بسم الله
#حظوظ_نفس
پرهیز از «حظ نفس از خویشتن»
اشعاری از دیوان #شمس_مغربی (در ادامه)
🔸
🔻خدا خودش نشان میدهد به عبدش، که هنوز در حوائجش «خلوص از منِ خویش» ندارد، و همین احساس در «حظ از خویش داشتن» و «اختیار از خویش کردن»، موجب شرک میشود.
🔻کسی که تعلق به هر حظی از «من» دارد، ولو آن حظش لذتی معنوی یا علمی یا محبتی باشد، بازهم محجوب در تمنیات خویش است.
از این محظوظ بودن خویش است که لذت میبرد، نه از فقر و فنایش در برابر عزت حق (که هرچه دون حق، باطل است) .
محجوب از حق است چون هنوز محظوظ از خویش است،
محظوظ از هر کمال و نفع و لذتی برای خویش،
محظوظ از تعلق به علم برای خویش،
محظوظ از تعلق به معنویت و کرامت معنوی برای خویش،
محظوظ از تعلق به محبتی پاک و خالص برای خویش،
محظوظ از تعلق به شهرت اخلاقی و عرفانی و معنوی و علمی و عملی برای خویش،
محظوظ از توجه دیگران بسوی خویش،
محظوظ از خوشایندِ دیگران شدن (لایک گرفتن) برای خویش،
محظوظ از تعلق به مال و مقام (مِلک و مُلک) برای خویش،
محظوظ از حب زناشویی و لذت زناشویی برای خویش،
محظوظ از اولاد خوشایند و مایه آبرو برای خویش،
محظوظ از رابطه با زیباسیرتان و زیباصورتان برای خویش،
محظوظ از تعلق داشتن به خوبان برای خویش،
محظوظ از حس شاگردیِ اهل دل داشتن برای خویش،
محظوظ از تألیفات علمی و آثار معنوی و خوابهای خوش و جلواتِ درونی و بیرونیِ خویش،...
و هرچه که هست تکرارِ «خویش» است، برای «حظّ نفس از خویش»، و همگی بندگی در «هوای نفسِ خویش» .
برای همین است که اگر این «حظّ نفس از خویش» را تأمین شده نیابد، بر هرچه مانعِ تحقق آن حظ خویش می یابد میخروشد، و اگر اهل ایمانِ قلبی و زنده دل باشد، در همین پرخاش و خروش نفس، میتواند «تسویلِ نفس خویش» را فاش بیابد، و طوفانِ هوای درونش را ببیند، که چگونه بر هرچه مانع از پرستشِ «هوای نفس خویش» بوده، خشم و خروش یافته است.
🔸
(چند تذکر از یک زنده دل👇جناب مغربی)
🔸
چون اساس خانه توحيد بر فقر و فناست
جز كه بر فقر و فنا نتوان نهادن اين اساس
گر همى خواهى كه ره يابى بكوى وحدتش
بگذر #از_خود يعنى از جان و دل و عقل و حواس
🔸
بايد اندر عشق او #از_خود بكل وارسته شد
كانك در عشقش بكل #از_خويشتن وارست نيست
از پى پيوند او #از_خويشتن بايد بريد
پى بريدن اينك كس هرگز بدو پيوست نيست
🔸
يار تا من هستم از خود، باخبر نگذاردم
تا ز #من باقى بود رسم و اثر نگذاردم
تا ز #من ما و منى را باز نستاند بكل
تا نسازد او ز #من چيزى دگر نگذاردم
با وجود آنكه گشتم در رهش، از خويشتن،
چون زمين و آسمان زير و زبر نگذاردم
من #به_خود محجوبم از وى دارم اميدى كه او
در حجاب از خويشتن زين بيشتر نگذاردم
گرچه من اندر هوايش بال و پر انداختم
ليكن اميد منست كو بى بال و پر نگذاردم
در گه گفتار و ديدارش يقين دانم كه او
يك زمان بى شمع و يك دم بى بصر نگذاردم
مردم چشمم از آنم نام انسان كرده است
چونك من انسان عينم از نظر نگذاردم
من گداى او از آن گشتم بسان مغربى
كو دگر همچون گدايان دربه در نگذاردم
آتش عشق است كه اندر رشته جانم فتاد
تا نسوزاند چو شمعم سر بسر نگذاردم
🔸
يوسف حسنش چو آيد در لباس
گردد او را هر دو عالم پيرهن
سر ز جيب هر دو عالم برزند
در خود آرايد لباس جان و تن
چون لباس جان و تن در خود كشد
پر ز خود بيند هزاران انجمن
...
عشق چون بيند جمال خويش را
در لباس و در نقاب ما و من
غيرت آرد حُسن را گويد كه زود
جامه اغيار بركن از بدن
حُسنِ خود را از لباس آرد برون
باز در ذات خودش سازد وطن
كثرت كونين را در خود كشد
بحر وحدت چونكه گردد موج زن
كس نماند غير ذات مغربى
نى زمين ماند در آن دم، نى ز #من
🔸
تا ما #به_خوديم در حجابيم
#از_خويش بسى حجاب داريم
به زان نبود كه خويشتن را
يكسر به نگار واگذاريم
در هستى دوست نيست گرديم
وز هستى خويش ياد ناريم
چون خامه اگر ز سر برآئيم
سر از خط دوست بر نداريم
اى ساقى از آن مى كه باقيست
در ده قدحى كه در خماريم
تا مست فرو رويم در خود
وز جِيْب عدم سرى برآريم
در مهر رسيم مغربى وار
اى دوست دمى كه ذره واريم
🔸
@Salehy
بسم الله
برخی مطالب اولیاء پیرامون #حظوظ_نفس👇
🔸
🔆حضرت آقا حاج سيّد هاشم بسياري از كارهاي نيكو را از حظوظ نفسانيّه مي شمردند ميفرمودند:
غالباً مجالسي را كه بعضي از سالكين تشكيل ميدهند و در آنها شعر ميخوانند، از حظوظ نفس است؛ گرچه لذّت معنوي برند، امّا حظّ نفس است.
بسياري از اذكار و اوراد را مردم براي أغراض نفساني و حظوظ آن بجاي ميآورند
🍇قرآني را كه تلاوت ميكنند، اگر به زيبائي جلد و ورق و خطّ توجّه داشته باشند، و يا بر روي رَحل مشبّك بخوانند و آن رحل مؤثّر در حالت قرائتشان باشد، حظوظ نفس است
سجّادۀ ساده و سفيد مطلوب است؛ سجّادههاي زيبا و منقّش و ملوّن، حظوظ نفس است
تربت سيّد الشّهداء عليه السّلام اگر بهصورت مُهرهاي معمولي گرچه ناصاف باشد، تربت است؛ ولي اگر صاف بودن آن مدّ نظر گرفته شود حظوظ نفس است؛ و 👈بايد درست ملاحظه كرد كه شيطان تا به كجا دائرۀ مأموريّت خود را توسعه داده👉و در سجدهگاه مؤمن شيعه آنهم بر روي تربت پاك آن زمين مقدّس، دوست دارد اثر خود را بجاي گذارد
📿تسبيح هاي زيبا كه در ذكر انسان مؤثّر است، همگي حظوظ نفس است؛ و هكذا عِمامه و عبا و رِدا و غيرها از آن چيزهائي كه در عبادت و نماز و دعا و زيارت و تلاوت و ذكر و ورد مؤمن مؤثّر باشد.
🖊حضرت علامه آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی
📘کتاب روح مجرد، صفحه۱۹۰
🔸
بسم الله
#حظوظ_نفس
🍁عبادت نبايد براى حظّ نفس انجام شود🍁
🔸علامه طهرانی مىفرمودند: نوع أفرادى كه عبادت مىكنند، نماز مىخوانند، روزه مىگيرند، حجّ و عمره بجاى مىآورند، در واقع دنبال نفس و أميال و حظوظ آن مىباشند. نفساست كه ميل و علاقه به نماز دارد و از آن لذّت مىبرد، أمّا وقتى اين نماز را در بوته نقد مىگذارى و تحليل مىكنى در مىيابى كه لِلّه نبوده و صبغه خدايى ندارد بلكه خود را عبادتكردهاست. دور خانه خدا طواف ميكند أمّا فىالواقع نفس خود را مطاف قرار داده و به دور آن ميگردد و لذا در كمال او تأثيرى ندارد.
از سالكانى كه عبادات و معاملات آنان فاقد روح و إخلاص بوده تمثيل به «حمار آسياب» مىنمودند.[۶] مىفرمودند: حال اينان حال آن چهارپاست كه او را به سنگآسيا بسته و چشمانش را پوشاندهاند و از صبح تا به شب، پيوسته دورآسيا ميگردد و به خيال خود فرسنگها راهرفتهاست، ولى شب كه چشمانش را بازمىكنند، مىبيند دريغا! در همان نقطه آغاز است. اين نوع أعمال نيز اگرچه به ظاهر سنگين باشد، عامل آن طىّ طريق نكرده و به قرب حضرت حقّ نائل نمىشود و تنها درجامىزند.
🌸 منبع : کتاب نور مجرد
🌼 نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی (فرزند علامه طهرانی)
T.me/noor_mojarrad
🔸
بسم الله
#حظوظ_نفس
🍁راه خدا راه مجاهدت است نه حظّ نفس🍁
🔻 ايرادى كه علاّمه طهرانی به برخى از شاگردان مرحوم حضرت آيتاللـه أنصارى (رضوان اللـه عليه) داشتند همين بود. جلساتى داشتند و شب تا به صبح دور هم جمع شده، حافظ مىخواندند و سرگذشت و أحوال أولياء خدا را بيان مىكردند، ولى نماز شبشان فوت مىشد و از تهجّد باز مىماندند! و مىفرمودند: به اين نحو، اگر دهسال و بيستسال بگذرد، انسان تكان نمىخورد. و اينها همه #حظوظ_نفس است؛ و راه خدا راه مجاهدت و رياضت است.
🔻بارى، ايشان ارزش عمل و ملاك ردّ و قبول آن را إخلاص و توحيد مىدانستند. در مسجد قائم مىفرمودند: شخصى براى عمارت مسجد، يك ريال أمّا قربةًإلىاللـه مىپردازد و در مقابل، شخصى ميليونها خرج ميكند و مسجد بنا ميكند تا اينكه بگويند: فلانى مسجد ساختهاست. عمل شخص أوّل چون براى خدا بوده، و هرچه براى خداست ارزش و بهاء دارد، ارزشمند بوده و متاعىاست كه در بازار قيامت طالب و راغب دارد، به خلاف عمل شخص دوّم كه چون ملاك توحيد و خدا در آن نيست، مورد قبول واقع نمىشود و فاقد ارزش است.
🔻 درباره وجوهات و صدقاتى كه برخى از أهل مساجد جمعآورى مىكردند، مىفرمودند: انسانى كه اگر تنها باشد فقط صد تومان كمك ميكند، اگر در برابر رفقاى خود كه به دست او نگاه كرده و خيره شدهاند، از روى حيا مثلاً سىهزار تومان كمك كند، چون غيرخدا را در اين إعانت خود دخالت داده، ارزشى ندارد. و لذا جمعآورى پول در ملأ عام و در مقابل ديدگان افراد را كارصحيحى نمىدانستند.
🔸
🌸 منبع : کتاب نور مجرد
🌼 نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی (فرزند علامه طهرانی)
T.me/noor_mojarrad
🔸
بسم الله
#حظوظ_نفس
🔸
🔸 #علامه_طهرانی:
🔻اكتفا و قناعت به غير از مقام فنا و لقاء خدا، خسرانى عظيماست، چه اينكه غير از #توحيد، هرچه باشد فاقد ارزش و همه از #حظوظات_نفس است.
🔻 مبادا فريفته كسانى شويد كه طىّالأرض و كيميا دارند يا مريض شفا مىدهند و إخبار از مغيّبات دارند؛ اينها همه از آثار تقويت نفس است. عيار أفراد را بايد با #توحيد و #رضا و #تسليم در برابر حضرت پروردگار محك زد تا سره از ناسره مشخّص گردد.
🌐 nooremojarrad.com/دانشنامه/ضرورت_ترک_کرامات_از_نگاه_علامه_طهرانی
🔸کتاب نور مجرد / سرفصل« #ترک_کرامات »👇
🔸علاّمه طهرانی قدّساللـهنفسهالزّكيّة كرارا مىفرمودند: مسير أهل توحيد و عرفان با مسيرهاى ديگر از قبيل أهل كشف و كرامات متفاوت است. راه خدا، راه تهذيب و فناست و با راهى كه بعضى دراويش و ديگران پيش گرفته و نفس را تقويت نموده و فربه مىكنند، در دو قطب مخالف قرار دارند. رياضتها و مجاهدتهاى آنها براى پرواركردن نفس و افزودن به قواى آن است، أمّا أهل توحيد نفس را در زير سنگهاى رياضت و مجاهده آسيا كرده و لِه مىنمايند و مُعترف به عجز و نيستى خود مىگردند.
🔸از اين رو در مدّت حيات ايشان أبدا ديده نشد كه با أفرادى كه در مسير تقويت نفس بوده و گمشده خود را غيرتوحيد حضرت پروردگار مىدانستند، اگرچه انسانهاى خوب، أهل تهجّد و زهد و ايثار بودند، حشر و نشرى داشته باشند. و مىفرمودند: راه ما جداست!
🔸در سلوك راه خدا، انسان بايد تنها داغ و نشان توحيد حضرت حقّ را بر دل داشته باشد و شعار او در طريق وصال اين باشد كه:
ما از تو به غير از تو نداريم تمنّا
حلوا به كسى ده كه محبّت نچشيده
🔸و لذا ايشان مىفرمودند: اكتفا و قناعت به غير از مقام فنا و لقاء خدا، خسرانى عظيماست، چه اينكه غير از توحيد، هرچه باشد فاقد ارزش و همه از حظوظات نفس است.
و نيز مىفرمودند: مبادا فريفته كسانى شويد كه طىّالأرض و كيميا دارند يا مريض شفا مىدهند و إخبار از مغيّبات دارند؛ اينها همه از آثار تقويت نفس است. عيار أفراد را بايد با توحيد و رضا و تسليم در برابر حضرت پروردگار محك زد تا سره از ناسره مشخّص گردد.
🔸كسى به خدمت ايشان آمده بود و مىگفت: فلان مريض را شفا دادم! ايشان فرمودند: اگر خودت نيز مريض شوى، مىتوانى خودت را هم شفا بدهى؟ گفت: نه! والد معظّم فرمودند: گير كار اينجاست كه شما در عالم نفس گرفتاريد و إلّا برايتان فرقى نمىكرد كه خود را شفا بدهيد يا ديگرى را. انسان موحّد اگر مريض شود و بخواهد، به يك حبّه قند سوره حمد را مىخواند و خود را شفا مىدهد!
🔸روزى در خدمتشان به بازديد يكى از رفقاى سابق سلوكى ايشان رفتيم و اين آخرين ملاقات والد معظّم با آن رفيق بود. در منزل اين آقا كه مردى صاحب نَفَس و رياضتكشيده و رنجديده بود، صحبتهاى زيادى شد و دائما با آب و تاب برايمان تعريف ميكرد: فلان مريض را شفا دادم! با يك حبّه قند كه بر آن دعا خوانده بودم، مشكل فلان شخص را حلّ كردم! و چه و چه!
وقتى بيرون آمديم، علاّمه والد به حقير فرمودند: ايشان فقط مىگفت: من چنين كردم من چنان كردم، و يك كلام از خدا بر زبان ايشان جارى نشد. بايد همه اين امور را به خدا نسبت داد. اين خداست كه شفا مىدهد؛ اگر با حمدى كه انسان قرائت كرد مريض شفا يافت، به عنايت و قدرت خداست و بس؛ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللَهِ.
🔸و نيز مىفرمودند: أهل توحيد، أفعال خود را به خدا نسبت مىدهند و اگر كسى به خود نسبت داد، إنّا كشف مىشود كه در راه متوقّف شده و از توحيد تنزّل كرده و مبتلاى به شرك شده است! در راه توحيد من و ما وجود ندارد;[۱]
زيرا «التَّوحيدُ إسقاطُ الإضافات» [۲]، يعنى اين اضافهها و نسبتهاى به خود و نفس را در توحيد بايد دور ريخت و فقط به خدا نسبت داد.
🔸
___________
پ.ن:
۱. مثل عرفانى لطيفى بين أرباب معرفت رائج است كه مىگويند: «الف هيچ ندارد» و مراد آنها از «الف» انسان كامل و موحّد است كه در برابر ذات حضرت پروردگار هيچ نمود و أنانيّتى نداشته و خود را كاملاً در تصرّف حضرت حقّ مىبيند. و منشأ اين مثل عرفانى اين است كه سابقالأيّام، حروف الفبا را كه از حيث نقطه دار بودن و نبودن در مكتب به كودكان تعليم مىدادند، مىگفتند: با يكى بر زير دارد، تا دو تا به سر دارد. "الف هيچ ندارد" و از اينجا مثل شد.
ما كهايم اندر جهان پيچ پيچ
چون الف كو خود ندارد هيچ هيچ
(مثنوىمعنوى، دفتر أوّل، ص ۴۱)
۲. اين عبارت را به صورت: التّوحيدُ إسقاطُ اليآءات، أى "يآءاتِ المُتكلّم" نيز گفتهاند. يعنى انسان موحِّد چيزى را به خود نسبت نمىدهد و در کلامش"ياء متكلّم"ها را ساقط ميكند. نمىگويد (به عربی): "كتابي" «كتاب من»، "علمي" «علم من»؛ و ياء متكلّم را در آنها ساقط ميكند.
🔸
@Salehy