صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۷۸ - ببخشید استاد؟ دکتر مهدوی نمیان؟ رضایی جواب دختری را که کنارش بود داد و رو به
#رمان_هاد
پارت۷۹
می خوام برم بگردم
- مگه ماشین خودت چشه؟ خراب شده؟
- نه ولی این بهتره
پدرش سر بلند کرد و با دیدن شروین که به سر و وضعش رسیده بود گفت:
- خبریه؟
-با بچه ها قرار دارم
- پس روکم کنیه؟
- ای ، تقریباً
پدرش لبخندی زد، ابرویی بالا برد و درحالی که سر می گرداند گفت:
- سوئیچ توی جیب کتمه. فقط حواست باشه
سوئیچ را از جیب پدرش برداشت ، باشه ای گفت و از اتاق پرید بیرون. ساعت 5 بود. سر کوچه
ایستاد. ساعتش را دستش بست. کمی با ضبطش ور رفت. صدای موبایلش درآمد. پیامک بود. از طرف شاهرخ.
- من فردا نمی تونم بیام
نگاهی به ساعت فرستاده شدن پیام انداخت. ساعت 12 دیشب فرستاده بود. با دیدن اسم شاهرخ دوباره
توی فکر رفت. سرش را به طرف پنجره چرخاند و رو به آسمان گفت:
- من دیشب ازت خواستم. اگر مخالف بودی اینجوری نمی کردی. تازه مگه من می خوام چه کار کنم؟
ماشین را روشن کرد و راه افتاد. اواسط کوچه دختر را دید. جلوی پایش ترمز کرد. شیشه را پائین داد.
دختر خم شد.
- شروین خان؟
از صورت نقاشی شده اش حالش بد شد. رویش را برگرداند و با علامت سر تائید کرد. دختر می خواست سوار شود که دید در قفل است. سر خم کرد و با لبخند خاصی گفت:
- اجازه نمیدید سوار شم؟
شروین بدون اینکه سر برگرداند جواب داد:
- عقب ، اینجا دردسر می شه
دختر سوار شد. توی آینه نگاهی به هم انداختند و شروین راه افتاد. کمی که گذشت دختر نگاهی به آینه
دستی اش که از کیفش درآورده بود انداخت و گفت:
- همیشه اینقدر آروم رانندگی می کنی؟
و نگاهش را در آینه ماشین به شروین دوخت و خنده ای با نازهای خاص خودش تحویلش داد.
- شما سرعت رو دوست دارید؟
دختر از پنجره نگاهی به بیرون انداخت و گفت:
- با این ماشین ها حیفه یواش بری
بعد سر را به طرف شروین برگرداند.
- نه؟
شروین از لبخندهای دختر خنده اش گرفته بود. نگاهی موذیانه کرد و پایش را روی پدال گاز فشار داد.
با حداکثر سرعت ممکن رانندگی می کرد و زیر چشمی دختر را می پائید. دختر معلوم بود ترسیده اما
سعی می کرد خودش با خونسرد نشان بدهد. شروین با حالتی بی تفاوت پرسید:
- خوبه؟
- بد نیست ولی برای شهر یه کم زیاده. جریمت می کنن
شروین توجهی نکرد و همچنان گاز می داد و پشت ماشین ها می چسبید.
- جریمه که چیزی نیست. می پردازم
بالاخره بعد از اینکه چند باری جیغ دختر را درآورد رضایت داد که سرعتش را کم کند. دختر سعی کرد به خودش مسلط باشد.
- معلومه که از اذیت کردن بقیه خوشت میاد
شروین خوشحالی اش را پنهان کرد:
- خودتون گفتید سرعت زیاد رو دوست دارید
- رسمی حرف می زنی . با من راحت باش
- با غریبه ها رسمی باشم بهتره
دختر با ناز گفت::
- بالاخره باید یه جوری از غریبه بودن دربیای!
- مثلا؟
- نمی خوای از خودت چیزی بگی؟
شروین نگاهی به آینه بغل انداخت:
- فکر کنم سعید آمار منو کامل داده. شرط می بندم که تعداد موهای سرم رو هم گفته
دختر خندید.
ادامه دارد...
✍ میم مشکات
18.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
مردمی بودن به ادعا نیست
باید مثل مردم زندگی کنیم و با طبقات مختلف مردم انس بگیریم
حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای جلسه درس خارج فقه روز سهشنبه ۱۳۹۸/۱۰/۰۳ ضمن شرح حدیثی درباره سیرهی پیامبر اعظم صلیالله علیه و آله و سلم به بیان اهمیت مردمی بودن و انس گرفتن با طبقات مختلف مردم پرداختند.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#حســـــــرت،،،
حسرت یعنی:❗
📖 قرآن بخوانی ولی بعد از تلاوت هیچ تحولی در تو ایجاد نشود.
حسرت یعنی : ❗
چشمانت حروف قرآن را ببینند اما قلبت معاني آن را درک نکند.
➖➖➖➖➖➖➖
03.Ale.imran.038.mp3
5.01M
#تفسير
#سوره_ال_عمران38
🔹 چه دعای زیبایی کرد حضرت زکریا
🔹 نذر برای خدا باشه ؛ خدا فراتر جبران میکنه
💟 دعا زمان خاص میخواد
مثلا
🌀دعای کودکان
🌀دعای مظلوم
🌀دعای وقت باران
🌀ساعات آخر روز جمعه
🌀زمان جاری شدن اشک
🌀بعد از خطبه نماز جمعه
🌀دعای والدین نسبت به اولاد و برعکس
🌀دعای اولیای خدا
🌀دعای مومن در حق مومن
💟 فرق حسد با غبطه
💟 برای استجابت دعا این نکات رو رعایت کنید
۸ مورد
🌹 امام على عليه السلام 🌹
اَدَّبْتُ نَفْسى فَما وَجَدْتُ لَها بِغَيرِ تَقْوَى الاْلهِ مِنْ اَدَبِ
فى كُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَتْ اَفْضَلَ مِنْ صَمْتِها عَنِ الْكَذِبِ
وَ غيبَةِ النّاسِ اَن غيبَتَهُم حَرَّمَها ذُوالْجَلالِ فِى الْكُتُبِ
اِن كانَ مِن فِضَّةٍ كَلامُكِ يا نَفْسُ فَاِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ؛
به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى آن / ادبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نيافتم
و اگر از پس اين امر برنيامد / براى آن چيزى بهتر از دم فروبستن از دروغ نيافتم
و از غيبت مردمان، همانا غيبت آنان را / خداوند با عظمت در كتابها حرام كرده است
اى نفس، اگر سخن تو / نقره است، سكوت طلاست
دیوان امیرالمومنین ص 69
🌹شبتان نورانی✨✨✨