صالحین تنها مسیر
#قسمت_ششم کوچ غریبانه💔 در نگاه اول چهره ی درون آینه چه قدر به نظرم غریبه آمد!ملوک خانم راست می گفت
#قسمت_هفتم
کوچ غریبانه💔
آن قدر آنها را به چپ و راست گرداندم که
عاقبت هر چیزی جای مناسب خود را پیدا کرد.بعد از گذاشتن سبد های گل به یاد مطلبی افتادم.به سمت پله ها رفتم
و از همان جا خواهر عروس را صدا کردم.
-نسرین؟کسی این دور و ورا نیست؟
به جای نسرین صدای مردانه ی ناصر را شنیدم و کمی بعد جلویم ظاهر شد:نسرین نیستش رفته لباس عقد الهه رو از
خیاط بگیره.اگه کاری هست من در خدمتم.
حرفش که تمام شد تازه فرصت کردم سلام کنم.جوابم را خیلی نرم داد.چهره اش کمی سرخ شده بود.نفهمیدم از
تاثیر بالا آمدن از پله ها بود یا دلیل دیگری داشت.این اواخر هر وقت نگاهش به من می افتاد قیافه اش رنگ به رنگ
می شد.
-اگه زحمتی نیست یه ظرف کریستال می خوام تقریبا بزرگ باشه.دو تا نارنج سبز و یه کم برگ تازه هم می
خوام.اینا رو از درخت توی حیاط هم می تونید بچینید.اگه ظرفو نصفه نیمه آب کنید ممنون می شم.
-الان حاضرش می کنم امر دیگه ای نیست؟
-دست شما درد نکنه فقط لطفا بپرسید ببینید نون سنگک رسیده یا نه چون باید تزئینش کنم.
-اونم به چشم.
مشغول جا به جا کردن سینی اسپند بودم که برگشت .دو دستی ظرف را گرفته بود.
-لطفا بذاریدش این جلو.
همان جا ایستاده بود:اگه ممکنه خودت زحمتش رو بکش. بیخیال با دو دست قسمت زیر ظرف را محکم گرفتم.یک
آن گرمی دست های او را روی دست هایم احساس کردم و از این تماس تنم لرزید.هنوز از شوک این تماس بیرون
نیامده بودم که صدایش را که کمی لرزش داشت شنیدم.
-کار دیگه ای نیست که انجام بدم؟
از چشم هایش شراره های هوس پیدا بود.چه قدر از این نگاه می ترسیدم.
-نه خیلی ممنون.
کلامم تلخ و سرد بود.در کمال پررویی لبخندی نثارم کرد.حالا یه کم مهربون تر از این باشی که جای دوری نمیره...
ناسلامتی منم پسر خاله تم بالاخره ما هم این میون یه سهمی داریم.
از وقتی من و مسعود را با هم در پارک دیده بود این طور وقیح شده بود.وگرنه قبل از آن جرات این غلط کردن ها
را نداشت.همان طور که ظرف رادر جایش می گذاشتم نظری تند به او انداختم:حیف که به احترام خاله نمی تونم
جوابتو بدم والا می دونستم چی بهت بگم.حالا بهتره بری پایین تا صدام در نیومده.
-باشه می رم ولی با آدم سمجی طرف هستی که به این سادگی دست بردار نیست.پس سعی کن یه جوری با خودت
کنار بیایی.
تعریف دله بازی وهیزبازی های او را زیاد شنیده بودم.اما این بار طرفش را عوضی گرفته بود.با خشم از جا
پریدم:دیگه داری شورشو در میاری ناصر.بهتره اینو بدونی که اگه کسی بد به من نیگا کنه مسعود حقشو می ذاره
کف دستش پس حواست به خودت باشه.انگار انتظار این عکس العمل را نداشت.کمی جا خورد اما از رو نرفت و باز
همان طور که دور می شد با تبسم لج داری گفت:خواهیم دید دختر خاله خواهیم دید.و از آن به بعد پچ پچ های
یواشکی خاله میهن و مامان مهری شروع شد
#قسمت_هشتم
کوچ غریبانه💔
مرور این خاطره نیشتری بود به جراحت قلبم.برای فراموش کردنش پرسیدم:بابا کجاست؟رفته مغازه؟
-رفته مغازه اما نه واسه کار رفته ظرف و ظروف و میز و صندلیا رو ببره منزل خاله اینا راستی مانی تو نمی دونی بابا
چشه؟
-چه طور مگه؟
-آخه از صبح اخم و تخمش توهمه.دم صبح کلی با مامان بگو مگو کردن.فکر کنم بازم دعواشون سر تو بوده!
نفس داغ و جگر سوزی ازسینه ام بالا آمد:همیشه دعواها سر من بوده.ناراحت نباش حتما حالا که من برم این جرو
بحثام تموم می شه.
دست هایم را گرفت و با محبت نگاهم کرد.ملوک خانم سر گرم جمع آوری وسایلش بود.در همان حال نگاهی به
طرفمان انداخت:من دیگه باید برم.انشاالله ساعت چهار میام واسه آرایش صورت و موهات.تو هم ناهاربخور یه کم
استراحت کن.باید بخوابی که قرمزی چشمات بره.والا آرایشت خوب نمی شه...سعیده جون تو هم برو واسه آبجیت
یه شربت خنک درست کن بیار بخوره یه کم جون بگیره.این جوری که پیداست خیلی ضعیفه!
بوسه ای روی گونه ام نشاند و از جا پرید:باشه ملوک خانم الان واسش میارم.با رفتن آنها نفس راحتی کشیدم.فقط در
تنهایی بود که احساس آرامش می کردم.مرغ خیالم این بار به سوی پدرم پر کشید.این اواخر چه قدر مهربان تر از
قبل شده بود!انگار بعد از ماجرای خواستگاری خانواده ی نکوهی به خودش آمد و به واقعیت ها پی برد چون از آن
شب به بعد رفتارش تغییر زیادی کرد.
خانواده ی نکوهی را از خیلی پیش می شناختم.با فاصله ی چند خانه در همسایگی مان زندگی می کردند ولی ارتباط
زیادی نداشتیم.اواسط تیر ماه بود که دوباره محبت مامان و حس فداکاریش نسبت به همسایه ها گل کرد و در
گفتگویی که با خانم نکوهی داشت در جواب صحبت او که گله می کرد آخرین پرستار دوقلوهای سه ساله اش روز
قبل دست از کارکشیده و رفته گفت:حالا اگه کسی رو دم دست ندارید مانی هست.فعلا تا پرستار پیدا نکردید اون از
بچه ها نگهداری کنه.
کاملا پیدا بود که خانم نکوهی به قصد تعارف گفت:نه بابا برای مانی جون زحمت می شه.چون قیافه ی خوشحالش
چیز دیگری می گفت.من که به چهار چوب در حیاط تکیه داده بودم ناچار وارد صحبت شدم:نه خانوم نکوهی چه
زحمتی؟خوشبختانه امتحانام تموم شده وفعلا کار خاصی ندارم.
با همین یک جمله از روز بعد مسئولیت نگهداری از دختر بچه های شیطان ولی بامزه ی نکوهی به گردنم افتاد.کم
ترین حسنش این بود که دیگر مجبور نبودم از صبح چشم غره های و متلک های مامان را بشنوم.هفته ی دوم بود که
خانوم نکوهی خبر داد خیال دارد جشن تولد مفصلی برای دوقلوها برپا کند و خواهش کرد برای راه اندازی جشن
اورا تنها نگذارم.بعد از این پیشنهاد هر دوی ما با شوق و ذوق مشغول کار شدیم.نتیجه ی چند روز تلاش و زحمت
مراسم پر شوری شد که بستگان نزدیک خانم و آقای نکوهی در آن حضور داشتند و حسابی خوش گذراندند.همان
شب که متوجه شدم در بین دختران همسن و سال خودم چه قدر ساده پوش و محروم از تزئینات و زرق و برق های
ظاهری هستم.تازه می فهمیدم سختگیریهای مامان مرا از خیلی چیزها که بقیه ی دخترها از آن بهره مند بودند
محروم کرده بود.شاید اگر فهیمه آن شب به جای من بود ظاهر و سرو وضعی به مراتب بهتر داشت
◀️ چند نکته کوتاه پیرامون شروع ماه #محرم
🔰 ماه #محرم و ماه عزای اهل بیت علیهم السلام رسید ، ان شالله زنده باشیم و تا پایان ماه صفر ، از این برکات معنوی استفاده کنیم
1️⃣ چقدر زیبا می شود اگر در این ماه عزیز مخصوصا دهه اول ، طبق سیره برخی بزرگان ، #زیارت_عاشورا بخوانیم آن هم با صد لعن و صد سلام که عجیب برکتی برای انسان می آورد
2️⃣ بهتر می شود در این ماه به خاطر #امام_حسین علیه السلام ، در برخورد با دیگران مهربان تر باشیم و اگر کسی به ما بدی کرد و دیگر تکرار نکرد، او را حلال کنیم
3️⃣ چقدر خوب می شود از خود #امام_حسین علیه السلام در این ماه عزا بخواهیم به ما #انرژی و #قدرت و #توان و #انگیزه بدهد تا در این سال جدید قمری ، اعمالی درست و محکم برای حفظ این انقلاب و اسلام انجام دهیم
4️⃣ ما برای پیشبرد کارهایمان و حفظ انگیزه اولیه، نیاز به یک پشتیبان قوی داریم و الحق که گریه بر #امام_حسین علیه السلام و استفاده از فضای #محرم ، می تواند یک منبع قوی برای این کار باشد ، این ماه از ماه های حرام است، مراقب باشیم در حد ممکن گناهی نکنیم و اگر کردیم زود توبه کنیم
5️⃣ از روضه های چند ثانیه ای یک نفره غافل نشویم !
بله ، هرکس می تواند در خانه خودش و بعد نمازهایش یا روزی یک بار ، بایستد رو به قبله و دست به سینه چند سلامی به حضرت مظلوم بدهد و حالت حزن و اندون و بکاء به خودش بگیرد تا اسم او در لیست #روضه خوانان قرار بگیرد
6️⃣ از سخنرانان عزیز و مداحان محترم هم می خواهیم #روضه ها را از منابع معتبری مثل #مقتل_ابی_مخنف ، #مقتل_شیخ_مفید ، #مقتل_لهوف ، #نفس_المهموم و... بگویند و سعی نکنند برای گریه انداختن مخاطب هر چیزی را بگویند ، خواندن این مقاتل به همه پیشنهاد می شود مخصوصا در خلوت ها خوب است انسان فرازهایی از این مقتل ها را بخواند و بر غریبی مولا امام حسین گریه کند
❇️ ان شالله این سال جدید قمری ، برای همه کسانی که #دغدغه کار کردن برای اسلام و رشد معنوی و خدمت بهتر به جامعه دارند ، سالی پر از موفقیت باشد ❇️
✍️ احسان عبادی
▪️تحویل سال به وقتِ مُـحَـرّم است▪️
▪️حَوّل قلـُوبَنا بِبُڪاءُ عَلے الحُسَین▪️
https://eitaa.com/joinchat/1580466224Ca380cadff4
14.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ درهایی از عاشورای حقیقی، در ماه محرم به روی ما باز میشود.
امام صادق علیه السلام به یکی از شعرای زمانشون فرموند: فلانی روضه بخوان وقتی صدای شیون بالا رفت فرموند ....
#استاد_میرباقری
#سلام_امام_زمانم
🏴 آقا سلام ماه محرم شروع شد
بازاین چه شورش است و چه ماتم شروع شد
آقا سلام تحفه ی اشکی به من دهید
ماه گدایی من و چشمم شروع شد
یادم نرفته است نگاه شما به ما
از گریه های ماه محرم شروع شد
قد قامت الحسین که تشنه شهید شد
شد قامت العزا غم عالم شروع شد
ده روز اعتکاف دو چشمم برایتان
در روضه مثل مسجد اعظم شروع شد
هاجر به پای روضه ی اصغر نشسته است
تا این که جوشش زمزم شروع شد
آقا سلام نیت گریه نموده ام
شیرین ترین عبادت ما هم شروع شد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#محرم
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«وقتی که ماه باجلال و شکوه محرّم رسید، نباید با قصه مجالس اباعبدالله علیه السلام را اداره کرد، بلکه باید راز و رمز نهضت حسینی که حقمدار و حقمحور بود را بیان کرد، باید مسئله امر به معروف، نهی از منکر، حقمداری، حقمحوری، پرهیز از باطل، گرایش به حق، پرهیز از کذب، گرایش به صدق، را #تبیین کرد.»
🌺سبک زندگی قرآنی :🌺
🍂 با همسایگان برخورد نیک داشته باشید. 🍂
🔶 وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَبِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَي وَالْجَارِ الْجُنُبِ.......
(نساء /٣۶)
⚡️ترجمه :
به پدر و مادر نيكى كنيد و به بستگان و يتيمان و بينوايان و همسايه ى نزديك و همسايه ى دور......
🔴 همسایه در این آیه، شامل همسايه ى فاميل و غير فاميل، هم عقيده و غير هم عقيده نيز مى شود. به گفته ى روايات تا چهل خانه از هر طرف، همسايه اند.
🍃بنابراین همسايگان دور نيز بر انسان حقّ دارند.
⭐️خداپرست واقعى بايد نسبت به بستگان، محرومان و همسايگان خود، متعهّد و مسئول بوده و با آنان رفتار نیک داشته باشد.
#سبک_زندگی_قرآنی
🏴#محرم🏴
پیشنهادات مراسم محرم در منزل:
▪️ پیشنهاداتی هست برای ماه محرم اگه دوست داشتید می تونید توی خونه هاتون ومخصوصاآشپزخونه تون اجراکنید.
1_ اینکه هرطوری شده یک پرچم درِ منزلتون بزنید.🏴
2_ یک پرچم هم ورودی آشپزخونتون بزنیدوبه اهل خونه هم بگید:
من این دوماه رابه نیت امام حسین( علیه السلام )توآشپزخانه خودمون خدمت می کنم.
هر غذایی ازصبحانه،ناهار،شام گرفته تاچای و آب خنک دادن به اهل منزل را به نیت روضه امام حسین دراختیارشون بزارید.
3_به اهل خانه بگیداین دوماه شما هم میتوانیدتوآشپزخانه امام حسین (علیه السلام) خدمت کنید حتی به اندازه یک استکان جابه جا کردن برای مجلس امام حسین( علیه السلام).
4_هرروزیک زیارت عاشوراهمراه بایک روضه توی خونه ومخصوصاتوآشپزخونه گوش کنیدیابخونیدو برای فرج آقا صاحب الزمان (عجل الله)وسلامتیشون
و شفای مریضهاوبرطرف شدن این بلاوبیماری و برآورده شدن حاجات همه بندگان خدا دعا کنید که همه این دعاها به خودتان بازمی گردد.
5_حتمادرآشپزخانه بدون وضودراین ایام واردنشوید.
▪️بیایدامسال همه باهم خانه های خودراحسینه و آشپزخانه ی امام حسین (علیه السلام)کنیم تافرزندان مان ببیندودرذهن خودبرای آینده ذخیره کنند، تا آثارنیک وباقیات وصالحات شود برای بعداز خودمان
التماس دعا از همه عزیزان🌹🌹🌹
🏴🕊🏴🕊
🕊🏴🕊
🏴🕊
#دلنوشته
🔹ﺣﺴﯿﻦ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ : " ﻫﻞ ﻣﻦ ﻧﺎﺻﺮ ﯾﻨﺼﺮﻧﯽ؟ "
ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﻗﻀﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎﺣﺴﯿﻦ! ﻟﺒﯿﮏ ...
🔸ﺣﺴﯿﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﺗﺎﺧﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎﺣﺴﯿﻦ! ﻟﺒﯿﮏ ...
🔹ﺣﺴﯿﻦ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ...
ﻣﻦ ﺳﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﺍﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ:
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ! ﻟﺒﯿﮏ ...
🔸ﺣﺴﯿﻦ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ...
ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ! ﻟﺒﯿﮏ ...
🔹ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺯ ﺍﺳﺐ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻋﺮﺵ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﻩ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...
ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﺲ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺣﺮﺍﻣﻢ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧﻢ :
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ! ﻟﺒﯿﮏ ...
🔸ﺣﺴﯿﻦ ﺭﻣﻖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺎﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧﺪ: ﻫﻞ ﻣﻦ ﻧﺎﺻﺮ ﯾﻨﺼﺮﻧﯽ؟
ﻣﻦ ﻣﺤﺘﺎﻃﺎﻧﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ :
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﻟﺒﯿﮏ ...
🔹ﺣﺴﯿﻦ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﮐﺴﯽ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺳﺖ، ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ﯾﺎﺭﯾﻢ ﮐﻦ ...
ﻣﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ :
ﻟﺒﯿﮏ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﻟﺒﯿﮏ ...
🔻ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻏﺮﻭﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻋﺠﻞ ﻟﻮﻟﯿﮏ ﺍﻟﻔﺮﺝ ...🔻
ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻬﺪﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
"ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ "...
ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻣﻦ ﻃﻠﺐ ﻣﻐﻔﺮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﻣﻬﺪﯼ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ ... ﺣﺴﯿﻦ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ ..
〰〰➰〰〰➰〰〰
دوستان بیایید از محرم امسال تصمیم جدی بگیریم برای ترک کردن رفتارهای بد خودمون...✌️
بیایید واقعا با شرکت در عزاداری امام حسین (ع )رفتار و اعمال خودمون هم باب میل سید و سرور شهیدان کنیم و واقعا با ایشون بیعت کنیم.
بیایید یک تصمیم محکم بگیریم وبه امامون قول بدیم که حسینی باشیم.
یا علی ...التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 کجایی؟ صاحب عزا....
🌷 لطفاً صلواتی جهت تعجیل در #فرج ان شاءلله و سلامتی مولایمان #امام_زمان عج عنایت بفرمایید.....
#ظهور
🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حَی عَلی العزا که محرم رسیده است...🖤
👤 #کلیپ زیبای «شب اول محرم» با صدای حاج محمود کریمی
◾ #امام_حسین
صدایِ کربلا ۳.mp3
11.82M
#صدای_کربلا ۳ 🏴
#مقام_معظم_رهبری
#استاد_شجاعی
▪️کربلا، اَلَک است! یک اَلَک از جنس نَفْس!
- کربلا ابزار غربال است!
- غربالی با سوراخهای ریز و درشت!
⚡️آنقدر سَوا میکند تا فقــط کسانی بمانند و به امام برسند که قدّ و قواره شان، به این حرفها بخورد!
آیا شما تا امروز، با اَلَکِ کربلا، آشنا بودهاید؟
آیا این الک در زندگی شما، منشاء اثر بوده است؟
💥همه نمیتوانند در کربلا سربازی کنند!