eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.6هزار دنبال‌کننده
823 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 سلام امام خوب و مهربانم دوستت دارم السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه 🌱چگونه‌ سرکنم‌ بدون‌ عشق‌صبح و شام چه‌ علتی بیاورم ندیدن مدام را؟ 🌱شلوغ‌ شد دل من از بروبیای‌ هرکسی ولی‌ دوباره یادِ تو شکست ازدحام را...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 حتی اگر جواب کنی باز نوکرم گیرم که خاک پای مرا کیمیا کنند خاک درت اگر نشوم خاک بر سرم 💚< >💚
4_5769555741971058874.mp3
47.01M
آرامبخش اعصاب و روان دافع انرژی های منفی مناسب پاکسازی ماورایی مناسب پاکسازی منزل پاکسازی چاکرای قلب سوره مبارکه یاسین😍 هدیه کنیم به روح پاک علیه السلام . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حس طراوت ...🌸🍃 حس تازگی ....🌸🍃 هر صبح طلوع دوباره‌ی خوشبختی و امید دیگری است بگشای دلت را به مهربانی و عشق را در قلبت مهمان کن بی شک شکوفه های خوشبختی در زندگی‌ات گل خواهند کرد ‌‌‌╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲
-🌿🌻- ∞﷽∞ 🌙 .ستاره‌پنجاه‌و‌دوم. ════۰⊹🌻🌿⊹۰════ با چشم و ابرو آمدن مامان و پونه، ناراضی راهی آشپزخانه شدم. چادر رنگی‌ام را از سر کندم و روی میز پرت کردم. با غرولند دنبال کارم رفتم و از میز فاصله گرفتم. _اَه چرا باید بیام اینجا؟ پونه پشت سرم آمده بود، آن هم با یک خندهٔ سرخوش! با دیدن حال و روزم لبش را گزید و جلوی خنده‌اش را به ضرب زور گرفت. میز را دور زد و کنار کتری ایستاد. زیر کتری را کم کرد و به من نگاه کرد. با دیدن خنده‌اش، از عصبانیت منفجر شدم. _آخه به توام میگن دوست؟ من دارم حرص می‌زنم اونوقت تو داری هِر هِر می‌خندی؟ خندهٔ مهار شدهٔ پونه، باز دوباره متولد شد و اینبار شدید‌تر از قبل. با همان حال، قوری را از آب‌چکان برداشته و داخلش چای خشک ریخت. _خدایی خیلی ضایعی حلما. یکم سنگین رنگین باش بابا...دوتا قاشق برای این تعداد بسه؟ حرصی شانه‌ای بالا انداختم و خودم را روی صندلی. از ظرف میوه سیب سرخی را برداشتم و با حرص، محکم به آن گازی زدم. _تو عروسی و باید چای دم کنی نه من. رویم را برگرداندم و گاز بزرگتری زدم. صدای صبحت‌شان می‌آمد، طاهره‌خانم داشت مازیار را معرفی می‌کرد. همان غریبهٔ چهارخانه‌پوش را... _آقا مازیار رفیق گرمابه و گلستان علی‌آقای ماست. حق برادری گردنش داره گفتیم توی این شب عزیز همراهمون باشه. ════۰⊹🌻🌿⊹۰════ به‌قلم‌‌ِ‌ آئینه✍🏻 .
-🌿🌻- ∞﷽∞ 🌙 .ستاره‌پنجاه‌و‌سوم. ════۰⊹🌻🌿⊹۰════ باز تعارفات معمول شروع شد. جملات کلیشه‌ای... "شما خودتون صاحب‌خونه‌اید، خوش‌اومدین منزل خودتونه..." با صدای مامان انگار بال درآوردم. _حلما‌خانم، مامان‌جان چای میاری برامون؟ با ذوق از جا پریدم و پر از استرس برگشتم که پونه با خندهٔ یک‌وری سینی پر از فنجان‌های چایی را دستم داد. _بفرما عروس خانم. چادرم را روی سرم انداختم و سینی را ازش گرفتم. به جای تشکر گونه‌اش را آب‌دار ماچ کردم. _تکی به مولا، جبران کنم برات... خنده‌‌اش رنگ باخت؛ سمت بیرون راهنمایی‌ام کرد‌‌. _حالا تو برو این دکترت رو بچسب در نره، وقت برای من زیاده اونم با این وضع. توی درگاه آشپزخانه، دور از چشم بقیه چشم غرهٔ تیزی حواله‌اش کردم و او را از حرفش پشیمان. محتاط و موزون قدم برمی‌داشتم و سمت مبل‌‌ها و افرادِ ساکنِ روی آن‌ها می‌رفتم. خواستم اول از بابا شروع کنم که اشاره زد اول مهمان... چادرم را سفت‌تر گرفتم و با سینی مقابل طاهره‌خانم خم شدم. _بفرمایید. لبخندی زد که شیرینی‌اش کاملاً ملموس بود. دستهٔ فنجان را دست گرفت و تشکری گرم کرد. _ممنون قشنگم. ════۰⊹🌻🌿⊹۰════ به‌قلم‌‌ِ‌ آئینه✍🏻 .
نویسنده ی این رمان خوشحال میشه اینجا نظراتتون رو در مورد حلما و علی بنویسید🙃💛👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/17295720423504
════۰⊹🌻🌿⊹۰════ در وی آی پی رمان زیبای 🌙تموم شده ❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 برای خرید وی آی پی 40 تومان به شماره کارت ╭┈──☆───•──☆── 🪴 5029381014826804 ╰──☆───•──☆──➤ به نام مریم حسینه فراهانی واریز بفرمایید و بعد از ارسال شات واریزی به 👇👇👇 @hoseiny110 لینک وی آی پی را دریافت کنید. 😍😍😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهى خدا از طريق آدمايى كه سر راهت قرار ميده بهت ميگه: من كنارتم‌‎ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ یاد خدا آرامبخش دلهاست(رعد/٢٨
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : روتخت زینب نشسته بودم و پاهامو تو سینم جمع کرده بودم و از پنجره به بازی بچه‌ها تو حیاط نگاه می‌کردم _ راضیه : مریم جون به هیچی که لب نزدی حداقل یکمی این شیر عسلو بخور چشم از حیاط گرفتمو تو سکوت به راضیه خیره شدم ، نمی‌دونم تو نگاهم چی دید که بلافاصله اشک تو چشماش جمع شد و دست گذاشت جلوی دهنش تا صدای گریه‌ش بلند نشه و انگار دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و لیوان شیرعسلو گذاشت کنارم و رفت بیرون ینی اینقدر ترحم انگیز شده بودم ؟!! ترنم هم از وقتی که فهمیده بود چه بلایی به سرم اومده از کنارم جنب نمیخوردو خواهر دوست داشتنیه همیشه همراهم مثل ابر بهار فقط اشک می‌ریخت ؛ اونم مثل من کاری که امیرحسین کرده بود رو نمی‌تونست هضم کنه دو روز بود هیچی نخورده بودم و کارم شده بود ساعت‌ها به در و دیوار خیره شدن و یا خوردن آرام بخش و خوابیدن تا بلکه چند ساعتی از این دنیای لعنتی فاصله بگیرم و یادم بره چه بلایی به سرم اومده ، اونقدر حالم بد بود که اصلا حواسم نبود بچه هام چکار می‌کنند میثم و آرام و راضیه و رضوان از اون شب پیشمون مونده بودنو آقا مجتبی هم مدام بهمون سر می‌زد ازون روز حتی یک کلمه هم جوابمو نداده بود و به آقا مجتبی گفته بود نمی‌خواد باهام حرف بزنه ، نمی‌تونستم باور کنم که عمر زندگی مشترکمون اینقدر کوتاه باشه ، نمی‌تونستم باور کنم داشتنش داره لحظه به لحظه برام محال تر میشه _ ترنم : تو رو خدا ی ذره این شیرو بخور آبجیِ قشنگم ، بخور مهربونم دستشو که جلوی دهنم گرفته بود پس زدم و همزمان صدای یاالله و سلام و علیک وحید رو شنیدمو بعد صداها تبدیل به پچ پچ شد و نمی‌دونم چقدر طول کشید تا بالاخره اومد تو اتاق 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : ترنم بلافاصله به احترامش بلند شد و وحید بعد از احوالپرسی باهاش نشست روبروم _ خوبی آبجی ؟ خوب ؟؟؟!!! مگه دیگه با جای خالی امیرحسین این کلمه می‌تونست در وجود من معنا پیدا کنه ؟ وقتی دید جوابی نمی‌گیره ، دست سردو بی‌جونمو تو دستاش گرفت و سرمو به سمت خودش برگردوند تا بهش نگاه کنم ، به چشماش که خیره شدم آروم آروم چشمام پر شد خودشو جلو کشید و سرمو رو سینه‌ش گذاشت ، آغوش برادرانشو اونقدر با محبت و بی‌ریا برام باز کرده بود که ناخودآگاه با صدای خیلی گرفته و خش داری که ثمره جیغ‌های اون روزم بود لب زدم : _ خوب نیستم ... خرابم ... یکی از زندگیم رفته که همه ی جون و تنمو با خودش برده بدون خداحافظی ... یهو ... ی دفعه دستش رو که روی کمرم حرکت می‌کرد تا به این واسطه آرامش بیشتری بهم تزریق کنه ثابت موندو حس کردم شونه‌هاش داره می‌لرزه ، نای بلند کردن سرمو نداشتم تا چشمای خیسو برادرمو برای امیرم ببینم ... عزیزم بالاخره جا باز کرده بود تو دل برادرم و مدت ها بود استرس روبه رو شدنشون رو فراموش کرده بودم _ وحید قربون دلت بشه یکی ی دونه من ، توکلت به خدا باشه چند روز پیش که با علی رفتیم بهش سر بزنیم کلی باهم حرف زدیم و از هر ده کلمه ای که از دهنش درمیومد ۹ تاش سفارشِ تو بود دلش خیلی شور تو رو می‌زد شور منو میزدو اینطور داغ رو دلم نشوند ، شور میزدو اینطور منو از زندگیش بیرون کرد ؟!!! _ گفته بود می‌خواد بره آلمان برای درمانش اما نگفت کِی ، ما هم فکر کردیم به این زودی‌ها نمیره ، شرمنده ما نمیدونستیم _ خودمم نمیدونستم چه برسه به شما 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 دوستان عزیزی که درخواست vip رنج عشق رو دارند به کانال زیر مراجعه بفرمایید 📌لطفا لطفا شرایط رو کامل مطالعه بفرمایید و بعد درخواست بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/2619605629C0053ba088f ✅دوست داشتین رمان و کانال خودتون رو ساپورت کنید. وگرنه اینجا توی کانال اصلی تا پایان رمان، رایگان تقدیم حضورتون میشه. 💢💢💢💢💢💢💢💢💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا و دنیا را پر از عدالت کن اللهم عجل الولیک الفرج ❤️ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادباش😂 وقتی رو شونه باباش بیشتر خوش میگذره😄🥸 ‎‌‌‌╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
54.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✘ ✘ خیلی دیره! اگه بعد از وفات چشمامون به برزخ باز بشه و بفهمیم خدایی که می‌پرستیدیم خدای قلّابی بود! 🌱 🇵🇸قدس رمز ظهور است🇵🇸 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها.. 🤲🏻 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۸۰ درصد سر درد و گردن درد رو با این ماساژ برطرف کن ‎‌‌‌╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برید سراغ کارهای نشدنی، تا بشود؛ تصمیم بگیرید برای برداشتن بارهای سنگین _حضرت آقا♡ ‎‌‌‌╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه وقتایی از خدا میپرسی: چرا انقدر باید منتظر بمونم؟ و اون در جواب میگه: یا به دردت نمیخوره، یا دارم قشنگ ترش میکنم، یا دارم بهترش رو برات آماده میکنم.. به زمان بندی من اعتماد کن. صبر داشته باش ..📖☕🍂 ‎‌‌‌╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نظر من که هم مرد و هم زن به شنیدن حرف های عاشقانه و توجه نیازدارن ‎‌‌‌╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲