لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلًا ۖ كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَىٰ أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ
از بنیاسرائیل تعهدِ محکم گرفتیم و پیامبرانی بهسویشان فرستادیم. هر بار که پیامبران چیزی برایشان میآوردند که باب میلشان نبود، عدهای را دروغگو میدانستند و عدهای را شهید هم میکردند!
سوره مائده 💕 آیه ۷۰
#حرف_های_قشنگش
@salehi_raheleh
و سرانجام بعد از دو هفته؛
سلام بر کسانی که
بیمنت برای ما صبر کردند،
تا دوباره به زندگی برگردیم...
حالتون خوبه؟
اوضاع روبهراهه؟
به وقت: یکِ مهرِ صفر سه
خونه رو تمیز کردم،
جاروبرقی کشیدم،
لباسها رو شستم،
مقدمات شام رو مهیا کردم،
داروهام رو خوردم،
برنامه مهرماه رو نوشتم،
اولین چای پاییزی رو دم کردم،
حالا نشستم تا قبل از شروعشدن جلسه بعدازظهر
دو هفته گذشته رو مرور کنم.
اگه بخوام یه اسم برای این دو هفته انتخاب کنم،
بیتردید نام و نشونی از زندگی جمعی و خودکنترلی توی دلش جا میدم. در روزهایی که گذشت، من بیشتر از هر چیزی یه میزبان بودم. میزبان عزیزترین آدمهای زندگیم. به مدت چهاردهروز، صبحها چشمهام رو کنار عزیزانم باز میکردم و شبها توی هوایی که اونها نفس میکشیدند به خواب میرفتم. هر کاری بلد بودم و توانش رو داشتم انجام میدادم تا مهمانداری خوبی کرده باشم.
اما این تمام ماجرا نبود! همین ایام مصادف شده بود با یکی از سرنوشتسازترین برهههای زمانی پروژهای که جدیدا قبول کرده بودم. ناگزیر بودم به گرفتن مرخصی. روزهایی رو نبودم و روزهایی رو در شرایطی خندهدار و شلوغ و حتی یکبار گریهدار، از راه دور با گروه همراه شدم.
ولی اینم تمام ماجرا نبود! در بحبوحه بدوبدوها خبردار شدم دوست دوران بچگیم که از قضا چند ساله خواهر همسرم شده، در همین روزها قراره راهی خونه بخت بشه. با اینکه خیلی شلوغ شده بود روزهام، اما از تمام فرصتهایی که ایجاد شد استفاده کردم تا کنارش باشم و همپای شادیهاش خوشحالی کنم.
در همین شرایط، یه بحران جدی و اساسی سر راه زندگیمون سبز شد. اولین باری بود که همچین چالشی رو با این شدت تجربه میکردیم. زخمها پشت سر هم به جسم و روحمون چنگ میانداختند. گیج بودیم، خسته، سردرگم و دلشکسته. سایه سنگین غمی که روی دلمون نشسته بود، خودش رو توی تمام ثانیههامون نشون میداد. اما به قول یکی از دوستهام "ما مثل درخت بودیم و هنر درخت به جوانهزدنهای پیدرپی است". هر زخم، داشت تبدیل میشد به یه جوونه🌱
این وسط مریضی هم به رنگولعاب روزهای پایانی تابستون اضافه شد و در امتحانکردن صبوری ما از هیچ تلاشی مضایقه نکرد.
حالا تمام اون اتفاقات و ایام گذشتند.
خندهها و گریهها و شیرینیها و تلخیها در ما و زندگیمون تهنشین شدند.
حالا ما موندیم و خاطرات و درسهایی که از اونها برامون باقی مونده.
حالا ماییم و امید و خدایی که دعوتمون میکنه به رفتن در آغوشش،
چراکه به قول #بیدل_دهلوی او "دارد آغوشی که آسان میکند دشوار ما..."
#زندگی_واقعی
#رنج
#امید
#خدا
@salehi_raheleh
وَحَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ ۚ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ
یهودیها خیال میکردند که چون نژاد برترند، مجازاتی در کار نیست؛ پس خودشان را به کوری و کری زده بودند! اما خدا لطف کرد و به آنها فهماند که ملاک برتری، بندگی خداست؛ ولی باز خیلیهایشان خود را در کوری و کری نگه داشتند. خدا میبیند که چه میکنند.
سوره مائده 💕 آیه ۷۱
#حرف_های_قشنگش
@salehi_raheleh
-آیا تمام کارهایت دست خداوند نیست؟
+بله!
-پس آرام باش...
درس امروز:
گر خدا داری، زِ غم آزاد شو🕊
#درس_امروز
@salehi_raheleh
دیشب خوندن کتاب زایو رو تموم کردم.
برای من و دوستانم که یه کوچولو در هوای نویسندگی پرسه زدیم، دستاندازهایی توی متن وجود داشت؛ دستاندازهایی که سرعت مطالعهمون رو کُند کرده بود و روانخوانی رو دشوار. اما حقیقتا کیف کردم و یاد گرفتم از ذهنیت حادثهساز آقای رضایی و تسلط ایشون به خلقکردن جهان نادیدهی سال ۱۴۲۰.
اگه از من بپرسید، میگم ارزش خوندن و وقتگذاشتن رو داره. دوست داشتید بیاریدش توی لیست مطالعهتون.
#چند_از_چند ؟
شش از چهل📚
📖زایو
✍️🏻مصطفی رضایی کلورزی
@salehi_raheleh
از نگاه راحله 🕊️
بالاخره به لحظات ملکوتی مطالعه روزانه رسیدم. امروز سبد مطالعهام میزبان یه عضو تازه است. نام این تاز
آها، تا یادم نرفته بگم که سباستین هم خیلی وقته خوندم اما متاسفانه وقت نکردم بیام بگم.
انقدر دوستش داشتم و باهاش حالم خوب شد، که دلم میخواست براش یادداشت بنویسم. اما امان از وقت تنگ و همت کم...
فلذا، شما فقط بدونید که خونده شده و پسندیده شده🥲
#چند_از_چند ؟
هفت از چهل📚
📖سباستین
✍️🏻منصور ضابطیان
@salehi_raheleh
ضد، سومین کتابی بود که خوندم و نیومدم بگم🥲
خیال نمیکردم با این سبک شعر ارتباط بگیرم،
اما اشتباه میکردم!
کوتاه بود؛
اما قند و عسل،
و بَرَندهی آدمی در فکر،
و نوازشگر روح و طبع لطیف انسان...
کتابهای دیگه آقای نظری رو هم گرفتم
و دارم آرومآروم میخونم.
#چند_از_چند ؟
هشت از چهل📚
📖ضد
✍️🏻فاضل نظری
@salehi_raheleh
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ ۖ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ ۖ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ ۖ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ
کسانی که عقیده دارند: «خدا همان مسیح، پسر مریم، است!» بیدین شدهاند؛ درحالیکه مسیح میگفت: «بنیاسرائیل، خدایی را بپرستید که صاحباختیار من و شماست؛ چون هرکه در عبادت خدا به شریکی معتقد باشد، خدا بهشت را بر او حرام میکند و جایگاهش آتش خواهد بود. بدکارها هم هیچ یاوری ندارند.»
سوره مائده 💕 آیه ۷۲
#حرف_های_قشنگش
@salehi_raheleh