنده ای رفیق مجروحش رو به دوش می کشه تا به بهداری ببره عکاس مهرزاد ارشدی
همهٔ ما را عاشورائی هست؛ فقط باید خود را به کربلا برسانیم..🌷
🔸 یکی از روزهای گرم منزل پدرمان بنایی داشتیم، علی همان روز صبح زود به خانه ما آمد و به عنوان مشغول کار شد! نزدیکی های ظهر بود که متوجه شدم لب هایش خشک شده و زیر نور آفتاب کار میکند. یک لیوان شربت برایش اوردم ولی او آهسته گفت: "روزه ام؛ کسی نفهمه‌ ها" خیلی اصرار کردم که اگر مستحبی گرفته بشکند؛ ولی قبول نکرد و گفت: "چون امروز صبح دیر از بیدار شدم و نتونستم رو به موقع بخونم، برای جبران اون تصمیم گرفتم تا عصر با زبان روزه در آفتاب کار کنم" 🌷شهید علی‌نقی ابونصری🌷
!! 🌷چند روز بود كه صبح زود تا ظهر پشت خاكريز مى رفت و محور عملياتى لشگر را تنظيم مى کرد. هواى گرم جنوب؛ آن هم در فصل تابستان، امان هر كسى را مى بريد. يكى از همين روزها نزديك ظهر بود كه آقا مهدى به طرف سنگر بچه ها آمد و با آب داغ تانكر، گرد و خاك را از صورت پاك كرد و سر و صورتش را آبى زد و وضو گرفت و به داخل سنگر رفت. 🌷آقا رحيم با آمدن آقاى باكرى سر پا ايستاد و ديده بوسى كردند. در همين حين آقا رحيم متوجه لب هاى خشك آقا مهدى شد. رحيم به سراغ يخچال رفت و يك كمپوت گيلاس بيرون آورد، در آن را باز كرد و به آقا مهدى داد. آقا مهدى خنكى قوطى را حس كرد، گفت: امروز به بچه ها كمپوت داده اند؟ آقا رحيم گفت: نه آقا مهدى! كمپوت، جزء جيره امروزشان نبوده. 🌷باكرى، كمپوت را پس زد و گفت: پس چرا، اين كمپوت را براى من باز كردى؟ رحيم گفت: چون حسابى خسته بوديد و گرما زده مى شديد. چند تا كمپوت اضافه بود، كى از شما بهتر؟ آقا مهدى با دلخورى جواب داد: از من بهتر؟ از من بهتر، بچه هاى بسيجى هستند كه بى هيچ چشم داشتى مى جنگند و جان مى دهند. رحيم گفت: آقا مهدى! حالا ديگر باز كرده ام. اين قدر سخت نگير، بخور. آقا مهدى گفت: خودت بخور رحيم جان! خودت بخور تا در آن دنيا هم خودت جوابش را بدهى....!! 🌹خاطره اى به ياد سردار رشيد اسلام شهيد مهدى باكرى ❌مسئولانِ مدير يا مديرانِ مسئول؟ مسئله اين است!!
یک بار که دور هم نشسته بودیم و از آینده صحبت می‌کردیم گفتم: روح‌الله! اگر ما بریم و شهید بشیم خانواده‌ هامون چی میشن؟ من خیلی نگرانشون هستم، روح‌الله خیلی محکم و جدی گفت: من دارم در راه امام زمان (عج) می‌رم و با دشمنای اسلام می‌جنگم، مگه ممکنه که امام زمان (عج) خانواده‌ منو رها کنه، من مطمئنم که امام زمان (عج) هوای خانواده‌ام رو داره. دیدگاه عمیقش من رو به فکر فرو برد. روح‌الله رابطه قلبی خوبی با امام زمان(عج) داشت. 🌷شهید روح الله قربانی🌷 راوی: همرزم شهید
به همین زودی ها، ان شاءالله
#همسر_شهید #هادی_کجباف : همسر من مدافع حرم #حضرت_زینب_(س) بود و من هم در عمل به ایشان اقتدا کردم. من از پیکر ایشان گذشتم و آن را به خدا سپردم با اینکه شنیدم بعد از مخالفت ما با پرداخت پول ، پیکر ایشان را به رگبار بستند و به جنازه ایشان جسارت کردند و در شبکه های اجتماعی هم گذاشتند . برای بازگشت پیکر همسر شهیدم حاضر نیستم یک ریال به تکفیری ها پرداخت شود . ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده ایم و آنچه را که در این راه دادیم پس نمی گیریم . #صلوات
‍ ‍ ‌ 💢ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻣﻴﮕﻦ ‌ : ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷه، کافیه. هم نخوندی نخون... نگرفتی نگیر. به نگاه کردی اشکال نداره و......... فقط سعی کن دلت پاک باشه!!!!!! :👇 ✅ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺁﻣﻨﻮﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ : [ ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ ] ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ . ﺍﮔﺮ ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .❗️ ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ .❗️ ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ . ✅ﻫﻢ ﺩﻝ ؛ ﻫﻢ ﻋﻤﻞ
از پاهایی که نمی توانند ما را به ادای نماز ببرند، انتظار نداشته باشیم که ما را به بهشت ببرند. 🕊به یاد نمازهای عارفانه و عاشقانه شهدا ... التماس دعا در لحظات ناب عاشقی
فَقَدْ هَرَبتُ إليكَ .. فرار میکنم از دست ِخود به آغوشت..
نمی دانم تقصیر حاج آقای مسجد بود که نماز را خیلی سریع شروع میکرد و بچه ها مجبور بودند با سر و صورتی خیس در حالی که بغل دستی هایشان را خیس میکردند، خود را به نماز برسانند یا اشکال از بچه ها بود که وضو را می گذاشتند دم آخر و تند تند یا الله می گفتند و به آقا اقتدا می کردند و مکبّر مجبور بود پشت سر هم یا الله بگوید و اِنَّ الله معَ الصّابرین... بنده خدا حاج آقا هر ذکر و آیه ای بلد بود میخواند تا کسی از جماعت محروم نماند. مکبّر هم کوتاهی نکرده، چشم هایش را دوخته بود به ته سالن تا اگر کسی وارد شد به جای او یا الله بگوید و رکوع را کش بدهد . وقتی برای لحظاتی کسی وارد نشد، ظاهراً بنا به عادت شغلی اش بلند گفت: یاالله نبود ... ؟؟؟؟ حاج آقا بریم. نمی دانم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده ولی بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن... 😊😂
توی کارون، غواصی يادمان می‌دادند چه آب کثيفی هم بود بچه ها به شوخی می‌گفتند يه بار آب را داده‌اند اصفهان، برا آزمايش ،،از بس آلوده بوده، جواب داده بودند «فاضلابی که فرستاديد، بيست درصد آب داره » 📚منبع کتاب روزگاران، قسمت خلیج فارس
کسانی به امام زمانشان خواهند رسید، که اهل سرعت باشند و الا تاریخ کربلا نشان داده ، که قافله حسینی معطل کسی نمی ماند شهیدسیدمرتضی آوینی
#تکیه کن به شـهدا شهدا تکیه شان به خداست اصلا کنار گل بنشینی بوی گل میگیری پس گلستان کن زندگیت را با یاد شهدا #شهید_حسین_معز_غلامی می خوام مثل تو باشم رفیقم❤️
مشتاقم برای یک تخریب به دست شما آسمانی ها که زیر و رو شود، ناخالصی های نفسِ زمین‌گیرم #صلوات
وقتی منتظر کسی باشی و دیر کند، سر قرار شروع می‌کنی به راه رفتن و وجب‌کردن خیابان تا بلکه انتظارت به سر بیاید اما خودمانیم ما کدام خیابان را زیر باران برای آمدنت قدم زده‌ایم؟
....!! 🌷محمد پاشو! پاشو چقدر می خوابی؟ _چته نصفه شبی؟ بذار بخوابم. _پاشو، من دارم نماز شب می خونم؛ کسی نیست نگاه کنه. هر شب به ترفندی برای نماز شب بیدارمان می كرد. عادتمان شده بود.... ❌ مردانِ بى ريا
🌷یک روز پسرخاله اسماعیل از فاو آمد اهواز، شهرک پایگاه شهید بهشتی تا سری به ما بزند و خستگی ای در کند. دو تا چتر منور خوشگل هم با خودش آورد. می خواست برای یادگاری با خودش ببرد شمال. با کلی سماجت، راضی اش کردم یکی از [آن را] بدهد به من. 🌷بی خبر از همه چیز، فکر کردم چتر پرواز است. رفتم بالای ساختمان خانه مان. از فاصله سه متری بالای خانه در حالی که جفت دست هام، محکم دسته ی آلومینیومی منور را چسبیده بود، پریدم پایین، به هوای این که چتر، وسط سقوط آزاد باز می شود!! ثانیه ای بعد، آه و ناله ام بلند شد. مادر، خواهر و پسرخاله ام سراسیمه پریدند بیرون. ولو شده بودم کف باغچه ی بیرون خانه. 🌷متوجه کارم که شدند، همه شان زدند زیر خنده. من هم با آنها شروع کردم به خندیدن تا خاطره ی تلخ پرش با چتر منور بشود خاطره ی بانمک و به یاد ماندنی من از بازی های ایام نونهالی در شهرک پایگاه شهید بهشتی اهواز. راوى: جواد صحرایی رزمنده، نوجوانى كه از ٩ سالگى در جبهه حضور داشت. منبع: سايت نويد شاهد
4_5845862579083151233.mp3
2.93M
✅ جوان موفق از دیدگاه حضرت علی (ع) 🔴 بزرگترین فریب 🎤 #حاج_اقا_عالی
وقتی درونت پاک باشد خداچهره ات راگیرا میکند این گیرایی از زیبایی وجوانی نیست این گیرایی از نور ایمانی است که درظاهر نمایان میشود 🌷شهید محمد رضا دهقان🌷
کانال کمیل
وقتی درونت پاک باشد خداچهره ات راگیرا میکند این گیرایی از زیبایی وجوانی نیست این گیرایی از نور ایما
💠مرا آنجا دفن کنید💠 مراسم هیئت که تمام شد به سمت حیاط امامزاده رفتیم، شور و اشتیاق عجیبی داشت و تأکید می‌کرد که به حرفش گوش بدهم. با انگشت اشاره کرد و گفت:  وقتی شهید شدم مرا آنجا دفن کنید. من که باورم نمی‌شد، حرفش را جدی نگرفتم. نمی‌دانستم که آن لحظه شنونده وصیت پسرم هستم و روزی شاهد تدفین او در آن حیاط می‌شوم. حدود ساعات دو تا سه نصفه شب خواب عجیبی دیدم،‌ خانه ‌مان نورانی شده بود و من به دنبال منبع نور بودم. دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانه ‌ام شده ‌اند. همه جا را پر کردند و با لباس نظامی و سربند روی سرشان دست در گردن یکدیگر به هم لبخند می ‌زنند. مات، نگاهشان کردم و متوجه شدم منبع نور از دو قاب عکس برادران شهیدم هست. آن شب برادر شهیدم محمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت که نگران نباش، محمدرضا پیش ماست. آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم. بعدها گفتند همان ساعت سه هواپیمای حامل پیکر محمدرضا و بقیه شهدا روی زمین نشست. 🌸از زبان پدر شهید🌸