eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
882 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
13.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد عزیزی 🔸به کمتر از سه تا بچه فکر هم نکن 🔹فرزند بیشتر خرج کمتر میشه چطور ممکنه 🔸اگر جایی باشی که خدا توش نقش داره حتما خودش هم جبران می کنه فرزند آوری، سقط جنین . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
36.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| بسیاری از مشکلات روحی ما با اصلاح تغذیه درمان میشن! 🎤 منبع: جلسه ۷۸ کارگاه راه های مبارزه با غم آپارات . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
حرف خاص1.mp3
16.27M
| ✘ بسیاری از مشکلات روحی ما   با اصلاح تغذیه درمان میشن! منبع: جلسه ۷۸ کارگاه راه های مبارزه با غم . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : # مریم - من واقعا الان جنازم - دور از جونت ، تنبل بانو امروزو خودم میرم ولی از فردا تشریف مبارکو میارید - حالا تا فردا - دیگه صدایی ازش نشنیدمو رفت و منم چند دقیقه بعدش خوابم رفت متوجه نشدم چقدر گذشت که با نشستن دستی روی پتو چشممو از ترس باز کردم - خفه نشده باشی اون زیر ، ببینمت صدای تپش قلبمو میشنیدم عادت نداشتم که یکی ی دفعه بالای سرم بیاد ، مگه وقتایی که علی اذیتم میکرد پتوی چنگ زدمو از روی سرم کشید - به به ، شاه ملک خاتونِ خفته !!! براتون صبحانه ای بی نظیر برپا کرده‌ایم ، افتخار همراهی به این حقیر میدهید ؟ نگاه به ساعت پشت سرش که کردم ، انگار که برق منو گرفت یک ساعت و نیم از رفتنش گذشته بود !!! ی دفعه پتو رو کنار زدمو بلند شدم - واییییی امیرحسین خیلی دیر شده ، بچه ها باید برن ، بدو بریم سراغشون - فکر قلب منو هم بکن مریم بانو ، این چه طرز بلند شدنه ؟ - دیر شده ، دیر شده باید بچه ها رو بیدار کنیم - دیر چی شده ۴۰ دقیقه وقت داریم - همین دیگه ، سه تا بچه هستند هر کدوم ی ادا اصولی برای بیدار شدنو آماده شدنو صبحونه خوردن در بیارن خودش دو ساعت طول میکشه و اومدم برم بیرون که دستم کشیده شد برگشتمو سوالی نگاش کردم - احتمالا با این دکورِ دلبر که نمیخوای بری بیرون ؟ عقب گرد کردمو خودمو تو آیینه دیدم چشمام گرد شد موهای ژولیده و افتضاح ، و لباسِ ... دست گذاشتم روی صورتمو گفتم : وایییییی نه ... آبروم رفت برو بیرون امیرحسین خندیدو تو بغلش کشیدم - برای چی برم بیرون ، من همه جوره خریدارتم خانوم خانومای دل من الان خودم موهاتو شونه میکنم ، گل سر خوشگل میزنم برات ، گیس گلابتون میفرستمت بیرون خندم گرفت -آخه این اصطلاحاتو از کجا یاد گرفتی ؟ برسو از کشو برداشتو کشید به موهام - از قصه های مادرم ، اونقدر قصه هاش قشنگ بودو قشنگ تعریف می‌کرد که حتی بزرگم شدم گاهی وقتا ازش میخواستم برام بگه خدا رحمتشون کنه - ممنون با دقت خاصی انگار که داره چه کار مهمی انجام میده موهامو شونه میزد چند بار خواستم بهش بگم دیر شده که دیدم اونقدر با آرامشو لذت شونه میکرد که واقعا دلم نیومد حرفی بزنم بالاخره یک گیره مویی که نمیدونم کِی خریده بودو از کشو در آوردو به یک طرف موهام وصل کرد ی گل خیلی قشنگ و ناز بود ، سرمو یِوَر کردمو کلی ذوق کردم با این سلیقه ی بی نظیرش - تموم شد آبرویی هم نرفت ، فقط این دل بی جنبه ی ما رفته که اونم به وقتش برش میگردونی لبخندی زدمو گفتم : اممممم .... تا بری ... بچه ها رو بیدار کنی ... منم اومدم متوجه شد که از سر خجالت حرفو عوض کردم گوشه ی لبش بالا رفت و بعد از اینکه تو آیینه چند لحظه‌ای بهم خیره موند گفت : - فکر کنم پیر بشیمو این خجالتت دست از سرمون برنداره 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. تو که باشی هر روز را نه ... هر ثانیه را است 💕 دوست عزیزم مهرانه بانو تولدت مبارک 🎂💖🎂 این پارت تقدیم شما که با پیام‌های قشنگت همیشه به یادم بودی عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
13.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹قشنگی داستان شهید محمد ابراهیم همت(ماه) رو به روایت حاج قاسم و در این نقاشی شنی ببینید. . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
16.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مشکلات و‌ درسی 🔮قسمت دوم ✅دکتر سعید عزیزی . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
43.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مشکلات و‌ درسی 🔮قسمت سوم ✅دکتر سعید عزیزی . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : و بعد از مکث کوتاهی تو آیینه چشمکی بهم زدو رفت بیرون با رفتنش مجدد به گل سر زیبای کنار موهام نگاه کردم اونقدر با حرفش حواسم پرت شد که یادم رفت به خاطر این سلیقه ی قشنگش تشکر کنم لباسامو عوض کردمو موهامو به صورت شل بافتم و روی شونه ی راستم انداختم و رفتم بیرون پسرا بیدار شده بودند اما زینب بغل امیرحسین بود ، سرشو روی شونش گذاشته بودو در همون حال داشت برای بچه ها چایی می‌ریخت - شما بشین ، من می‌ریزم چایی رو - زحمتت میشه - نه چه زحمتی ، میبینم که حلیم گرفتید آقای دکتر - زینبو گذاشت رو صندلی کناریشو و جواب داد : بله به مناسبت اولین صبحونه ی مشترکمونه که دسته جمعی تو خونمون میخوریم - به به چقدر اولینامون خوشمزه ست نه بچه ها ؟ - امیر محمد : یعنی خاله دیگه همیشه ی همیشه پیشمون میمونید؟ - اگه خدا بخواد بله از تو کابینت ‌ظرفهایی که برای تغذیه ی بچه‌ها گرفته بودمو درآوردم و گذاشتم روی ناهارخوری چند تا هم میوه آوردم و شروع کردم به پوست کندنو خرد کردنشون - امیرحسین: مریم جان احتیاج نیست این همه زحمت بکشی ، تغذیه بیسکویت و دو تا میوه کافیه دیگه نمیخواد براشون تو ظرف خورد کنی - نه تو مدرسه دستاشون کثیف میشه با همون دستا میوه می‌خورنو مریض میشن ، اینجوری بهتره بچه‌ها امیرعلی نون پنیر گردو دوست داره ، شما چی دوست دارید که براتون لقمه بگیرم امیرمحمد با تعجب نگام کرد - نمیگید ؟ زینبم : من مربای خالی دوست دارم ، توت فرنگی باشه لطفا امیرحسین خندیدو بلند شد و از تو یخچال مربارو آورد - راستش من براشون ازین کارا نمیکردم مریم جان - ولی من ازین به بعد براشون لقمه میزارم ، آقا امیرمحمد شما چی دوست دارید ؟ - منم کره مربا دوست دارم ، همه ی مربا ها رو دوست دارم - امیرحسین: فقط مربای آلبالو رو خیلی بیشتر دوست داره - هومممم ... چشم الان برای هر سه تون لقمه هایی درست کنم که کیف کنید صدای زنگ خونه بلند شد ، به امیرحسین سوالی نگاه کردم که گفت : خاله شکوهه و رفت تا درو براش باز کنه ، بلند شدمو رفتم تو پذیرایی که خاله شکوه وارد شد بعد از سلام و احوالپرسی بغلم کردو گفت : - خدا رو هزار مرتبه شکر ، نمیدونی چقدر خوشحالم که بالاخره عروس این خونه شدی مریم جان ، ان شاءلله خوشبخت شید - ممنونم ، شما لطف دارید با دعای شما ان شاءلله بعد ازینکه صورت بچه ها رو بوسید نگاهش افتاد به امیرعلی که سریع پشتم قایم شد - به به آقا امیرعلی خیلی دلم میخواست ببینمت خاله جان - من : امیرعلی جان سلام نمیکنی ؟ امیرعلی بدون اینکه از جاش تکون بخوره سلام کرد 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. امیر محمد مظلوم چقدر این محبت ها براش غریبه 😔😔 این سه بچه حسرتِ داشتنِ مادر درونشون فریاد میزنه ، مریم میتونی با مادرانه هات پاسخگوی این حجم از حسرت باشی ؟؟؟!!! عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294