بسم الله #ریحان ۴۵
غزل *«همه زیبائی توست»*
🔸
⭕ دیوان فیض کاشانی، غزل ٨۴👇
⚡نُـهفلک چرخزنان یکسر سودائی توست
⚡بیخود افتاده زمین یک تن شیدائی توست
⚡جز تماشای جمال تو، تماشایی نیست
⚡هر که حیرانِ جمالیست تماشائی توست
⚡هر که افراخت به دعوای نکویی کردن
⚡گر بود راست، همان سایهی زیبائی توست
⚡سروقدان که به بالایی بالا بالند
⚡آن ز بالای، برازندهی بالائی توست
⚡هر گلی را که بود رنگ درین گلشن و بوی
⚡شمّهای از گل خود رستهی زیبائی توست
⚡از ازل تا به ابد بینشِ هر بینایی
⚡همه یک بینش و در پردهی بینائی توست
⚡هر کجا رسم توانایی و دانائی هست
⚡نور داناییِ تو، زور توانائیِ توست
⚡هر چه را در دو جهان نورِ هویدائی توست
⚡همه یک ذره ز خورشیدِ هویدائی توست
⚡سرّ پنهان شدن روح و نهان بودن تو
⚡رمز پیدا شدن قالب پیدائی توست
⚡بنده خود کیست که خود رأی بود در کاری
⚡لاف خودرائی ما، پرتو خودرائی توست
⚡بهسزای تو نکردیم دمی بندگیت
⚡آنچه آن هست سزاوارِ تو، آقائی توست
⚡فیضِ خود را تو به «کردارِ خوش» آراسته کن
⚡حُسنِ گفتار، نه در خوردِ خودآرائی توست
#شعر
#فیض_کاشانی
🔸
🌸 کانال «روح و ریحان؛ اشعار الهی»
🌸 t.me/Elaahy
@Salehi786
بسم الله #ریحان ۴۶
غزل *«دیدار دوست»*
🔸
⭕ دیوان حافظ، غزل ٢٩٩ (بهمراه گزیده شرح علامه طباطبایی از جمال آفتاب، ج۶ ص۹۷_١٠۴)👇
⚡مَـنَـم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز
⚡چه شُـکـر گویـمَـت، ای کـارسـازِ بـنـدهنـواز!
⚡نیازمندِ بلا گو: رخ از غبار مَشـوی
⚡که کیمیـای مُراد است، خاکِ کـوی نیاز
⚡به یک دوقطره که ایثار کردی، ای خواجه
⚡بَسـا که در رخِ دولت، کنی کرشمه و ناز
📌 *اى خواجه! این قطرات اشک چشم تو بود که عنایت دوست را به تو معطوف داشت. از ایثار سرشک دیدگان مضایقه منما تا هموارهات بپذیرد. در جایى مىگوید* :
*«دل سنگین تو را، اشک من آورد به راه*
*سنگ را، سیل توانَد به رَهِ دریا بُرد»*
⚡طهارت اَر نَــه به خونِ جگر کند عاشـق
⚡به قول مُفتیِ عشقَش، درست نیست نماز
📌 *آرى، این صبرِ عاشقِ صادق بر مشکلات و ابتلائات است که به او صفا مىبخشد، و این آتش هجران است که وى را شایسته پذیرش معشوق قرار داده و از هر گونه شرک جلىّ و خفىّ پاکیزه مىگرداند. منظور حافظ از «مفتى عشق» ، رسول الله (صلى الله علیه و آله)، و یا یکى از معصومین (علیهم السلام) میباشند که عاشق دوست را امر به صبر و تحمّل مشقّات نمودهاند.*
⚡ز مشکلات طریقت عِنان مَتاب ای دل
⚡که مَردِ راه نیندیشد از نشیب و فراز
⚡در این مقامِ مجازی بجز پیاله مگیر
⚡در این سراچهی بازیچه غیر عشق مباز
(سراچهی بازیچه: حیات دنیا و آنچه در آن است جز مجاز و خیال و بازیچه و لهو و لعب نیست: اعلَموا أَنَّمَا الحَياةُ الدُّنيا لَعِبٌ وَلَهوٌ وَزينَةٌ وَتَفاخُرٌ بَينَكُم وَتَكاثُر... - حدید٢٠- که راه نجات از آن تنها عشق خداست).
📌 *مردان خدا مقصود از عالم هستى را توجه و عشق به حضرت حق مى دانند.*
*«عاشق شو، ار نه روزى، کارِ جهان سرآید*
*ناخوانده نقشِ مقصود، از کارگاه هستى»*
*آن کس که در این مقام مجازى، مشغول ذکر و مراقبه حضرت دوست شد، و به عشق و محبّت او پرداخت، از نفحات الهى بهرهمند گردید. ذکر خدا، لذّت محبّین و عاشقان مى باشد: «ألذِّکْرُ لَذَّةُ المحُبّینَ»، [«يَا عِيسَى، أَسْمِعْنِي لَذَاذَةَ نُطْقِكَ بِذِكْرِي» (ای عیسی ع، «لذت سخن گفتنت به ذکر من» را به سمع من برسان)].*
⚡من از نسیمِ سخنچین چه طَرف بربندم
⚡چو سَروِ راست در این باغ نیست محرمِ راز
⚡اگرچه حُسنِ تو از عشقِ غیر مُستغنى است
⚡من آن نِیَــم که از این عشــقبازى آیَم باز
📌 *محبوبا! جمالت در زیبایى یکتاست و بىنیاز از آنى که چون منى به تو عشق ورزم؛ ولى چگونه مى توانم از عشقت دست کشم اگر توام نخواهى. در جایى مىگوید:
حُسن تو همیشه در فزون باد!
رویت همه ساله لاله گون باد!
اندر سر من، هواىِ عشقت
هر روز که هست، در فزون باد!*
⚡به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
⚡که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
⚡فکند زمزمهی عشق در حجاز و عراق
⚡نوای بانگ غزلهای حافظ از شیراز
⚡غزلسُرایىِ ناهید صَرفهاى نَــبَـرَد
⚡در آن مقـام که حافظ برآورد آواز
#شعر
#حافظ
🔸
🌸 کانال «روح و ریحان؛ اشعار الهی»
🌸 t.me/Elaahy
@Salehi786
بسم الله #ریحان ۴۸
🔸
☀️ *اى آفتاب رويت هر سو فكنده تابى*
💥 *وى از فروغ مهرت هر ذره آفتابى*
⚡از كيست قد و رويت، چون نيست غير تو كس
⚡ هر لحظه در لباسى، هر لمحه در نقابى
⚡ساقى و باده چون نيست الا يكى، پس از چه
⚡ در هر طرت فتاده، مستى است از شرابى
⚡دست تو در گل ما، مهر تو در دل ما
⚡ نوريست در كلامى، گنجى است در جوابى
⚡چون كس نبود جز تو در عرصه دو عالم
⚡ كز وى كنى سؤالى، او را دهى جوابى
⚡در آينه نظر كرد، روى تو ديد خود را
⚡با خويشتن درآمد، هر لحظه در عتابى
⚡با عكس خويش مىگفت هر ساعتى حديثى
⚡ با نقش خويش مىكرد، هر لمحهای خطابى
⚡غير تو نيست اما هستى همىنمايد
⚡ چون پيش چشم تشنه، در باديه سرابى
⚡اى آفتاب تابان، در مغربى نظر كن
⚡ كز روى توست عكسى، وز مهر توست تابى
📌دیوان شمس مغربی، غزل ١٧١
🔸
🌸 کانال «روح و ریحان؛ اشعار الهی»
🌸 t.me/Elaahy
🔸
@Salehi786
بسم الله #ریحان ۴٩
🔸 غزل عارفانه *«ساقی نامه»*
📌بخشی از شعر جناب رضیالدین آرتیمانی
🔸
الهی به مستان میخانهات
بعقل آفرینان دیوانهات
به دُردی کش لجهٔ کبریا
که آمد به شأنش فرود «انّما»
[ اشاره به آیهی ولایت در شأن امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : « *إِنَّمَا* وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُون» (المائده، ۵۵) ]
به دُرّی که عرش است او را صدف
به ساقی کوثر، به شاه نجف
به نور دل صبح خیزان عشق
ز شادی به انده گریزان عشق
به رندان سر مست آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راه دل
به اندهپرستان بی پا و سر
به شادی فروشان بی شور و شر
کزان خوبرو، چشم بد دور باد
غلط دور گفتم که خود کور باد
بشام غریبان، به جام صبوح
کز ایشانست شام و سحر را فتوح
که خاکم گل از آب انگور کن
سرا پای من آتش طور کن
خدا را بجان خراباتیان
کزین تهمت هستیم وارهان
به میخانهٔ وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هر جا شدم سر به سنگ آمدم
بیا ساقیا می بگردش در آر
که دلگیرم از گردش روزگار
مِئی ده که چون ریزیش در سبو
بر آرد سبو از دل آواز هو
از آن می که گر عکسش افتد بهجان
توانی بجان دید حق را عیان
از آن می که چون ریزیش در سبو
بر آرد سبو از دل آواز هو
مِئی از منی و توئی گشته پاک
شود جان، چکد قطرهای گر به خاک
بیا تا سری در سر خم کنیم
من و تو، تو و من، همه گم کنیم
چو ساقی همه چشم فتان نمود
به یک نازم، از خویش عریان نمود
بیا ساقیا، می بگردش در آر
که می خوش بود خاصه در بزم یار
مئی بس فروزانتر از شمع و روز
می و ساقی و بادهٔ جام سوز
می صاف ز الایش ما سوی
ازو یک نفس تا بعرش خدا
مِئی کو مرا وارهاند ز من
ز آئین و کیفیت ما و من
از آن می حلال است در کیش ما
که هستی وبال است در پیش ما
مئی را که باشد در او این صفت
نباشد بغیر از مِیِ معرفت
کنی خاک میخانه گر توتیا
خدا را ببینی بچشم خدا
به میخانه آی و صفا را ببین
ببین خویشتن را خدا را ببین
تودر حلقهٔ میپرستان در آ
که چیزی نبینی بغیر خدا
بگویم که از خود فنا چون شوی
ز یک قطره زین باده مجنون شوی
بشوریدگان گر شبی سر کنی
از آن می که مستند لب تر کنی
جمال محالی که حاشا کنی
ببندی دو چشم و تماشا کنی
نیاری تو چون تاب دیدار او
ز دیدار رو کن به دیوار او
توانی اگر دل، دریا کنی
تو آن دُر یکتایْ پیدا کنی
ندوزی چو حیوان نظر بر گیاه
بیابی اگر لذت اشک و آه
بیا تا بساقی کنیم اتفاق
درونها مصفا کنیم از نفاق
بیائید تا جمله مستان شویم
ز مجموع هستی پریشان شویم
چو مستان بهم مهربانی کنیم
دمی بیریا زندگانی کنیم
بگرییم یکدم چو باران بهم
که اینک فتادیم یاران زهم
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست
سراسر جهان گیرم از توست بس
چه میخواهی آخر از این یکنفس
در این عالم تنگتر از قفس
به آسودگی کس نزد یک نفس
مرا چشم ساقی چو از هوش برد
چه کارم به صاف و چه کارم به دُرد
صبوح است ساقی برو می بیار
فتوح است مطرب دف و نی بیار
به می گرم کن جان افسرده را
که مِیْ زنده دارد تن مرده را
مگو تلخ و شور آب انگور را
که روشن کند دیدهٔ کور را
بده ساقی آن آب آتش خواص
که از هستیم زود سازد خلاص
بهمن عشوهی چشم ساقی فروخت
که دین و دل و عقل را جمله سوخت
چو من گر ازین می تو بی من شوی
بگلخن درون رشک گلشن شوی
به می هستی خود فنا کردهایم
نکرده کسی آنچه ما کردهایم
الهی به آنان که در تو گماند
نهان از دل و دیدهٔ مردماند
نگه دار این دولت از چشم بد
بکش مد اقبال او تا ابد
همیشه چو خور گیتی افروز باد
همه روز او عید نوروز باد
شراب شهادت بکامش رسان
بجد علیه السلامش رسان
رضی روز محشر علی ساقی است
مکن ترک مِیْ تا نَفَس باقی است
🔸
📌 متن کامل شعر👇
🌐 ganjoor.net/razi/saghiname
📌 #شعر_صوتی بخشی از غزل👇
🌐 https://eitaa.com/salehy/2895
🔸
🌸 کانال «روح و ریحان؛ اشعار الهی»
🌸 t.me/Elaahy
🔸
@Salehi786
صالحی - ارتباط کاربران
🔸 #شعر در مدح مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) #PDF 🔻شعر از #فؤاد_کرمانی 🔸 ⚡نه مراست قدرتِ آنکه
.
بسم الله
#ریحان ۳۴
🔸 مدح مولا
🔸 یکی از زیباترین اشعاری را که در مدح مولانا امیرالمومنین علی (علیه السلام) سروده شده این #شعر مرحوم #فؤاد_کرمانی است
🔻دیوان اشعارشان:
https://eitaa.com/SalehiApps/734
🔈 صوت این شعر ملکوتی با نوای زیبای آقای کریمی
https://eitaa.com/salehy/3883
🔸
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم ، صفتِ کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین ، همه در جمالِ تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی
نَبَرَد به وصف تو ره کسی ، مگر از مقالِ تو یا علی
هله ای مُجلّیِ عارفان ، تو چه مطلعی تو چه منظری
هله ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری
که ندیدهام به دو دیدهام ، چو تو گوهری چو تو جوهری
چه در انبیا چه در اولیا ، نه تو را عدیلی و هم¬سَری
به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی
توئی آنکه غیر وجود خود ، به شهود وغیب ندیدهای
همه دیدهای نه چنین بود شه من تو دیدهی دیدهای
فَقرات نفس شکستهای ، سُبحاتِ وَهم دریدهای
ز حدودِ فصل گذشتهای ، به صعودِ وصل رسیدهای
ز فنای ذات به ذاتِ حق ، بُوَد اتّصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف
ز بیانِ وصف تو هر کسی ، رقم گمان زده مختلف
همه گفتهاند و نگفته شد ، ز کتابِ فضل تو یک الف
فصحای دهر به عجز خود ، ز ادایِ وصف تو معترف
بُلَغای عصر به نطقِ خود ، شدهاند لالِ تو یا علی
تو که خلق هیئت متصل، کنی از عناصر منفصل
تو که از طبیعت آب و گل، بدر آوری صنم چِگِل (۱)
تو که مینهی دل معتدل بمیان تودهی آب و گل
زنم اعتدال ترا مَثَل بکدام خلقت معتدل
که بر اعتدال تو مستدل بود اعتدال تو یا علی
تو ز وصف خلق منزهی، که رسیدهئی بکمال ربّ
ملکوتیان جبروتیان همه از کمال تو در عجب
که کند چو عقل تو نفس را، به بساط علم و عمل ادب
احدی ز خلق ندیدهام که بجای خصم کُشَد غضب
متحیرم متفکرم همه در خصال تو یا علی
تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین
تویی آن که از کُشِفَ الغطا ، نشود زیاده تورا یقین
شده از وجودِ مقدّست ، همه سرّ کَنزِ خفا مبین
ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی ، بزن بدلیل این
که به نورِ حق شده منتهی ، شرفِ کمال تو یا علی
تو همان درخت حقیقتی ، که در این حدیقهی دنیوی
أنا ربّکم تو زنی و بس ، به لسان تازی و پهلوی
ز بروق نورِ تو مُشتعل ، شده نارِ نخلهی موسوی
ز تو در لسانِ موحّدین ، بُوَد این ترانهی معنوی
که انا الحق است به حقِّ حق ، ثمرِ نهالِ تو یا علی
تویی آن تجلّیّ ذوالمنن ، که فروغ عالم و آدمی
ز بروز جلوه ماخلق ، به مقام و رتبه مقدّمی
هله ای مشیّتِ ذاتِ حق ، که به ذات خویش مُسلّمی
به جلالِ خویش مُجلّلی ، ز نوالِ خویش مُنعّمی
همه گنج ذاتِ مقدّست ، شده مُلک و مآلِ تو یا علی
چو بآب زندگی از قدم گل ممکنات سرشته شد
همه راز کلک منیع حق رقم ممات نوشته شد
احدی ز موت نشد رها بحیات اگر چه فرشته شد
ز بشر مقام تو شد اجل که اجل بتیغ تو کشته شد
توئی آنکه مرگ نبرده جان ز صف قتال تو یا علی
تو چه بندهای که خدائیت ، ز خداست منصب و مرتبت
رسدت ز مایهی بندگی ، که رسی به پایهی سلطنت
احدی نیافت ز اولیا ، چو تو این شرافت و منزلت
همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت
شده ختم دورهی عِلم و دین ، به کمالِ آل تو یا علی
تو همان مَلیکِ مُهَیمنی ، که بهشت و جنّت و نه فلک
پیِ جستجوی تو سالکان ، به طریقت آمد یک به یک
شده ذکرِ نام مقدّست ، همه وِردِ اَلسنهی مَلَک
به خدا که احمدِ مصطفی ، به فلک قدم نزد از سَمَک
مگر آنکه داشت در این سفر طلبِ وصالِ تو یا علی
تویی آنکه تکیهیِ سلطنت ، زدهای به تخت مؤبّدی
ز شکوه شأن تو بر مَلا، جَلَواتِ عِزِّ ممجّدی
به فرازِ فرقِ مبارکت، شده نصب تاج مُخلّدی
متصرّف آمده در یَدَت ، ملکوتِ دولتِ سرمدی
تو نه آن شهی که ز سلطنت ، بود اعتزالِ تو یا علی
🔸
توئی آنکه هستی ما خَلَق، شده بر عطای تو مستَدَل
ز محیط جود تو منتشر قطرات جان رشحات دل
به دلِ تو چون دل عالمی، دل عالمی شده متصل
نه همین منم ز تو مشتعل نه همین منم بتو مشتغل
دل هر که مینگرم در او بود اشتعال تو یا علی
به می خُمِ تو سرشته شد، گِل کاس جانِ سبوکشان
به پیالهی دلِ عارفان، شده تُرک چشمِ تو میفشان
ز رَحیقِ جام تو سرگران، سر سرخوشان، دل بیهُشان
نه منم ز بادهی عشق تو، هله مست و بیدل و بینشان
همه کس چشیده به قدرِ خود ، ز میِ زُلالِ تو یا علی
ز بقای مُلک و زوال او، نرسد بجاه تو منقصت
که بس است همت بنده را چو رسد به دولت معرفت
بلی آنچه بنده طلبکند، دهدش خدای ز مکرمت
نشد از خدای تو موهبت بتو گر خلافت و سلطنت
ز خدا نبوده بجز خدا ، طلب و سؤال تو یا علی