صالحین تنها مسیر
سلام امشب سه قسمت براتون میفرستم ✅ #رمان_هاد پارت۱۷ - اه. وایسا دیگه لعنتی دست هایش را دور خ
#رمان_هاد
پارت۱۸
- هیچی، خبر خاصی نیست
- همه چیز رو به راهه؟
- تقریباً
- درس ها چطور، می خونی؟
شروین که از این توجه بی سابقه خوشحال شده بود گفت:
- ای، میگذره
پدرش دوباره خمیازه کشید و گفت:
- مشکلت که اون شب گفتی حل شد؟
- نه. می خوای بخوابی؟
- نه، یه کم کار دارم. تو نمی خوای لباست رو عوض کنی؟
- چرا، الان عوض می کنم میام. فکر کنم امشب بتونیم یه کم حرف بزنیم
پدرش درحالی که خمیازه سوم را می کشید سر تکان داد. شروین چایی را روی میز گذاشت، پله ها را
دوتا یکی بالا رفت. وقتی برگشت پدرش نبود.
تو اتاقشه...
- حتماً
در زد
- بیا تو
پشت میز بود.
- فکر کردم خوابیدی
- گفتم که یه کم کار دارم
شروین که خوشحال به نظر می رسید گفت:
- فکر کنم تا کسی نیست بتونیم یه کم حرف بزنیم
- چه حرفی؟
- راجع به خودمون
- باشه، ولی الان نه
لبخند از روی لبان شروین محو شد.
- ولی الان وقت خوبیه
من فعلا کار دارم باشه برای فردا شب
شروین آهی کشید و گفت:
- می دونستم بی فایده است
پدرش همانطور که مشغول بود گفت:
- چی بی فایده است؟
- هیچی، مهم نیست
وقتی در را باز کرد. پدرش گفت:
- من یه کم کار دارم. بعدش با هم حرف می زنیم
شروین زیر لب گفت:
- همیشه کار داری
و رفت...
چراغ اتاق را خاموش کرد و دراز کشید. اشک در چشم هایش حلقه زد. یکدفعه چشم هایش را پاک کرد
و گفت:
-چته؟ تو که عادت داری، تو که از اولش تنها بودی، دیگه چه مرگته؟
نفهمید کی خوابش برد...
زنگ موبایل بیدارش کرد. همان طور که چشمانش بسته بود دست کرد گوشی را برداشت.
- بله؟
- طبق معمول رختخواب
- تویی سعید
- زود باش، الان می رسم
ادامه دارد...
✍ میم - مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۸ - هیچی، خبر خاصی نیست - همه چیز رو به راهه؟ - تقریباً - درس ها چطور، می خونی؟ شرو
#رمان_هاد
پارت۱۹
به زور خودش را از رختخواب بیرون کشید. یقه اش را صاف کرد. نگاهی به کیف پولش انداخت و از
اتاق بیرون رفت. از در حیاط که بیرون رفت سعید جلوی پایش ترمز زد.
- سلام بر امپراطور رختخواب ها. تو دنیا به جز رختخواب جاهای زیادی هست ها !
سوار شد.
- کجایی بابا، دیروز تا حالا هرچی زنگ می زنم خاموشی!
- مونده بود خونه...
- و خودتون کجا بودید؟
جوابی نداد....
- آفتاب از کدوم طرف دراومده شما لباس عوض کردید؟
- دیشب خیس شد.
- خب شبا نباید زیاد آب و چایی بخوری...
- مشکل از من نبود. آسمون سوراخ شده بود.
- پس دیشب خیابون گردی داشتید...
سعید از پله ها بالا رفت تا به کلاس برسد و شروین به طرف دفتر آموزش رفت. جلوی در که رسید .
دستش را کرد توی جیبش و سرجایش ایستاد.
- اَه. لعنتی!
توی پله ها نشست و سرش را میان دستش گرفت. چند دقیقه ای به همان حال ماند. بی رمق بلند شد.
وقتی آقای نعمتی بار دوم برگه انصراف می داد نگاهی کنجکاوانه به شروین انداخت. او هم سریع برگه راگرفت وبیرون آمد. وارد کلاس که شد کلاس تقریبا پرشده بود. پشت میز استاد ایستاد. نگاهی به گوشه کلاس کرد.
همان جایی که خودش می نشست. چیزی پیدا نبود. ابرویی بالا برد. سر جایش نشست و مثل همیشه سرش را روی دستش گذاشت. استاد وارد کلاس شد. سلام کرد و بدون حرف دیگری
مشغول تدریس شد. وقتی درس تمام شد پشت میز نشست و گفت:
- قرار بود مسئله ها رو حل کنید تا رفع اشکال کنیم. کسی اشکال نداره؟
- چرا استاد. بعضی هاش واقعاً سخت بود
- مثلاً ؟
هر کس شماره ای می گفت.
- پس همه مشکل دارن. البته به غیر دوستمون
کنار دستی شروین یواشکی صدایش کرد.
- پاشو، دیدت....
شروین راست شد. استاد به شروین خیره شد و گفت:
- شما مسئله ها رو حل کردید؟
من و من کنان جواب داد.
- من؟ بله ... یعنی یه چیزائیش رو...
- اینطور که معلومه برای شما زیاد سخت نبوده!
و قبل از اینکه شروین جوابی بدهد استاد ادامه داد:
- چون به نظر می آد مشکلی نداشتید.
- چرا ... ولی خب ...
- می تونم رو کمکتون حساب کنم؟
- کمک؟
- من یه کم نسبت به گچ و گردش حساسیت دارم. امروز هم دستکشم رو جا گذاشتم. اگر شما به جای من
پای تخته مسئله ها رو بنویسید ممنون می شم
- اما من همش رو بلد نیستم
- ایرادی نداره. کمکتون می کنم
شروین بلند شد، کنار دستی اش گفت:
- گاوت زائید
استاد کتاب را دست شروین داد، دستی به شانه اش زد و رفت ته کلاس روی یکی از صندلی های خالی
نشست و شروین هم مشغول حل کردن شد. هرجا را که اشتباه می کرد شاهرخ تصحیح می کرد. بالاخره
تمام شد.
- خیلی ممنون. خوب بود
شروین کتاب را پس داد و بدون اینکه حرفی بزند نشست. شاهرخ همانطور که وسایلش را برمی داشت
گفت:
- دفعه بعد همه مسئله حل می کنن
و از کلاس بیرون رفت. وقتی سعید شروین را دید گفت:
- نگفته بودی واحد بنایی هم داری
شروین سوار شد و گفت:
- فقط مسئله حل نکرده بودم که کردم
- قبلا پرتقال فروش پیدا می کردن جدیدا. کیسه گچ؟
ادامه دارد....
✍ میم - مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۹ به زور خودش را از رختخواب بیرون کشید. یقه اش را صاف کرد. نگاهی به کیف پولش انداخت
#رمان_هاد
پارت۲۰
- گیر داده بیا مسئله حل کن. به من چه که تو به گچ حساسیت داری
سعید استارت زد:
- به سلامتی گند زدی به آبروی دانشجو جماعت یا نه؟
- ای. تقریباً
- ضایعت نکرد؟
- نه اتفاقا یکی از بچه ها تیکه می پروند حالش رو گرفت... چرا از این ور می ری؟
- می خوام ببرمت یه جای خوب
- ول کن سعید، حوصله ندارم
- می خوای تا ساعت 4 چه غلطی بکنی؟
- چه می دونم
- خب من می دونم. باور کن بهتر از متراسیون دانشکده است
چیزی نگفت...
- پیاده شو، رسیدیم
نگاهی به تابلو انداخت.
- بیلیارد؟
- شرط می بندم تا حالا نیومدی
شروین شانه ای بالا انداخت.
- بازیه باحالیه. قول میدم اگه بازی کنی دیگه ولش نکنی. تازه اگه زرنگ باشی علاوه بر بازی کلی گیرت میآد
وارد سالن شدند. شروین که تصورش از سالن های بیلیارد چیزی شبیه صحنه هایی بود که در فیلم های مافیایی، مثل پدر خوانده و امثالهم بود انتظار فضایی تاریک و پر از دود را داشت اما برخلاف تصورش همه جا روشن بود و به جای دود غلیظ سیگار برگ تنها بوی بی رمق تک و توک سیگار های لایت را که با بوی اسپری خوشبو کننده هوا مخلوط شده و بود- و البته چیز مزخرفی شده بود- حس کرد. کمی جا خورد اما چیزی نگفت. خب قطعا فیلم و واقعیت با هم فرق دارند! سعید دستش را گرفت و
کشید به طرف یکی از میزها.
- بیا، اونجاس
چند تایی جوان دور میز بودند. با هم احوالپرسی کردند.
- چه خبر؟ بابک کجاست؟؟؟
امروزیه برد حسابی داشته. فکر نکنم بیاد
- شما هم خوب کاسبی می کنید ها
- تو چی؟ حاضری بازی کنی؟ 4 به 1
سعید لبه میز نشست، توپ را برداشت و گفت:
- فعلاً نه. نیومدم بازی
بعد سرش را به طرف شروین چرخاند:
- بیا جلو شروین. چرا اونجا ایستادی؟
شروین از تاریکی بیرون آمد. دستش را روی شانه شروین گذاشت.
- اینجا همه خودی ان
پسری که طرف صحبت سعید بود نگاهی تحقیرآمیز به شروین انداخت و پرسید:
- این دیگه کیه؟
شروین فقط نگاهش کرد و سعید جواب داد:
- شروین. رفیق من
- اسم خودش رو می گم
-پس اسم باباشه؟
- از کجا پیداش کردی؟
- این آقا شروین رفیق فابریک ماست
- نگفته بودی با جنوب شهری ها می پری
سعید با تعجب گفت:
- جنوب شهری دیگه چیه؟
- اینا رو از کجا پیدا می کنی؟ آدم قحط بود که این شده رفیق فابریکت؟
آرش این را گفت و به طرف شروین آمد، نگاهی به سر و وضعش انداخت و گفت:
- قول می دم عمراً اسم بیلیارد رو شنیده باشه
و رو به سعید ادامه داد:
- لباس کهنه های خودته؟ خیلی به تنش زار می زنه. باید می دادی تنگش کنن
همه خندیدند. شروین راه افتاد که برود. سعید دستش را گرفت و به آرش توپید:
ادامه دارد...
✍ میم - مشکات
#فقط_خدا
گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده
نه فریاد آرامت می کند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس رو به آسمان میکنی
و میگویی: من فقط تورو دارم ...
#خدایا_دوستت_دارم
#التماس_دعا_برای_ظهور
⚡️ استحاله چیست؟
💠 استاد سید محمدمهدی میرباقری:
«میتوانیم در چهارچوب ارزشهای خودمان، پدیدههای نو را استحاله کنیم. منتها استحاله سطوحی دارد، از مراحل ساده تا مراحل پیچیده.
ما اگر یک شیء را با نقطهمختصاتش آوردیم، کل آن سیستم را آوردهایم. ما اگر سیستم برقرسانیِ یک اتومبیل را قبول کردیم، کل دستگاه آن را قبول کردهایم؛ مگر اینکه نقطهمختصاتش را عوض کنیم. تا وقتی که در نقطهمختصاتش تغییری ندهیم، باید کل موتور را متناسب و سازگار با همان بسازیم. حتی اگر ما چرخ یک اتومبیل را با همۀ نقطهمختصات قبول کنیم، کل اتومبیل را قبول کردهایم. آیا میتوانیم چرخ تراکتور (با شدّت نیرویی که تولید میکند) را به ماشین بنز وصل کنیم؟ آیا چرخ پیکان را میشود به بنز ببندیم؟ آیا میتوانیم سیستم اتومبیلی را که با سوخت فسیلی کار میکند ـ مثلاً ـ به قطار برقی تبدیل کنیم؟ آیا میتوانیم همان سیستم برقرسانی آن را به اینجا بیاوریم؟ قطعاً خیر. پس همۀ اجزا را باید عوض کنید.
طبیعتاً نظم اجتماعی و روابط اجتماعی، بسیار پیچیدهتر و ارگانیزهتر از یک سیستم سادۀ مکانیکی است؛ لذا باید پدیدههای نو را هوشیارانه بیاوریم و در آن تصرف کنیم و استحالهاش کنیم و الّا آن پدیده، متصرف خواهد شد. ما در مقابلِ پدیدههای جدید مجبور نیستیم؛ ولی اگر آنها را با همۀ لوازم و اقتضائاتش قبول کردیم، منفعل میشویم؛ مثلاً اگر رسانه را با همۀ اقتضائاتش قبول کردیم، در مقابلِ آن منفعل میشویم. رسانه را باید بیاوریم و در مقاصد خودمان در سطوح مختلفی استحاله کنیم. خودِ غربیها هم همین کار را میکنند. مثلاً یکموقعی با چکش و میخ روی سنگ مینوشتند، اما الآن با قلم نوری مینویسند؛ آن ابزار قدیمی استحاله شده و به ابزار دیگری تبدیل شده است. رسانههای دیجیتال امروزی هم تفاوت زیادی با رسانههای قدیمی دارد؛ رسانههای قدیمی در یک فرایندی استحاله شده و بهصورتِ مجموعۀ دیگری درآمده است. سؤال این است که چرا همیشه آنها این کار را انجام دهند؟ ما هم باید این پدیدهها را در فرایند دیگری به نفع خودمان استحاله کنیم.
البته تمامِ کار ما هم این نیست که فقط تمدّن رقیب را استحاله کنیم، بلکه خودمان هم باید تولید کنیم؛ ولی چون در مواجهۀ با آن تمدّن هستیم، ناچاریم موضع و استراتژی روشنی در مقابلِ آن داشته باشیم.»
(منبع: #کتاب_عصر_جدید)
☑️
❤️✨❤️
از عوامل مؤثر در سعادت و موفقیت انسانها داشتن نیاکان شایسته است چرا که در سایه وجود چنین بستر مناسبی است که مقدمات پرورش انسانهای شایسته فراهم میگردد، حضرت عبدالعظیم علیه السلام از این موهبت و نعمت ارزشمند الهی برخوردار بودند. نسب ایشان با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(ع) میرسد.
ایشان در دانش و تقوا به منزلتی رسید که همواره مورد احترام و اعتماد امام معصوم زمان خویش بود.
منزلت ایشان به حدی بود که در طول عمر پر برکتشان هر یک از سه امام معاصر او (امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی (ع)) از وی راضی بودند و رفتار، عقاید و موضع گیری های او را تأیید میکردند و در بسیاری از مسائل و مشکلات مردم را به ایشان ارجاع میدادند.
فضیلت زیارت امام زادگان
زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام
زیارت برای امام زادگان
در بخشی از زیارت نامه ایشان آمده: سلام بر تو ای بنده شایسته و وارسته خدا
سلام بر تو ای اباالقاسم فرزند امام مجتبی(ع)
سلام بر تو ای که در زیارت تو امید پاداش زیارت سید الشهدا هست
خداوند میان ما و شما در بهشت آشنایی برقرار کند و ما را در گروه شما محشور گرداند.
با دوستی شما و بیزاری از دشمنانتان و تسلیم بودن در برابر خدا به شما تقرب می جوییم،
ای سرور من؛ برای ورود به بهشت شفیع من باش
حال که زُوّارت "کَمَن زارَ الحسين"
دست ما بُگذار در دست حسین
کربلا میخواهم ز تو عبدِ عظیم
حال که آبرو داری در نزْد حسین
@saLhintanhamasir
مائیم وعشق روی تو یاسیدالکریم
آریم روبه سوی تو یاسیدالکریم
نورولااگرکه بتابدبه جان ما
باشدزنور روی تویاسیدالکریم
هرلحظه ای همای بلندآشیان دل
جان پرکشدبه کوی تویاسیدالکریم
💚میلادحضرت عبدالعظیم مبارک
❤️
#راه_روشن
🌹 امام على عليهالسلام فرمودند:
🔺 يَكْتَسِبُ الصَّادِقُ بِصِدْقِهِ ثَلَاثاً حُسْنَ الثِّقَةِ بِهِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُ وَ الْمَهَابَةَ عَنْه
🔻 راستگو با راستگويى خود، سه چيز را به دست می آورد:
1⃣اعتماد
2⃣ محبت
3⃣ شكوه (در دلها)
📚 تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۲۱۹ ، ح ۴۳۵۸
#راه_روشن
💠 مسئولیت مردم
🌹 امام خمینی(ره):
🔺 این مردم هستند که باید افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کنند و مسئولیت امور را به دست آنان بسپارند.
۱۳۵۷/۰۹/۰۷
#راه_روشن
💠 نتیجه انتخاب به خودتان برمیگردد
🌹 امام خامنهای:
🔺 برادران عزیز! خواهران عزیز! جوانان! هرچه انتخاب کنید برای خودتان انتخاب کردهاید. انتخاب خوب شما به خود شما برمیگردد؛ اگر انتخاب با غفلت انجام بدهید که انتخاب بدی از آب دربیاید، بدیاش به شما برمیگردد... اگر درست و با دقّت انجام دادید، دو فایده میبرید: اوّلاً خدای متعال از شما راضی میشود که کار را درست انجام دادهاید؛ ثانیاً نتیجه کار به احتمال زیاد نتیجه درست خواهد بود.
۱۳۹۴/۱۲/۰۵
🌺🍃این بی احترامی به خداوند است که
روزتان را با ناراحتی، ناامیدی یا عصبانیت بگذرانید
خداوند به تو زندگی بخشیده و امروز فرصت دوباره ای به تو بخشیده است.
او می توانست هر شخص دیگری را انتخاب کند اما او، تو و من را انتخاب کرد با خوشحال بودن، شاکر بودن، نگرش خوبی داشتن،
بهترین ها را در زندگی دیدن، میتوانیم خدا را خشنود کنیم
❤️🍃
🌿🌻🌿🌻
خُمپاره آمَد صاف خورد کنارِ سنگر..
حاج هِمت گفت:
بر مُحَمَد و آلِ مُحَمَد صَلَوات...
نِگاهش کردم،
انگار هیچ چیز نِمی توانست تِکانش بدهد...
دِلم ازین ایمان ها می خواهَد:)
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
Panahian-Clip-EbadatJozKhedmatBeKhanevadeNist.mp3
1.96M
🎵عبادت به جز خدمت به خانواده نیست!
🔻این تیپ را چرا توی خونه نمیزنی؟!
#کلیپ_صوتی #خانواده
@Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ هشدار! مراقب جنگ روانی دشمن باشید
♨️ این روزها و پس از فعال شدن اینترنت، فیلمها و صوتهای ساختگی مثل حمله نیروی انتظامی به خانه مردم و کلیپ سخنان تحریف شده رهبر انقلاب در حال انتشار است.
با دیدن این کلیپ به خباثت و رذالت دشمنان و منافقین و معاندین بیشتر پی ببرید و مراقب جنگ روانی دشمن باشید!
🔺 تحریف سخنان مقام معظم رهبری و ایجاد جنگ روانی و شبهه برای تخریب رهبر انقلاب، نیروهای نظامی و انتظامی و فریب مردم...
🔹حتما تا انتها ببینید
#فتنه
#فتنه_اکبر
#فتنه98
#فریب_نخوریم
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد ،
عزیز میشود !
يک لحظه آفتاب در هوای سرد ،
غنيمت میشود !
خدا در مواقع سختی ها ،
تنها پناه میشود !
يک قطره نور در دريای تاريکی ،
همهی دنيا میشود ...
يک عزيز وقتی که از دست رفت ،
همه کس میشود ...
پاييز وقتی که تمام شد ٬
به نظر قشنگ و قشنگتر میشود !
و ما همیشه دیر متوجه میشویم !!!
" قدر داشتههایمان را بدانیم ...
چرا که ، خیلی زود ، دیر میشود !
❤️🍃
🌿🌻🌿🌻
┄┅•••🌸🌼 ﷽ 🌸🌼•••┅┄
♻️👈 یكی از شاگردان و اصحاب برجستهی حضرت هادی علیهالسلام آقا و مولای ما حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام و الصلاة است. حضرت عبدالعظیم -كه الحمدالله قبر نورانی او در نزدیكی ما است و خدا توفیق زیارتش را عنایت كند- از شاگردان و اصحاب برجسته یا برجستهترین شاگرد حضرت هادی علیهالسلام بوده است.
🔖یك نفر میگوید از حضرت امام هادی سلاماللهعلیه سؤالاتی داشتم و حضرت قریب به این مضامین فرمود: تو كه اهل ری هستی، از عبدالعظیم بپرس. خیلی حرف بزرگی است كه یك امام معصوم مردم را برای حل مشكل به یك نفر ارجاع دهد ( آیت الله فاطمی نیا)🔰
🔅ولادت حضرت #عبدالعظیم_حسنی علیه السلام بر شیعیان مبارک باشد💐
─━━⊱🌷⊰๑🎉๑⊱🌷⊰━━─
🗳 رهبر انقلاب با اشاره به فرارسیدن زمان ثبتنام انتخابات مجلس تاکید کردند:
👈 اگر توان #مدیریتی ندارید، مسئولیت نپذیرید
🔻 حضرت آیتالله خامنهای صبح امروز، پیش از آغاز جلسه درس خارج فقه ضمن شرح حدیثی درباره شرط پذیرش مسئولیّت:
🔹 پیامبر (ص) به ابیذر فرمودند: من هر چه برای خودم دوست میدارم، برای تو هم دوست میدارم. من جنابعالی را در #مدیریت، ضعیف میبینم. خیلی آدم خوبی هستی اما حالا که آدم ضعیفی هستی، مواظب باش بر دو نفر هم ریاست نکنی و تولیت مال یتیم را قبول نکنی.
🔹 این، درس برای ماها است. بعضی از ما به مجرّد اینکه یک مسندی یا خالی میشود یا ممکن است خالی بشود، فوراً چشم میدوزیم به آنجا! خب اوّل نگاه کن ببین میتوانی یا نمیتوانی.
🔹 حالا بحث #اسمنویسی برای #انتخابات_مجلس است، گفتند شروع شده، همین طور بدون #محابا میروند! این مطلبی که عرض میکنم، در مورد خود این حقیر از همه بیشتر است و آن کسانی که مسئولیّتی دارند هم همین جور. هر مسئولیّتی، هر سِمَتی، هر تواناییای، در کنارش یک مسئولیّتی دارد، یک تعهّدی وجود دارد. میتوانید آن تعهّد را انجام بدهید یا نه؟ این خیلی درسِ بزرگی است.
🔹 علّت اینکه میگویند تولیّت مال یتیم را قبول نکن، این است که نمیتوانی حقّ یتیم را به او بدهی؛ دیگران میآیند دستدرازی میکنند، جنابعالی هم آدم ضعیفی هستی، #تدبیر لازم را نداری و نمیتوانی.
🔺 برجستگیهای نظام اسلامی و نظام ارزشهای اسلامی اینها است؛ یعنی در درجهی اوّل، من و شما خودمان مسئولیم که ببینیم این کار را میتوانیم قبول کنیم یا نه؟ این بسیار مسئلهی مهمّی است. ۹۸/۹/۱۰
👆🏼رهبر انقلاب هم بیشترین تاکیدشون بر افزایش توان #مدیریتی مومنین هست.
واقعا بحث مدیریت مومنانه مهم ترین بحث برای نزدیک تر کردن ظهور خواهد بود.
❤️💚