eitaa logo
سلام فرشته
196 دنبال‌کننده
1هزار عکس
810 ویدیو
8 فایل
خدایا، قلب هایمان را آماده سلام کردن به فرشته هایت بگردان رمان ، داستان و کلیپ و پادکست هاي #تولیدی هشتک خورده انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. فهرست مطالب: https://eitaa.com/salamfereshte/2162 نویسنده: #سیاه_مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳 از قدرت ها نمی‌ترسید. 🔹امام جواد(علیه‌السلام) مظهر مبارزه‌ی با باطل بود او کوششگر برای حکومت الله بود. 👈 او برای خدا و قرآن مبارزه می‌کرد. او از قدرت ها نمی‌ترسید. ▪️او در حقیقت امام و الگو و پیشاهنگ این حرکتی بود که امروز ملت ایران همگی دست به دست آن را تعقیب می‌کند. 📚بیانات مقام معظم رهبری دامت برکاته در تاریخ ۶۲/۶/۱۷ ◾️شهادت مظلومانه حضرت امام جوادالائمه علیه السلام بر تمام شیعیان و دوستداران آنحضرت تسلیت باد.◾️ @salamfereshte
✨بگو او بیاید و تو را نجات بدهد ☘️ابن قولویه از علی بن خالد روایت کند که گفته من در سامره بودم شنیدم مردی از اهل شام را که ادعای نبوت کرده در آنجا بکنده و زنجیر آویخته و محبوس نموده اند من برای آنکه از پیغمبر تازه دیدن کرده باشم بزندان رفته و بهر وسیله بود از زندانبانان تقاضای ملاقات نامبرده را کرده بالاخره موفق شدم وارد زندان شده مردی خردمند و مطلع به نظرم آمد پرسیدم ای مرد قصه تو چیست و چه کردی که باین بلا مبتلا شدی؟ 🔹پاسخ داد من از مردم شامم و در محلی که میگویند سر مطهر حضرت امام حسین ع را در آنجا آویخته به عبادت مشغول بودم. شبی بعادت همیشه در محراب عبادت بیاد خدا پرداخته مردی را در برابر خود دیدم به وی متوجه شدم. بمن امر کرد از جا حرکت کنم حسب الامر برخاسته اندک راهی رفته خود را در مسجد کوفه دیدم از من پرسید این مسجد را می شناسی؟ گفتم آری این مسجد کوفه است گفت نماز بخوان من با او بنماز خواندن مشغول شدم سپس برگشت منهم همراه او مراجعه کردم اندکی راه رفت دیدم در مسجد رسول اکرمیم سلام برسول خدا ص داده نماز گزارده، منهم همراه او نماز خواندم بیرون آمده پس از مقداری راه بمکه مکرمه وارد شدیم طواف کردم بیرون آمده فاصله نشد خود را در محلی یافتم که در آنجا بعبادت مشغول بودم و آن شخص از چشم من ناپدید شد. 🔸یک سال از این پیش آمد بیسابقه گذشت متحیر و سرگردان بودم سال بعد همان شخص را زیارت کرده از دیدارش شادمان شده باز مرا مانند سال گذشته دعوت کرد امریه اش را اجابت نموده مقامات عالیه را بمن نموده و بزیارت مرقد مطهر حضرت رسول و خانه خدا مشرف شدم در بازگشت که بشام وارد شده خواست از من مفارقت فرماید. عرض کردم سوگند بکسی که ترا نیروی با آن عظمت داده که خود مشاهده کردم حضرتت را بمن معرفی فرما فرمود من «محمد بن علی بن موسی بن جعفر» علیهم السّلامم من از آن پس که از دیدار جنابش محروم گردیده با برخی از افراد که ملاقات میکردم مشاهده خود را حکایت می نمودم. 🌱این پیش آمد بی سابقه بعرض محمد بن عبد الملک زیات (وزیر معتصم عباسی) رسید. پس کسی را فرستاد مرا دستگیر نموده، به زنجیر کشیده و به عراق فرستاد و چنانچه می بینی هم اکنون در زندانم و بمن نسبت میدهند که تو ادعای نبوت کرد ای! من پیشنهاد کردم اجازه میدهی قضیه ترا به محمد زیات اطلاع دهم؟ گفت آری. من قصه او را که مدعی نبوت نیست بلکه مشاهده برای او پیش آمده و دامنش از لوث این نسبت پاکست به محمد نوشته محمد در پشت نامه من نوشته بود: به نامبرده بگو کسی که ترا در یک شب از شام بکوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برده و از مکه به شام آورده همان کس هم بیاید و او را از زندان رها کند. 🔹این نامه که بمن رسید بسیار اندوهناک شده و دلم بحال او رقت کرد و راه چاره نداشتم فردا بامداد بزندان رفتم تا از وی احوال پرسیده و دلجوئی کرده و او را بصبر و شکیبائی توصیه نمایم دیدم لشکریان و پاسبانان و رئیس زندان و عده دیگر از مردم مضطرب و پریشان خاطرند سبب اضطرابشان را پرسیده گفتند مرد زندانی که ادعای نبوت میکرده دیشب گذشته از زندان فرار کرده ما نمیدانیم بزمین فرو رفته یا مرغ آسمان او را در ربوده. ☘️علی بن خالد تا پیش از مشاهده این امر، زیدی مسلک بود و پس از این که دانست، شخص محبوس به عنایت حضرت جواد علیه السلام از ناراحتی زندان نجات یافت اعتقاد به امامت آن جناب پیدا کرد و در این عقیده راسخ قدم گردید. 📚ترجمه خراسانی از ارشاد شیخ مفید، ج2، ص630 @salamfereshte علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️▪️عرض تسلیت، آقاجان.. 😭 ▪️مناظره‌ای که منجر به شهادت امام جواد علیه‌السلام شد حجت الاسلام والمسلیمن عالی @salamfereshte علیه السلام
✨صدقه دادن با دست خالی! - عزیزم، کمی صبر کنیم، پول دستم می یاد. - حتما. غم به دلت راه نده. نگران نباش. فقط می خواستم آش نذری بپزم. اشکالی که نداره؟ با همین چیزهایی که داریم - نه چه اشکالی. خدا قبول کنه 🌸هر ماه، سعی می کرد آش نذری برای امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها بپزد. می دانست این آش است که برکت را به زندگی شان می دهد و هر بار که یخچال و ظرفهای حبوبات خانه ته می کشید و کارت خودش و شوهرش نزدیک به صفر می شد، این آش را بار می گذاشت. اما این بار، به اندازه نصف استکان نخود مانده بود و کمی بیشتر لوبیا. عدس هم کم داشت و رشته هم به دویصت گرم نمی رسید. مانده بود چه کند. مصر بود آش را بار بگذارد. 🔹قابلمه متوسطی را پر آب کرد. همان مقدار نخود و لوبیا را درونش ریخت تا بپزد. سبزی آش هم نداشت. یعنی کم داشت. سبزی اسفناج هم کمی. با خود گفت "خب، یک مدل آش جدید می پزم. به برکت و رحمت خدا، ان شاالله که خیلی خوشمزه بشود. ولو شده به دو نفر همسایه هم نذری بدهیم، خودش خوب است." 🔸نزدیک ظهر که دیگر نخود و لوبیاها کاملا پخته بود، سبزی آش و اسفناج را ریخت. فریزر خالی، به صورتش دهن کجی کرد. لبخندی زد که : "حالا تمیزت می کنم. یک دل سیر. خوب شد خالی خالی شدی. " 🌱مشغول سرخ کردن سه چهار پیاز کوچکی که باقی مانده بود کرد. نعنا هم نداشت که نعنا داغ بریزد. به دلش ناراحتی راه نداد. اشکالی ندارد. خدا قبول کند ولو بدون نعنا داغ. من همه داشته هایم را خرجت می کنم خدایا در این نداری. تو کریمی. همین ها را هم خودت داده ای. الحمدلله رب العالمین. 🔹شکر می گفت و بسم الله و صلوات و پیازها را سرخ می کرد. فکری به سرش زد. یاد آش نذری روز تاسوعا افتاد که منزل یکی از دوستان خورده بود. آش آن ها کلم هم داشت. پس کلم هم می شود ریخت. نصف کلمی که در یخچال داشت را برداشت. مجدد خوب شست و بسم الله گویان، خردش کرد. آن را هم در آش ریخت. همان مقدار کم عدس را هم ریخت و آش را هم زد. زیر پیازها را خاموش کرد و منتظر شد تا سبزی ها نیم پز شوند و رشته را بریزد. 🔸آش حاضر شده بود. نمک و ادویه هایش را هم ده دقیقه قبل ریخته بود که خواصش از بین نرود. ظرف هایی که از قبل خریده بود را چید و چهار کاسه نذری، کشید. چند کاسه کوچک هم برای فرزندان و شوهرش کشید. برای خودش هم یک کاسه کوچک که تبرکی بخورد. شوهر و فرزندانش، همان چند کاسه نذری را پخش کردند. خوشحال و متشکر از خداوند، مشغول شستن قابلمه آش شد. 🔹ناهار، آش خوردند و برای شب هم، همان مقداری که از غذای ظهرشان باقی مانده بود. از شوهرش تشکر کرد که باز هم اجازه پختن آش نذری را داده بود و در پخش کردنش کمک کرده بود. تسبیح را برداشت. همان طور که در رختخواب دراز کشیده بود، ذکر الحمدلله می گفت و مطمئن بود که خدا بعد از این صدقه و شکر، باب رحمتش را برایشان بازتر خواهد کرد. 🌺پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: إنَّ الصَّدَقَةَ تَزِيدُ صاحِبَها كَثرَةً ، فَتَصَدَّقُوا يَرحَمْكُمُ اللّه ُ (بحارالأنوار : ج 18 ص 418 ح 2 .) ☘️ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : صدقه، بر روزى و دارايىِ صدقه دهنده مى افزايد . پس ـ خدايتان رحمت كند! ـ صدقه بدهيد . @salamfereshte
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشنوید 🌹جبرئیل اومد به روی سینه عالم نوشت🌹 🌹اول ذی الحجه جشنه توی تالار بهشت🌹 ☘️☘️☘️☘️☘️ 🌹🌹سالروز پر سرور ازدواج آسمانی، حیدر کرار (علیه السلام) و زهرای بتول (سلام الله علیها) مبارک باد🌹🌹 @salamfereshte
از هر چه کم گذاشتی، از او، کم نگذار. اوست که پیمانه ات را پُر می کند. @salamfereshte
🔥 داستانك👇 🔕 در را آرام طوري كه خودم صدايش را نشنوم مي بندم. مگر ميشود از اهن صدا در نيايد به هر حال تقه اي صدا داد. ❄️ پاورچين پاورچين باغچه را در آن هواي سوزناك دي ماه دور ميزنم تا نصف راه حيات را رفته باشم. خدا خدا ميكردم از ديوار صدا در بيايد اما از من نه. به خاطر صاحب خانه يمان. ⏰ كارهايم تا دير وقت طول ميكشد. واويلايم است اگر موقع برگشتن به خانه صدايي از من بشنود. قشقرقي به پا ميكند بيا و ببين. يادم نمي آيد خانه ي پدري ام انقدر جواب پس داده باشم كه الان به اين خانم صاحبخانه جواب پس ميدهم. 👶 چاره اي ندارم. اينجا قيمتش از هر جاي ديگري مناسب تر بود. اگر فرزندم به دنيا بيايد حتما اسبابمان را در كوچه ميريزد. فعلا نمي داند همسرم باردار است. 🌃 آسمان امشب هم پر از خالي است. مگر ميشود در اين هواي آلوده ستاره اي هم ديد؟ حوض را رد ميكنم. چيزي نمانده است كه پله هاي خانه مان را دو تا يكي كنم كه پايم به لگن ايستاده در حيات گير ميكند و با صورت به زمين ميخورد و صدايي بلند مي شود. 💡 چراغ خانه خانم صاحبخانه زود روشن مي شود. خودم را در راه پله ي تاريك مخفي ميكنم.خودش را با دمپايي كه لخ لخ كنان به زمين كشيده ميشود، به لب ايوان مي رساند تا ببيند صدا از چيست. خيلي ناشيانه صداي گربه در مي آورم. او هم پيشته پيشته كنان و لخ لخ كنان به خانه اش باز ميگردد. 😥 نفس حبس شده ام را بيرون مي آورم. دستم را به پيشاني ام ميكشم و به خير گذشت را چند بار در ذهنم تكرار ميكنم. آخر مگر من بي نوا مي توانم با يك خانم آن هم خانمي كه حق صاحب خانگي بر گردنم دارد دهن به دهن شوم و خداي ناكرده كدورتي ايجاد شود. در واقع جراتش را ندارم. 🚪 ميدانم سميرا در را از داخل قفل ميكند. كليد را بر در مي اندازم و در را باز ميكنم. گرماي مطبوع داخل خانه به صورتم مي خورد و تمام فكر هاي چند لحظه قبلم را تبخير ميكند. دود مي كند و به هوا ميفرستد. 🤕 سميرا با سري بسته شده و حالي خموده سلامي ميكند. بسته هاي خريد را بالاي سرش ميگذارم و مژده خريدن انار هاي سرخ را كه امروز با كلي بي قراري سفارششان را داده بود، مي دهم. لبش به لبخندي باز مي شود. و تشكري ميكند. 🛍 بسته ها را به آشپزخانه ميبرم. بسته انار را باز ميكنم. اناري كه از همه خوش رنگ تر است را برميدارم و مي شورم. با حوصله باز ميكنم و دانه دانه ميكنم و در ظرفي بلورين ميگذارم. چند دانه اش را ميخورم. 😋 حسابي ترش است.از همان جا از سميرا مي پرسم: -انارش ترشه سميرا. ميخواي نمك بزنم؟ -نه عليرضا همين جوري ترش ميخوام. 🍧 خودم را بالاي سرش مي رسانم و كاسه بلورين پر از انار دانه شده را دستش مي دهم. ذوق زده آرام بلند ميشود و كاسه را با تشكري از من ميگيرد. 🤐 حالا كه سميرا حال خوشي ندارد، بايد بيشتر مراعات زن صاحبخانه را بكنم تا خداي نكرده بگو مگويي پيش نيايد و حالش را نامساعد تر كند. چند ماهي بيشتر نيست. فوق فوقش شش ماه. 😅 در دلم ميخندم و به خودم ميگويم: -شش ماه، پاورچين پاورچين رفتن در حيات خانه، راه رفتن اصلي را از يادت نبرد؟ 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 امام على علیه السلام :سِتّةٌ لا یُمارَونَ : الفَقیهُ ، و الرّئیسُ ، و الدَّنیُّ ، و البَذیُّ ، و المَرأةُ ، و الصَّبیُّ. (غرر الحکم .5634) امام على علیه السلام : شش کس اند که با آنها مجادله نشاید: فقیه، رئیس، فرومایه، بد زبان، زن و کودک. 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 @bevaghteshahtoot
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎راز فراموش نکردن سردار سلیمانی توسط رهبر انقلاب ✨با خواندن آیت الکرسی و صلوات و سوره ای قرآن و ... هدیه ای نثار سردار عزیزمان و تمام شهدای اسلام می کنیم. 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین🌹 @salamfereshte
🌸پرسش مخاطبان: 👈📌دیگه رمان ننوشتید؟ نمی گذارید؟ ✍️چرا. یک عدد 😁رمان یا به عبارت دیگر، در دست است که مراحلی از اون رو طی کردم و ان شاالله دعا بفرمایید هر چه زودتر به مرحله نگارش و انتشار برسد و ادامه ماجراها 🍀🌼🍀🌼🍀 👈📌حالا تا رمان بعدی تون، داستان کوتاه چی؟ داستانک خوبه ها. اما ما از اون داستان های دنباله دار خیلی دوست داریمم 🙏ممنونم از اینکه نظراتتون رو مطرح می کنین.. چشم. داستان دنباله دار هم می گذارم ان شاالله به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.. خدایا توفیق خدمت را به همه مان بده و رضایت مولا را شامل حالمان کن.. ، داستان کوتاه حدود 8 تا 9 قسمتی است فعلا البته! که ان شاالله قرار است برایتان بگذارم.. از صبوری و دعاهایتان سپاسگذارم. 🌹خدایا، قلب و دل همه مخاطبان کانال سلام فرشته را پر از نور و برکت و رحمت های خاصه ات قرار ده و دلشان پر ا زمحبت های خاصت بگردان.. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 @salamfereshte
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸و خدایی که در این نزدیکیست ...🔸 نگاه کردن به دریا عبادت است. نظر به طاووس هم عبادت است! شما اگر توی جانمازتان یک پر طاووس داشته باشید، نگاهش کنید، کنید که عیبی ندارد! من وقتی مثل شما بودم، از [قبرستان] شیخان می بردم به حجره ام. نگاهش می کردم. توی این گلها خدا را شناختم. اشک می ریختم. این پُر می شد از اشک! با خودم می گفتم این نقاشی را از دور نمی شود کرد! این رنگ را از دور نمی شود زد! او که نقاشی اش کرده، تویش بوده! من از اینجا فهمیدم که خدا درون اشیاء است. یک وقتی مدرسه‎ی خان بودم. تدریس می کردم. هنوز هم معمّم نشده بودم. اداره اوقاف آمده بود گُل‎کاری کرده بود در مدرسه‎خان و گل میخک کاشته بود. یک بود که من ایستاده بودم پایش! خیلی هم برای وقتم ارزش قائل بودم. مثلاً روزی ده تا درس می دادم و چند تا درس می خواندم و کار می‎کردم. پای این گل شاید خیره شده بودم! نفهمیدم کِی ایستادم و کِی رد شدم! @haerishirazi
👌 امروز کتابخوانی و علم آموزی .نه تنها یک وظیفه ی ملی که یک واجب دینی است . 💫آیت الله خامنه ای حفظه الله💫 🌦 @bevaghteshahtoot
🔸قدم اول برای رسیدن به حال خوش معنوی چیست؟ 🔸آیا اشک، همیشه نشانۀ حال خوش معنوی است؟ 🌼 راه‌های رسیدن به حال خوش معنوی و نشاط زندگی (ج۶) 🔻 معمولاً اگر کسی در عبادتش خیلی گریه کند، مردم می‌گویند «او حال خوش معنوی دارد» درحالی‌که هر گریه‌ای نشانۀ حال خوش معنوی نیست؛ این گریه باید ناشی از یک قلب شاد باشد. 🔻 در واقع، مردم حال خوش معنوی را مساوی با «غم معنوی» می‌دانند؛ نه یک «شادیِ عمیق»! درحالی‌که حال خوش معنوی، به داشتن یک سلسله شادی‌های بسیار عمیق و معنادار، وابسته است! 🔻 حال خوش معنوی می‌تواند با اشک و گریه توأم باشد، اما این گریه ناشی از غم نیست، بلکه مثل گریۀ بچه‌ها، گریۀ بدون غم و غصه است. چرا بچه‌ها سرزنده‌ و سرحال هستند؟ چون نگران فردا نیستند و مطمئن هستند که هروقت گرسنه شدند، پدر و مادر برایشان غذا می‌آورند. 🔻 حال خوش معنوی یعنی «اطمینان» و «نداشتن نگرانی»! قدم اول برای رسیدن به حال خوش معنوی این است که به خدا اطمینان پیدا کنی. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنی اینکه با ذکر خدا آرام شو، تا نگرانی‌هایت برطرف شود. 🔻 حال خوش معنوی وجوه مختلفی دارد که تهِ همه‌اش شادی و سرور است؛ یکی «نداشتن نگرانیِ بیهوده»، یکی «داشتن حالت شکر» و یکی هم «دیدن و درک زیبایی‌هایی که خدا آفریده است» 🔻 حال خوش معنوی یعنی پناه‌جویی به خدا و لذت بردن از اینکه احساس کنی در پناه خدا هستی! این لذت- از یک مرحله‌ای به بعد- اشک آدم را هم جاری می‌کند. 👤علیرضا پناهیان 🚩مسجد امام‌صادق(ع) - ۹۶.۳.۱۱ 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/3976 @Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ✅یکی از شئون عاقبت به خیری «نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب» است. والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری همین است. والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکّان انقلاب را به دست دارد. @salamfereshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺همیشه اشک‌هایش را با چادر من پاک می‌کرد همسر شهید مدافع حرم محمد جعفر حسینی خاطره‌ای را نقل می‌کند راجع به آخرین روزهای زندگی او، خاطره‌ای که او را به یاد شب‌های روضه می‌اندازد، شب‌هایی که محمد جعفر، اشک‌هایش را با چادر او پاک می‌کرد. #ملازمان_حرم گفت‌وگویی است ساده و صمیمی با همسران و فرزندان شهدای مدافع حرم ⏰پنجشنبه‌ها ساعت ۱۸:۳۰ از شبکه افق ⏯ فایل کامل‌این قسمت در یوتیوب: https://youtu.be/pCnAsElASio ⏯ فایل کامل‌این قسمت در آپارات: https://aparat.com/v/urKsm 🆔 @ofogh_tv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نظام تربیتی پروردگار عالم چگونه است؟ ➕توصیه امام صادق(ع) در مورد تربیت فرزند که اکثر والدین آن را نمیپذیرند! @Panahian_ir‌
▪️سالروز شهادت پنجمین اختر آسمان امامت و ولایت، حضرت امام باقر علیه السلام تسلیت باد. ▪️ ✨خدایا، به برکت صاحب امروز، معرفت مان را به خداوند، توحید محوری مان را، باور های قلبی مان را به وحدانیت و ربوبیت الهی، بالاتر ببر و به سر حد کمال برسان.. ✨ ✨خدایا ما را در شناخت خود، یاری بفرما✨ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین @salamfereshte
▪️خطبه تاریخی امام باقر(علیه‌السّلام) در کاخ هشام‌بن‌عبدالملک ... شما خواهید رفت و خداوند دولت دائمی را برای ما اهل‌بیت مقدر کرده است... 🌱 حرفهای [هشام و اطرافیان او] که تمام شد، حضرت از جا بلند شد ایستاد بنا کرد خطبه خواندن. اصلاً انگاری که مخاطب او هشام و این چهار تا آدم بی‌ارزشی که اینجا نشسته‌اند نیستند؛ گویا دارد با تاریخ حرف میزند. ✨حمد و ثنای الهی را به جا آورد، با یک بیان خیلی جالبی از اینجا شروع کرد: اَیُّهَا النّاس؛ نمیگوید ای حاضران، ای برادران، ای مؤمنان؛ [میگوید] ای مردم! اصلاً خطاب گویا که به این جمع معدودی که اینجا نشسته‌اند نیست. 💥اینَ تَذهَبون؛ کجا میروید؟ و اَینَ یُرادُ بِکُم؛ شما را کجا میبرند؟ مقصد شما چیست، کجا است؟ اصلاً این حرکت شما به سوی کدام مقصد است؟ چه می کنید؟ سردرگمیِ اینها را مشخّص می کند؛ بی‌اختیاریِ اینها را مشخّص می کند. 🍃بنا هَدَی اللّهُ اَوَّلَکُم؛ خدا به وسیله‌ی ما بود که گذشتگان شما را هدایت کرد. ☘️ و بِنا یَختِمُ آخِرَکُم؛ مُهر خاتمه‌ی شماها را به وسیله‌ی ما خدا خواهد زد؛ یعنی بالاخره ما خواهیم ماند و شما خواهید رفت. 🍃فاِن یَکُن لَکُم مُلكٌ مُعَجَّلٌ فَاِنَّ لَنا مُلکاً مُؤَجَّلا؛ اگر شما چهار روز یک حکومت زودگذری را غصب کردید و دارا شدید، بدانید که یک دولت دائمی و مستدامی را خدای متعال برای ما مقدّر کرده. 📚گزیده‌ای از بیانات آیت‌الله خامنه‌ای درباره زندگی امام باقر(علیه‌السّلام)، ۱۳۶۱/۰۷/۰۲ @salamferehte علیه السلام
🌹للَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ 🌹 ☘️وإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ ☘️ ✨فاعْبُدْهُ ✨ 💧وتَوَكَّلْ عَلَيْهِ 💧 🌸 ومَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ🌸 🌱🌼🌱🌼🌱 🌹ﻧﻬﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﺩﺍﻧﺶ ﺧﺪﺍﺳﺖ ، 🌹 ☘️ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ; ☘️ ✨ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻨﺪﮔﻲ ﻛﻦ ✨ 💧ﻭ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﻮﻛﻞ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ،💧 🌸 ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺑﻲ ﺧﺒﺮ ﻧﻴﺴﺖ🌸 📚سوره هود، آیه 123 @salamfereshte
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊‍ 🎙🌸استاد آيت الله 🌺 رنگ دعای عرفه، رنگ توبه و انابه ✨ خدایا 🍀خضوع و خشوع را در قلب ما بباران که امروز را با دلی شکسته و چشمانی اشک بار، به سمت تو آییم @salamfereshte
🔻انتشار برای نخستین بار؛ گزیده‌ای از بیانات رهبرانقلاب درباره دعای عرفه 🔰هر کس دعای عرفه را تا آخر بخواند متحول میشود 💠رهبرانقلاب: دعای عرفه‌ی امام حسین پُر از معارف است؛ یعنی واقعاً این را من با قاطعیّت به شما عزیزان عرض میکنم و بپذیرید که هر کسی مثلاً دعای عرفه را با توجّه به معنایش بخواند، از وقتی که این دعا را شروع میکند به خواندن تا به آخرش برسد، بکلّی تغییر میکند [نسبت] به آن آدمی که قبل از خواندن دعا بود؛ ولو دَه‌بار قبلاً خوانده باشد این دعا را؛ این جور معارفی در این دعاها هست. دعاهای صحیفه‌ی سجّادیّه همین‌ جور است؛ دعاهای صحیفه‌ی سجّادیّه درس زندگی است؛ در همین دعاهایی که حضرت به حسب ظاهر، با گردن کج نشسته‌اند، گریه کرده‌اند و این دعا را خوانده‌اند، منش سیاسی یک آدم سیاستمدار در دنیای امروز فهمیده میشود؛ یعنی همان هویّت لازمِ یک انسان والای با شخصیّتِ قویّ فعّالِ پیشرو که در همه‌ی زمینه‌ها میتواند چنین آدمی پیش برود؛ در علم، در سیاست، در صنعت، در جنگ، در همه چیز. تمام این [دعاها] این هویّت را به انسان میبخشد. ۱۳۷۹/۱۰/۲۷ 💻 @khamenei_maaref
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمام لحظاتتان پر از نور باشد الهی ❇️ مهم‌ترین مهارت معنوی استاد پناهیان @salamfereshte
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
عظمت روز عرفه در کلام حجت الاسلام عالی 🌸برای همدیگر دعا و استغفار کنیم @salamfereshte
🌱در عید قربان یک قدردانی بزرگ الهی نهفته است از پیامبر برگزیده‌ی حضرت حق، حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) که آن روز ایثار کرد. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. او در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار، در دوران پیری به او داده بود؛ که فرمود: «الحمد للَّه الّذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق» (۱). خدای متعال این دو پسر را در دوران پیری، لابد بعد از یک عمر انتظار و اشتیاق، به این پدر داده بود؛ امید فرزند هم دیگر بعد از آن نداشت. 🌺سید شهیدان همه‌ی عالم، حضرت اباعبداللَّه‌الحسین (علیه الصّلاة و السّلام) - که خود مظهر ایثار و مظهر شهادت است - در دعای شریف عرفه از این حادثه یاد میکند؛ «و ممسک یدی ابراهیم عن ذبح ابنه بعد کبر سنّه و فناء عمره»؛ این در دعای مبارک امام حسین در عرفه است که دیروز مؤمنین موفق شدند، این دعا را خواندند. 🌼این ایثار و این گذشت، یک نماد است برای مؤمنانی که میخواهند راه حقیقت را، راه تعالی را، راه عروج به مدارج عالیه را طی کنند. بدون گذشت، امکان ندارد. همه‌ی امتحانهائی که ما میشویم، در واقع نقطه‌ی اصلیاش همین است؛ پای یک ایثار و یک گذشت به میان می‌آید. گاهی گذشت از جان است، از مال است؛ گاهی گذشت از یک حرفی است که کسی زده است، میخواهد با اصرار و لجاجت پای آن حرف بایستد؛ گاهی گذشت از عزیزان است؛ فرزندان، کسان. 🌹امتحان یعنی عبور از وادی محنت. یک محنتی را، یک شدتی را جلوی پای یک انسانی یا یک ملتی میگذارند؛ عبور از این محنت، امتحان است. اگر توانست عبور کند، به آن منزل مقصود میرسد؛ اگر نتوانست - نتوانست استعداد مندرج در وجود خود را بروز دهد، نتوانست بر هوای نفس غالب بیاید و عبور کند - میماند؛ امتحان این است. 🌸امتحان الهی برای این نیست که خدا ما را بشناسد، ببیند ما در چه وزنی، در چه حدی هستیم؛ خود امتحان در حقیقت یک گام است به سوی مقصد. من و شما که امتحان میشویم، معنایش این است که اگر توانستیم از این شدت و از این محنت عبور کنیم، یک وضع جدیدی، حیات جدیدی، مرحله‌ی جدیدی را به دست میآوریم. ✍بیانات مقام معظم رهبری در عید سعید قربان،اصفهان،سال۱۳۸۹ @bevaghteshahtoot
به زودی... ☘️ولَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ☘️ 🌹 فتَرْضَىٰ 🌹 🌱🌼🌱🌼🌱 ☘️و پروردگار تو به زودی به تو چندان عطا کند☘️ 🌹که تو راضی شوی🌹 📚سوره ضحی/ آیه 5 @salamfereshte
💥احترام💥 = چقدر تو زن زلیلی پسر. ی کم جنم داشته باش. زورش می کردی بیاد. + اختیار دارید باباجان. زن ذلیل چیه؟ من زهرا رو خیلی دوست دارم 🔹زهرا از اتاق بیرون می آید. پدرشوهرش، سرش فریاد می کشد: =بیشعو... چرا به سعید گفتی نمی یای بیرون؟ ی بیرون اومدن اینقدر سخته؟ 🔸زهرا نگاهی به مادرشوهر و خواهرشوهر و شوهرش انداخت. از عمق وجودش خجالت کشید و چیزی نگفت. شوهرش هم چیزی نگفت. مادر شوهرش هم چیزی نگفت. خواهرشوهرها که انگار، زبان در کام نداشتند و هیچ، نگفتند. پدر شوهرش از جا برخاست و به اتاق دیگر رفت. 🔻فضا سنگین شده بود. دل شکسته و لرزیده زهرا از شنیدن آن فحش و فریاد پدر شوهر سر گفتن نظرش، آن هم به صورت خصوصی، در قالب اشک، از چشمانش فرو ریخت. گوشه ای نشست. اشک هایش فرو می ریخت. بی صدا. خواهر شوهر کنارش نشست. از او کوچک تر بود و دست نوازشی به پشتش کشید. هیچ حرفی برای گفتن نداشت. شوهرش معلوم نبود کجاست. مادر شوهر به اتاق رفته بود که در اتاق باز شد: = نشستی آبغوره گرفتی؟ خاک... اونقدر گریه کن که چشات در آد. 🔸زهرا هیچ نگفت. پدر شوهر، در اتاق را بست. زهرا آرام برخاست و از در، بیرون رفت. طبقه زیرزمین. همان جا که شوهرش رفته بود. گوشه ای نشسته بود. زهرا که آمد، از جا برخاست و سرش را نوازش کرد. در آغوش گرفت و از رفتار پدر، عذرخواهی کرد. زهرا گفت: - حرف های خصوصی مرا گذاشته ای کف دست پدر؟ 🔻و اشکش ریخت. ادامه داد: - تو از من نظر پرسیدی. منم نظرم رو گفتم. مخالف بودی یا دوست داشتی بریم بیرون می گفتی. من هم می یومدم. 🔹🔸🔻🔹🔸🔻🔹 🔹بعدها هر وقت این صحنه تلخ جلو چشمش می آمد، یاد جمله شوهرش می افتاد و دلش از التهاب یادآوری آن صحنه، آرام می شد.: + بابا معتقده گربه رو دم حجله باید کشت و از اینکه من به نظرت احترام گذاشتم، برداشت کرده بود که شما داری به من زور می گی. در حالی که این طور نبود. نظرت همیشه برای من محترمه زهرا جان. @salamfereshte